ما می توانیم ....از استاد مصطفی طباطبایی-مدرس تربیت معلم زینبیه (پیشوا)

« ما می توانیم »

 

1<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

نوشتن در مهارت های زبان آخرین و مشکل ترین مهارت قلمداد می شود چون از یک سو رمزهای صوتی باید تبدیل به رمزهای دیداری یا خط شوند و از سوی دیگر هماهنگی میان چشم و دست و حرکت ماهیچه های ریزکار، نیاز به مهارت ویژه ای دارد . ضمناً تصورات ذهنی ، خصلت گزاره ای  دارند و تعداد اندکی واژه توانایی حمل بار معنایی آن ها را داراست به همین دلایل است که علمای روان شناس زبان برای مهارت نوشتن فرایندی ویژه قایل اند ، و بر دشواری و پیچیدگی آن تاکید می نمایند .

اگر به سطوح نوشتن نیز نگاهی اجمالی داشته باشیم نوشتن خلاق حدّ نهایی نوشتن است  و می تواند در خلاقیت هم سطوح خاصی در نظر گرفت تا نوشته ای قابل عرضه در زمینه های ادبی و فرهنگی ارائه داد .

از زمانی که معلمان ما در جهت دستیابی به نوشته های خلاق ، روش های نوین را برگزیدند ، سطح  نوشته های فراگیران ما تغییر کرده و برای بهتر شدن نوشته ها و به سطح عالی رسیدن آن را هی بس طولانی در پیش داریم .

درسی به عنوان « روش تدریس املا و انشا و دستور» در مراکز تربیت معلم فرصتی برای ارائه ی برخی از روش ها ی نوین است که بنده سالها افتخار تدریس در این ماده ی درسی را داشته ام. در اینجا یکی از روش هایی که عملا در کلاس پیاده کردم و نتیجه ی بسیار خوبی داشته نقل می کنم . در یکی از جلسات مربوط به درس انشا به دانشجویان گفتم کاغذی جلوی خود گذاشته و آنچه را که انجام دادنش برایتان مشکل است نام ببرید . برای اینکه مقصود خود را بیشتر بیان کنم چند لحظه ای که از نوشتن گذشت به چند نفر اشاره کردم و خواستم که نوشته هایشان خوانده شود . برخی متوجه منظور نشده بودند و چیزهایی نوشته بودند که انجام ندادن آنها بسیار هم خوب بود مثلاٌ « من نمی توانم به پدرم احترام نگذارم» ،« من نمی توانم تکالیفم را به موقع انجام ندهم »

باشد توضیحی مجدد که کارهایی نوشته شود که انجام دادنش خوب است ولی ما به دلایل مختلف «با عنوان نمی توانیم » از انجام آنها طفره می رویم .

این بار نوشتن آغاز شد و خودم هم مانند سایرین شروع به نوشتن کردم . بعد از حدود ده دقیقه پایان وقت اعلام شد و چند مورد از نوشته های خودم را خواندم و از دانشجویان خواستم که هر کس دو یا سه مورد از نوشته های خودشان را بخوانند . بعد از اینکه اکثر دانشجویان نوشته ها را خواندند به آن ها گفتم که نوشته ها را جمع آوری کنند و نزد من بیاورند . من هم که از قبل پاکتی آماده کرده بودم نوشته های خود و دیگران را در آن پاکت گذاشتم و همراه همه ی دانشجویان به باغچه ی مرکز تربیت معلم رفتیم .

چون طرح برای خودم آشنا بود ولی برای دانشجویان مبهم؛ همه در راه سؤال می کردند کجا می رویم ؟ چه کار می خواهیم انجام دهیم ؟ تا اینکه به باغچه رسیدیم و بیلی آماده کنار زمین بود . به کمک آنها مقداری از خاک ها را جابجا کردیم و پاکت حامل پیام ناتوانی ها را زیر خاک دفن کردیم .

سخنان بسیار مختصر در خصوص ناتوانی ها و مردن و دفن و مراسم ترحیم آنها بیان شد و به کلاس آمدیم . اطلاعیه های آماده به دیوارکلاس نصب شد که زمان و مکان مراسم ترحیم را اعلام می کرد . اشاره کردم که این اطلاعیه تا آخر سال روی دیوار می ماند تا ما هیچ گاه به فکر « نمی توانیم » نیفتیم چون آن مرده است .

