آرش

چه از انجایی که نخستین کیومرث را زنده کرد چه از هنگامی نخستین انسانها در ایران برای نخستین بار چیزی ساختند که حدود یک میلیون سال پیش میگذرد و در ۸۰۰ هزار سال پیش این ناحیه حوزه کشفرود پیشینه زندگی مستند انسانهای اولیه کشف شده که همان تیغه های تیز سنگی شبیه ساطور است (عصر پارینه سنگی) که ذکر شد و سند مذکور در موزه باستان در قسمت ایران پیش از تاریخ نگه داری میشود. مهاجرت اریاییان نیز در اینجا پیوند دارد بنا به زات اسپرم مهاجرت ایرانیان از خونیرث (سرزمین ارابه های درخشان= پارت، دراصل شمال خراسان یعنی سرزمین چرخ) به کشورهای خارجی در زمان هوشنگ روی داد و این مهاجرت روی گرده گاونری موسوم به سر سئوک (پیشانی سفید،) انجام گرفت. سه آتش بر روی این گاو روشن بود و چون می خواستند از دریا (میان دریای خزر وسیاه) بگذرند این آتشها به دریا ریخت و گوهر آنها یکی بود و به سه بهره شد و دوباره در سه جای فروزان گشت و به آذر فرنبغ (آتش موبدان در فارس) و آذرگشنسب (آتش پادشاهان و ارتشتاران در آذربایجان) و آذربرزین مهر(آتش کشاورزان در خراسان) موسوم گشت. جنگهای شاههای کیانی در این ناحیه رخ داده به ویژه افراسیاب . در دوره های اساطیری باز به اژدهایی برمیخوریم که در کشف رود پیدا شده( چنان اژدها کو ز رود کشف برون آمد و کرد گیتی چو کف) و سام گرشاسپ آنرا میکشد که در شاهنامه آمده است. افسانه آرش کمانگیر نیز در آخر به این ناحیه پیوند میخورد . در دوران هخامنشی پدر داریوش بزرگ یعنی گشتاسپ این حدود تا بلخ را در دست داشته است . کوروش بزرگ هخامنشی پس از بسیارپروزی های بزرگ پس از گذشتن از سرخس وارد دشت قره قروم شد تا با اقوام مهاجم بجنگد که کشته گردید. از ان اقوام اطلاعات زیادی نداریم زیرا بیشتر منابع ما یونانی است و انها تنها به جنگهای غربی ایران میپرداختند و از جنگهای شرقی ایران به سرعت گذشته اند همین اندازه که ماساژتها به رهبری زنی با کوروش میجنگیدند. اسکند مقدونی برای مشروعیت بخشیدن خود در ایران با دختری بنام روشناک از هرات ازدواج کرد.پس از ان در هنگام سلوکیان باز مردم این ناحیه یعنی اشکانیان بیگانگان را راندند و ارشک بنیانگذار اشکانیان نیز از همین ناحیه برخواست تا امپراتوری بزرگ اشکانی را بوجود بیاورد اولین پایتخت وخاستگاه اشکانیان نیز «اپاوارتن» ابیورد نام داشت که در بین سرخس و توس بود در شاهنامه نیز محل ابیورد بدین گونه آمده : (زبآورد برخاست آوز کوس میان سرخس است نزدیک توس) . در پایان سلسله های باشکوه ایران باستان هنگام یزد گرد سوم در پی شکست از اعراب باز به ناچار به این ناحیه پناهنده گشت. تا از دسترس دور باشد وسپاهی تدارک ببیند که با نیرنگ کنارنگ توس و طمع مرزدار مرو کشته شد . چه از نظر فرهنگی در دوران پس از اسلام از وجود کتابخانه ها و مراکز بزرگ علمی این نواحی از توس و سرخس و مرو گرفته تا مردان بزرگی که از این ناحیه برخاسته اند از جمله فردوسی که خود یک زنده کننده فرهنگ ایران است و چه احمد سهل سرخسی ویا آزاد سرو دارنده «نامه خسروان» یکی از منابع شاهنامه است ؛ همان گونه که خود فردوسی در مقدمة داستان رستم و شغاد بیان کرده:

یکی پیر بــد نـامــش آزاد ســـرو

که با احمــد سهل بودی به مرو

… کجــا نــامة خســروان داشتـی

تـن و پیکر پهلـــوان داشـــتی

بــه سام نـریـمــان کشیــدی نـژاد

بسی داشتــی رزم رستم به یــاد

بگویــم کنــون آنــچ ازو یــافتـم

سخن را یـک اندر دگر بـــافتم

به این نکته اشاره کنم تیر آرش به جایی رسید که مرز ایران وتوران تعیین شد که فریدون پیشتر تعیین کرده بود مرز ایران و توران را به جای پیشین رسانید گرچه بعد ها ایران از ان گذشت بناچار در دل سالها باز به فرمان فریدون بازگشت و مرز ایران وتوران همانی شد که در هنگام ایرج و تورج بود جایی که کشفرود به هنگام پیوند هریررود مرز ایران و ترکمنستان می گردد .

گفتار افسانه وار بسیـــــار میـخواهد دلـم

کبـک مستـم؛ دامـن کهســــار میـخواهد دلـم

ایرانی سر بلند و شاد و آزاد میخواهد دلم

آرش قهرمان استوره‌ای ایرانیان است که در روایات از او با صفات “آرش شیواتیر” و “آرش کمانگیر” یاد شده است.

وی در زمان جنگ میان ایران و توران و در دوران پادشاهی منوچهر(ایران) و افراسیاب(توران)، جزو سپاهیان ایران بود و با پرتاب تیر، مرز میان ایران و توران را مشخص می‌کند.

در کتاب “دانشنامه‌ی مزدیسنا” در زیر واژه “ارخش” که همان “آرش” باشد (خ قبل از ش قابلیت حذف شدن دارد)، آورده شده:

۱- “آرش. بهترین تیرانداز آریایی‌ها.

در بندهای ۶ و ۳۷ از تیشتر یشت (تیریشت)، تیشتر ایزد باران در چستی و چالاکی به تیر آرش(ارخش) تشبیه شده است.”

۲- “در ارمنی واژه آرشین و آرسن هر دو از همین ریشه (آرش) و به معنی مرد و پهلوان است”

توضیح: خشایارشا که مرکب از خشای+آرشا است، به معنی “شاه مردان” است. بخش دوم (آرشا به معنی مرد) از ریشه آرش است.

۳- “صورت اوستایی نام این قهرمان (آرش)، “رخشه” است و همراه با صفات تیرتیز و تیرتیزترین ایرانیان از او یاد شده است.”

۴- “در مورد روز انداختن تیر (توسط آرش) دو روایت در دست است. یکی روز خرداد از ماه فروردین است و دیگری به روایت آثارالباقیه روز سیزدهم از تیرماه.”

نکته قابل توجه این است که در جشن‌های مربوط به ماه تیر، از دو جشن “نیلوفر” و “تیرگان” یاد شده است. جشن نیلوفر که در آثار الباقیه از آن یاد شده در روز ششم از ماه تیر(خرداد روز) برگزار می‌شده است.

