از محبت خارها گل می شود ( یک نمایشنامه ی کوتاه در سه پرده)

بسم الله الرّحمن الرّحيم

پرده اول

 يك كوچه ي باريك كه ديوار هاي قديمي و رنگ و رو رفته آن مشهود است. لحظه به لحظه رهگذري ازآانجا عبورمي كند. آرام آرام نورخورشید كمرنگتر مي شود و غروب مي كند.

مهدي و سينا كه بچه محل هستند ‍، در وسط كوچه به هم مي رسند‍... ...سينا در حالي كه دستهاي مهدي را محكم مي فشارد ، مي گويد: سلام مهدي! كجا مي خواي بري؟

مهدي: مسجد

سينا: اي با با ، تو هم دلت خوشه ها ! مسجد چه خبره؟

مهدي : زبونتو گاز بگير! از خدا خجالت بكش! مسجد خونه ی خداست.

سينا در حالي كه زبانش را لاي دندانهايش قرار داده است)، با خنده و مسخره بازي مي گويد: بيا ! همچين گازگرفتم كه خون بياد!

مهدي: واقعاً برات متأسفم!

سينا : چرا؟ چون كه با تو به مسجد نمي آم؟

مهدي: من نمي گم به خاطر من ، يا براي من به مسجد بيا، به اين دليل مي گم كه ، حتي يك بارهم كه شده، دست از ولگردي بردار وبيا با هم بريم مسجد. نترس ! مسجد جای خوبی است. ضرر نمی کنی. مطمئن باش كه اگر مرتّب به مسجد بري و در كنار مردم نماز بخوني ، نور خدا در قلبت حلول خواهد كرد.

سينا: ( با مسخره بازي) نه با با! خوب واردي،... آفرين ،... آافرين!...

مهدي: تو كي مي خواي درست بشي؟

سينا: وقت گل ني ؟!

مهدي : شوخي ديگه بسه. صداي اَذون مي آد. الآن نماز شروع ميشه. اگر نمي آي ، من برم.

سينا : (به نظر مي رسد كه به فكر فرو رفته است )

مهدي : فكر نكن! بيا بريم! پشيمون نمی شی.

سينا: به شرطی که زياد طول نكشه!

مهدي: باشد. نماز كه تموم شد، پا مي شيم.

(هردوي آنها به طرف مسجد حركت مي كنند)


                                              پرده دوم                                                                             

 صحنه ي يك مسجد است كه مرد ميان سالي رو به قبله ايستاده است و نماز قضا می خواند. هنگام نماز مغرب و عشاء است و مردم وضو گرفته اند و در حالي كه آستين هاي خود را پائبن مي كشند، يكي يكي از درب مسجد وارد مي شوند و يك مُهر بر داشته وبرای نماز جماعت آماده مي شوند. مهدي و سينا با هم وارد مسجد شده وبا پيشنماز مسجد رو به رو مي شوند.

مهدي: سلام حاج آقا، التماس دعا!

سلام پسرم، محتاجيم به دعا! دعاي شما جَوونها بهتر مستجاب مي شه.

مهدي: نظرلطف شما ست حاج آقا . ما هم اگه چيزي بلديم، نتيجه ي ارشاد و راهنمائي هاي شما است... راستي حاج آقا، امشب مهمون با خودم آ ورده ام.

پيشنماز: (با لبخند)خدا مهمون ها را دوست داره .اون مهمون عزيز كو؟

مهدي( در حالي كه دست روي شانه سينا گذاشته است): اينا هاش .

پيشنماز(درحالي كه به چهره ی سينا خيره شده است) : قیافه ی تو چقدر برام آشناست! تو پسر آقاي صبوري هستي؟

سينا : بله حاج آقا.

پيشنماز (سينا را بغل مي كند و مي بوسد): خدا رحمت كند پدرت را، آدم با تقوائي بود. تو من و ياد پدرت انداختي. معلومه كه تو هم مثل او اهل مسجدي!

سينا ( سرش را پائين مي اندازد وازخجالت سرخ مي شود): حاج آقا خجالتم ندين، من قابل اين حرف ها نيستم.

پيشنماز: نه پسرم ، اين حرف ها رو نزن! خدا ترا دوست داره كه به مسجد هدايتت كرده. امشب به واسطه ي اينكه در جاي پدرت نماز مي خوني ، روح پدرت شاد مي شه.

سينا : حاج آقا!...

پيشنماز: ديگر تعارف را بذار كنار! با من بيا تا جائي را كه هميشه پدرت مي نشست نشونت بدم.

***

مردم درصف نماز ايستاده اند و بعضي ازآنها هم درحال خواندن نماز قضا هستند  و نو جوانی با صدای خوش اذان می گوید. پيشنماز درحالي كه مكاني را نشان سينا مي دهد، در« محراب» مي ايستد تا نمازجماعت را شروع كند.

