«زمینه گرایی» (contextualism) (بخش یازدهم)

بازنگری در مفاهیم مجتمع های زیستی

«مارتین هایدگر» معتقد است که «اینگونه نیست که ما چون سازنده اییم ساکنیم ، بلکه می سازیم و ساخته ایم چون سکنی می گزینیم و می خواهیم سکونت کنیم. » این تعریف به چیستی معماری آنچه که ما آن را سکونتگاه می دانیم می پردازد. آنچه که اتفاق می افتد شکست معماری مدرنیسمی است که به جای تاکید بر چیستی معماری ، به توصیف فرم معماری می پردازد. مدرنیسم وامدار روش دکارتی است که همه چیز را فرو کاهیده   (Discourse on Methodoriginally Published in 1637) و تابع سه عامل زیر می داند :

- جهان ما و نظم آن قابل شناختن است و برای تحصیل این دانش باید بر آن تسلط یافت.

- دستیابی به دانش حقیقی و دارای قطعیت ، مستلزم واقع نگری جامع می باشد.

- راه حل مسائل ، تقسیم کردن آنها به بخش های ممکن و سپس مبادرت به حل کردن آن مسئله می باشد.

 در مقابل این روش فرموله شده و به شدت قابل نقد این بار اصل بنا کردن را مرتبط با سکنی گزیدن دانسته که در ارتباط با آغاز و جستجوی بودن ما، حالتی که ما انسانها به صورت فنا ناپذیرها بر روی زمین هستیم می باشد. « بنا کردن ، خلق کننده آن چیزی است که ماده را از طریق به ورطه هستی کشاندن، سکنی گزیدن به عمل می آورد و در حال حاضر به مهندسی ساخت و ساز فرو کاسته شده است و در نتیجه آن فرآورده های تکنیکی بر هم سوار کردن ساختمان هاست. سکنی گزیدن ، با سرپناههای جایگزین شده است، بدین معنی که ساختمانها به یک محصول و بناها به سرپناهی عملکردی و تنها قابل سکونت تبدیل گردیده اند. » (هایدگر ،1951)

بودن (Being) پرسش غایی، همانند تمامیت پیچیده اش فرو کاسته شده و توسط اجزای مفهومی نظیر عملکرد، فضا، راحتی و زیبایی شناختی به عنوان عناصر اصلی ساختمان جایگزین شده اند. تبلور این بودن را «هایدگر» در چهار وجهی زمین، فانیان ، آسمان و قدسیان جستجو می کند که در صورتی که معماری بخواهد به ماهیت و رسالتش وفادار بماند باید در ماهیت خود به کار ببرد . معماری در این حالت ما را به وسیله «پدید آوردن مکانی برای بودنمان» از تداوم گسترده و بی شکل زمان و فضا دادن حضور فیزیکی و سمبولیک آن در نظم بزرگتری از جهانمان قرار می دهد.

ساختمانها در خودشان پایان نمی پذیرند ، بلکه سعی در تغییر موضوعات دارند و این کار را از طریق تغییرات در نحوه ارتباط با طبیعت و پدیده هایش و عالم ماورا صورت می دهند. «هایدگر» معتقد است ، طراحی بیش از آنکه فرآیند حل مسائل فکری و فضایی و تکنولوژیکی باشد ذاتا فرآیندی «پدیدارشناسانه» و «وجود شناسانه» است.

فرآیند «پدیدار شناسانه» با ایجاد «حس مکان»  در سکونتگاه انسانی ارتباطی تاثیر گذار را فراهم آورده است ، «از نگاه پدیدار شناسان ، حس مکان به معنای مرتبط شدن با مکان به واسطه درک نمادها و فعالیتهای روزمره است.» (Relph;1976) حس مکان (Sense if Place) به معنای ادراک ذهنی مردم از محیط و احساسات کم و بیش آگاهانه آنها از محیط خود است که شخص را در ارتباطی درونی با محیط قرار می دهد، به طوریکه فهم و احساس فرد با زمینه معنایی محیط پیوند خورده و یکپارچه می شود. این حس عاملی است که موجب تبدیل یک فضا به مکانی با خصوصیات حسی و رفتاری ویژه برای افراد خاص می گردد. حس مکان علاوه بر اینکه موجب احساس راحتی یک محیط می شود، از مفاهیم فرهنگی مورد نظر مردم، روابط اجتماعی و فرهنگی جامعه در یک مکان ، مشخص حمایت کرده و باعث یادآوری تجارب گذشته و دستیابی به هویت افراد می شود.

