خاطره ي سفر به كربلا

بسم الله الرحمن الرحيم

حدود پنجاه و سه سال پيش جنيني چند ماهه در بطن مادرم بودم كه پدرم در پنجاه سالگي با پاي پياده از يزد به مقصد زيارت عتبات عاليات راه عراق در پيش گرفته و از مسير قم و تهران عازم مي شود. اين سفر معنوي سه ماه بطول مي انجامد، پس از چند ماه از بازگشت پدر من(محمود) پاي در عرصه وجود مينهم و چشمم به اين عالم خاكي گشوده مي شود. در دوران كودكي و پس از آن به ياد ندارم كه پدر از خاطرات سفر برايم گفته باشد. او اساساً مردي پركار و كم سخن بود و تا نمي پرسيدي جوابي نمي شنيدي. من هم در حال و هواي كودكي و نوجواني چندان در جست و جوي كيفيت اين سفر نبودم.

پدرم از شال زرد رنگ زيبايي كه در آن روزگار كربلا رفته ها به نشان اين سفر معنوي از كربلا مي خريدند و بر سر مي بستند استفاده مي كرد و من در عالم كودكي هر وقت اين شال زرد رنگ را بر سر پدر مي ديدم عظمت او در نظرم دو چندان مي شد و با آن نشان با عتبات ارتباط مي گرفتم. مادرم مكرر آنچه را از پدرم شنيده بود برايم بازگو مي كرد و مرا مجذوب مي ساخت. در آن دوران اين انديشه مرا مشغول ميداشت كه در عتبات و خصوصاً كربلا چه حادثه ي عظيمي رخ داده است كه مرد ميانسالي كشاورز پيشه كه از نعمت دانش اكتسابي هم بهره اي نداشت اينگونه دلداده و عاشق با پاي پياده خوف سفر و زحمت راه و غربت طولاني بر خود هموار مي كند و راهي دهر زمين ثار خدا مي شود.

آنروزها چيزي نمي فهميدم اما همواره اين سوال در جانم شعله مي كشيد تا اينكه كم كم با حضور در مجالس و محافل سيدالشهداء (ع) اندكي به رمز و راز اين حادثه شگرف بشري و تاريخي آشنا شدم، بزرگتر كه شدم خودم در بعضي از جلسات روضه نوحه مي خواندم و مردم سينه مي زدند، بايد اعتراف كنم كه هيچوقت مداح حرفه اي نشدم و بالاخره هم آن را رها كردم و ترجيح دادم شنونده باشم تا گوينده.

با فرا رسيدن سالهاي اوج نهضت اسلامي به رهبري آن سايه معصوم(امام خميني ره) قدرت ستم ستيزي و آزادي خواهي و مجاهد پروري اين مكتب پر شور آشكارتر شد و من نيز همچون بسياري از مردم ايران در اوان جواني به خيل حق جويان و آزاديخواهان پيوستم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تحميل جنگ از سوي دشمنان دين و ملت و ضرورت دفاع  از اسلام و انقلاب و استقلال كشور نقش جريان كربلا و مكتب سيدالشهداء(ع) اهميت ويژه اي يافت تا آنجا كه خمير مايه ي حضور عاشقانه و متعهدانه و اعتقاد محور مدافعان كشور راه و رسم حسيني و قيام آن دردانه ي خلقت قرار گرفت و رهبري امت با در دست داشتن پرچم خونين عاشورا  مردم كشور را براي دفاعي مقدس از ارزشهاي ديني و ملي بسيج كرد و ميادين نبرد و صحنه هاي خون وشهادت با ذكر و ياد عاشــــــورا و الهام از آن مكتب آزادي بخش در آميخت و هشت سال مقاومت جانانه و نبرد بي مهابا و غلبه ي بزرگ را رقم زد. من هم از همان هفته هاي نخست آغاز جنگ به جبهه اعزام شدم و از فضاي حسيني ديار خون و شهادت بهره فراوان بردم.