سينا و مهدي در صف مي ايستند و با بستن قامت، نماز آغاز مي شود.

***

پس از پايان نماز ، پيشنماز دوباره يادي ازمرحوم آقاي صبوري( پدر سينا) مي كند و از مردم مي خواهد كه براي شادي روح او حمد و سوره بخوانند و براي سلامتي خانواده اش دعا كنند. مردم در حالي كه زيرلب در حال خواندن دعا هستند، از جاي خود بلند مي شوند.

مهدي(خطاب به سينا): بريم؟

سينا : حالا هستيم!

مهدي: باشه، هر چه تو بگي.

سينا: بهتره بريم از حاج آقا خداحافظي كنيم.

مهدي: باشه.

( با هم از جا بر مي خيزند و به سمت پيشنماز مي روند)

مهدي: حاج آقا، با اجازه تون ما مي خوايم مرخص بشيم!

پيشنماز(دوباره سينا را بغل مي كند و پيشاني اش را مي بو سد): خدا به همراهتون. خدا حفظ كند جوانهاي خوبي مثل شماها را.

(مهدي و سينا در حالي كه آرام قدم بر مي دارند، از كنار پيشنماز دور مي شوند و همراه مردم از درب مسجد خارج مي شوند)

 

 پرده سوم


 همان صحنه ي اول است. يك كوچه ي باريك با ديوارهاي قديمي رنگ و رو رفته كه گاهي رهگذري از آن عبور مي كند. صداي اذان به گوش مي رسد .

مهدي و سينا با شتاب به سوي مسجد در حركت هستند.

نوشته ی : رحیم فرقانی


مطالب مشابه :


نماییشنامه کوتاه کمدی : تست بازیگری

دانلود نمایشنامه های حامد مربوط صادق - نماییشنامه کوتاه کمدی : تست بازیگری - دانلود نمایشنامه های حامد مربوط صادق / خیابانی و کمدی موزیکال / میان پرده - دانلود نمایشنامه




دانلود نمایشنامه کوتاه (2)

هنر ششم - دانلود نمایشنامه کوتاه (2) - اولین نشریه مجازی دانشگاه تربیت معلم تهران ( کانون ... واگویه های پندار باورمداران در آستانه حضور ، نويسنده : هوشنگ جاوید.




نگاهی کوتاه به نمایش های ابزورد

ابزوردیسم، دبستانی تئاتری مشتمل بر آثار نمایشی اروپایی و آمریکایی حاصل ناامیدی انسان در دوره پس از جنگ جهانی دوم(دهه های 1950 و 1960میلادی) است.نمایش های این




نمایش تک نفره

نفرت از اطلسی ها - نمایش تک نفره - اشعار بلند و کوتاه شاعر خیابان آزادی و نمايشنامه هاي( رضا آشفته )




چند نمایش کوتاه

اشتیاق - چند نمایش کوتاه - فرهنگ ، هنر ، اندیشه. ... مرد 3 : نگاه به خنده هام نکنید ! اتفاقا منم توی کار عتیقه جات و اجناس و پول های قدیمی ام ... مرد 1 : چی داری می گی !




نمايشنامه هاي مدرن ايراني

ديگر آنكه فرم نمايشنامه مدرن در مقايسه با نمايشنامه هاي شكسپير متفاوت است كه هم شامل نمايشنامه هاي بلند و هم شامل نمايشنامه هاي كوتاه است … »1 در فرهنگ اصطلاحات




دانلود نمايشنامه هاي شكسپير

English of high school - دانلود نمايشنامه هاي شكسپير - ... کتاب داستان های کوتاه انگلیسی برای کودکان · + نوشته شده در پنجشنبه سی ام آبان ۱۳۹۲ساعت 19:51 توسط




نگاهی به نمایشنامه ی رادیویی

گوینده می تواند با گفتاری کوتاه صحنه آغاز نمایشنامه را برای شنونده شرح دهد و یا بعد از هرچند صحنه و دیالوگ بنا بر ضرورت مطالبی بیان نماید. برای جداکردن صحنه های




جنس چینی (نمایشنامه ی رادیویی کوتاه)

جنس چینی. نمایشنامه ی رادیویی. /صدای ولوله و شلوغی جمعیت رفته رفته کم می شود و جای خود را به صدای گام های زنی با کفش های پاشنه بلند می دهد . صدای گام ها به تدریج




خلاصه 50نمایشنامه ایرانی

25 سپتامبر 2012 ... کوشش های پدر ناموفق می ماند، زیرا دولت نیز به جعفر میدان می دهد تا در جهت ... " کاکتوس" نمایش تک‌پرده‌ای و کوتاهی درباره پزشک و نمایشنامه‌نویسی




برچسب :