شاه عباس بزرگ یا شاه عباس یکم

   

    سفرنامه دن گارسیا

شاه عباس بزرگ یا شاه عباس یکم (۹۹۶-۱۰۳۸ه‍. ق / ۱۵۸۷-۱۶۲۹م) نامدارترین شهریار دوران صفوی است. او فرزند شاه محمد خدابنده و پنجمین شاه از دودمان صفوی است که بر ایران به مدت بیش از ۴۲ سال با اقتدار آمیخته با استبداد شهریاری نمود.


شاه عباس در هجده سالگی قزوین را متصرف شد و خود را شاه ایران خواند. او برای آنکه خیالش از سوی عثمانی آسوده گردد، پيمان نامه‌ی صلح با آن کشور بست و باختر ايران را به آنان واگذارد. سپس به بهينه‌سازی امور درونکشوری و فرونشاندن شورش استان‌ها پرداخت.

او نخست ازبکان را شکست داد و سپس به جنگ با عثمانی درآمد. او در سه نوبت با عثمانی جنگید و در هر سه بار پیروز شد. همچنین دو بار به گرجستان حمله کرد و آن را غارت کرد.

از واپسين لشکرکشی‌های او می‌توان فتح قندهار و آزادسازی جزایر و بنادر خلیج فارس از دست پرتغال را نام برد. در زمان شاه عباس درآمد نقدی و غیر نقدی کشور بالا رفت و همچنین بازرگانی با کشورهای بيگانه افزایش یافت. او بسیاری از نقاط کشور را آباد کرد و بناهای بسیاری ساخت که هنوز برخی از آنها پابرجاست.

شاه عباس در گذار زندگی یکی از فرزندانش را کشت و دو تن دیگر را کور کرد و دو پسر دیگرش نیز در کودکی مردند؛ بدین شيوه در هنگام مرگ جانشین شایسته‌ای از خود بازنگذاشت و به ناچار نوه او با نام شاه صفی به پادشاهی رسید.

    تاج گذاری: ۹۸۹ هجری قمری
    مکان تاج گذاری: شهر هرات در ایالت خراسان (اکنون در افغانستان)
    جانشین: شاه صفی (سام میرزا پسر صفی میرزا)

پذیرایی شاه عباس از ولی‌محمدخان (پادشاه ترکستان)، سقف‌نگاره‌ای در چهل‌ستون اصفهان.
محتویات
 [نهفتن]

    ۱ شرح مختصر زندگی
    ۲ فعالیت‌های سیاسی
        ۲.۱ تاج‌گذاری در ۱۴ سالگی
        ۲.۲ معاهده صلح استانبول
        ۲.۳ اصلاح سازمان‌های لشکری و کشوری
        ۲.۴ کشتار نقطویان
        ۲.۵ شورش خان احمد گیلانی
        ۲.۶ شورش شاه وردی خان لر
        ۲.۷ لشکرکشی شاه عباس به طبرستان
            ۲.۷.۱ ملک بهمن دوم
                ۲.۷.۱.۱ خویشاوندان ملک‌بهمن
            ۲.۷.۲ ملک جهانگیر چهارم
        ۲.۸ جنگ با ازبکان
        ۲.۹ جنگ اول با عثمانی
        ۲.۱۰ جنگ با گرجستان
        ۲.۱۱ جنگ دوم با عثمانی
        ۲.۱۲ جنگ با گورکانیان هند
        ۲.۱۳ بازپسگیری خلیج فارس
        ۲.۱۴ جنگ سوم با عثمانی
    ۳ سیما
    ۴ درآمد و ثروت
    ۵ خصوصیات و مملکت‌داری
        ۵.۱ اقدامات در شهرها
            ۵.۱.۱ نیشابور
            ۵.۱.۲ اصفهان
            ۵.۱.۳ مشهد
            ۵.۱.۴ مازندران
            ۵.۱.۵ سایر نواحی ایران
        ۵.۲ اقدامات فرهنگی
        ۵.۳ اقدامات او در پیشبرد تجارت با دول اروپایی
        ۵.۴ سختگیری‌های شاه عباس
    ۶ خانواده
        ۶.۱ همسران
        ۶.۲ پسران
        ۶.۳ دختران
    ۷ پانویس
    ۸ منابع
    ۹ پیوند به بیرون
    ۱۰ جستارهای وابسته

شرح مختصر زندگی

شاه عباس بزرگ شب دوشنبه اول ماه رمضان سال ۹۷۸ هجری در هرات از فخرالنساء بیگم (دختر میرعبدالله خان والی مازندران) زاده شد.

شاه تهماسب با الهام گرفتن از بیت زیر نام نوزاد را عباس نهاد:
عباس علی است شیر غازی         سر دفتر لشکر حجازی

در کودکی به عباس میرزا نام داشت و در دو سالگی والی هرات شد؛ شاه اسماعیل دوم صفوی که مردی خشن و نا نجیب بود؛ همانند دیگر برادر زادگان و برادران فرمان قتل او و پدرش (سلطان محمد خدابنده) را صادر کرده بود ولی این امر هنگاميکه که شاه اسماعیل دوم به قتل رسید ناانجاميده ماند.