توسعه ذهنیت ایدآل در خصوص مجتمع زیستی ارتباط تنگاتنگی با بسط ابعاد مختلف وجودی حس مکان دارد که یکی از آنها مسئله شخصیت مکان است، شخصیت مکان از مهمترین عوامل حس مکان است ، از نظر «سیمون» (David Simon) مکان نه تنها به یک محل جغرافیایی اشاره دارد بلکه نشان دهنده شخصیت اصلی یک سایت (Site) است که موجب تمایز آن از سایر جاها می شود. به این ترتیب در مکان ابعاد گوناگون چشم انداز جمع می آیند تا یک محیط متمایز و یک حس «محلیت» (Locality) خاص را ایجاد کند. (Seamon;1982)

از نظر روانی مکان کاتالیزوری است که باعث تبدیل شدن یک محیط به یک مکان است ، روند تجربه عمیق مکان نه به عنوان یک شی بلکه به عنوان یک ارگانیسم زنده است که بعد از انطباقهای متقابل پی در پی متحقق می شود، از این رو روابط بین افراد و مکان ها نیازمند ثباتی خاص است . «فریتز استیل» (Fritz steele) حس مکان را تجربه ایی چون هیجان و انبساط خاطر در یک قرارگاه رفتاری خاص می داند و معتقد است که این روح مکان یا شخصیت فضا است که احساسات خاص را بر می گزیند.

گفتیم هنگامی تجربه عمیق از حس مکان ایجاد می شود که بتوان مکان را از بودن به عنوان یک شی ، تبدیل به یک ارگانیزم زنده کرد. این ارگانیسم زنده در واقع نوعی الگوبرداری از فرآیند تکامل طبیعت است که می توان آن را در معماری تکاملی جستجو نمود. «معماری تکاملی» (Elvolutionary Architecture) ، رابطه ایی باز و پویا با محیط محیط طبیعی ، اجتماعی ، اقتصادی برقرار می کند و یک معماری متابولیک است ، به طوریکه با منفی شدن بازخوردها به وضعیتی پایدار در محیط می رسد و با بازخورد مثبت تکامل می یابد در حین این فرآیندهای ارگانیک که در جهت خلق فرم ها و ساختارهای جدید صورت می گیرد ، اطلاعات ذخیره می شوند. این مراحل با کمک ماشین به پیش می روند. هدف معماری تکاملی کشف فرم نیست، بلکه کشف راههایی است که پاسخ بهتری به مسائل و مشکلات بدهد و در عین حال آزادی بیشتری برای قوه تخیل بیافریند.

قبل از آنکه به ساختارهای اصلی برنامه ریزی یک معماری تکاملی پرداخته شود، دو مقوله می بایست مورد بررسی قرار گیرد که در راستای موضوع مورد بحث می باشد. مسئله اول گریز منطقی از مباحث صرف فرمال است که سکونتگاههای انسانی را الگو قرار می دهد و از دیرباز با توجه کامل به نیازهای انسانی و محیطی به طور توامن  ایجاد و توسعه یافته است و در نهایت به بازشناسی زیبایی می انجامد.

از نقطه نظر «مازلو» نیازهای جسمانی و سپس نیاز به ایمنی و امنیت از پایین ترین سطوح نیازهای اولیه انسان و سپس ارضای این نیازهاست که انسان مجال آن را می یابد که به دنبال «نیاز به خویشاوندی» (Affiliation Needs) و« احترام به خویشتن » (Esteen Needs) و سپس «خودشکوفایی» (Actualization Needs – Self) و در بالاترین مرحله «شناخت» (Cognitive Needs) و «زیبایی» (Aesthetic Needs) برود.

این مسئله در روستاها به ساده ترین و بهترین وجهی نمود می یابد. «در یک روستا به منظور آفرینش وحدت و زیبایی ، کاری جز نزدیک شدن به زیبایی طبیعی که به وسیله روستاییان به صورت ناخودآگاه و تدریجی ایجاد شده است ، نمی توان انجام داد. » (خدابنده لو، 1387) «برنو زویی» معتقد است که معماری ارگانیک نه آکادمیک و سبک گرا بر روی ساختار متمرکز می شود و به آن صرفا از دیدگاه فنی نمی نگرد ، بلکه آن را مجموعه ایی از تمام نیازها ، فعالیتها و احساسات انسانی در نظر می گیرد. معماری زمانی ارگانیک است که آرایه بندی فضایی اتاق، خانه ، روستا و... برای سعادت جسمانی ، روانی و معنوی انسان برنامه ریزی شده باشد. بنابر این ، ارگانیک بر مبنای ایده اجتماعی (انسانی) بنا شده است. نه بر مبنای ایده تجسمی (فیگوراتیو) و سهم زیبایی (مبنا و ارزشهای کیفی) در معماری ارگانیک بس عظیم بوده است. در نهایت می توان ویژگی های زیباشناسی مسکن روستایی را در عوامل زیر جستجو نمود:

1.      نوآوری

2.      سادگی در عین تنوع و پیچیدگی.

3.      پیوند با طبیعت پیرامون.

4.      بعد زمان.

5.      تزئینات با بهره گیری از نور ، سایه ، رنگ و بافت.

ترکیب بندی و کمپوزیسیون ، تناسبات در مقیاس انسانی

مسئله دوم ، ارتباط ظریفی با مسئله اول  و همچنین «زمینه گرای» دارد و در واقع تاثیرآن را باید در ارائه دیدگاههای کلان تر (فرادست)  یافت که طی چند دهه اخیر و به خصوص از آغاز وضعیت «پست مدرن» از اهمیت بالایی برخوردار شده است. «منطقه گرایی» یا «ویژگی های منطقه ایی ، خاصیت ضروری هر معماری معتبر است. از آنجا که تمام ساختمانها بخشی از اینجای متعین را شکل می دهند ، نمی توانند همه جا مانند هم باشند بلکه باید ویژگی های خاص مکان معینی را در بر داشته باشند... بنابر این معماری به انسان کمک می کند که خود را با روحیه مکان یکی بداند و به او احساسی از تعلق و ایمنی دست دهد.» (شولتز)

در ناخودآگاه  سکونتگاه اصیل انسانی مانند روستا ، منطقه گرایی و توجه به خصوصیات منطقه ایی منجر به خلق محیطی کالبدی و فضایی می شود که می توان به جرات گفت از آنچه که هست بهتر نمی توانست باشد. در طول هزاره ها  در جهان خلاقیت انسانی محدودیتها فرصت زیادی داشتند تا به بهترین فرصتها تبدیل گردند. تعاریف معاصر در خصوص منطقه گرایی دعوت به دیالوگی سازنده بین انسان و محیط می کنند در واقع پرسش و پاسخی صورت می گیرد که می توان با اخذ پاسخهایی صحیح به برنامه ریزی محیط اقدام نمود.  « منطقه گرایی اصیل، علاوه بر آنکه برخلاف منطقه گرایی تک صدایی، برای یافتن پاسخهای منحصر به فرد برای اقلیم ها، فرهنگها و مکانهای مشخص برنامه ریزی شده است ، به حرکتهایی اشاره می کند که بازتولید غیر مسئولانه بر اساس دستورالعملهای بین المللی را نپذیرفتند و در جستجوی تداوم سنتهای بومی هستند.» (کریتس، 1985)

یکی از زیر شاخه های منطقه گرایی «منطقه گرایی انتقادی» می باشد که از دیدگاه «فرامپتون» ، توجه فرعی در محیط مدرنیسم است که از طریق توجه خاص به ویژگی های زمین و بستر طبیعی، در عین حالی که از جنبه های آزادی خواهانه اندیشه مدرنیسم تبعیت می کند ... در واقع منطقه کرایی انتقادی به جنبه هایی از فرهنگ می پردازد که در خلال تجربیات انسانها در ارتباط با محیط پیرامون خود به دست آمده باشد. توجه به معماری پایدار و روابط متقابل میان ساختمانها و محیط مصنوع (اعم از طبیعت) ، بحث استفاده از انرژی های پاک و سایر موضوعات زیست محیطی ، محورهای رویکردهای منطقه گرا در کشورهای مختلف شد ، در بهترین شکل ، منطقه گرایی به آفرینش اصول و زیر ساختهای سمبولیک گذشته پرداخته ، سپس آنها را به صورت شکلهایی مناسب نظام متغیر اجتماعی عصر حاضر تبدیل می کند.

