زندگی نامه شهید عبدالرحیم عرب زاده

شهیدعبدالرحیم عرب زاده  درسال 1337 در روستای تل تل شهرستان بندر گناوه بدنیا آمد . نام پدرش حسن و پدربزرگ او مرحوم حسین وجد بزرگوارش مرحوم غلام حسین است مادربزرگوارش زهراروستایی فرزند مرحوم محمدتقی ازاهالی روستای عباسی در نزدیکی تل تل است . عبدالرحیم درحالی که یک ساله بود با خانواده به شهرستان اهواز مهاجرت کرد پدر او پس از سکونت در اهواز به مشاغل کارگری پرداخت . با

کار وتلاش فراوان چند سالی طول کشید تا توانستند سر پناهی را در یکی از محلات اهواز تهیه نمایند رحیم دوره نوجوانی سختی را سپری کرد تا کاملا خود راشناخت – زیرا رحیم مانند کودکان هم سن وسال خود نبود

او درفکر رنجهای پدر بود ازاینرو به همراه پدرش به مشاغل کارگری پرداخت او کارکردن را بردرس ومشق ترجیح داد. گرچه درسال های بعد توانست درکلاس بزرگ سالان شرکت کند رحیم عشق عجیبی به زادگاه خود داشت . سالی چندبار برای دیدار خویشان واقوام خود به بندر گناوه و روستای تل تل می امد او چهره بسیار نمکین و دوست داشتنی داشت خوش اخلاق و خوش برخورد بود . هیچوقت از هیچکس گله ای نداشت .عشق عجیبی به خلوت خود داشت . دردهای خود رااز همه کس پنهان می کرد. به قول امیرروستایی

عزیز شاعر بی ادعای گنا وه ای :

ان مرد اشنا که چو بیگانه درمیان                                 غمگین زدرد بی کسی نالان رحیم بود

آن کس که داشت سینه پرازدردها ولی                           ابراز آن نکردی و خندان رحیم بود

    بیست سالگی رحیم با انقلاب اسلامی مصادف شد . او به دلیل کارعمویش درحوزه های علمیه درک کاملی از انقلاب اسلامی پیدا کرد . درجریان تظاهرات مردم اهواز درسال 57 یکبار توسط نیروهای نظامی دستگیر شد . شهید رحیم در تاریخ 10 /1 /59 ازخدمت سربازی معاف شد.شهید بزرگوار درسال 1360 با وجود معافیت از سربازی داوطلبانه خودرا به پادگان معرفی کرد . او تحمل هجوم وحشیانه دشمن رابه خاکش نداشت .پس از دوره آموزشی به لشکر حمزه در تهران منتقل شد. درهمان سال همراه این لشکر به منطقه جنوب اعزام و درعملیات بزرگ فتح المبین شرکت کرد .بعداز این عملیات مرخصی کوتاهی به دادند تا با خانواده اش دیدارکند. بلافاصله به خدمت برگشت و درعملیات عظیمی دیگر بنام عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر شرکت کرد.رحیم دیگر آن رحیم گذشته نبود.او درس شجاعت و مقاومت و شهادت را درجبهه های ببرد آموخته بود. او با تمام اختیار و با تمام توان در غرب رودخانه کارون درنزدیکی جاده خونین اهواز- خرمشهرخود راقربانی ایران اسلامی نمود.رحیم عزیز درصبحگاه آغاز عملیات بیت المقدس به درجه رفیع شهادت نایل شد. متاسفانه خبر شهادت رحیم توسط هیچ ارگانی اعلام نشد. جستجو برای پیکر پاک او آغاز شد

بلاخره درتاریخ 29 اردیبهشت ماه سال 61 پس از نوزده روز در بیمارستان امام خمینی اهواز پیدا شد و فردای آن روز دربهشت شهدای اهواز به خاک سپرده شد.تاریخ شهادت این عزیز به نقل از فرماندهان و همرزمانش بطور یقین دردهم اردیبهشت ماه سال 1361 شمسی می باشد .نامش جاودان ویادش گرامی باد.                 

 

 

 

 

 

 فرازهایی ازخاطرات عموزاده اش عبدالنبی برگرفته ازدفتر خاطرات ایشان در اهواز

     پس از عملیات بزرگ فتح المبین رحیم عزیز به خانه ما آمد. او همیشه مارا دوست داشت . ما او نیز او را چون برادر دوست می داشتیم .وقتی وارد خانه شد او را با لباس سربازی دیدم . این لباس چقدر به او می آمد.

