تجربیات یکی از دانشجویان دکتری

به نام خدا

با سلام خدمت دوستان

قبل از هر چیز لازم می‌دانم از آقای نورمحمدی تشکر کنم هم بابت وبلاگ خوبشان و هم بابت این‌که مطلب من را در وبلاگشان قرار دادند.

من دانشجوی ترم 8 دکتری ریاضی در یکی از دانشگاه های کشور هستم. نمی خواهم اسمی از خودم و دانشگاهم ببرم. همین قدر بدانید که دانشگاه من در رشته ریاضی در بین 10 دانشگاه برتر ایران است. اصلا این‌ها مهم نیست. بلکه می‌خواهم صحبتی را با شما دانشجویان ارشد که اینک در آستانه ورود به دوره دکتری هستید و با شور و شوق فراوان در حال درس خواندنید داشته باشم و تجربیات خودم را در این سال‌ها در اختیار شما قرار دهم. این تجربه‌ها بیش‌تر از جنس شکست است. البته قصد من ناامید کردن شما نیست بلکه می‌خواهم اگر بتوانم به شما کمک کنم تا اشتباهات من را تکرار نکنید.

راستش را بخواهید من نیز مثل شما در کارشناسی و ارشد ریاضی شور و شوق فراوانی داشتم و ریاضیات را خیلی دوست داشتم. معدل کارشناسی  ارشدم عالی  شد. آن روزها همه چیز را خوب می‌دانستم و اصلا برایم قابل درک نبود که چرا برخی از افراد به خارج از کشور می‌روند و پدیده فرار مغزها را صرفا یک خودخواهی از سوی افراد می‌دانستم و این که این افراد حس وطن‌دوستی را در خود ندارند. گمان می‌کردم همه به حق هستند. گمان می‌کردم که همه چیز خوب است. ایرادی در فضای بالای سر وجود ندارد. این‌ها همه از ساده‌لوحی من بود. آن‌چه در ادامه می‌آید شاید باعث خنده شما باشد. شاید این‌ها برای همه شما واضح باشد اما ممکن هم هست در بین شما یکی دو نفری باشند که مثل من این‌ها را ندانند. اگر این متن را مفید یافتید نسبت به انتشار آن برای دیگران اقدام کنید.

این ترم(1393) در دانشکده ریاضی دانشگاه ما 53 نفر درس رساله دکتری را ثبت کرده‌اند! یعنی 53 دانشجوی دکتری ریاضی در یک دانشگاه مشغول به تحصیل هستند! باور کردنی نیست  اما واقعیت دارد. البته اگر این را به یکی از همین آقایان مسئول بگویید کلی کیف می‌کند و می‌گوید به به چه کشوری داریم. چه پیشرفتی در علم و دانش. اما واقعیت پشت پرده چیز دیگری است. فاجعه از آن جا نمایان است که در دانشگاه‌های معتبر آمریکا با و جود آن همه امکانات و مهم‌تر از همه آن همه استاد و پژوهش‌گر، جذب سالانه دانشجوی دکتری کمتر از 20 نفر است. (دانشگاهی هست که 100 استاد تمام دارد اما امسال فقط 16 دانشجوی دکتری گرفته!) جالب اینجاست که در فراخوان جذب هیئت علمی دانشگاه آزاد در کل ایران فقط 5 نفر در رشته ریاضی (آن هم در گرایش آموزش ریاضی و کاربردی) می‌خواهند. پس این همه دانشجوی دکتری را برای چی و کجا پرورش می‌دهیم؟ استادی داشتیم که تعریف می‌کرد وقتی فوق لیسانس را می‌خواندند از 3 دانشگاه آن‌ها را برای هیئت علمی می‌خواستند! حالا مقایسه کنید با الان که فارغ التحصیل‌های دکتری ریاضی ما بیکار هستند.

از این بگذریم. ممکن است شما بگویید که ما عاشق ریاضیات هستیم و می‌خواهیم ادامه دهیم و نبود کار هم مهم نیست (دقت کنید که با توجه به کاهش جمعیت جوان کشور دانشگاه‌ها هم دارند خالی می‌شوند و خصوصا رشته ریاضی بسیاری از دانشگاه‌ها حداقل در دوره لیسانس در حال تعطیل شدن است!). من هم با شما موافقم و معتقدم که اگر فردی در هر زمینه‌ای خوب کار کنه و حرفی برای گفتن داشته باشه بیکار نمی‌مونه. در این کشور نشد در کشورهای دیگه! اما می‌خواهم بگویم که پشت جذب این همه دانشجوی دکتری یک خطر و ایراد وجود دارد. یه عده‌ای دارند سود می‌برند و ضررش می‌رسه به ما.