توجه به زیبایی شناسی ارگانیک و همچنین منطقه گرایی در برنامه ریزی سکونتگاههای معاصر ، تمامیت خواهی و تحمیل یک نوع سلیقه خاص درامر طراحی محدود می گرداند. تئوری «روستا- شهر» (Urban – Village) در راستای تعدیل تمامیت خواهی «الگوی فراکتال» را پیشنهاد می دهد. مفهوم روستا شهربه طور عمیقی در کانون بین زبان گفتاری ، متون و جهان فیزیکی قرار دارد ، «پذیرش گفتمانهای جدید اجازه می دهد تا تغییر مداوم برای افراد و گروههایی که در پی تحمیل بازنمودهای خود از جهان هستند صورت بگیرد.» (Bourdiew) روستا شهر به عنوان یک ساخت کالبدی در پی تحقق الگوهای زیر می باشد:

-        مردم در آن کار و زندگی کنند.

-        خود پایدار باشد.

-        به لحاظ محیطی دوست داشتنی است.

-        مشوق توسعه اجتماعی محلی و پیوندهاست.

«الگوی فراکتال روستا شهر: روستا شهر به عنوان فرم جدیدی از توسعه شهری در قالب یک الگوی فراکتال نیز می تواند نگریسته شود. فراکتالها الگوهای ریاضی غیرخطی هستند که به مجموعه های طبیعی ، اقتصادی و سیاسی اجتماعی بزرگ نظم و فرم می دهند. »(Ryde Urban Village ;1995)

از نظر علمی جهت نیل به اهداف فوق می بایست روش شناسی منطقی در غالب یک معماری تکاملی ارائه گردد، این معماری شباهت زیادی به تکامل جنین دارد، در تئوری «اپی جنسیس» (Epigenesis) در زیست شناسی، تکامل جنین شامل تولید مثل تدریجی و شکل گیری قسمتهای مختلف جنین، حاصل تعامل میان ژنها و محیط است. ژنها به عنوان نطفه اولیه شامل دستورالعملها و نه خود فرم ها هستند. ساختار اصلی برنامه تکاملی شامل موارد زیر می شود:

  1. سیستم محیطی : عوامل محیط برداشت، ترجمه و شبیه سازی می شوند.
  2. سیستم تکامل دهنده : کدهای ژنتیکی مدل نسبت به علائم فرستاده شده از محیط واکنش نشان می دهند.
  3. یک الگوریتم ژنتیکی : یک الگوریتم ژنتیکی به وجود می آید که در مجموعه تکاملی از راه حلهای ممکن به جواب می رسد.
  4. مدول ارزیابی : ارزیابی نسبی است و ضوابط آن در هر مرحله تکامل می یابد. جزئیات به برنامه واگذار شده تا بدون دخالت انسان ، به طور اتفاقی تصمیم بگیرد.
  5. خروجی : تظاهر یافتن یا بیان شدن کدهای ژنتیکی به صورت فرم های معماری شبیه به ارتباط «ژنوتیپ» و «فنوتیپ» (ژنوتیپ مجموعه ایی از ژنهاست که از والدین به فرزندان می رسد و «فنوتیپ» یا شکل ظاهری موجود که براساس آن شکل می گیرد. )در موجودات زنده است.

این فرایند در برنامه ریزی سکونتگاه انسانی  از «بیان خواسته» آغاز می شود و سپس «دستورالعملهای تولید فرم» شکل می گیرد.  در برنامه ریزی یک سکونتگاه  پس از درک نیاز به شکل گیری چنین مجموعه ایی، دستورالعملهای تولید فرم در غالب مسائلی همچون ضوابط ساخت ، نیازهای کارفرما و... دسته بندی می شود. در کنار این مرحله «شناخت و شبیه سازی» به خوانش از کلیه عوامل تاثیر گذار در محیط می پردازد این عوامل طیف گسترده و نامحدودی را شامل شده که می توان به عواملی همچون لند فرم زمین، مسائل اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی ، بوم شناسی ،عوارض کالبدی و تیپولوژی زمین و ... اشاره نمود.

دستورالعمل های تولید فرم مانند ژنها عمل می نماید و با کمترین تاثیر از محیط دسته بندی و طبقه بندی می شود. این طبقه بندی با حفظ دستورالعملهای خود پذیرای شکل گیری نظامی می شود که تحت تاثیر عوامل محیطی می باشد. به همین دلیل مرحله جدید آغاز می شود که به آن «جهش و تکامل ایده در تعامل با محیط » گفته می شود. هنگامی که ایده های مطلوب شکل گرفت در مرحله بعد مدلها به وجود می آیند که به آن «شکل گیری مدل بر اساس کدهای ژنتیکی » می گویند. این مدلها نیاز به ارزیابی دارند، درواقع ارزش آنها باید مورد تایید یا ارزیابی مجدد قرار گیرند هنگامی که تشخیص داده شد مدلها نیاز به ارزیابی دارند در چرخه این دیاگرام مجددا به مرحله «جهش و تکامل ایده در تعامل با محیط» برگردانده شده و فرآیند آن مجددا تکرار می شود در غیر اینصورت مدل انتخاب شده و فرآیند برنامه ریزی پایان یافته و مراحل بعد آغاز می شود.