در فرهنگ دهخدا در مورد آرش داریم: “اوستا بهترین تیرانداز را “ارخش” نامیده و گمان می‌رود که مراد همان آرش است.

طبری این کماندار را “آرش شاتین” می‌نامد و “نولدکه” حدس می‌زند این کلمه تصحیف جمله اوستایی “خشووی ایشو” باشد چه معنی آن “خداوند تیر شتابنده” است که صفت یا لقب آرش بوده است.

واژه شناسی آرش:
لغت Arc در زبان انگلیسی به معنای قوس و کمان است. لغت Arch به معنای تاق، قوس، هلال، قوس دادن و خم کردن، واژه Archer به معنای تیرانداز، Archery به معنای تیر‌اندازی، واژه Architect به معنای معمار و Architecture به معنای معماری است. این واژه اخیر که معماری معنا می‌شود در واقع در ترجمه دقیق‌تر به معنای “فن و هنر کمان‌زنی” است.

از این واژه‌ها و معانی‌اشان استنباط می‌شود که واژه قوس و کمان و تیراندازی و تاق از یک ریشه‌اند. این موضوع که واژه کمان و تیراندازی از یک ریشه هستند با توجه به شکل کمانی که در تیر‌اندازی از آن استفاده می‌شود، منطقی به نظر می‌رسد.

از طرفی قوس و کمان و تاق از مفاهیمی هستند که بارها در ادبیات به عنوان صفتی از آسمان ذکر شده‌اند. پس این موضوع دور از ذهن نیست که بتوانیم رابطه‌ای میان واژه‌های آسمان و Arch پیدا کنیم.

واژه آسمان به زبان عربی که در فارسی هم بسیار استعمال می‌شود، “عرش” است؛ به تشابه Arsh (عرش) و Arch دقت کنید.

و اگر “ع” عرش را به “آ” تبدیل کنیم، به واژه “آرش” می‌رسیم که کمانش خود نمادی از آسمان می‌تواند باشد.

واژه انگلیسی Archery به معنای تیراندازی در زبان فرانسوی به صورت Tir a larc و در زبان ایتالیایی به شکل Tiro con larco دیده می‌شود. شناخت واژه Tir (تیری که در تیراندازی از آن استفاده می‌شود) در این میان جالب توجه است.

همچنین واژه انگلیسی Archer به معنای تیرانداز در زبان لاتین به شکل Arcarius و واژه کمان به لاتین به صورت Arcus دیده می‌شود. هر دو این واژه‌ها و به ویژه واژه Arcus شباهتی به واژه “ارخش” (با تبدیل کاف به خ و سین به شین که کاملا منطقی است) و در نتیجه ارتباطی با “آرش” دارد.

توجه کنید که شهرت آرش به خاطر کمانداری و تیراندازی اوست و صفات آرش شیواتیر و آرش کمانگیر به تیر و کمان وی اشاره می‌کنند که ویژگی بارز این قهرمان به شمار می‌روند.

جالب توجه است که دو حرف اول واژه Arrow که به معنی تیر است با دو حرف Archery و همچنین Arash(آرش) یکی است.

آرجون نام یکی از قهرمانان تیراندازی هندی است که شباهتی به آرش دارد و باز هم می‌بینیم که حروف اول و دوم این اسم نیز با حروف اول و دوم آرش یکی است.

با توجه به نمادشناسی در مضامین اسطوره‌ها نیز در می‌یابیم که رابطه‌ای میان کمان آرش و آسمان برقرار است. چرا که آرش برای پرتاب تیر بر بالای کوه می‌رود و از آن‌جا که کوه به آسمان نزدیک است، رابطه بسیار نزدیکی با آن دارد. در ضمن بعید نیست که رابطه میان کوه و آسمان و کمان، بتواند نام قهرمان را نیز با آسمان پیوند ‌دهد.

استوره‌های مشابه آرش:
در استوره‌های فرهنگ‌های دیگر هم قهرمانی که بسان آرش کماندار است و تیراندازی می‌کند، دیده می‌شود. آرتمیس (Artemis) و آپولو(Apolo) یونانی، یی (Yi) چینی، آگیلاز (Agilaz) آلمانی، هایک (Hayk) ارمنی، مردوک (Marduk) بابلی و آرجون (Arjuna) هندی از این جمله‌اند. علاوه بر این در افسانه‌های ویلیام‌تل (William Tell)، پالنتوک (Palnetoke) و رابین‌هود (Robin Hood) نبز با قهرمان تیرانداز سرو کار داریم.

تیشتر:
در کتاب “دانشنامه‌ی مزدیسنا” در رابطه با واژه “تشتر” (تیشتر، تیر) آمده است:

“در فرهنگ‌ها و اوستا و متون پهلوی به معانی چندی آمده است، ولی منظور اصلی همان ایزد تیر و تشتر است که در پهلوی “تیشتر” و در اوستا “تیشتریه” آمده و یشت هشتم یا “تشتر یشت” اوستا که معمولا “تیریشت” گویند به او منسوب است.

چهارمین ماه سال و سیزدهمین روز هر ماه را به نام ایزد تیشتر، تیرماه و تیر روز گویند.”

همچنین تیشتر نام ایزد باران و نام ستاره‌باران‌زا را بر خود دارد. نام‌های دیگر ستاره باران‌زای مذکور، “شعرای یمانی” و “سیریوس” است.

این اعتقاد نیز در مورد تیشتر وجود دارد که: هرگاه تیشتر از آسمان سر بزند و بدرخشد مژده ریزش باران می‌دهد.

در بندهش تیشتر پدید آورنده آغازین باران، دریاها و دریاچه‌هاست.

در فرهنگ دهخدا آمده است: ” تشتر در فرهنگ‌ها به معنی فرشته باران ضبط شده و بسا او را با میکاییل تطبیق کرده‌اند. لابد به مناسبت آنکه تشتر فرشته باران و بالنتیجه ایزد ارزاق است و میکاییل هم فرشته روزی است.”

برخی از کارشناسان نیز تشتر را با تیر(عطارد) یکی دانسته‌اند ولی معلوم نیست که تشتر و تیر هر دو دارای یک ریشه لغوی باشند، اگرچه “تیشتریه” اوستایی در پارسی “تیر” گفته می‌شود. در این مورد به فرهنگ دهخدا که رجوع کنیم در می‌یابیم:

“…در بندهش فصل پنج آمده که سبعه سیاره با سبعه ثابته در جنگ و ستیز است، “تیر (عطارد) بر ضد تشتر …”

تیر:
در فرهنگ دهخدا آمده است:

“نام ستاره عطارد است او را دبیر فلک خوانند و گویند مربی علما و مشایخ و قضاوت و ارباب قلم باشد. (برهان)

ستاره‌ای است که جایش بر فلک دوم است و آن را دبیر فلک گویند. چه آن ستاره‌ علما و مشایخ و قضاوت است و به تازیش عطارد نامند. (فرهنگ جهانگیری)(از شرفنامه منیری).

تیر نام فرشته‌ای است که بر ستوران موکل است و تدبیر و مصالحی که در روز تیر از ماه تیر واقع شود به او تعلق دارد .(برهان ) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطبا)

به این معنی در اوستا “تیشتریه” و در پهلوی “تیشتر” … که به ستاره یمانی و یکی از ایزدان اطلاق شده فرشته مزبور نگهبان باران است و به کوشش او زمین پاک از باران بهره‌مند گردد و کشتزارها سیراب شود.

