قلعه شیشه ای!

 چیزی که در این مدت تجربه کردم این است که هر تماس پلیس آگاهی با ما به معنای شروع یک دردسر تازه هست. البته آدمهای خوبی هستند ولی ماهیت شغلشان اینطور است که استرس ایجاد می کنند.  ایندفعه مامور آگاهی از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد و خبر از کشف و انهدام یک باند بزرگ تولید ماده مخدر از نوع شیشه می دهد. 

ــ  چند نفر بودن؟

ــ یک نفر!

ــ یک نفر که باند نمیشه.

ــ مشتریهاشو هم حساب کنیم بیشتر میشن!

ــ چطور کشف کردین؟

ــ بچه های اطلاعات کشف کردن.

ــ پس شما واسه چی خوشحالین؟

ــ همینجوری!

ــ حالا چند گرم بوده؟

ــ سه تا پیت!

ــ پیت؟؟!! مطمئنی مشروبات الکلی نبوده؟

ــ نه دکتر! یه خمیر شبیه ماست داخل پیت های پلمپ شده بود.

حرف زدن فایده نداره. آقا اصلا تو باغ نیست ظاهرا مواد شیمیایی اولیه رو با محصول نهایی اشتباه گرفته.

قرار بر این شد که برای نمونه گیری و ارسال به آزمایشگاه نماینده اعزام کنیم. داخل پذیرش ایستادم و دنبال یک نفر قابل اعتماد میگردم تا بفرستم. اولی که با این سن و سال داره با دوست دخترش اس و مس بازی میکنه. دومی هم  هنرش اینه که یه پا شکسته رو با عصا بفرسته دویست متر اونطرفتر برای یک برگ کپی در حالیکه برای خودش بیست ثانیه وقت میگیره البته اعتقاد داره بیت المال حروم میشه! اونوقت پایان ترم موقع امتحان خودش که میشه پونصد تا پونصد تا از جزوه ها کپی میگیره. سومی هم که اصلا خودش نمیدونه واسه چی اینجاست! نهایتا به این نتیجه میرسم که خودم برم.

به اتفاق نماینده آگاهی و نماینده بازپرس به محل نگهداری تجهیزات کشف شده از این باند یک نفره میریم. به علت کمبود جا تجهیزات در بازداشتگاه دادگستری نگهداری میشه.

قبل از ورود به داخل بازداشتگاه همراهان به من توصیه می کنند که ماسک بزنم چون مواد شیمیایی کشف شده بوی غیر قابل تحملی دارد.

سرباز در بازداشتگاه را باز می کند و وارد می شویم. حق با آنها بود. بوی تند مواد شیمیایی قابل تحمل نیست. در کمال تعجب می بینم که یک نفر هم داخل بازداشتگاه هست. مرد میانسالی که کم مانده تلف شود. مرا که میبیند فریاد می زند: آقای قاضی من کشتمش همه رو من کشتم. هر چی شما بگین قبول دارم!

با حیرت می پرسم این آقا اینجا چکار میکنه؟

ــ به اتهام رابطه نامشروع اینجا هست.

ــ کسی رو هم کشته؟

ــ نه ! از دیشب تا حالا الکی اعتراف میکنه که از اینجا بیرونش ببریم.

مرد که تازه مرا می شناسد به التماس میافتد که من بیماری قلبی دارم و حالم خیلی بده و...

 متقاعدشون میکنم که هر چه سریعتر از اونجا منتقلش کنن وگرنه تبعاتش به پای اونهاست.

کلی لوازم آزمایشگاهی اونجا هست. انواع لوله آزمایش دستگاه تقطیر و بشر و یک ارلن خیلی بزرگ که می گفتن دو میلیون قیمتشه!

از همه مواد نمونه برداری کردیم. بعد هم به اتاق بازپرس رفتیم. چون محصول نهایی داخل گاوصندوق نگهداری میشد. اتاق آقای بازپرس بیشتر شبیه به تعمیرگاه لوازم الکترونیکی یا سمساری بود. از بس ریسیورهای با مارک های متنوع البته از نوع ضبط شدش توی قفسه ها چیده شده بود. طی مراسمی پاکت نایلونی حاوی ششصد گرم شیشه را نزد ما آوردن تا نمونه بگیریم. لحظه با شکوهی بود. تا حالا این همه شیشه توی دستم نگرفته بودم. حدود بیست میلیون قیمتش بود.