سپس از دانشجویان خواستم گزارشی از فعالیت انشایی امروز بنویسند که در پایان به چند مورد از این  گزارش ها بدون تصرف اشاره می شود :

دومین جلسه ی کلاس انشا روز سه شنبه 24/11/85 ساعت 30 : 13 بعداز صرف ناهار با دوستانم وارد کلاس انشا شدیم معمولاً در این ساعت سرکلاس نشستن خیلی سخت است، علت آن خواب لعنتی است که اکثر دانشجویان را کلافه می کند. بعداز نشستن روی صندلی های چوبی، استاد طباطبایی وارد کلاس شدند1و طبق معمول بلافاصله بعد از سلام درس را شروع کردند با این تفاوت که گفتند هر کس ورق کاغذی در آورده؛ خودشان روی تابلو با خط درشت نوشتند« ما می توانیم» اما به گفتند: شما ده جمله بنویسید که نمی توانید انجام بدهید. مثلاً « نمی توانم دروغ نگویم » تقریباً 5 الی 7 دقیقه فرصت دادند تا جملاتمان را نوشتیم سپس از هر کدام خواستند که اولین جمله اش را بخواند ...( مینا شجاعی )

در روز سه شنبه 24/11/1385 استاد طباطبایی با آرامش و متانت خاصی که همیشه همراه خود دارند و با قدم های محکم اما آرام و متین خود در حالی که کیفی به دست داشتند  وارد کلاس شدند، با یاد و نام ایزد تعالی و سلام و احوالپرسی درس را آغاز کردند. بعد از مختصر گفت و گویی با دانشجویان ، از جای خود بلند شدند و عبارت « من می توانم» را روی تابلو نوشتند و ... ( معصومه رمضانی)

 ...همکاران به نوبت جمله ی خود را می خواندند که به بعضی از آنها شاره می کنم:

ـ من نمی توانم مادری شایسته برای فرزندانم باشم.

ـ من نمی توان درس بخوانم .

ـ من نمی توانم فرزند خوبی تربیت کنم.

ـ من نمی توانم پشتکار داشته باشم. ( مرضیه رمضانی)

سپس استاد از هر کدام از ما خواستند تا جملات نوشته شده ی خود را بخوانیم هر کدام از دانشجویان جملات نوشته شده ی خود را خواندند بعضی از جملات تکراری بودند و بعضی دیگر اشکالاتی داشتند که با کمک استاد محترم تصحیح گردید استاد نوشته های دانشجویان را جمع کردند و گفتند همه برخیزند و به دنبال او به حیاط مرکز بروند همگی پشت سر ایشان به راه افتادیم. همه کنجکاو بودند که بدانند استاد می خواهند چه کاری انجام دهند. پس از طی کردن مسافت حیاط مرکز ، تقریباٌ به نزدیک نمازخانه ی مرکز رسیدیم. آقای رعیت ( یکی از دانشجویان) یک بیلی در دست داشت که با آن چله ای کوچک حفر کرد و استاد ورقه ها را به یکی از دانشجویان دادند و گفتند که آنها را در چاله بگذارد و آقای رعیت برروی آن خاک بریزد. روی ورقه ها با خاک پوشانیده شد. اولین تدفینی بود که می دیدم همه خندیدند و جملات خنده دار را برزبان می آوردند. یکی از دانشجویان می گفت : فاتحه بخوانید ، دیگری می گفت مراسم سه و هفت در مرکز برگزار می شود.( مینا هادیان)

... خلاصه همه فاتحه ی « من نمی توانم » ها را خواندیم و به سمت کلاس حرکت کردیم ، این بار          استاد خیلی سریع تر از ما حرکت می کردند که من به دوستم گفتم استاد از این که سریع بر می گردد              نقشه ای  در سردارد و خود هم سریع بعد از استاد به کلاس آمدم وقتی وارد کلاس شدم، دیدم اطلاعیه ی      ترحیم « من نمی توانم » تاریخ فوت 24/11/85 محل دفن « باغچه تربیت معلم » ..... را روی تابلو کلاس نصب کرده اند.( مینا شجاعی)

... ما هم که هاج و واج این حرکات را زیر نظر داشتیم بنده با کمال حیرت دیدم که تمام آن دست      نوشته ها را در آن چاله دفن کردند و فرمودند: حالا همه می توانید ، هیچ کاری در این دنیا وجود ندارد که آدمی قادر به انجام آن نباشد من که از این کار استاد خیلی لذت بردم بعد به کلاس برگشتیم استاد اعلامیه ی تدفین را به بورد نصب نمودند بنده از کار استاد نتیجه گرفتم : ما قادر به انجام هر کاری هستیم!( شهلا پارسا)