دفاع مقدس با فداكاري و جانبازي و نثار خون ناشي از جوشش ثار خدا پايان گرفت و كم كم سفرهاي گروهي اندك به عتبات عاليات آغاز شد، در همان ماههاي اول رقم خوردن اين سفرها از سوي مسئولين سپاه و بسيج به من هم كه در اين نهاد عضويت و مسئوليت داشتم براي عزيمت به عراق و زيارت سيدالشهداء(ع) دعوت شد. خامي من و نفرتي كه از صدام حسين (رهبر معدوم عراق) و عوامل حزب بعث دردل داشتم مرا از اهميت اين دعوت و عظمت اين زيارت غافل كرد و در پاسخ گفتم تا صدام در عراق حاكم است به كربلا نمي روم

اين ادعاي ناشيانه و غافلانه بيش از بيست سال مرا در محروميت و فراق و سوز اين سفر قرار داد. در طول اين مدت هرگاه اراده سفر كردم به شكلي و با وقوع واقعه اي باز ماندم. در اوائل سال 88  كه عزمي جدي براي حضور در عتبات در من غليان كرد به اتفاق سه تن از دوستان دلداده و طالب جام طهور حسيني كه شايد از ذكر نامشان راضي نباشند با تحويل گذرنامه هايمان به كارواني صاحب نام اعلام آمادگي كرديم كارها به روال عادي پيش مي رفت و هر روز اميد به عزيمت در من تقويت مي شد تا اينكه كاروان موعود ساز رحيل در انداخت و اعضاي كاروان آماده سفر شدند اما از ارائه ويزا و اعلام زمان حركت به گروه چهار نفره ما خبري نبود. با دفتر كاروان تماس گرفتيم، مسئول كاروان گفت ويزاي سه نفر از گروه ما حاضر است و آنها بايد براي حركت آماده شوند و شگفت اينكه ويزا براي من در مسير اداري بدون هيچ مانع قانوني به علت غفلت مسئول كاروان اخذ نشده بود و من به همين دليل از اين فيض بزرگ محروم شدم و سه تن از دوستان باوفاي من كه مرداني با فضيلت و عاشق بودند و  براي اين سفر لحظه شماري مي كردند به دليل عدم امكان حضور من از بي مسئوليتي مسئول كاروان و غفلت او دلگير شدند و از عضويت در كاروان انصراف دادند و وجوه پرداخت شده را با كسر هزينه هاي انجام شده پس گرفتند.

عرق شرم بر پيشاني من نشست و از اينكه خود محروم شدم و موجب محروميت آن دوستان عزيزم شدم اندوهي سنگين بر جانم نشست. اين واقعه مرا به انديشه واداشت تا اين محروميت را ريشه يابي كنم. بايد علت آن را در خودم مي جستم چرا كه در همان سالهاي حاكميت صدام حسين بر عراق، مادر و خانواده ام را براي زيارت عتبات فرستاده بودم و براي رفتن خودم همواره موانعي از اين دست فراهم مي شد. در خود فرو رفتم و دريافتم كه خطاي غفلت آميز من در بيست سال قبل مانع اصلي اين توفيق بوده است. چون درد را شناختم درمان آن كار دشواري نبود. از انديشه و گفته ي بيست سال پيش سخت پشيمان بودم. راه چاره آن بود كه از امام عاشقان و غايت عارفان و سيد شهيدان عالم عذرخواهي كنم و به دامان آن امام كريم بياويزم. (چرا كه با كريمان كارها دشوار نيست). اين انگيزه زماني به اوج خود رسيد كه تلاش براي حضور در ايام عاشورا و اربعين در عتبات و كربلا نيز موثر نيفتاد، دل شكسته بودم و با اينكه در ابتداي سال هشتاد و هشت كتاب قافله عشق (از مدينه تا مدينه) و در پنچ هزار نسخه بصورت مستند و با روش مثنوي تأليف و چاپ و قريب چهار هزار نسخه از آن بطور اهدايي و بدون دريافت وجه در محافل و مجالس و مذهبي و هئيت هاي عزاداري توزيع شده بود باز هم گويي نتوانست راه بسته را بگشايد.