در پهلوی علاوه بر تیشتر، تیر هم آمده است… و این کلمه را با تیر به معنی سهم عربی نباید اشتباه کرد.”

ماه تیر و جشن تیرگان:

چهارمین ماه سال شمسی، تیر نام دارد که مشتق از صورت فرضی قدیمی “تیری” است. “تیری” یکی از خدایان قدیم ایرانی بوده است که آیین‌های او با آیین‌های “تیشتر” در آمیخته است.

بنابر روایات می‌دانیم که جشن تیرگان هم با استوره آرش در آمیخته است و هم با جشن آب‌پاشان یا آبریزگان.

رابطه میان مرزبندی و باران (آّب):
در فصل یازدهم بندهش آمده است: “زمین پیش از بارندگی تشتر یک قطعه بود. دریاهای روی زمین از اثر باران‌های او به وجود آمد و زمین را به هفت کشور منفصل از هم تقسیم نمود.”

این موضوع را در کتاب “از اسطوره تا تاریخ” مهرداد بهار نیز می‌یابیم: “در آغاز هزاره هفتم، پس از تازش اهریمن بر زمین، ایزدی به نام تیشتر، با جام ابر از آب‌هایی که در آغاز آفریده شده بود، آب برداشت. باد آن را به آسمان برد و بر زمین ببارانید. در پی این باران بزرگ، زمین نمناک شد و به هفت پاره بگسست. هر پاره را اقلیمی خوانند که در پهلوی “کشور” گفته می‌شود.”

استوره آرش با مرزبندی میان ایران و توران همراه است. با استناد به گزارش کتاب “روان انسانی در حماسه‌های ایرانی”، متوجه می‌شویم که در شاهنامه‌ی ثعالبی، استوره آرش “مرزبندی و بارش باران” را با هم ذکر می‌کند.

در تیر یشت سخن از نبرد “تیشتر”، فرشته باران و “اپوش”، دیو خشکسالی است که در هنگام گفتگو از این نبرد، سخن از آرش به میان می‌آید که خود بیانگر پیوند تیر آرش با باران است، همان تیری که مرز را مشخص می‌کند.

موضوع دیگر این است که با تازش اهریمنی افراسیاب به داخل خاک ایران، بی‌بارانی و خشکسالی رخ می‌دهد و جالب این‌که بعد از پرتاب تیر آرش و مشخص شدن مرز و در ادامه دور شدن دشمنان، رودها در ایرانشهر جریان می‌یابند و خشکسالی از بین می‌رود.

فرود آمدن تیر آرش در کناره‌ی رود نیز خود نمادی از ارتباط میان مرز و آب است.

مطلب دیگر که در این بخش می‌توانیم یادآوری کنیم، این‌ است که همیشه چه در استوره و چه در واقعیت، باریدن باران نوید آفرینش (رویش گیاهان) می‌دهد.

میان مرزبندی و آفرینش هم ارتباط وجود دارد، چرا که هنگامی‌که مرز میان روشنایی و تاریکی (اهورامزدا و اهریمن) مشخص می‌شود، هر کدام از آن دو موجود دست به آفرینش می‌زنند.

مرزبندی‌ها با ستیز و پیکار همراه هستند. چنان‌که اهریمن و اهورامزدا با هم پیکار می‌کنند. مرزبندی میان ایرانیان و تورانیان هم در پی جنگ و ستیز است.

پرتاب تیر و انتظار باران:
از لحاظ استوره شناسی شاید پرتاب تیر به آسمان با انتظار باران بی‌ارتباط نباشد. بعید نیست که در دوران باستان این تفکر وجود داشته که با پرتاب تیر به سمت آسمان، می‌توان سوراخی در آسمان ایجاد کرد یا ابرها را بارور کرد (با توجه به شکل تیر که نمادی از آلت جنس مذکر است) و در نتیجه باران ببارد.

جالب این که امروزه هم در زمان خشکسالی، به منظور بارورسازی ابرها برای باریدن باران، موشکی (مقایسه کنید با تیر مورد استفاده در تیراندازی با کمان) به سوی آسمان پرتاب می‌کنند.

این که تن آرش بعد از پرتاب تیر پاره پاره و ناپدید می‌شود، احتمالا اشاره‌ای به قربانی شدن آرش برای باریدن باران است. این موضوع با توجه به رسم قربانی کردن و فدیه دادن که برای طلب باران سراغ داریم، دور از ذهن نیست. در نبرد میان تیشتر و اپوشه هم می‌بینیم که بعد از این که اهورامزدا برای تیشتر قربانی می‌دهد، تیشتر به پیروزی می‌رسد و اپوشه (خشکسالی) را مغلوب می‌کند.

نگارنده با این که منبع این گفته را فراموش کرده‌ام، اما به یاد دارم که در یکی از اسطوره‌های بین‌النهرینی، قهرمانی برای طلب باران، تیری را به سمت آسمان پرتاب کرد. در واقع این استوره هم به رابطه میان پرتاب تیر و طلب باران اشاره می‌کند.

در استوره آرش، هنگامی که افراسیاب مرزهای ایران را مورد تعرض قرار می‌دهد، برای چندین سال باران نمی بارد، و این آرش است که با پرتاب تیر، این مشکل را حل می‌کند.

رابطه میان ستاره تیشتر(تیر) و ماه تیر:
رابطه میان تیشتر(تیر) و ماه تیر می‌تواند از آن‌جا باشد که در تیر ماه است که ستاره تیشتر طلوع می‌کند. (نگارنده این مطلب را در جایی خوانده‌ام ولی نسبت به آن اطمینان ندارم)

دهم تیرماه و آفرینش آب:
آرتور کریستین سن در کتاب ” نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایران” آورده است:

بنا به بندهش، اورمزد آسمان را در چهل روز، در آغاز روز اورمزد روز از ماه فروردین (یعنی روز آغاز سال در اعتدال ربیعی) آفرید و بعد در مدت پنج روزی که گاهنبار “مدیوزرم” را تشکیل می‌دهد، درنگ کرد. بعد آب را در پنجاه و پنج روز آفرید…”

با جمع اعداد ۴۰ و ۵ و ۵۵ به عدد ۱۰۰ می‌رسیم. و با توجه به این‌که هر یک از ماه‌های فروردین، اردیبهشت و خرداد ۳۰ روزه بودند، روز صدم مصادف با دهم تیرماه مصادف می‌شود و در این روز است که اورمزد، آفرینش آب را به پایان برده است. و می‌دانیم که روز دهم هر ماه به نام “آبان” و به همان معنی “آب” است.

از همین روست که جشن تیرگان که در ده بهمن برگزار می‌شود، جزو جشن‌های آب است. چنان‌که در جشن تیرگان و در زمان‌های قدیم‌تر، شست و شو کردن در آب روان و همچنین آب‌پاشی به همدیگر مرسوم بوده است. این جشن به جشن آب‌پاشان یا “وارداوار” به زبان ارمنی هم معروف است.