رحیم کاملا" تغییر و گویی پوست انداخته بود . قامت کشیده او در یونیفورم نظامی چه زیبا بود خمودگی وافسردگی در صورتش پیدا نبود. سلامی کرد و صورتش رابوسیدم . مرحوم مادرم با مینای محلیش عرق صورت رحیم راپاک کرد. از این که رحیم رادر این لباس می دید اشک درچشمانش حلقه بست طبق عادت همیشکیش در گوشه ای از اتاق پذیرای  روبروی تلویزیون نشست . با همان سادگی وبذله گویی شروع کرد به تعریف ماجرای حمله فتح المبین . از اینکه دراین عملیات بزرگ با لشکر حمزه تهران شرکت کرده بود احساس غرور می کرد . با لهجه شیرین گناوه ای می گفت : عراقی یله واپیچنادیمشون من هم . اومی گفت که چند افسرارشد عراقی را دستگیر کرده و به پشت جبهه آورده است . افسران ارشد عراقی به او التماس کرده بودند که آن هارا نکشد. دل رحیم این شهید رحیم فراتراز این حرفها بود. رحیم که هنوز خسته این عملیات بود گفت که باید بزودی به لشکر وجبهه برگردم . به من مرخصی کوتاهی داده اند تا خانواده ام راببینم . دوساعتی را درخانه مابود. او برای خداحافظی همیشگی آمده بود. دست مادرم رابوسید و مادرم رابه گریه انداخت . من وبرادرانم نیزبوسه های قضا شده خودرا نسبت به رحیم ادا کردیم . این آخرین سفر رحیم به خانه ما بود.من دیگر هیچوقت در کنج پذیرایی روبروی تلویزیون ننشستم.حتی رحیم در آن روز جورابهای من را پوشید تا جورابهای خود را به یادگار برای من بگذارد.نمی دانستم این چه حکمتی بود.( آخر جورابهای بلند سربازی با جورابهای کوتاه من چکار.)

به هرترتیب عملیات آزدسازی خرمشهر درقالب عملیات بیت المقدس از غرب رودخانه کارون آغاز شد. ما همه میدانستیم  که رحیم نیز دراین عملیات است . دوتن از برادرانم و پدرم دراین عملیات شرکت داشتند مانده بودم که چگونه فشار روحیم راکنترل کنم . درفکر یاسین و طاها باشم یا درفکر پدرم و رحیم . کاملا" مبهوت شده بودم .ازاین نگرانی خلاصی نداشتم .دراین دو شب وحشتناک که عملیات آغاز شده بود خواب از چشمانم

گریخته بود. فاصله منزل ماهم تاجبهه های نبرد بیش از دواذه کیلومتر نبود. آتش بازی جبهه ها کاملا" دراین نزدیکی دیده می شد. دراین چند شب و روز که عراق به سرعت عقب نشینی می کرد حسابی حال ما شهر نشینان اهوازی راهم گرفت .هرموقع فرصت می کرد چند خمپاره حواله اهواز می کرد. ما حال و هوایی بهتر از رزمندگان در جبهه های بیت المقدس نداشتیم . آژیر بی وقفه آمبولانس ها و عبور برق آسای لاندکروزهای بسیجی همه را میخ کوب کرده بود . اما خیال من وفکر من همچنان پیش بچه ها بود. روزها یکی پس از دیگری سپری می شدند و همچنان رزمندگان بی محابا بر جاده اهواز خرمشهر می تاختند.حملات و جنگ و گریز بسیا رنفس گیر بود. گرمای زودرس تابستانی اردیبهشت ماه خوزستان نیز دراین بحبوحه نیز سرکی می کشید. رزمندگان بسرعت جای خودرا به تازه نفس ها می دادند .و ماهمچنان در انتظار . انتظار برای برگشتن عزیزان . همه برگشتند به جز رحیم. یاسین بادستی مجروح برگشت . طاها و پدرم نیز به مرخصی آمدند . بازهم از رحیم خبری نبود . دشت نینوایی شد که تاخیر عباس را برایم تداعی می کرد. من و پدرم به تکاپو افتادیم که دیگر تاخیر جایز نیست به جستجو پرداختیم . فرماندهان نظامی نیز خبر قطعی نداشتند. آخر جنگ و گریز و آزادی خرمشهر مهلت این رانمی داد که جواب قطعی دریافت کنیم . حتی یکبار من و پدرم دربیابان بین منطقه غرب کارون وحاشیه روستای فارسیات که عملیات از آن جا آغاز شده بود رفتیم . سنگرهای خالی را گشتیم .حتی با دست خاکهای خاکریز رابه کناری می زدیم شاید جسد اورابیابیم . نه کشته او معلوم بود ونه

زنده او. تمام جاهایی راکه فکر می کردیم امکان پیداکردنش باشد سرکشی کردیم . کاملا" ناامید شده بودیم .

