تات

علی پورصفر قصابی نژاد   اصطلاحی که ترکان قدیم به بیگانگانِ مقیم سرزمینهای خود اطلاق می کرده اند. قدیمترین سندی که در آن واژة تات به کار رفته ، سنگنوشته های اورخون مغولستان است که از قرن دوم برجای مانده است . تات در این سنگنوشته ها ظاهراً به معنای «اَتْباع » و «رعایا» به کار رفته است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «تات .1» و «اورخون »). در دیوان لغات الترک ، که در قرن پنجم تألیف شده ، تات به شکل تَت نیز ضبط شده و به معنای ایرانی ، فارسی ، فارسی زبان آریایی نژاد و کافر اویغوری آمده است (کاشغری ، ذیل «تات »، «تَتْ»، نیز رجوع کنید به ذیل «اُس »، «سُملِم تَتْ»). چون اصطلاح «تَژِک » (تاجیک ) در عصر ایلک خانیان (قراخانیان ؛ همان ، ذیل «تَژِک ») و احتمالاً پیش از آن (بهار، ج 3، ص 50) به ایرانیان اطلاق می شده ، می توان پنداشت که لفظ تات علاوه بر اینکه به ایرانیان و مردم یکجانشین گفته می شده (بارتولد، 1358 ش ، ص 320)، عنوانی بوده که پیش از ایلک خانیان بر عناصر خارجی سرزمینهای ترکان (احتمالاً خارجیان یکجانشین ترکستان ، بعضی قبایل متمدن ترک ، اقوام مغلوب و ساکنان نواحی تحت تصرف ترکان ) اطلاق می گردیده است ( د. فارسی ، ذیل واژه ؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، ذیل «تات .1»). تات ، فرودست ، پست و رعیت نیز معنی شده است (رجوع کنید به «تاتار * »). این اصطلاح بعدها تحول معنایی پیدا کرده است ؛ با اینهمه ، ظاهراً تات در همة دوره ها بتدریج به مردم ایران اختصاص یافته است . بنابر منابع موجود، تحول معنایی تات از قرن نهم و دهم تا چهاردهم به این ترتیب بوده است : تازیک (رجوع کنید به فیضی سرهندی ، ذیل واژه )، رعایای ایرانی و گریزان از جنگ (دلاواله ، ص 50)، تاجیک یا مردم بومی ایران (کمپفر ، ص 880؛ سانسون ، ص 550)، فرقة تاجیک (استرآبادی ، ذیل واژه )، ساکنانِ مزارع و روستاها و شهرهای ایران (ژوبر ، ص 193)، کشاورزان و ایرانیان یکجانشین (اوبن ، ص 34، پانویس )، جماعتی از رعایا که ساکن شهر نیستند، خدمتگزار، مردم بیکاره و عاطل (قدری ، ذیل واژه ، به نقل از اللغات النوائـیّه و الاستشهادات الجغتائیه )، ساده دل و عوام الناس (همانجا)، دنباله روان از یک رهبر ( د. اسلام ، همانجا، به نقل از اللغات النوائـیّه ) و شخص دانشمند و اهل کتاب (دهخدا، ذیل واژه ).
ناحیة طاط ایلیِ شبه جزیرة کریمه و شهر معروف آن ، سُغداق ، پیش از قرن هشتم مسکن قومی ایرانی زبان بود که ظاهراً اعقاب آلانهای مهاجر بودند. اینان در میان خود به لهجة مخصوصی تکلم می کردند و حاکم آنان طاط آغاسی نام داشت . این قوم در نیمة قرن یازدهم ، پانزده هزار جنگجو داشت (رجوع کنید به هیئت ، ص 83؛ اولیا چلبی ، ج 7، ص 617، 656ـ657). تاتارهای کریمه نیز مسیحیان یونانی را که در سلطنت کاترین دوم (1762ـ1796) و در فاصلة 1189ـ1192/ 1775ـ 1778 به ناحیة ماریوپول (ژدانوف امروزی ) واقع در کنار دریای آزوف مهاجرت کرده بودند، تات می نامیدند ( د. اسلام ، همانجا). ترکان عثمانی ، جنگجویان غیرعرب و غیرترک خود را تات می خواندند. امرای بخارا در قرن سیزدهم ، اهالی خوارزم و خاندان حاکم خیوه را با وجود نسب ترکی آنان ، از سر دشمنی و برای تحقیر، تات می گفتند (هدایت ، 1356 ش ، ص 53؛ نیز رجوع کنید به سپهر، ج 3، ص 360). ترکمنهای آسیای مرکزی نیز عنوان تات را برای کشاورزان اسکان یافته ، از جمله ساکنان خیوه ، به کار می برده اند (بارتولد، 1376ش ، ص 107). تنها قرینه ای که می تواند از اطلاق نام تات بر مردم یا سرزمینی معیّن حکایت کند، گزارش جووانی > پیانو کارپینی < ، فرستادة پاپ اینوکنتیوس چهارم به دربار گیوک خان مغول در 642ـ 645، دربارة متصرفات مغولان است که نام تات را پس از نام ایران آورده است (ص 76). با اینحال ، ریشة واژة تات هنوز معلوم نشده است (بارتولد، 1358ش ، همانجا) و این احتمال که از نام تخار و شکل چینی شدة آن ، تاشی (محیط طباطبائی ، ص 348) گرفته شده باشد، از لحاظ علمی دقیق نیست .