بهر حال از آنجا كه در اين مكتب كميت نمي خرند دل شكسته را در ترازوي اخلاص گذاشتند و خريدند و من به ديدار يار پذيرفته شدم. آنچه در ادبيات عمومي و عرف جاري مردم براي اينگونه سفرها بكار مي رود عبارتند از: (قسمت، دعوت، همت) ولي مرا پذيرفتند. پذيرفتن به اين معنا كه فردي از انسان برجسته اي طلب ملاقات مي كند و ملاقات شونده به هر دليل او را نمي پذيرد و ملاقات كنند. با آمد و شدهاي مكرر بر اين ديدار اصرار مي ورزد و سماجت مي كند و بلاخره آن بزرگ او را مي پذيرد. دعوت و قسمت از نوعي اعتبار در زائر حكايت مي كند كه دعوت شونده مورد توجه است و او را در ليست ملاقات كنندگان قرار مي دهند. و مامورين دستگاه سيدالشهداء(ع) دست بكار دعوت از او مي شوند و مقدمات و ابزار را فراهم مي كنند اما در پذيرفتن من اعتباري درنزد ملاقات شونده مشاهده نمي شد و اصرار و سماجت موجب گرديد فرمان ديدار صادر شود: (بيايد ببينم چه مي گويد)

آري، اينگونه مجوز ورود من و يكي از دوستان عزيزم صادر شد و با اينكه از چند ماه پيش گذرنامه ها براي تهيه مقدمات سفر نزد دوست عزيز ديگري قرار داشت اما كار به سامان نمي رسيد تا اينكه شب سه شنبه مورخ بيستم بهمن مصادف با روز 24 ماه صفر تلفني اعلام كردندكه ويزا و بليط عزيمت به عراق براي فردا سه شنبه فراهم گرديده و آماده حركت باشيد. صبح روز سه شنبه در محل كار حاضر شدم و در حين انجام كارها موضوع پذيرش براي زيارت را با برخي از همكاران مطرح و از آنها خداحافظي نمودم حدود ساعت چهارو نيم روز مذكور به اتفاق آن دوست محمود نام در فرودگاه (امام خيميني ره) حضور يافتيم و پرواز با ساعتي تاخير انجام گرفت و ما با جمعي ديگر از زائران و بازرگانان و غيره حدود ساعت ده شب در فرودگاه بغداد و در همان شهري كه هشت سال مركز فرماندهي تاخت و تاز عليه كشور ما بود فرود آمديم.

قصد داشتيم شب را در كاظمين بمانيم و پس از زيارت امام كاظم(ع) به قصد كربلاي معلي عزيمت كنيم اما از آنجا كه بر اساس سخن نغز امير مومنان(ع) كه فرمود: (عرفت الله به فسخ العزائم) به ما گفتند كه اقامت شبانه در كاظمين ميسر نيست و ما بدون برنامه ريزي قبلي شبانه راه سرزمين عشق و منا و فريادگاه آزادي و عدالت و ديار نور و ايمان را در پيش گرفتيم و از كسانيكه قرار بود از طريق آنان فضاي اسكان ما هماهنگ شود نااميد شديم. در اين نااميدي چه نور اميدي دميدن گرفت و ما در بهت و حيراني و بي خود از خويش خود را به دست سرنوشت تسليم نموديم. راه يكصد و پنجاه كيلومتري بغداد تا كربلا را يكسره در سه و نيم ساعت طي كرديم. در طول راه خصوصاً در دل شب تلاش براي امنيت كشور آشوب زده و غارت شده عراق فزوني مي يافت.شايد در طول اين مسير قريب پنجاه ايستگاه ايست و بازرسي برپا بود كه البته ما به لطف آن پذيرنده با كمترين توقف از همه ي آنها گذشتيم.

كربلا اين سرزمين عاشقان توحيد و محل جاري شدن خون خدا ما را به خود مي خواند و انتظار در حيرتي آميخته با تيرگي شب به پايان خود نزديك مي شد، نيمه هاي شب در سرزميني پا مي نهاديم كه به اعتبار روايات فراوان،  انبياء بزرگ الهي در آن آمد و شد كرده اند. آنان پيش از ظهور اسلام كربلا را گرامي داشته اند و اداي احترام نموده اند.