... یکی از دانشجویان گفت دعا و فاتحه بخوانید دیگر ی گفت  مراسم سوم و هفتم در همین مرکز برگزار می شود و ما همگی ناهار فردا میهمان مرکز هستیم خلاصه کلی خندیدم و همراه استاد به کلاس برگشتیم وقتی داخل کلاس شدیم پای تابلو یک اعلامیه چسبانده شده بود همه ی کارها با نظمی خاص و آمادگی قبلی انجام     می شد و من از این برنامه ریزی واقعاً لذت می بردم و احساس خوبی داشتم ( زهرا انارکی کردی)

... استاد با این فعالیت ضعف و سستی را در وجود ما کاهش داده و باعث اعتماد به نفس ما شدند اگر در آینده احتمالاً کار سختی را به ما محول کنند با یادآوری این روز به توان و نیروی خود می افزاییم و از هیچ گونه ترسی واهمه نخواهیم داشت . زمانی که معلم درخود احساس توانایی واقتدار داشته باشد مسلماً به دانش آموزان خود نیز منتقل می کند. رفتارهای مناسب و استوار و محکم او درانجام کارها باعث پیشرفت دانش آموزان و زندگی بهتر آنها در آینده می شود. زندگی آینده ی آنها مدیون گفتار، کردار و عمل و افکار مثبت و اراده ی محکم معلم است( معصومه رمضانی )

... آن روز ما از این کار استاد، درس بزرگی گرفتیم که همیشه به یادمان خواهد ماند ایشان با این کار، احساس « من نمی توانم » را در ما تضعیف نموده و ما را به توانایی داشتن درانجام کارها تشویق نمودند.

فعالیت این روز، تأثیر بسیار مفیدی برافکار همه ی ما گذاشت، اعتماد به نفس ما را تقویت نموده و ما را براین امیدوار نمود که نباید درانجام کارها احساس ضعف و ناتوانانی داشته باشیم.

... این اعلامیه هنوز هم بر تابلوی کلاس نصب می باشد و ما هرروز با دیدن آن براستفاده از تواناییهای خود مصمم می شویم و این فکر را در خود تقویت می نماییم که باید « عزت نفس » دانش آموزان خود را نیز تقویت نموه و به آنها اطمینان دهیم که می توانند با فکر خود ، کارهای بزرگی انجام دهند.( مرضیه رمضانی)

... همان موقع استاد بالا سرورقه ها ایستاد و گفت:ما نمی توانیم های شما را دفن کردیم و در کلاس درس دیگر نمی توانیم درکار نیست. شما هم اگر در کاری جدیت و تلاش داشته باشید و اراده کنید و تصمیم بگیرید هر کاری که بخواهید می توانید انجام دهید هر چند آن کار برایتان مشکل باشد حالا اگر کسی فکر می کند که باز هم نمی تواند بنشیند و یک فاتحه برای آن بخواند که همگی بچه ها دوباره خندیدند، بعد همراه استاد به کلاس آمدیم به محض ورود به کلاس روی تابلو اعلامیه ترحیم زده بودند که ... ( اشرف سادات اردستانی)  

... همه ی کارها با طرح برنامه ی از پیش تعیین شده انجام گرفته بود و همگی از آن لذت می بردیم و منتظر سخن آخر استاد بودیم که ایشان گفتند: ما همگی « ما نمی توانیم » ها را دفن کرده ایم و از این ساعت دیگر عبارت « ما نمی توانیم » نزد ما معنایی ندارد. دیگر ما می توانیم بر تمام کارها، مشکلات و مصائب فائق آییم .( مینا هادیان) 

استاد گرامی با این کار سه مطلب را به ما آموزش دادند:

اول اینکه ما را از آن حالت خواب آلود بیرون آوردند و جنب و جوشی به کلاس دادند.

دوم اینکه ما را به این باور رساندند که واقعاً « می توانیم » ممکن است اول هر کاری سخت باشد اما با توکل و تلاش و اعتماد به نفس می توان به موفقیت رسید.

سوم ـ یک روش از روش های کار در کلاس انشا را به ما آموزش دادند( مینا شجاعی)

... ما در آنجا با هم قرار گذاشتیم دیگر نگوییم من نمی توانم، از این لحظه به بعد جمله ی : من می توانم را به کار ببریم ...