در پایان این بخش می توان اینگونه نتیجه گرفت که فرآیند برنامه ریزی سکونتگاه انسانی آنگونه که مدرنیسم ها در گذشته مطرح نمودند در عمل با آنچه که از مفهوم سکونتگاه استنباط می شود فاصله زیادی دارد. برنامه ریزی سکونتگاه به خاطر ابعاد گسترده آن پیچیدگی های زیادی دارد و نمی توان این فرآیند را با دیگر فرآیندهای برنامه ریزی و طراحی محیطی همراستا قرار داد ، سکونتگاه مانند بسیاری از طرح های معماری یک طرح پایان یافته ندارد و ابعاد کالبدی و محیطی آن که تابعی از رویکردهای انعطاف پذیر است با هستی و ذات سکنی گزیدن که عملی «وجود شناسانه» و «پدیدار شناسانه است ، ارتباطی تنگاتنگ دارد.

بررسی نظریات مرتبط با طراحی محیطی در مجتمع های زیستی

بشر در دوران معاصر با جهشی کوانتومی و با عمیق ترین خیزش اجتماعی و خلاقانه ترین نوسازی که جامعه تاکنون به خود دیده مواجه شده است. در عصر انفجار اطلاعات ، نظریه های اطلاعات، امکان ورود به جهانی را فراهم می سازد که در آن هم نظم و هم بی نظمی وجود دارد و استخراج  چیزی تازه و یا به عبارتی خود اطلاعات را ممکن می سازد.

در شیوه و تفکر نو ، حرکت جای پایداری و ثبات را می گیرد و مفاهیمی نرم و قابل انعطاف جانشین مفاهیم سختی و ثبات و تغییر ناپذیری و دوام می شود و در این دنیا معمار روز به روز برای تولید فرآورده اش با دامنه وسیعتری از داده ها سر و کار دارد. این افزایش روز افزون داده ها، توانایی کنترل او را لحظه به لحظه می کاهد.

در این دنیا که امکان مجازی سازی فراهم آمده ، دنیای اسطوره ایی و شاعرانه ایی به وجود می آید که نتیجه انقلاب جدید الکترونیکی است. این انقلاب موجب شده که بتوان از واقعیت به مجاز گذر کرد ، یعنی به وضعیتی رسید که در آن ، زمان و  مکان در هم فشرده می شوند تا زمان واقعی آن بی واسطه ایجاد گردد.

اگر دنیای معاصر تحت تاثیر این وضعیت قرار گرفته و یک رویکرد ثابت و تعریف شده در خصوص برنامه ریزی محیط در آن به امری غیرممکن بدل گردیده، در دهه ها ی ابتدای قرن بیست تفکری جهان شمول شکل گرفت تبلور یک نگاه واحد به مقوله معماری و شهر سازی بود.

معماری مسکن ،  طراحی و برنامه ریزی شهری  که مناطقی با کاربری مسکونی به شمار می رفتند،  بر روش تحلیل «لوکوربوزیه» بر رسیدن به اختصار بصری مبتنی بود، به طوریکه بدان وسیله می توان عناصر ضروری یک اسکیس را به نمودار کوچک و خلاصه تبدیل نمود. «لوکوربوزیه» عناصر طراحی را در غالب حجم ، سطح و پلان به معماران توصیه نمود : معماری بازی استادانه و صحیح و باشکوه احجام ترکیب شده در زیر نور است وظیفه معمار ، قدرت بخشیدن به سطوح پوشاننده احجام است و احجام و سطوح توسط پلان سازماندهی می شوند و پلان مولد معماری است. او عقیده داشت که ماشین و تولید نیرو های اصلی زمانه و قرن بیستم را تشکیل می دهد و زبان معماری را خلق می کنند که بیانگر روح زمانه است.