اما چرا در کشورهای توسعه یافته با وجود جو علمی و آن همه استاد تمام به اندازه ما دانشجوی دکتری گرفته نمیشه؟ چرا اون جا افرادی با درجه استاد تمامی دانشجوی دکتری نمی‌گیرند ولی در دانشگاه‌های ما استادیارهای ما هم سهمیه جذب دانشجوی دکتری دارند؟

واقعیت این جاست که امروزه پژوهش در علم (خصوصا در ریاضیات) کار ساده‌ای نیست. بسیاری از افراد به این حیطه وارد نمی‌شوند و صرفا کار تدریس را دنبال می‌کنند. چنین افرادی در اروپا و آمریکا کار تحقیقی نمی‌کنند و به تبع آن دانشجوی دکتری هم نمی‌گیرند. چون حرفی برای گفتن به او ندارند. اما در کشور ما این مسئله مطرح نیست. فرد (=استاد) تمام علاقه‌اش تدریس است، حتی شاید در امور اجرایی باشد و ... اما دانشجوی دکتری می‌گیرد! چرا؟ بخشی شاید بحث مالی (مثلا هر استاد بابت هر درس دکتری 3 برابر دروس کارشناسی حقوق می‌گیرد و در پایان هم در درس رساله که 20 واحد است پول ناحق دریافت می‌کند) و بخشی هم به خاطر پرستیژ که بگوید من هم دانشجوی دکتری دارم و مهم‌تر از این دو مقالاتی که آن دانشجوی دکتری می‌نویسد(و مجبور است که بنویسد تا اجازه دفاع پیدا کند) و امتیاز آن استاد را بالا می‌برد. یکی از اساتید می‌گفت که امروزه اساتید و دانشگاه‌ها در «قاپیدن» دانشجوی دکتری بر هم سبقت می‌گیرند. دانشگاه برای این که از وزارت بابت این دانشجو پول بگیرد و استاد هم نه برای این که بخواهد چیزی به او یاد بدهد (چرا که چیزی بیش از همان دروس کارشناسی  و ارشد بلد نیست) بلکه برای این‌که دانشجو برایش مقاله بنویسد و امتیازش را بالا ببرد و ارتقاء رتبه داشته باشد.

دوستان عزیز؛ حداقل 50 درصد اساتیدی که در کشور ما دانشجوی دکتری می‌گیرند شایستگی این کار را ندارند. اساسا خودشان اهل پژوهش نیستند و پژوهش را هم دوست ندارند. بلکه همه علاقه‌اشان تدریس دروس پایه‌ای است . بعضی‌هاشان که کلی هم کار اجرایی دارند. فکر نکنید که دوره پژوهشی مثل همین دوره پاس کردن درس‌هاست. در پژوهش، شما نیاز به فردی دارید که به شما انگیزه دهد. مدام به تلاش‌های شما جهت بدهد. بداند در پژوهش‌های روز دنیا چه می‌گذرد. بتواند بعضی وقت‌ها ایده‌های خوب به شما بدهد. 4 درس دوره دکتری را به گونه‌ای ارائه دهد که شما را به زمینه مشخصی برساند نه این که همین جوری 4 تا درس را که مربوط به دوران جهالت خودش است و همواره در ارشد هم درس می‌دهد اینک یک پیشوند مباحثی (ابتدای هر درس دوره دکترا می‌نویسند مباحثی. متلا مباحثی در آنالیز و ..) به آن اضافه کند و همان ها را درس دهد و بعد شما را در بحث پژوهش به حال خود رها کند و بگوید که به من ربطی ندارد. خودت برو سوال پیدا کن و مقاله‌ات را بنویس! این به این می‌ماند که به شما مهارت ساختن کالسکه را یاد دهند و بعد شما بخواهید اتومبیل بسازید. یکی از دانشجویان می‌گفت که از یکی از اساتید متعهد کشورمان که خیلی هم کارش درست است پرسیدند که چرا شما دانشجوی دکتری نمی‌گیرید؟ گفته بود بالاخره من باید یه سوالی یه موضوعی داشته باشم که به دانشجوی دکترا بدهم. همین طوری که نمی‌شود!

 بی‌شک کسی که خودش اهل پژوهش نیست و علاقه‌ای به این کار ندارد نمی‌تواند استاد راهنمای خوبی باشد. البته فقط هم علاقه نیست. استاد راهنما بودن نیازمند زیرکی‌ها و استعدادهای خاصی نیز هست. این صحبت من نیست بلکه آقای صال مصلحیان (حتما به وبلاگ ایشان بروید و مقالات ایشان را خصوصا مقاله «دکترا در ناکجا آباد» ایشان را بخوانید) می‌گفت که نیمی از اساتید کشور ما که دانشجوی دکتری می‌گیرند شایستگی استاد راهنما بودن را ندارند.