رابطه میان روز سیزدهم و آب:
لازم به ذکر است، ظاهرا قبل از این‌که روزهای ۶ ماه‌ نیمه نخست سال خورشیدی از ۳۰ روز، به ۳۱ روز تبدیل شوند، روز برگزاری جشن تیرگان ۱۳ تیر بوده است، به همین دلیل نیز جشن مهرگان هم از ۱۶ مهر به ۱۰ مهر انتقال یافت.

موضوع این است که روز سیزدهم ماه با آب در ارتباط است. اول از همه این‌که روز سیزدهم ماه متعلق به تیشتر(تیر) ایزد باران است. همچنین به روایت دکتر بهرام فره‌وشی، گویا در دوران کهن روز سیزدهم سال، روز ویژه طلب باران بهاری برای کشتزاهای نو دمیده بود.

از طرفی سیزده (هم روز سیزده و هم عدد سیزده) معرف آشوب و بی‌نظمی هستند و قابل ذکر است که در بیشتر اساطیر مربوط به فرهنگ‌های مختلف، آشوب و بی‌نظمی قبل از آفرینش و نظم یافتن دنیا مطرح می‌شوند که در بسیاری از این موارد، آب در این آشوب نقش اساسی دارد.

رابطه خرداد و تیر:
در کتاب “دانشنامه‌ی مزدیسنا” در مدخل واژه “خرداد” آمده است:

خرداد نام روز ششم هر ماه و نام ماه سوم سال خورشیدی و یکی از امشاسپندان (هوروتات) است و در گیتی به نگهبانی آب گماشته شده است.

با توجه به این‌که ذکر شد در برخی از روایات، خرداد روز از ماه فروردین، روز تیر انداختن آرش است و از طرفی خرداد با تیشتر (تیر) همکار و هر دو با آب در ارتباط هستند، بنابراین رابطه میان پرتاب تیر (جدای از این‌که چه روزی تیر پرتاب شده باشد) و طلب باران (آب) قوت می‌یابد.

آرش کمانگیر،‌ سیاوش کسرایی «آرش»‌ نامی نیست که بسادگی از جان و روان ایرانیان زدوده شود. او مرزهای ایرانی را حفظ کرد که صدای سم ضربه اسبان سپاه بیگانه در درازنای تاریخ، خاک آن را لحظه ای به آرامش رها نکرده است. جست و جوی ردپای آرش در آثار ایرانی شاید جست و جوی هویت ایرانی باشد. دکتر فریدون جنیدی آرش را نماد ایران و ایرانی می داند و می گوید:‌ «در زبان اوستایی آرش به صورت «ایرخش‌» ضبط شده که گونه دیگر «ایرج» ‌فارسی و به معنای ایران و ایرانی است.» او با اشاره به اینکه در شاهنامه فردوسی اشاره مستقیمی به داستان آرش وجود ندارد می گوید:‌ «آرش نماد ایرانیانی است که پس از حمله تورانیان برخاسته اند و کشور خود را با کوشش و فداکاری از آنان بازگرفته اند. این داستان در شاهنامه به منوچهر پسر ایرج بازمی گردد. داستان منوچهر اشاره به تیره های ایرانی است که پس از کشته شدن ایرج در کوهستان مانوش گرد هم آمدند و نیرویی را تشکیل دادند که در برابر تورانیان ایستاد.» جنیدی درباره کوهستان مانوش می گوید:‌ «از مانوش در متون پس از اسلام خبری نیست اما در کتاب «بندهشن» از این کوهستان یاد شده و جایگاه آن البرز مرکزی و کوهستان پیرامون دماوند است که با مکان تیر انداختن آرش همخوانی دارد.» او به جام گرانبهای سیت ها که در نواحی ساحل دریای سیاه یافت شده و نقوش آن بر تقسیم سرزمین های ایرانی میان ۳ فرزند فریدون یعنی ایراج،‌ سلم و تور دلالت می کند. او می گوید:«آنچه فریدون به ایرج می دهد یک کمان است و ایرانیان در کمانبری استاد بوده اند و نژاد مانوش با جنگ افزار برتر کمان از فراز کوهستان های البرز و دماوند،‌ توارنیان را از خاک ایران می رانند. اما تورانیان زمانی به آن سوی مرزها رانده می شوند که توان ایرانیان به پایان رسیده است و اسطوره آرش کمانگیر به صورتی که می شناسیم در همین زمان نمایان می شود که برای تعیین مرزها جان خود را در تیر می گذارد و آن را پرتاب می کند.» جنیدی با اشاره به تیر روز از ماه تیر یا سیزدهم تیر که به جشن تیرگان نامبردار است می گوید:‌ «مشهور است که آرش در این روز تیر خود را رها می کند و ایزد باد ۱۰ روز آن را با خود می برد و سرانجام در کنار رود جیحون فرود می آید. زرتشتیان در روز تیرگان نخ هفت رنگی را دور دست خود می بندند و آرزوی باران می کنند که در آیین ایرانی بهترین آرزوهاست. آنها این نخ را تا ۲۳ تیر ماه که روز ایزد باد است دور دست خود نگه می دارند و در آن روز آن را بهدست باد می دهند.» او می گوید:‌ «تیر وابسته به ستاره تیشتر یا ایزد باران است که در گذر زمان به «تیر»‌تبدیل شده است. افسانه تیر با تیر اندازی ایرانیان جمع شده و به صورت تیراندازی آرش کمانگیر درآمده است.» او درباره منابع پس ازاسلام که در آنها به داستان آرش اشاره شده است می گوید:‌ «در تاریخ طبری زمانی که از تیراندازی بهرام چوبینه یاد می شود،‌ به سه تیراندازی بزرگ ایرانیان اشاره می شود:‌ تیری که آرش پرتاب کرد،‌تیری که رستم به اشکبوس پرتاب کرد و سوم تیر بهرام چوبینه.» دکتر قدمعلی سرامی اما درباره منابعی که در آنها به آرش اشاره شده است می گوید: «در پایان داستان اسکندر و آغاز دوره اشکانی در شاهنامه فردوسی در دو بیت به نام آرش اشاره می شود اما داستان آرش کمانگیر را در بر ندارد.» اما آنچه ما از داستان آرش می دانیم از کجا آمده است؟ دکتر سرامی می گوید:«در «آثارالباقیه عن القرون الخالیه» ابوریحان بیرونی به داستان آرش اشاره شده است و در «مجمل التواریخ» هم اشاراتی به این داستان وجود دارد که آرش تیری را پرتاب می کند و تمام نیروی خود را همراه آن می کند و آن تیر سه شبانه روز تا بلخ می رود و در مرز بلخ بر تنه درخت گردویی فرو می رود و مرز میان ایران و توران را مشخص می کند.» او می گوید: «داستان آرش ، داستان باززایی جهان و تعیین مرز است که با باززایی پس از قحطی همراه می شود و با پایان خشکسالی زندگی نویی آغاز می شود.» در میان معاصران سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی و مهرداد اوستا آثاری درباره آرش کمانگیر دارند اما روایت های آنان با یکدیگر متفاوت است. سرامی درباره این تفاوت می گوید: «شاعران یا نویسندگان گاهی امر باستانی را می گیرند و خود را مقید می کنند به اینکه کارشان با اصل برابر باشد. اوستا تلاش کرده است کاملا به اصل داستان آرش کمانگیر پایبند باشد اما کسرایی به توجه به گرایشات چپ خود تلاش کرده است یک اسطوره خلقی از داستان آرش کمانگیر بسازد. بیضایی که یک نویسنده ملی است داستان آرش کمانگیر را نیز مانند بسیاری دیگر از آثار کهن دستمایه خلق آثار جدید قرار داده و آن را دگرگون کرده است. بنابراین ریشه این تفاوت ها مربوط به سلایق آفریننده های بعدی داستان است که دست به باززایی داستان های کهن می زنند.» او درباره جدیدترین منبع درباره آرش کمانگیر می گوید: «در کتاب «روان انسانی در حماسه های ایرانی» نوشته آرش اکبری مفاخر که بتازگی در انتشارات ترفند منتشر شده است مقاله مفصلی درباره آرش کمانگیر به چاپ رسیده که در آن به تمامی منابع و مآخذ آرش شناسی اشاره شده است.» اوستا یا شاهنامه، آثار الباقیه یا مجمل التواریخ، فرقی نمی کند. ردپای آرش را بر بلندای دماوند می توان جست. بی گمان هنوز رد قدم هایش باقی است
سید محمد طاهری شهاب ( ۱۳۵۰-۱۲۹۵) یکی از پژوهش گران به نام و از شاعران مازندران است . پژوهش های محققانه ی او به عنوان یکی از منابع درجه ی اول محسوب می شود. تاریخ ادبیات مازندران ، تصیح دیوان طالب آملی ، از جمله آن هااست . مقاله ی (( آرش کمانگیر و جشن تیرگان )) از پژوهش های اوست که در ماهنامه ی جلوه در سال ۱۳۲۵ به چاپ رسیده است . به دلیل اهمیت این پژوهش و به دلیل اهمیت این پژوهش گر آشکار است بار دیگر این مقاله به چاپ می رسد .