«لوکوربوزیه» در طراحی دو مسکن یکی «استودیو ، آپارتمان ازنفان» (1922) و «ویلا ساوا» (1931) می کوشد تا در درون طراحی خود، حوادث گوناگون بیافریند، این امر در طراحی هایی که در یک سایت محدود انجام می گیرد لازم است. بنابر این فرصت مهیا کردن یک تسلسل حرکتی پر معنا در مراحل مختلف حرکت به درون ساختمان با دقت تمام مورد توجه قرار گرفته است.

«لوکوربوزیه» در طراحی دو مسکن یکی «استودیو ، آپارتمان ازنفان» (1922) و «ویلا ساوا» (1931) می کوشد تا در درون طراحی خود، حوادث گوناگون بیافریند، این امر در طراحی هایی که در یک سایت محدود انجام می گیرد لازم است. بنابر این فرصت مهیا کردن یک تسلسل حرکتی پر معنا در مراحل مختلف حرکت به درون ساختمان با دقت تمام مورد توجه قرار گرفته است.

سطوح  سخت و خلوص هندسی موجود در «ویلا ساوا» ، مفاهیم عقلانی و خلوص منطقی معماری نمادین او را نشان می دهد. نظم و وضوح ، بازتابهای تفکراتش در باره معماری این دوره بودند، ایدآل او در این دوره ، رسیدن به ساختار قابل قیاس با دقت و کارایی ماشین است.

 از دیگر کارهای او در امر مسکن «ویلا شودان» (1955) نقطه اوج دیدگاه «لوکوبوزیه» نسبت به کاربری مسکونی یه عنوان مجموعه ایی فشرده از احجام مکعبی و سطوح است.

در برنامه ریزی و طراحی مسکن و به طور کلی سکونتگاه انسانی آنچه که بیش از همه اهمیت دارد توجه به نیازهای انسانی است. نسبت فرم و عملکرد به مسکن و سکونتگاه تابعی از زمان است، بیشک آنچه که آرمانگرایان و شیفتگان دستاوردهای مدرنیسم همچون لوکوربوزیه از سکونتگاه انسانی انتظار داشتند در دوران کنونی به شدت مورد بازنگری قرار گرفته است. «اتو واگنر» معمارمشهور اتریشی که چند دهه پیش از لوکوربوزیه می زیست معتقد بود شروع هرگونه خلاقیت هنرمندانه را نیازهای انسانی ، توانایی ها و فن آوری های زمان می دانست و عقیده داشت که برای ایجاد فرم های مناسب با زمان توجه به روح مکان ، شرایط آب و هوایی و مصالح در دسترس از مهمترین ساز و کارهای خلق کارهای هنرمندانه است.

با رشد نظری هایی همچون «منطقه گرایی» و «زمینه گرایی» توجه به محیط و ایجاد تعامل با آن از الویتهای اساسی در امر برنامه ریزی تبدیل گردیده است. «انسان از طریق تعامل با محیط و تغییر در قابلیتهای آن و متکی بر انگیزه های درونی خود سعی در دستیابی به نیازهای خویش داشته و از طریق تغییرات در سطوح محیط کالبدی و قابلیتهای آن است که می تواند به محیط معنا ببخشد.» (مطلبی، 1998) از نظر «جیمز گیبسون» (1979) قابلیتهای محیط آن چیزی است که محیط به موجود زنده ارائه کرده و به او پیشنهاد می نماید.

بررسی مدل نیازهای انسان مشخص می سازد که مفهوم زیبایی ، تمامی سطوح نیازهای انسان را در می نوردد و در تمامی مراحل حضور دارد ، لذا تفکیک زیبایی از عملکرد ناممکن است. در محیط انسان ساخت به واقع آنچه که مردم ادراک می کنند ابتدا کنشها و رویدادهایی است که فرم و الگوی کالبدی محیط ارائه می نماید و پس از این خصوصیات است که به ویژگی های شکلی ، سطوح و فرم ها توجه نموده و آنها را ادراک می کنند. مسکن و سکونتگاه نیز به تبعیت از الگوهای کالبدی ابتدا باید سکنی گزیدن انسان را در خود به مثابه کنشها و رویدادها تمامیت بخشد و تاثیرات آن هنگامی تجلی می یابد که دانسته شود تقریبا به میزان غیر قابل باوری قابلیتهای بالقوه در سطوح مختلف در محیط سکونتگاههای انسانی وجود دارد و استفاده از این قابلیتها بستگی به ویژگی های روحی ، روانی و کالبدی اشخاص و استفاده کنندگان از آن قابلیتها خواهد داشت.