من این‌ها را گفتم تا به شما بگویم اگر انشاءالله در آزمون دکترا قبول شدید در انتخاب دانشگاه و استاد راهنما خیلی دقت کنید. این طور نباشد که مثل من «بی گدار به آب بزنید». معیارهای مشخصی را در نظر بگیرید. الان اساتید ناشایسته در دانشگاه‌ها دارند لابی می‌کنند تا شما را فریب بدهند. دارند تور می‌اندازند تا پرنده‌های درشت (در واقع جلسات مصاحبه آزمون دکتری جلساتی است که در آن‌ها دندان‌های شما را می‌شمارند تا ببینند آیا شما می‌توانید  بدون این‌که دردسر زیادی برایشان داشته باشید یکی دو تا مقاله برای آن‌ها (مقاله‌ای که شما می‌نویسید ظاهرا برای دفاع شماست اما امتیاز اصلی‌اش برای استاد راهنماست. دوباره از شما می‌خواهم که مقاله «دکترا در ناکجا آباد» استاد صال مصلحیان را بخوانید)بنویسید.) را شکار کنند. پس چرا من و شما که از یک کیش هستیم به یاری هم نشتابیم و رسوایشان نسازیم. امیدوارم شاهد روزی باشیم که برای جلسات مصاحبه اساتید ناشایسته حتی یک دانشجو هم حاضر نشود.

بار دیگر به شما می‌گویم که پژوهش در علم، آن هم در شرایط فعلی که در سرتاسر دنیا چه بسا روی یک موضوع واحد افرادی مختلف کار می‌کنند اصلا کار ساده‌ای نیست. ضمن این که باید مقالاتتان را در مجلات ISI چاپ کنید که هر مقاله‌ای را این‌ها چاپ نمی‌کنند.

اما معیارهای انتخاب دانشگاه و استاد راهنما چیست؟ این سوالی نیست که من بتوانم به تنهایی به آن پاسخ دهم و لذا از شما و خصوصا از بقیه دانشجویان دکتری می‌خواهم که تجربیات و نظراتشان  را در این باره و نیز این نوشته در سایت  آقای نورمحمدی قرار دهند و ایشان زحمت بکشند و این‌ها را به انتهای این متن اضافه کنند و فایلی را بسازند که شاید برای عده‌ای مفید باشد. اما تجربه‌ای که برای من حاصل شد:

1- رتبه علمی استاد معیاری است که باید در نظر گرفته شود. حتما می‌دانید که رتبه علمی به ترتیب استادیار، دانشیار و سپس استاد تمام است.(البته به همه این‌ها می‌گویند استاد. حتی به استاد حل تمرین هم می‌گویند استاد!) اما گاهی این معیار باعث فریب خواهد بود. یعنی این شرط لازم هست ولی هرگز شرط کافی نیست. ببینید متاسفانه در کشور ما اگه استادی در کارهای اجرایی باشد به سرعت ارتقاء رتبه می‌گیره. از راهکارهای دیگه ارتقاء، ترجمه کتاب است و دیگری نوشتن یک کتاب حتی اگر بی ارزشترین کتاب دنیا باشه. (فقط باید پارتی داشته باشی تا کتاب را قبول کنند). پس استاد تمام باید از راه علمی استاد تمام شده باشد نه از راه اجرایی و ترجمه و کتاب بیخود نویسی.

2- مقالات علمی منتشر شده: این هم معیار مهمی است. خوشبختانه امروزه میشه با یک جستجوی ساده در اینترنت یا مراجعه به صفحه شخصی اساتید به راحتی به عنوان مقالات اون‌ها دسترسی داشت. البته بعضی اساتید از گذاشتن عنوان مقالاتشون در صفحه شخصی‌اشون اجتناب می‌کنند چون اساسا روشون نمی‌شه که بذارند. مثلا همه مقالاتشون کار دانشجویانشونه یا همه در مجلات به درد نخور چاپ شده. خوب اگه بذارند که لو رفتند. دقت داشته باشید که حتما استاد مورد نظرتون در سالهای اخیر مقاله داشته باشه اون هم مقاله از خودش نه از دانشجوهاش. ضمن این که کمیت و کیفیت مقاله‌ها و متنوع بودن عناوین اون‌ها هم خیلی مهمه. کمیت که معلومه و کیفیت هم از مجله‌ای که اون مقاله در اون چاپ شده معلوم میشه. (حتما خودتون میدونید که در هر شاخه‌ای مجلات گوناگونی هستند که مقالات را چاپ می‌کنند و این مجلات درجات اعتبار متفاوتی دارند). درباره متنوع بودن هم اگه دیدید که همه مقالات یه استاد در یک زمینه است بدونید که علاقه چندانی به پژوهش نداره و طبعا از شما (حتی در صورت داشتن استعداد) پژوهش‌گر خوبی نخواهد ساخت.