... اکنون ما می توانیم در انشا خلاقیت ها و توانایی های خود را بنویسیم ما می توانیم وظایف و مسوولیت ها ی خود را بهتر انجام دهیم. ما می توانیم از روش های مناسب برای نوشتن انشا استفاده کنیم . ما  می توانیم از کمک و همکاری یکدیگر درامر انشانویسی استفاده کنیم و هزاران ما می توانیم ... ( ستاره ضیایی )

... این زنگ برای من بسیار جالب و به یادماندنی بود و درس بزرگی برای من و دیگر همکاران شد که کلمه ی « نمی توانم » را از فکر و ذهن خود خارج کنیم و به بچه ها هم یاد بدهیم.( اعظم طباطبایی)

 

                                                                              

                                      سیدمصطفی طباطبایی

                                مدرس مرکز تربیت معلم زینبیه پیشوا

 

 

 

 

منابع

1ـ زبان شناخت ـ سیما وزیرنیا ـ چاپ اول 1379 ـ نشر قطره

2ـ ما می توانیم ـ مورمان کلیک .

3ـ کارهای عملی دانشجویان مرکز تربیت معلم زینبیه ی پیشوا

 

 

 


1 سوژه از داستان « ما می توانیم » اثر کلیک مورمان می باشد.

1 جمله بندی ها عیناً از یادداشت دانشجویان نقل می شود.


مطالب مشابه :


متن پیامک ( اس ام اس ) تسلیت

مجلس ترحيم - متن پیامک ( اس ام اس ) تسلیت - دانلود مجالس ختم چهلم سالگرد سنگ ... * کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام ضایعه درگذشت پدر مهربان و




ما می توانیم ....از استاد مصطفی طباطبایی-مدرس تربیت معلم زینبیه (پیشوا)

اطلاعیه های آماده به دیوارکلاس نصب شد که زمان و مکان مراسم ترحیم را اعلام می کرد . ... به کلاس برگشتیم استاد اعلامیه ی تدفین را به بورد نصب نمودند بنده از کار استاد




آخرین خنچه شب عید در روستای شندر شامی

دائی و عمه و خواهرجمیله و من آماده حرکت به طرف شهر شدیم. ... من زودتر از همه خودم را به سر کوچه رساندم ووقتی چشمم به اعلامیه ترحیم روی دیوار سرکوچه و جلوی مسجد افتاد دلم




اعلامیه ترحیم مرحوم حمیدرضا غلامرضایی

پیام خور - اعلامیه ترحیم مرحوم حمیدرضا غلامرضایی - وبلاگ خبری و مذهبی شهرستان ... خوشا آن که شهوتِ آماده‏اى را به خاطر پاداش وعده داده شده‏اى که آن را نديده است ، رها کند.




مراسم ترحيم و تدفين كره اي

شیوه ی برگزاری مراسم ترحیم و تشيیع کره ای برای تمام مذاهب در کره شبیه به هم انجام ... سمت راست ،خود را آماده برای عزاداری می کنند تا از حضور میهمانان استقبال کند.




سوالات متداول فتوشاپ سری2

طرح های آماده اعلامیه ترحیم 3222. سوال در مورد روشهای انتخاب 3223. سوال در مورد مسیرها 3224. کاهش حجم عکس PNG 3225. مشکل با cloon stamp tool 3226. روتوش چهره




اعدام فرزانه مرادی

4 مارس 2014 ... قبل از اعدام فرزانه به روستای بنیس و پیش پدر مقتول رفتم تا از نزدیک در .... طریقه ارسال عکس یا اعلامیه ترحیم دیواری یا دعوت نامه به سایت احمدي.




بیش از 4،400 تصویر فوق العاده با کیفیت و متنوع شاتراستاک – پک سه DVD2 / اورجینال

شاتراستاک - تصاویر آماده- بیش از 4،400 تصویر فوق العاده با کیفیت و متنوع و مورد نیاز تمام




تشكر و قدر داني

که حضوری، تماس تلفنی، صدور اعلامیه و مجالس ترحیم مداحی آماده اجرای مجالس ترحیم می




اشعار در مورد غم از دست دادن پدر شعر مصیبت از دست دادن پدر، شعر ترحیم و اعلامیه

اشعار در مورد غم از دست دادن پدر شعر مصیبت از دست دادن پدر، شعر ترحیم و اعلامیه . آماده اجل




برچسب :