در ميان نام انبياء عظام كه در ديار كربلا و اطراف آن اقامت طولاني و يا كوتاه مدت داشته اند نامهاي آدم ابوالبشر(ع)- نوح نبي(ع)- خضر(ع)- ابراهيم خليل(ع) – رسول مكرم اسلام(ع) و امامان شيعه عليهم السلام در تاريخ اين سرزمين نور افشاني مي كند. اينك ما در منطقه اي از جغرافيا وارد شديم كه به تعبير روايات جلوه ي عرش خداي سبحان در آن به ظهور رسيده است و قطعه اي از رضوان و جنت الهي در آن واقع گرديده و دري از درهاي بهشت از آنجا گشوده مي شود. اينجا وادي عشق و حيراني و ديار عينيت بخشيدن توانايي خلقت در آفرينش و پرورش انسانهايي است كه در حيات طيب، جان پاك و خون مطهر خود را در راه پروردگار خويش و تعالي انسان، سخاوتمندانه ايثار كرده اند.

 اينجا محل معراج عالي ترين روح انسان از خود رها شده اي است كه تمام هستي و دارايي مادي و معنوي خود را در يك نيم روز گرم عاشورا يكجا به معبود خويش تقديم كرده است.

 اينجا سرزمين پاسخ به شگفتي و پرسش فرشتگان الهي است كه چرا خداي متعال آنان را به سجده بر آدم (ع) واداشته است.

اينجا ديار آتش خيز و سرزمين جاري شدن خون خدا بر پهندشت خاك تيره اي است كه سرخي آن چونان گوهر شب چراغ در همه ي تارخ و جغرافياي جهان ما مي درخشد.

اينجا سرزمين وفاداري و دلدادگي و ايثار مردان و زنان و كودكاني است كه سالار شهيدان(ع) در توصيف آنان فرموده است: اصحابي باوفاتر از ياران خود نديده ام.

ادامه دارد...


مطالب مشابه :


اطلاعاتی کوچک از مصیبت امام حسين‏«ع‏»

او در سفر كربلا و دعوت به آمدن براى بيعت،ديدار امام حسين‏«ع‏»از قبر پيامبر و خداحافظى




رسم و رسومات(2) بدرقه و استقبال از مسافرين و زائرين

مراسم خاص بدرقه و استقبال از زائرين و مسافرين كربلا و مردم با مسافر خداحافظي مي كنند و




كربلا با دوچرخه 2 " رسيدن به مرز "

سيد با دوچرخه كربلا از اين گروه جوان مشتاق خداحافظي ميكنيم و به راهمون ادمه ميديم راهي




خلاصه سفر زیارت عتبات عالیات کربلای معلی-نجف اشرف-کاظمین و...

بود ويه دنيا دلتنگي- همه ناراحت وافسرده بايد با امام اول ولايت خداحافظي كربلا -----ساعت 4




خداحافظ

خداحافظ. خداحافظي تنها راه تمام شدن و سر كشيدن تمام بدختي ها نيست. خداحافظي مي تواند با يك




عكس هاي از كربلا و نجف/سایت خبرنگار

آیت الله دکتراسماعیل گندمکار - عكس هاي از كربلا و نجف/سایت خبرنگار - فلسفی / عرفانی / تاریخی




خاطرات سفر کربلا (قسمت دوم)

دوره کارشناسی كه هم از سادات بود و هم مشهور به اينكه متعدد سفر كربلا و خداحافظي از




خاطره ي سفر به كربلا

پدرم از شال زرد رنگ زيبايي كه در آن روزگار كربلا رفته ها به از آنها خداحافظي نمودم




ســــــــيد به كربــــــــــــــــــــــــــــلا مــــــي رود

فتح المبین - ســــــــيد به كربــــــــــــــــــــــــــــلا مــــــي رود -




96 ساعت به ياد ماندني (زیارت کربلا)... قسمت دوم

تا 30 كيلومتري كربلا کربلا ، عزم مون رو جزم كرديم ، با اون راننده حریص خداحافظي




برچسب :