در مجموع سه سطح مختلف از قابلیتها در محیط ساخته شده و معماری توسط ادراک کننده قابل تفکیک و تشخیص است: (مطلبی،1998)

1. قابلیتهایی که مردم نیاز دارند تا به گونه فیزیکی با محیط تعامل پیدا کنند. این تعامل فیزیکی یا کالبدی نیازهای اساسی مردم را چون راه رفتن ، خوردن ، خوابیدن و غیره را تامین می کند.

2. قابلیتهایی که مردم جهت ارتباطات و تعاملات اجتماعی و ارتباط افراد به آن نیازمندند. در این سطح قابلیتهای فضاهای معماری واسطه ایی برای رمز گذاری و رمز گشایی است.

3. قابلیتهایی که مردم برای ارضا خواهشها و تعاملات نمادین ، سمبولیک و رمز گونه به همراه ویژگی های فرهنگی و روحانی از محیط انتظار دارند. محیط کالبدی این معانی و قابلیتها را در این سطح به سایر جانداران به جز انسان ارائه نمی نماید.

تجربه و ادراک معنی و فرم های معماری در این سه سطح ارتباط کاملی با عملکرد فضاهای معماری و یا همان نیازهای انسانی دارد. تمامی قابلیتهای بالقوه محیط توسط مردم ادراک نمی شوند و از تمام قابلیتهای ادراک شده نیز ممکن است مردم استفاده نکنند. در تقابل با نظر لوکوربوزیه مبنی تفکیک عملکردها به اعتقاد «ونچوری» (Venturi;1966) ، چند عملکردی بودن (Multi-Functioning) و عملکردهای دو گانه داشتن (Double-Functioning) عناصر و فرم های معماری معانی مبهم و پیچیده به فضاهای معماری می بخشد که خود باعث افزایش شادمانی و سرور در فضاهای معماری و به مرتبه اولی در استفاده کنندگان می شود. «مبتنی بر کیفیت چند عملکردی و تغییر پذیری عملکردها در نسبت با زمان می توان ادعا کرد که فرم های معماری در ماهیت خویش به سوی بی زمانی هدایت می شوند. » (الکساندر، 1979)

مفهوم «قابلیت» دارای توانایی های لازم جهت وسعت بخشی به مفهوم عملکرد در سکونتگاههای انسانی آن هم در ارتباط با فرم های ساخته شده است. در چهارچوب این مفهوم شناخت عملکرد یک فضا قبل از ادراک فرم آن صورت می پذیرد ، لذا این عملکرد فضاها است که فرم را تحت تاثیر خود قرار می دهد نه بالعکس. اما از سوی دیگر فرم های می باید قابلیتهای بالقوه لازم را برای تامین و پذیرش عملکردها را دارا باشند.

اگر طراحی را «راه حل بهینه (معیارهای مدون) برای مجموعه ایی از «نیازهای واقعی» (فهرست کردن) در موقعیتی خاص. » (Matchett;1968)  بدانیم پس باید معیارهای مدونی  وجود داشته باشد تا بتوان در الگوهای برنامه ریزی سکونتگاههای انسانی فرم را تحت تاثیر عملکرد فضاها درآورد، در واقع باید فرم به گونه ایی برنامه ریزی شود که قابلیت پذیرش عملکردهای متنوع را داشته باشد.  این فرآیند برنامه ریزی می بایست مشتمل بر زنجیره ایی از فعالیتهای روشن و قابل تشخیص که به ترتیب منطقی پیش بینی پذیر و مشخص است رخ دهد. در زیر به صورت کلی عواملی که می تواند در برنامه ریزی یک مجتمع زیستی تاثیر گذار باشند، معرفی می گردد:

-        سکونتگاهها و مجتمع های زیستی در اثر تعامل پیچیده بین نیروهای فیزیکی (طبیعی) ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی متحول می شوند.

-        عوامل فیزیکی بر شکل یک مجتمع زیستی تاثیر گذار می باشد به عنوان مثال دشتهای سیلابی ، شیب های تند و موانع آبی و ...

-        در اغلب موارد سازگاری کاملا مطلوب با طبیعت به علت گرانی هزینه یا محدودیتهای مهندسی امکان پذیر نیست چه در سطح محلی یا سطح منطقه.

-        هر سکونتگاه به عنوان کانونی برای یک کرانه گسترده به شمار می رود که در تقابل دائمی با آن نیز هست.