اصطلاح تات در ادبیات مکتوب و بیشتر از آن در ادبیات شفاهی ترکی ، فراوان به کار رفته است (رجوع کنید به دده قورقود کیتابی ، ص 40؛ قدری ، همانجا). با اینکه استعمال این واژه در میان ترکان ساکن ایران رواج داشت (سومر، ص 9) و همسایگان فارسی زبان و یکجانشین آنان نیز با آن آشنا بودند، انعکاس آن در ادبیات فارسی بسیار اندک است . ظاهراً مولوی (رجوع کنید به ج 3، ص 65؛ دهخدا، همانجا) نخستین شاعر ایرانی است که تات (به معنای ایرانی ) را به کار برده است . به نوشتة بارتولد (1358ش ، همانجا)، ایرانیانِ محلیِ ترکستان هرگز خود را تات نمی خوانده اند. ظاهراً ایرانیان به سبب حساسیت نسبت به معنای تحقیرآمیز واژة تات ، آن را بندرت به کار می برده اند و ترجیح می داده اند که در برابر ترکان ، برای معرفی خود و دیگر فارسی زبانان واژة تازیک یا تاجیک را به کار ببرند که به گمان آنان حامل فضیلتهای اجتماعی آنان نسبت به ترکان بود (رجوع کنید به نصیری ، ص 4ـ6).

آنچه در صد سال اخیر سبب توجه پژوهشگران ایرانی به واژة تات شده ، وجود یک دسته گویشهای قدیمی ایرانی در نواحی مختلف نیمة غربی و شمالی ایران است که ترکان ایران و بومیان و فارسی زبانان همان نواحی به تأسی از ترکان ، آنها را تاتی نامیده اند (رجوع کنید به ادامة مقاله ).

نخستین اشارات به زبان و مردم تات در ادبیات فارسی ، متعلق به نیمة قرن سیزدهم است . در 1257 عباسقلی باکیخانوف در کتاب گلستان ارم برای نخستین بار به «زبان تات ...که یکی از اصطلاحات فرس قدیم است » و مناطق تات نشین داغستان و شیروان و آذربایجان ــ که بنابر عقیدة رایج در آن زمان ، اصلشان از فارس بود ــ اشاره کرده است (ص 18ـ 19). پس از او رضاقلی خان هدایت (متوفی 1288)، در ذکر وقایع 1247 تا 1248، از اتفاق نظر «ترک و تاتِ» فارس بر ضد خاندان دیوانسالار نوری سخن گفته است (1339 ش ، ج 10، ص 73). سالها بعد هنگامی که کسروی در حدود 1320ش به تألیف رسالة آذری ، یا، زبان باستان آذربایگان پرداخت ، گزارشهایی به دست او رسید که حاوی اطلاعات مفیدی دربارة تاتها و زبان تاتی در نواحی آذربایجان بود (رجوع کنید به کسروی ، ص 357ـ366).