سید محمد طاهری شهاب ( ۱۳۵۰-۱۲۹۵) یکی از پژوهش گران به نام و از شاعران مازندران است . پژوهش های محققانه ی او به عنوان یکی از منابع درجه ی اول محسوب می شود. تاریخ ادبیات مازندران ، تصیح دیوان طالب آملی ، از جمله آن هااست . مقاله ی (( آرش کمانگیر و جشن تیرگان )) از پژوهش های اوست که در ماهنامه ی جلوه در سال ۱۳۲۵ به چاپ رسیده است . به دلیل اهمیت این پژوهش و به دلیل اهمیت این پژوهش گر آشکار است بار دیگر این مقاله به چاپ می رسد . در گسترده مازندران

اگر خواننده آرش راکمانگیر که از ساری به مرو انداختی تیر
تو اندازی به جان من به کوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاب
فخر الدین گرگانی
قدیمی ترین ماخذی که راجع به آرش ، تیر انداز نامی ایران ذکری باقی است در فقره ۶ و ۳۷ تیر پشت می باشد و چنین می نویسد : (( تشتر ستاره را یومند فرهمند را می ستاییم که تند به سوی دریای فراخکرت تازد ، مانند آن تیر در هواپران که آرش تیر انداز بهترین تیر انداز آریایی از کوه آییر یوخشوت به سوی کوه خوانت انداخت . ))
صاحب کتاب مجمل التواریخ و القصص نام او را (( آرش شیوا تیر )) ضبط نموده و می گوید بهرام چوبین رقیب خسرو پرویز مدعی بود که از خاندان آرش می باشد . در نوروزنامه منسوب به حکیم عمر خیام نیشابوری در فصلی که در باب خصوصیات (( تیر و کمان )) می نویسد می گوید : (( پس چون آرش و هادان بیامد به روزگار منوچهر ، کمان را به پنج پاره کرد هم از چوب هم از نی و به سریشم به هم استوار کرد و پیکان آهن کرد .))
ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه راجع به جشن تیرگان که در تیر روز در تیر ماه اتفاق می افتد ، چنین می نویسد : (( پس از آن که افراسیاب به منوچهر غلبه کرد و او را در طبرستان محاصره نمود بر این قرار دادند که حدود خاکی که از ایران باید به توران برگزار گردد به واسطه ی پرش و خط سیر تیری معین شود . در این هنگام فرشته اسفندارمذ حاضر گشته ، امر کرد تا تیر و کمانی چنان که در ابستا بیان شده است برگزینند ، آن گاه آرش را که مرد شریف و حکیم و دین داری بود برای انداختن تیر بیاورند . آرش برهنه شد ، بدن خویش را به حضار بنمود و گفت : ای پادشاه و ای مردم به بدنم بنگرید مرا زخم و مرضی نیست ، ولی یقین دارم پس از انداختن تیر قطعه قطعه شده ، فدای شما خواهم شد . پس از آن دست به چله ی کمان برد و به قوت خداداد تیر از شصت رها کرد و خود جان تسلیم نمود . خداوند به باد امر فرمود تا تیر را حفظ نماید . آن تیر از کوه رویان به اقصی نقطه ی مشرق به فرغانه رسید و به ریشه ی درخت گردکان که در دنیا بزرگتر از آن درختی نبود نشست . آن موضوع را سر حد ایران و توران قرار دادند . گویند از آن جایی که تیر پرتاب شد و تا به آن جایی که فرو نشست ، شصت هزار فرسخ فاصله است . )) بنابر این جشن تیرگان به مناسبت صلح ایران و توران می باشد .
مورخ شهیر طبری نیز این داستان را ضبط کرده است . عین عبارت بلعمی که از او نقل می کند چنین است : (( و هر دو ملک بر این عهد بستند و صلح نامه بنوشتند پس آرش را اختیار کردند و آرش مردی بود که از وی تیر اندازتر نبود و بر تلی شد ، در آن حدود که از آن بلندتر کوهی نیست و تیری را نشان کرد و بینداخت بر لب جیحون به زمین آمد . )) میر خواند در روضه الصفا در صلح میان منوچهر و افراسیاب چنین می نویسد : (( مقرر و مشروط بر آن محل بود و آرش سر کوه دماوند تیری اندازد ، هر کجا که آن تیر فرو آمد فاصله میان مشروط بر آن سر کوه دماوند تیری اندازد ، هر کجا که آن تیر فرو آمد فاصله میان دو مملکت آن محل بود و آرش برقله ی جبل دماوند رفته ، تیری به جانب مشرق افکند ، از شست رها کرد و آن تیر از وقت طلوع آفتاب تا نیم روز در حرکت بود و هنگام استوار بر کنار جیحون افتاد . ))
صاحب تاریخ حبیب السیر می نگارد : (( چون سیم نوبت افراسیاب ترک به ملک ایران تاخت ، اهل ایران سر راه را بر او گرفتند . چنان که تلاقی فریقین در دهستان جرجان قریب به آبسکون واقع شد ، به نوعی که نوذر شهریار سپه سالاری آن سپاه را به آرش داده ، خود بر تخت ری نشسته بود . آرش همه روزه با افراسیاب در جنگ بود و در اکثر حروب ظفر آرش را بود . افراسیاب را معلوم شد که آخر الامر او و سپاه او شکست خواهند شد . پس از در تدبیر در آمد . چنان که نامه ای از زبان نوذر به امرای او نوشت که چنان معلوم ما شد که کاری از دست آرش بر نمی آید . قارن کاوه را بر خود سپه سالار ساخته ، آرش را بسته ، بفرستید . چون امرای آن نامه را خواندند ، قارن را بر خود امیر کرده ، آرش را بسته نزد نوذر ارسال داشتند ، اما چون نوذر را یقین شد تدبیر افراسیاب ، آرش را دست گشوده ، به خلعت فاخر سر افراز ساخت ، اما هیچ سود نداشت ، چون آرش از میان شپاه ایران به در آمد . روز دیگر افراسیاب در حمله ی او که اهل ایران را شکست و اکثر مردم نامی ایران در آن مصاف کشته شدند و باقی فرار نمودند . افراسیاب تعاقب نمود به ملک ایران در آمد ، نوذر دو سه نوبت با افراسیاب برابر شده ، رزم های صعب نمود، آخر شکسته شده ، عیال و اطفال را به پسر بزرگ خود طوس نوذر داده به جانب البرز کوه فرستاد و خود با فوجی به جانب فارس گریخت . افراسیاب او را تعاقب نموده ،به دست آورد و با عیان ایران نوعی که در جمیع نسخ وارد است نوذر را در مجلس در حضور خود سر بریده ، اعیان ایران را در قید کرده ،در قلعه ی آمل به دست برادر خود اغریرت بن پشنک که به زعم مورخین عجم پیغمبر است سپرد ، چنان که مشهور است زال از سیستان آمده ، ایشان را خلاص کرد و اغریرت نیز بر ساخته ، از او بد دل شد و آرش از نزد او به سوی منوچهر آمده ، منوچهر حکومت گیلان را به او داد و آرش در آنجا رشت را بنا نمود و بعد از منوچهر افراسیاب آمده ، آرش را بکشت و این واقعه را (( گریرش )) یعنی جنگ آرش گویند . رفته رفته آن را معرب ساخته ، اغریرت گفتند و بنا بر قولی نژاد آرش به سلاطین ایران می رسید و معنی آرش ترجمان است . از بیانات فردوسی معلوم می شود که اغریرت در حدود مازندران بود ، چنان که می گوید : (( چو اغریرت آمد از آمل به ری ))
موضوع تیر اندازی آرش مدت ها زبان زد خاص و عام و از جمله مباحث شیرین ادبای بزرگ ایران بوده ، چنان که فخر الدین اسعد گرگانی در منظومه(( ویس ورامین )) خود اشاره ای بدان نموده و می گوید :