 همه نمونه ها را پلمپ شده تحویل آزمایشگاه دادیم و امضاء گرفتیم. ظاهرا کار ما تمام شد.

اما قضیه به این سادگیها نبود. درسته که ما کارمونو درست و دقیق و سر وقت انجام دادیم اما گاهی اوقات آدم نادانسته و ناخواسته وارد عرصه ای میشه که زندگیش تحت تاثیر قرار میگیره.

مادر فرد بازداشت شده به شدت پیگیر کار فرزندش هست. به هر وسیله مشروع و غیر مشروع می خواهد پسرش را خلاص کند. در این میان به تور یک شارلاتان می خورد که خود را کارمند آزمایشگاه معرفی می کند. به مادر قول می دهد که در ازای دریافت ده میلیون کاری کند که جواب آزمایش از نظر مواد مخدر منفی شود.

با هم در آزمایشگاه قرار می گذارند. در روز موعود فرد کلاهبردار به بهانه کاری به داخل آزمایشگاه می رود و در یک گوشه خلوت روپوش سفید آزمایشگاهی را که به همراه آورده بود به تن می کند و با دمپایی از آزمایشگاه خارج می شود و به طرف مادر و خواهر که داخل خودرو در خیابان نشسته بودند میرود.

شکی برایشان نمی ماند که با یک تکنسین آزمایشگاه پزشکی قانونی مواجه هستند. شش میلیون را به او می دهند و قرار می شود مابقی را چند روز دیگر تهیه کنند.

یکی از پرسنل آزمایشگاه به این فرد با روپوش سفید در خیابان مظنون می شود. تا حراست را خبر کند طرف متواری می شود و هنوزم که هنوزه متواری هست.

از فردا بازجوییهای تلفنی از ما شروع میشه. اصلا نمیدونم چه ارتباطی به من داره. آش نخورده و دهن سوخته!  یک نفر کارگاه شیشه سازی تاسیس کرده یک نفر رشوه داده و یک نفر دیگه هم کلاهبرداری کرده و سر آخر من باید حساب پس بدم. ماجرا در شهر هم پیچید که" شش کیلو! شیشه در پزشکی قانونی مفقود شد" یا " پزشکی قانونی نمونه اصلی رو جابجا کرد" و ... از اون روز به بعد ملت یه جوری به ما نگاه می کردن که انگار هر روز داریم شیشه های مفقود شده رو استعمال می کنیم!

این وسط مادره هم پاشنه در پزشکی قانونی را از جا کند که یا پسرمو بدین یا شش میلیون پولی رو که گرفتین. توضیحات ما هم به گوشش نمی رفت که اصلا هیچکدومش پیش ما نیست. یکی هم نبود بهش بگه آخه مگه شما پولو به ما داده بودی که از ما میخوای!

  آخر این پرونده معلومه که به کجا میرسه. فرد کلاهبردار دستگیر میشه شیشه ها معدوم میشه و پسر شیشه گر به مجازات میرسه. ولی یه نکته برام روشن شد این که چقدر ما آسیب پذیریم درست مثل کسی که روی یک قلعه شیشه ای ایستاده باشه.

 


مطالب مشابه :


وسایل دکوری آشپزخانه

کابینت ها و قفسه ها را در قسمت بالای جعبه ها، قوطی ها و ظروف شیشه ای بزرگ و کوچک




قلعه شیشه ای!

خاطرات یک پزشک - قلعه شیشه ای! - داستانهای تلخ و شیرین زندگی مردمی از جنس خودمان




نگهداری وسایل آشپزخانه

كابینت ها و قفسه آشپزخانه را در ظرف های متنوع بگنجانید؛ جعبه ها، قوطی ها و ظروف شیشه ای




دکوراسیون داخلی و فضاسازی در آپارتمان

دو ردیف قفسه شیشه ای كه برای كتاب و سی دی نصب شده است.




پیشنهاد می کنیم!!!

به رنگهای خنثی در این اتاق اضافه شده است و کلکسیونی از جام های شیشه ای قفسه شیشه ای




مدلهای مختلف از بکار گیری قفسه های زیبا در دکوراسیون منزل!

اگر قفسه ای دارید که تا بحال زیاد مورد برای قراردادن لوازم نیز طبقات شیشهای زیبا در




برچسب :