مردمی که امروزه تات نامیده می شوند، در نواری منقطع از کوهستان قفقاز تا کوههای خراسان پراکنده اند. شمار تاتهای قفقاز در قرن سیزدهم و پیش از آن بسیار بیشتر از امروز بود. به نوشتة باکیخانوف ، در ناحیة بزرگ باکو بجز شش روستای ترکمن نشین ، بقیه به زبان تاتی سخن می گفتند (ص 19). تاتهای قفقاز از سه گروه مسلمان و یهودی و مسیحی تشکیل شده اند. تاتهای مسلمان در طبرسران ، دربندِ داغستان ، قُبّه و شَماخی و شبه جزیرة آبشوران در جمهوری آذربایجان ساکن اند. تاتهای یهودی ــ که خود را یهودیهای کوهستانی می نامند ــ در باکو، قبّه و شماخی آذربایجان ، دربند و ماخاچ قلعه و بویناک / بویناقِ داغستان و گروزنی چِچِنِستان سکونت دارند. در جمهوری آذربایجان تا چند سال پیش ، چند روستای تات زبان مسیحی وجود داشت که در سرشماریها، اهالی آنها جزو ارامنه به شمار می آمدند. از جمعیت تاتهای قفقاز آمار دقیقی در دست نیست ، اما طبق آخرین سرشماریها، تاتهای مسلمان حدود پانزده هزار تن و تاتهای یهودی بیش از 000 ، 26 تن بوده اند. این آمار در سالهای اخیر کاملاً دگرگون شده است . از سابقة حضور تاتها در قفقاز اطلاع دقیقی در دست نیست ؛ بنابر عقیده ای رایج ، آنان خود را از اعقاب ایرانیانی می پندارند که در دورة ساسانیان به سرحدّات شمالی ایران فرستاده شده بوده اند (اورانسکی ، ص 315ـ317، 331؛ آکینر، ص 292ـ296؛ برجیان ، ص 222، 227؛ نیز رجوع کنید به حمزه توف ، ص 245).

در ایران پراکندگی تاتها دامنة بیشتری دارد. تا قرن گذشته ، مردمی که در سرزمینهای میان مانقوطای سراب و نیرِ اردبیل سکونت داشتند، مخلوطی از تاتها و شاهسَوَنها بودند و طول مسیر رودخانه های بالِق لو و قره سو تا رودخانة ارس نیز در دست تاتها بود. اینان در همان زمان مدتها بود که زبان خود را فراموش کرده بودند و به ترکی سخن می گفتند (اوبن ، ص 134). درة شاهرودِ خلخال ، بزرگترین محل تجمع تاتها در آذربایجان و اردبیل است . حدود چهل روستا در این دره و یکی دو ناحیة دیگر خلخال ، تات نشین است (ناصر دفتر روائی ، ص 284، 291ـ292؛ بازن ، ج 2، ص 83؛ دانشنامة ایران و اسلام ، ج 1، ص 64). در نیمة قرن سیزدهم ، مردم یکجانشین رحمت آباد و اهالی رودبارْ زیتون به زبانهای تاتی و گیلکی سخن می گفتند (میرزا ابراهیم ، ص 183، 189). در قزوین نیز انبوهی از تاتها سکونت دارند. در 1276 به دستور علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه ، وزیر علوم و صنایع و تجارت ، لغات رایج در میان تاتهای بلوک رامَند و دیگر روستاهای تات نشین جنوب قزوین جمع آوری گردید و کتابی تألیف شد با عنوان رسالة لغات فرس قدیم : رساله در لغات اهل قزوین (رجوع کنید به ستوده ، 1334ش ، ص 22ـ23). اعتمادالسلطنه ، طایفة تات زبان جیرسابات (از طوایف بلوک زهرا و دشتابی ) را از قبایل قدیم ایران و مردمی پهلوی زبان معرفی کرده است . شمس العلما محمدمهدی عبدالرب آبادی ، از مؤلفان نامة دانشوران ، از این طایفه بود (ص 226). امروزه از جنوب غربی تا جنوب شرقی قزوین ، گروههای بزرگی از مردم بخشهای رامند شمالی ، رامند جنوبی ، بخشی از بوئین زهرا، دودانگه ، افشاری ، دشتابی و اشتهارد، تات نامیده می شوند (آل احمد، ص 18؛ ستوده ، 1334ش ، ص 24ـ 27؛ بازن ، ج 2، ص 85؛ دانشنامة ایران و اسلام ، همانجا).