اگر خوانند آرش را کمانگیر که از ساری به مرو انداختی تیر
تو اندازی به جان من به گوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاپ
خاقانی در این باره می گوید :
درع رستم به سنبل آراید تیر آرش ز عبهر اندازد
اقوال مورخین را درباره ی آرش بدین جا خاتمه داده و به ذکر نظریات خود می پردازیم . به استثنای نکاتی چند که از باقی مانده ی کتاب اوستا به جاست بقیه گفتارها چون متکی به سند معتبری نیست همه آن ها نقل قول از افسانه های مذکوره باقی مانده ی بین ایرانیان کهن می باشد . چنان که تاریخ ایران تا قبل از کشفیات زیر خاکی اخیر نسبت به دوران قبل از ساسانیان به قدری مبهم و پیچیده و مخالف با نوشتجات مورخین یونان و روم قدیم می باشد که در نظر اول مقایسه ی حدوث وقایع و تطبیق آن ها با اسناد ملل دیگر روابط سیاسی با ایران قدیم داشته اند مشکل و مشخص پس از رنج های بسیار و تفحص بی شمار باید وقایع یک عصر را با اصول صحیح از روی اسناد متنوعه به دست آورد و به کلیه ی ماخذ ها مراجعه و بلکه به لغات معموله اقوام مختلفه ای که مورد تحقق اوست آشنا باشد .
موضوع مورد بحث ما چون از جمله وقایع فترت ایران و زمان پهلوانی می باشد و در این عصر در ایران صنادید و ابطال و مشاهیر و رجال پیدا شده ، در محاربات با شجعان توران و ترکستان اظهار عجایب و غرایب نموده اند و افسانه سرایان باستان درباره ی ایشان چکامه ها سروده و این افسانه از همان گاه در میان چکامه گویان ایران زبان زده و مشهور بوده و مورخین و شعرا مخصوصا فردوسی از ایشان پیروی و اقتفا کرده اند و چون کتاب یا سند درستی در دست نداشت مجبور بود که این قصص و داستان ها را از افسانه های دهقانان وبیوه زنان که به زبان باستان و و پهلوی می سرودند بگیرد ،این بود که بسی مغشوش و در هم و بر هم است و کسی سر و بن آن ها را نمی داند ، چنان که هر کس فی الجمله تامل در شاهنامه و کتب تواریخ دیگر کند ، این معانی را بزودی خواهد فهمید . مثلا اسمای اقوام را به جای اسمای اشخاص گذاشته اند و نام جنگها را اسامی سلاطین و سرداران پنداشته و پادشاهان را غالبا به جای یکدیگر اشتباه نموده اند و اگر دو نام متشابه بوده ، یکی را از میان انداخته و اگر یک نام به دو صورت در آمده ، هر یکی را شخص جداگانه انگاشته و اگر دو پادشاه به یک نام در دو عصر بوده ، هر دو را یکی دانسته ، وقایع هر یک را به دیگری نسبت داده اند و گاهی پادشاه را به جای سردار یا شاه زاده گمان برده و وقایع و اسامی را در هم ریخته و آمیخته اند ، چنان چنان که نالم ایراک را که عراق باشد بر ایرج موهوم گذاشته و مرداس را که معرب ماردوش است پدر ضحاک تصور کرده و افراسیاب را که اقوام (( افراز آب )) باشند با فرود که پایین و نشیب است دو شخص فرض کرده و شیده را که اقوام سیت باشد پسر افراسیاب شمرده و نهر کارن را پسر کاوه نوشته و گزارش را که به معنی جنگ آرش است اغریرت برادر افراسیاب ضبط کرده است .
اگر کسی فی الجمله در تواریخ ملل دیگر و آثر عتیقه و کتیبه های سنگی باستانی دقت کند می تواند راه اشتباه هر یکی را تشخیص دهد و بفهمد که از کجا و چیست . مستشرق شهیر یوستی در رساله ی نام نامه ی ایرانی درباره آرش می نگارد که در اوستا نام او ارخش ( Erexsa) ضبط شده و همان کسی است که در موقع مصالحه منوچهر با افراسیاب تیری از کوه اییریوخشوت به کوه خوانت افکند تعیین محل این دو کوه مشکل است ، ولی به طوری که از فقره ۲ از زامیاد یشت و رویش هومند در فصل ۱۲ از فقرات ۲ و ۲۷ از بندهش بر می آید باید کوه اییر یوخوشت همان کوه رکوذیت واقع در رویان باشد ، این حدس درست باشد یا نه ، به هیچ وجه نشانه ای برای تعیین محل اییر یو خشوت نیست ، فقط می توانیم بگوییم بنا به آن چه در کتب تاریخ ما از داستان جنگ منوچهر و افراسیاب سخن رفته است اییر یوخشوت باید در طبرستان واقع باشد و خوانوانت در خراسان و هم چنین به قول طبری تیر آرش به لب جیحون (( آمو دریا )) فرود آمد . میر خواند نیز نوشته است که از کوه دماوند پرتاب گشته برکنار جیحون افتاد . بنا بر این خیر اخیر خوانت باید یکی از کوه ها ی سر چشمه جیحون باشد .
از فحوای تواریخ چنان بر می آید که بعد از فریدون ، اقوام آشوری ازیک طرف و اقوام تاتار و ماساژت از سمت قفقازو بحر خزر بر ایران هجوم آوردند و اقوام ماوراءالنهری نیز که آنان را افرازآب خواندند از طرف دریای خزر در آمل و ساری مشغول کارزار شدند . اولاد فریدون به طرف مازندران آمدند و در آنجا نیز اقوام هون آنها را آسوده نگذاشتند ، تا نزدیک آمل و کجور را استیلا و اشغال کردند و منوچهر را که از احفاد فریدون بود ، در قلعه مور محاصره نمودند و بلاخره منجر به مصالحه و تیر اندازی آرش جهت تحدید حدود گردید . از این قراین و ازآثاری که به دست است اختلافی باقی نمی ماند که در آن زمان هرج و مرج برای اخلاف فریدون غیر از مازندران جایی باقی نمانده بود و شاهزادگان ایرانی در این ایام غالبا در مازندران بودند و به طوری که ابن مقفع می گوید یکی از آنان کاوش یا کالبوش نام داشت که در مازندران یاغی بزرگ به نام مژاک یا مغاک جهت اقامت خود درست نموده بوده و چمن معروف کالژوش نیز ماخوذ از نام اوست . بنابر مسطورات مذکوره آرش تیرانداز همان ارخش آریایی و اغریرت دلیر شاهنامه می باشد که فردوسی اشتباها او را برادر افراسیاب تصور نموده است و در اوستا او را به علت شجاعت و رادمردی در جز نیکان شمرده و می گوید : (( فروهر پاک دین اغریرت دلیر را می ستاییم )) در بند هش فصل ۳۰ فقره ۱۷ پانزده تن مرد و پانزده تن زن از یاران سوشیانت شمرده شده اند ، اسامی برخی از آنان در کتب پهلوی ذکر شده از آن جمله اند : کی خسرو و نرسی و طوس و گودرز و پشو تن و اغریرت و گر شاسب سام و غیره .
آرش طبق نوشته ی صاحب آیینه ی اسکندری بعد از مصالحه منوچهر با افراسیاب به سمت پادشاهی مازندران منسوب شد و تا زمان نوذر شهریار در آن جا می زیست و پس از شکست سپاه ایران از افراسیاب و کشته شدن نوذر او از لحاظ آن که دارای سرشتی پاک و مورد احترام همگان بود نزد افراسیاب شفاعت گروهی از دلیران مازندران را که اسیر سپاه توران بودند نمود و مورد قبول واقع شد و افراسیاب اسرار را به او آن ها را در پتشخوار گرد غاری نزدیک ساری منزل داد