-        تفکر سیاسی عاملی مهم در تغییر سکونتگاهها به شمار می رود.

-        عملکرد یک مجتمع زیستی می بایست عملکردی زنده و 24 ساعته باشد، چنین مجتمعی هرگز نمی میرد ، همچنین هرگز به مجموعه ایی از نواحی عملکردی که هر کدام در زمان محدودی فعال هستند تقسیم نمی شود. سکونت رشته گسترده و متنوعی از کاربری ها را در فضای درون شهری ایجاد می کند. خیابانها به مکانهای ملاقات تبدیل می شوند و میدانها ، نقاط مرکزی فعالیتها و مراکز فروش در روز هستند و در شب هنگام به مراکز اجتماعی تبدیل می شوند که گاهی اوقات زندگی جدید و فعالی را ایجاد می کنند.

-        محیط های مجتمع های زیستی نقش مهمی در توانا ساختن افراد برای تامین نیازهای فیزیکیشان بازی می کند، اما می تواند موانعی را نیز پدید آورد.

-        شکل محیط مجتمع های زیستی به صورتی که ما آن را تجربه می کنیم ، تاثیرات مهمی بر نحوه احساس لذت ، طیف تجربه و مهمتر از همه ، فرصتهای ما دارد که این تاثیرات شامل توزیع تجهیزات ، نحوه دسترسی و تجاربی می گردد که به واسطه شکل کالبدی و محیط زیست خلق می گردند.

-        آستانه رفاه مجتمع زیستی می تواند به عنوان کوچکترین محیطی که در آن تمام نیازهای روزانه مورد نظر ساکنان (ارزشمند از طرف کارکنان) در یک مکان برآورده می شود توصیف گردد.

-        محیطهایی که آستانه ها را فشرده تر و کوچکتر می کنند به منظور حفظ و فراهم کردن رفاه گام بر می دارند ، حتی اگر جابجایی اشخاص و دامنه جابجایی محدود گردد.

-        محیطهای مجتمع های زیستی از نظر ویژگی پیچیده اند ، این محیطها برآیندی از تغییرات فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و وقایع تاریخی و تصمیمات و فشارهای دوران معاصر هستند.

-        هر چه ارتباط بین فعالیتهای ساختمان و خیابانها بیشتر باشد، خیابانها امنیت بیشتری می یابند. مغازه های رو به خیابان ، خانه های مسکونی دارای پنجره یا بالکنهای بزرگ مواردی اند که احساس امنیت ایجاد می کنند.


مطالب مشابه :


«زمینه گرایی» (contextualism) (بخش چهارم)

زمینه گرایی در معماری و شهرسازی «مریل گینس» (1980) زمینه را در معماری تحت سه موضوع کلی




«زمینه گرایی» (contextualism) (بخش اول)

مطالعاتی که در سال 1390 در خصوص زمینه گرایی در معماری انجام دادم حاصلش گزارش مفصلی شد که تصمیم




« معماری زمینه گرا »

و محلی بودن معماری در تقابل با جهانی گرایی های ذکر شده در معماری زمینه




«زمینه گرایی» (contextualism) (بخش دوم)

و مرتبط با موضوع «زمینه گرایی در معماری و به زمینه گرایی معماری توجه ویژه




کنفرانس ملی روشهای نوین طراحی و ساخت در معماری زمینه گرا - نویسنده : مسعود جوادی

طراحی با کامپیوتر و زمینه گرایی در معماری روشهای نوین درطراحی رویکرد زمینه گرایی




«زمینه گرایی» (contextualism) (بخش یازدهم)

معماری در این حالت ما را با رشد نظری هایی همچون «منطقه گرایی» و «زمینه گرایی» توجه به




معماری ایران(3)

سنت های معماری گیلان الف) طبیعت گرایی: زمینه ها و عمق هنرمعماری این بوم را در بنیان طبیعت




معماری فولدینگ

در معماری باروک ، سبک های معماری فولدینگ در مقیاس شهری در جایی بین زمینه گرایی و بیان




آرمان گرایی در معماری تزیینی ایران

آرمان گرایی در معماری دارد، می نوشتند و با نقش و نگارهایی بر زمینه گچ، چوب، کاشی




پسا نوگرایی (قسمت اول-زمینه ها)

در معماری جديد تأكيد بر خطوط منحنی ، امور غيرقابل پيش‌بينی ، تزئين و 1- زمینه گرایی




برچسب :