امروزه گروهی از کشاورزان بومی دماوند، تات نامیده می شوند (اورکاد، ص 132). حضور تاتها در مازندران و استرآباد نیز سابقه ای طولانی دارد؛ از قرن دهم به بعد، تاتها یکی از گروههای جمعیتی ولایت استرآباد بوده اند. سلطانعلی تات در صَفر 1005، استشهادنامة رعایا و مالکان قریه چوپلانیِ استرآباد را دربارة «حقابة » آن روستا تأیید کرده بود (ستوده ، 1349 ش ، ج 7، ص 222ـ223). در دورة نهضت مشروطه ، زبان تاتی در ولایت استرآباد رایج بود و گروههایی از تاتها در بلوک سَدَن رُستاقِ استرآباد و شهر اشرف (بهشهر امروزی ) سکونت داشتند (رابینو، ص 106، 115). تاتها در شمال غربی خراسان نیز حضور دارند. جلگة رَشْتقاق جَرْگلان ، از بخشهای شهرستان بجنورد، تات نشین است (ستوده ، 1349 ش ، ج 5، ص 512) و اهالی بعضی از روستاهای دهستان گیفان بجنورد، تات نامیده می شوند.

منابع : شیرین آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی ، ترجمة علی خزاعی فر، مشهد 1366ش ؛ جلال آل احمد، تات نشین های بلوک زهرا ، تهران 1353ش ؛ محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی ، سنگلاخ : فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری ، چاپ روشن خیاوی ، تهران 1374ش ؛ محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، المآثر والا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران 1363ش ؛ اوژن اوبن ، ایران امروز، 1907ـ1906: سفرنامه و بررسیهای سفیر فرانسه در ایران ، ترجمه و حواشی و توضیحات از علی اصغر سعیدی ، تهران 1362ش ؛ یوسیف میخائیلوویچ اورانسکی ، مقدمة فقه اللغة ایرانی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1358ش ؛ برنار اورکاد، «کوچ و اقتصاد شبانی در دامنه های جنوبی البرز»، در ایلات و عشایر ، تهران : آگاه ، 1362 ش ؛ اولیا چلبی ؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی ، ترجمة غفار حسینی ، تهران 1376ش ؛ همو، گزیدة مقالات تحقیقی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1358ش ؛ عباسقلی آقا باکیخانوف ، گلستان ارم ، چاپ عبدالکریم علیزاده و دیگران ، باکو 1970؛ حبیب برجیان ، «ترکیب قومی قفقاز»، ایران شناخت ( فصلنامة انجمن ایرانشناسان کشورهای مشترک المنافع و قفقاز )، ش 10 (پاییز 1377)؛ محمدتقی بهار، سبک شناسی ، تهران 1355ـ1356ش ؛ رسول حمزه توف ، داغستان من ، ترجمة حبیب فروغیان ، مسکو 1986؛ دانشنامة ایران و اسلام ، زیر نظر احسان یارشاطر، تهران 1354ـ1370ش ، ذیل «آذری » (از احسان یارشاطر)؛ د. فارسی ؛ دده قورقود کیتابی ، بازنگاری و تحقیق حسین محمدخانی (گونئیلی )، تهران 1378ش ؛ دهخدا؛ پیترو دلاواله ، سفرنامة پیترو دلاواله : قسمت مربوط به ایران ، ترجمة شعاع الدین شفا، تهران 1348ش ؛ یاسنت لویی رابینو، مازندران و استرآباد ، ترجمة غلامعلی وحید مازندرانی ، تهران 1365ش ؛ پیر امده امیلین پروب ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ایران ، ترجمة علیقلی اعتمادمقدم ، تهران 1347ش ؛ مارتین سانسون ، سفرنامة سانسون ، ترجمة تقی تفضلی ، تهران 1346ش ؛ محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ : سلاطین قاجاریه ، چاپ محمدباقر بهبودی ، تهران 1344ـ1345ش ؛ منوچهر ستوده ، از آستارا تا استارباد ، تهران 1349ش ـ ؛ همو، «مقدمه بر رسالة لغات اهالی رامند»، فرهنگ ایران زمین ، ج 3 (1334ش )؛ فاروق سومر، نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعة دولت صفوی ، ترجمة احسان اشراقی و محمدتقی امامی ، تهران 1371ش ؛ اللّه داد فیضی سرهندی ، مدارالافاضل ، ج 1، چاپ محمدباقر، لاهور 1337ش ؛ حسین کاظم قدری ، تورک لغتی ، ج 2، استانبول 1928؛ جووانی د پیانو کارپینی ، سفرنامة پلان کارپن ، نخستین سفیر واتیکان در دربار مغول در سال 1245 میلادی ، ترجمة ولی اللّه شادان ، تهران 1363ش ؛ محمودبن حسین کاشغری ، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی ، تهران 1375ش ؛ احمد کسروی ، کاروند کسروی ، چاپ یحیی ذکاء، تهران 1352ش ؛ انگلبرت کمپفر، سفرنامة کمپفر ، ترجمة کیکاووس جهانداری ، تهران 1360ش ؛ محمد محیط طباطبائی ، «دربارة لفظ تاجیک و تات »، آینده ، سال 12، ش 7ـ 8 (مهر و آبان 1365)؛ جلال الدین محمدبن محمد مولوی ، کلیات شمس ، یا، دیوان کبیر ، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران 1355ش ؛ میرزا ابراهیم ، سفرنامة استرآباد و مازندران و گیلان و... ، چاپ مسعود گلزاری ، تهران 1355ش ؛ ابراهیم ناصر دفتر روائی ، خاطرات و اسناد ناصر دفتر روائی : انقلاب مشروطیت ـ نهضت جنگل ، دورة ناامنی خلخال ، به کوشش ایرج افشار و بهزاد رزاقی ، تهران 1363ش ؛ علی نقی نصیری ، القاب و مواجب دورة سلاطین صفویه ، چاپ یوسف رحیم لو، مشهد 1372ش ؛ رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، سفارت نامة خوارزم ، چاپ علی حصوری ، تهران 1356ش ؛ همو، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، ج 8 ـ10، تهران 1339ش ؛ جواد هیئت ، سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی ، تهران 1366 ش ؛