اقوام آریائی که مهاجرتشان بنا بگفته گروهی از مورخین از شمال شرقی ایران در قرن ۱۴(ق.م)شروع شده بود، در قرن نهم (ق.م) تقریبا در فلات ایران ساکن شدند. اقوام آریائی بعنوان یک قوم مهاجم وارد سر زمینی شدند که بعدها آن سرزمین بنام آنان ایران و ایرانشهر نامیده شد.
قبل از ورود اقوام مهاجم (( آریاها )) در ایران مردمانی غیر آریائی که از خیلی جهات از آریاها متمدن تر بودند زندگی میکردند.

در مغرب ایران مردمانی باسم کاس سو، در جنو ب غربی ایلامیها، در سواحل خلیج فارس و دریای عمان و در مکران مردمانی سیاه پوست، در طبرستان و گیلان نیز اهالی بومی زندگی میکردند. آریاها پس از ورود بایران بومیان را بنام دیو و تور و بربر خواندند، و اراضی آنانرا با جنگ و ستیز غصب کرده، آنانرا برده خود ساختند، و کارهای پر مشقت را بآنان واگذار کردند، و بآنان حق ورود به جامعه طبقاتی بسته (کاست) خود را نمیدادند وآنانرا پست میشمردند.

آریاها پس از تسخیر سرزمین جدید و ساکن شدن در آنجا در شهرهای اصطخر و بوشهر بتمدنی بر خوردند که خود فاقد آن بودند. از بابلیها و آسوریها که بمراتب از آنان متمدن تر بودند چیزهای زیادی یاد گرفتند (وقتی صنایع ظریفه مادیها با صنایع ظریفه بابلیها وآسوریها مقایسه شود عقب افتادگی آریاها معلوم میشود)ولی از بعضی جهات بخصوص امور اخلاقی آریاها پیش افتاده تر بودند.

مشاغل عمده آریاها بیشتر چوپانی وگله چرانی بود ولی پس از ورود به سرزمین جدید (( ایران )) بشغل زراعت پرداختند ،و کم کم ساکن شدند. این اقوام مهاجم پس از ساکن شدن در سرزمین جدید و برده ساختن اهالی آن بیک سلسله جنگهائی با اقوام مهاجم دیگر (( سکاها )) که آن ها هم آریائی بودند و بدنبال ایشان میخواستند وارد ایران بشوند پرداختند.