درروز 29 اردیبهشت 61 که حدود 19 روز ازشهادت این جوان رشید گذشته بود من و پدرم با خستگی وافسردگی به بیمارستان امام خمینی اهواز مراجعه کردیم .کانتینرهای یخچالی صف به صف پراز شهدا در گوشه ای از حیاط این بیمارستان دیده می شد . صدای غرش دستگاههای سردکننده این کانتینرها بیشتر به ناله و فغان شباهت داشت . مارا به طرف این کانتینرها راهنمایی کردند. وارد اولین کانتینرشدیم. صحنه ها بسیار مصیبت باربود . سرهای بریده جوانان . دست ها و پاهای قطع شده . جسدهای تکه تکه شده.درآن لحظات بیاد

چشمان بدر دوخته مادرانشان افتادم . جسدهای این شهدا رابازبین کردیم.رحیم درینشان نبود. پدرم که جلوتراز

من به طرف درب ورودی برمی گشت ناگهان به سرعت به انتهای کانتینرآمد.ومرا صدا زد و به من گفت تو صدایی شنیدی انگار کسی دربین این شهدا مراصدا زد عمو برگرد من اینجام .جسدهای شهدای آخر کانتینررا به دقت نگاه کرد و بلافاصله به صورت یکی ازاین شهدا خیره شد. گفت شک نکن این شهید رحیم است جسد

کاملا" یخ زده و خشک شده بود.پدرم بانشان دادن جسد رحیم هیچ تردیدی به خود راه نمی داد. من برای اطمینان نگاهی به جورابش انداختم . بله درست بود همان جوراب من بود که به جای جوراب سربازی خودش

پوشیده بود ومن هم اطمینان پیدا کردم درهمان لحظات ودر آن سرمای طاقت فرسای این کابین که درجمع شهدای دیگر نیز بودم اشک مهلتم نمی داد. با دیدن جسد شهیدرحیم یاد آن حکمت جوراب اقتادم . جوراب ازشک مارابه یقین برد و جسد شهید را به بیرون منتقل کردیم . ابتداماجرا رابه پدر بزرگوارش خبر دادیم .

عکس العمل پدر شهید بسیار غم انگیز بود. خبرشهادت رحیم با گوشه وکنایه به مادرش نیز اطلاع دادیم مادرش که اصلا" باورنمی کرد . فردای آنروزیعنی 30 اردیبهشت ماه 61 تشییع باشکوهی با حضورمردم      اهوازبرگزار شد و سپس دربهشت شهدای اهواز به خاک سپرده شد.


مطالب مشابه :


آگهی بنیاد مسکن خوزستان

بنیاد مسکن انقلاب اسلامی به حساب جاری شماره 14002779172 نزد بانک مسکن شعبه شهید چمران اهواز.




لیست اسامی معاونین ستاد و مسئولین شهرستانهای تابعه بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خوزستان به همرا

( تابش نورایثارگران) - لیست اسامی معاونین ستاد و مسئولین شهرستانهای تابعه بنیاد شهید و امور




گردان جعفر طیار (ع)

گردان نور اهواز سردار شهید لازم دونستم از آقای جاسم باصفات مسئول بنیاد شهید و امور




افلاکیان : شهید عزیزالله الماسی

رهروان ولایت اهواز - افلاکیان : شهید عزیزالله الماسی - رهسپاریم با ولایت تا شهادت تا قیامت




در خوزستان

شهید مصطفی به اهواز شتافت؛ ولی پیکر بی‌جان او به اهواز رسید بنیاد شهید




شهید چمران

نشریه چفیه - شهید چمران - پایگاه مقاومت بسیج روح الله (پالایشگاه گاز فراشبند )




اساسنامه طرح شاهد

ستاد شاهد ناحیه چهار اهواز بنیاد شهید انقلاب اسلامی معمول دارد.ه. وظایف خاص بنیاد شهید




زندگی نامه شهید عبدالرحیم عرب زاده

شهدای اسلام آباد اهواز - زندگی نامه شهید عبدالرحیم عرب زاده بنیاد حفظ آثار دفاع




افلاکیان : سردار شهید اسماعیل دقایقی

رهروان ولایت اهواز - افلاکیان : سردار شهید اسماعیل دقایقی - رهسپاریم با ولایت تا شهادت تا قیامت




برچسب :