مطالب مشابه :


نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی

وبلاگ دفتر اسناد رسمی 4 سبزوار - نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی - سردفتر: غلامرضا لندرانی




چگونه یک استشهادیه محلی بنویسیم؟

طغراجه - چگونه یک استشهادیه محلی بنویسیم؟ - نوشتن مطالب اجتماعی فرهنگی وتاریخی - طغراجه




دوستان سلام :متن توبه نامه جهت تقدیم به دادگاه بدین شرح خالی ازلطف نیست.

۲-استشهادنامه محلی مبنی برسرزنش وی یا تصدیق اطرافیان مجرم به ثبوت توبه .




استراتژي‌‌هاي مذاكره - شكستن سد «نه» هشدار دهید، اما تهدید نکنید

پنگان - استراتژي‌‌هاي مذاكره - شكستن سد «نه» هشدار دهید، اما تهدید نکنید - مدیریت بازاریابی




بررسی قانون افراز و املاك مشاع (مصوب 22/8/1357 )

باشد ، در صورتی كه مورد تقاضای یك یا چند شریك باشد با واحد ثبتی محلی استشهادنامه




عاطفه فقط ۱۶ سال داشت

نارنج‌باغ همان محلی است که تا چهار ماه گفتند افراد محل استشهادنامة بدون امضا جمع کرده




تات

، ایرانیانِ محلیِ ترکستان سلطانعلی تات در صَفر 1005، استشهادنامة رعایا و مالکان




معنی روان اشعار ادبیات پیش دانشگاهی عمومی ( دبیرستان عترت)

19 – وقتی که کاوه همه ی استشهادنامه ی ضحاک را فوراً محلّی که دریشان و مرشدان در آن




برچسب :