این نبرد و جنگ ها در کتابهای مذهبی زردتشتی اثر عمیق از خود بجا گذاشت،مانند جنگ چوپانها و گله چرانهای آریائی با بومیان((ایرانی)) الاصل ها ( دیوها ) و جنگ شهر نشین های آریا نژاد با صحرا گردان آریائی که در گاثها زیاد از آن سخن رفته است. ولی رفته رفته آریائی های مهاجم با بومیهای ایرانی الاصل درهم آمیختند و در هر مکانی که بر بومیان مستولی میشدند، قلعه ساخته مزارع و مراتع خود را در آن قلعه جا دادند. بدین ترتیب کم کم شهر نشینی آغاز گشت و برای این که از شبیخون و حمله بومیان در امان باشند در قسمت جلوی قلعه شب ها اتش روشن می ساختند، با اگر حمله ای صورت گیرد، با تند کردن آتش مردان جنگی را برای دفاع از قلعه بکارزار بخوانند. پس از مدتی که خطر مرتفع گشت مزارع به بیرون قلعه انتقال یافت.کریستن سن جنگ اهورا مزدا و اهریمن را که اصول مذهب زردتشتی است انعکاسی از تلاش زندگی اجتماعی فوق الذکر میداند. باری رفته رفته اقوام مهاجم ساکن با هجوم خطرناک اقوام دیگر روبرو شدند، آنان نیز مثل خود ایشان قصد سکونت در اراضی حاصل خیز شمال شرقی ایران را داشتند، اغلب حماسه های ملی ایران که فردوسی در شاهنامه آن را بشعر در آورده است، مربوط بآن دوره میباشد. در این جنگ ها گاهی ایرانیان پیروز میگشتند و زمانی شکست خورده عقب می نشستند. شاید حنگ ایرانیان با سکاهای آریایی نژاد (تورانیان) از زمان شاهی منوچهر آغاز گشته است، و منوچهر اولین سلسله آریائی را در ایران تشکیل داده است. درباره هجوم وجنگ سکاها با ایرانیان بخصوص جنگ منوچهر با آنان (که بنا بر عقیده مشیرالدرله پیرنیا در قرن نهم(ق.م)بوده است(۱)مدارک صحیح تاریخی در دست نیست،تنها از روی افسانه های تاریخی درباره آن قضاوت میشود ،ولی درباره نبردهای ایرانیان با سکاها قبل از تاریخ شکی نمیتوانیم داشته باشیم ،گرچه این حقایق تاریخی با افسانه های شیرین مخلوط شده است.پس از حمله سکاها از شمال شرقی ایرانیان شکست خورده ،و یکبار تا حدود دماوند عقب نشستند،و همه آن حوالی بتصرف سکاها در آمد.این نخستین باریست که ایرانیان آریائی نژاد از قوم شکست میخورند وقسمتی از سرزمین خود را ار دست میدهند.برای بار دوم ایران توسط قوم آسوری گشاده شد، و به قولی این استیلا در حدود دویست سال بطول انجامید. سومین بار حمله ی اسکندر مقدونی شروع شد،که بر اثر آن ایران هشتاد سال در تحت استیلای مقدونی ها مانده در تمام این سه دوره، مبارزات ایرانیان استیلاگران بیگانه که میخواستند ایران را در تصرف خود نگه دارند بشدت ادامه یافت،ایرانیان با شجاعت و دلاوری خاصی از خود و سرزمین خود دفاع کردند ،و در میان آنان ما بنام قهرمانانی بر میخوریم که با فداکاری افسانه ای نام خود را جاودان ساخته اند ،مانند:آرش قهرمان افسانه ای صلح در ایران کهن که با جنگ بر ضد تورانیان (سکاها)و فدا کردن جان خود صلح را برای مردم بارمغان آورد ،و کاوه آهنگر و قیام او و جنبش انقلابی ایرانیان که به احتمالی بر ضد استیلا گران آسوری صورت گرفته بود ،و پس از اینکه رنگ افسانه بخود گرفته بعنوان عامل قیام و مبارزه بر ضد ضحاک تازی در آمد.و همچنین است آریا آرات و آری برزن که مقاومت کنندگان و قهرمانان تاریخی مردم ایران در مقابل هجوم اسکندر میباشد.

آرش کمانگیر

از آن خوانند آرش را کمانگیر

که از آمل بمرو انداخت یک تیر

« ویس و رامین »

بنابر داستانهای دیرین در زمان منوچهر افراسیاب که شاه سکاها بود با سپاهیان خود بایران حمله آورد. این جنگ وستیز که برای تصرف ایران و ساکن شدن در اراضی حاصل خیز آن آغاز گشته بود، با مقاومت شدید ایرانیان روبرو گشت. از نوشته های گروهی از مورخان بر میآید که این جنگ دوازده سال ادامه یافته است. بر اثر این جنگها ایرانیان شکست خورده،باختر( = بلخ ) و مرو و قسمتی از خراسان وگرگان که از حاصل خیز ترین نواحی سرزمین ایرانیان بود بتصرف افراسیاب در آمد. ایرانیان بطرف قسمت مرکزی کوهستان البرز « دماوند » عقب نشستند پس از جنگهای طولانی طرفین خسته و فرسوده شده طالب صلح شدند( ۲ )بر اثر این جنگ سپاهیان ایران در آمل محاصره گشته بوضع بدی دچار گشتند. منوچهر شاه ایران که از ادامه جنگ دیگر سودی نمی برد، بناچار تقاضای صلح نمود، و قرار بر این شد که نواحی حاصلخیز گرگان بافراسیاب واگذار شود. ولی بنا بافسانه تاریخی سپس مرز ایران بواسطه تیراندازی آرش تا مرو عقب رفت. این صلح پس از دوازده سال جنگ و خونریزی در ایران انجام میپذیرفت، بنابراین برای مردم ایران بسیار خوش آیند بود ،زیرا بر اثر جنگهای ممتمد وضع ایرانیان بسیار بد شده بود ،و سپاهیان ایران که در محاصره دشمن قرار گرفته بودند از میوه کال تغذیه مینمودند و دیگر به آرد کردن گندم و پختن نان نمیرسیدند، چون حاصل خیز ترین اراضی ایرانیان یعنی نواحی خراسان بدست دشمن افتاده بود (۳ )تاثیر این صلح در ایران آنقدر زیاد بود که نه فقط در روایات وقصص ملی و ادبیات آن داخل شده بلکه در کتاب اوستا کتاب مذهبی ایرانیان نیز زردتشت از آن نام برده است. و بر آن شاخ و برگهائی اضافه کرده اند. مثلا جشن تیرگان را میگویند از آن جهت بر قرار شد که آن روز مرز ایران و توران برقرار گردیده و آشتی میانشان پدید آمده بود.و آن روز آرش تیر خود را پرتاب کرده بود. فداکاری و از خود گذشتگی سردار بزرگ منوچهر که اهل پارت و بقولی از ری (۴) بود آنقدر در این صلح تاثیر داشته که داستان بسار زیبا و دلنشینی که کمتر در روایات ملی مانند آن میتوان یافت بوجود آورده است. بنا بر این روایات پس از شکست ایرانیان قرار بر این میشود صلح بین طرفین بر قرار گردد و با تیر اندازی یکی از دلاوران ایرانی از مازندران و فرود آمدن آن در مکانی مرز طرفین تعیین گردد این وظیفه خطیر بعهده آرش پهلوان منوچهر که ماهر ترین تیر اندازان زمان


مطالب مشابه :


زندگی نامه بزرگان

شوق پرواز - زندگی نامه بزرگان - دين و انديشه - تيتراژ - علمي - هوا فضا - دانلود كتاب - دانلود mp3




زندگي نامه مختصر مشاهير ايران زمين

زندگي نامه مختصر مشاهير ايران زمين: و ابوبکر بن سعد بن زنگی بر فارس حکومت می‌کرد.




زندگی نامه ی سعدی و آثار وی از شاداب لطف الهی

زندگی نامه ی سعدی و اتابک سعدبن زنگی زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری




آرش

زنگی نامه ی بزرگان از بیانات فردوسی معلوم می شود که اغریرت در حدود مازندران بود ، چنان که




زندگی نامه دکتر مصدق

حیات نامه - زندگی نامه دکتر مصدق - زندگینامه مشاهیر - ورزشکاران - بازیگران سینما حکیم فردوسی.




زندگی نامه آدولف هیتلر

حیات نامه - زندگی نامه آدولف هیتلر - زندگینامه مشاهیر - ورزشکاران حکیم فردوسی. جیم




چهارمین شماره فصلنامه سیاست نامه منتشر شد

سیاست نامه گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد ، یادداشتی از دکتر زنگی-علوم




برچسب :