3- عشق به علم: من به جرات به شما میگم که اگه استادی مسیر کارهای اجرایی (رییس آموزش، نماینده مجلس، رییس دانشگاه، رییس بخش و ...) را در پیش گرفت این دیگر پژوهش را کنار گذاشته. البته شاید هنوز در تدریس موفق باشه ولی پژوهش نیازمند ذهنی آرام و متمرکز است. پس هرگز به سمت چنین استادی نروید. حتی اگر باعث بشه دکتر نشید.

4- کنار گذاشتن تدریس دروس پایه: البته اساتیدی هم هستند که هم‌زمان هم مدرسان خوبی هستند و هم پژوهش‌گران خوب. اما تعدادشان کم است. پس اگر دیدید استادی (مخصوصا استاد بالای 50 سال) در سالهای اخیر مدام دروس پایه‌ای را تدریس می‌کند بدانید که علاقه چندانی به پژوهش ندارد. در بخش ما یک استاد هست که از نظر پژوهشی در اوج به سر می‌بره و هر سال بهترین مقالات را در بهترین ژورنالها چاپ میکنه. این استاد سال‌هاست که تدریس دروس کارشناس و حتی ارشد را کنار گذاشته و فقط به پژوهش می‌پردازد. تمام دانشجویان او از او راضی هستند.

5- اخلاق خوب: خیلی مهمه که استاد راهنمای شما اخلاق خوبی داشته باشه. (البته این لازم هست ولی کافی نیست)

6- ....

ممنون میشم که شما با نظراتتون به این لیست اضافه کنید و از آقای نورمحمدی هم میخوام که نظرات شما و البته نظرات خودشون را به این نوشته اضافه کنند (یا حتی بخشهایی از نوشته را با صلاحدید خودشان حذف کنند) و به صورت یک فایل در وب منشر کنند.

در پایان یه خاطره امید بخش براتون بگم. چندی پیش یکی از دوستانم را که بر خلاف من دانشجوی یکی از اساتید متعهد و بزرگ دانشکده ما بود دیدم.( چندی پیش دفاع کرد و فارغ التحصیل شد.) یه تبلیت خریده بود و داشت روی مقالات و بحثهای جدید شاخه‌اش کار می‌کرد. ازش درباره کار پرسیم. گفت بیکار! اما اصلا ناراحت نبود. خندید و گفت درست است که کار ندارم اما رضایت بسیاری در من هست چرا که 4 سال از یک استاد بزرگ درس علم و اخلاق آموختم. پس اگر شما انتخاب درستی داشته باشید قطعا در پایان 4 سال حتی اگر شغلی نداشتید سرتان را بالا می‌گیرید و حرف همین دانشجو را تکرار می‌کنید. اما وای به حال وقتی که .... .

با تشکر  14/11/1393


مطالب مشابه :


نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

به عنوان استاد راهنما که همواره شود و چه زیبا دانشی که تشکر و سپاس از استاد




نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

و چه خرم علمی که از چشمه ی معارف سیراب شود و چه زیبا و اما متن با تشکر از دو استاد




متن های زیبا

متن های زیبا. از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. «شما برای چی می نویسید استاد؟




راهنمای پایان نامه ی کارشناسی معماری

*در اينجا بر خود واجب دانستيم تا کمال تشکر را از استاد راهنما زیبا) تقدیر و تشکر




تجربیات یکی از دانشجویان دکتری

قبل از هر چیز لازم می‌دانم از آقای نورمحمدی تشکر کنم و استاد راهنما این متن اضافه کنند




بالاخره تموم شد. هووووراااا

خواهرک به همراه خواهره دیگرم یا یک گل زیبا از زحمات استاد راهنما و مشاورم تشکر کردم. از




متن تبریک روز معلم

متن تبریک روز استاد گرامی، از زحمات بسیار زیاد رسیدن و حکم به زیبا اندیشیدن است ،و




چگونه پایان نامه بنویسیم و چگونه از پایان نامه دفاع کنیم ؟

( * تقدیر و تشکر از طرفی استاد راهنما مسئول تصحیح برگهاي خارج از متن




برچسب :