شاه عباس پيش از برآمدن آفتاب روز جمعه بیست و چهارم جمادی‌الاول سال ۱۰۳۸ هجری قمری در کاخ اشرف درگذشت.[۱] عالم آرای عباسی درباره علت مرگ او می‌نویسد:

«چند روز قبل از آن در شکارگاه، پادشاه در خوردن و آشامیدن طعام افراط کرد و در بازگشت، به سبب سنگینی بار معده دچار تب شد و در اندک مدتی از اوج کمال به حضیض وبال رسید.»

به گفته‌ی برخی منابع شاه عباس پيش از مردن وصیت کرد که کالبدش را جایی دفن کنند که بر همه کس ناپيدا باشد.[۲] برخی منابع نیز مدعی‌اند کالبد او به نجف آورده و در آنجا به خاک سپرده شد. اما بسیاری منابع می‌گویند شاه عباس در مازندران درگذشت و تصمیم بر آن بود که کالبد وی به اصفهان آورده شود ولیکن به دلایلی در میانه‌ی راه کالبد در کاشان دفن شد. هم اکنون نیز آرامگاه ای منسوب به شاه عباس در کاشان برجاست که به احتمال زیاد مقبره واقعی او است. [۳]
فعالیت‌های سیاسی
تاج‌گذاری در ۱۴ سالگی
نوشتار اصلی: آغاز پادشاهی شاه عباس اول‎


عباس میرزا به یاری علیقلی خان شاملو در خراسان تاجگذاری کرد و فرمانروايی خراسان در زمان شهریاری پدرش در دست وی بود تا آنکه مرشد قلی خان استاجلو با چيرگی بر علیقلی و با پايمردی خویش؛ قزوین را فتح نمود و در آن شهر عباس میرزا در سن ۱۸ سالگی به تخت سلطنت ایران نشست و پدر او را خلع نمودند. شاه عباس همانند بسیاری از شاهان در آغاز کار ۱۸ تن از سران قزلباش را به بهانه خونخواهی کشت و پس از آن مرشد قلی خان را نیز به همین سرنوشت دچار ساخت!
معاهده صلح استانبول
شاه عباس یکم

ترکان عثمانی که با بهره جويی از آشفتگی پس از قتل حمزه میرزا به خاک ایران دست اندازی نمودند و نواحی ارزروم؛ عراق عرب؛ کردستان؛ ارمنستان؛ گرجستان؛ بخش‌هایی از آذربایجان و حتی لرستان و خوزستان را زير پنجه‌ی خویش درآوردند و تا کرانه‌ی نهاوند و همدان پیشروی کردند. شاه عباس که از همکاری سرداران قزلباش و پشتيبانی دولتهای هند و روسیه دلسرد شده بود، ناچار تن به پذيرش شرایط سنگین عثمانی‌ها داد و حاضر به برنهادن پيمان‌نامه‌ی صلح شد. شاه عباس با این تاکتیک چند سالی برای نوين‌سازی نيروهای ایران و بازپس‌گيری سرزمین‌های از دست رفته زمان خريد. مذاکرات درباره‌ی برنهش پیمان صلح سه ماه به درازا انجامید و سرانجام به امضای پيمان‌نامه‌ی صلح استانبول در ۲۱ مارس ۱۵۹۰ (۹۹۹ هجری قمری) فرجاميد. به موجب این قرارداد شهر تبریز با بخش باختری آذربایجان و استان‌های ارمنستان و شکی و شیروان و گرجستان و قراباغ و قسمتی از لرستان با دژ نهاوند در دست عثمانی‌ها بجاماند و چنين برنهاده شد که از آن پس ایرانیان از لعن خلفای سه‌گانه خودداری کنند و شاهزاده حیدر میرزا به عنوان گروگان در دربار عثمانی باقی بماند.[۴] سپس شاه عباس با بهره‌جويی از فرصت پیش آمده اوضاع آشفته ایران را سر و سامان داد.
اصلاح سازمان‌های لشکری و کشوری
شمشیری متعلق به شاه عباس صفوی

در سال ۱۰۰۰ هجری قمری پایتخت را به اصفهان منتقل کرد و ولایات شرقی را نظم و آرامش داد.

در سال ۱۰۰۷ هجری قمری (۱۵۹۸) دو نفر از نجیب‌زادگان انگلیسی به نام آنتونی شرلی و رابرت شرلی به همراه بیست و پنج نفر انگلیسی دیگر از راه ونیز و حلب و بغداد به قزوین وارد شدند. برادران شرلی که در خدمت آرل‌آف اسکس از سرداران مقتدر انگلستان بودند، مأموریت یافتند برای جنگ با عثمانی‌ها خود را در اختیار دولت ایران قرار دهند، و نيز برای بازرگانان انگلیسی امتیازاتی بگیرند. هیأت نامبرده از سوی دولت ایران به گرمی پذیرفته شد و شاه عباس از وجود آنان برای تجهیز و ایجاد نظم قشون ایران استفاده کرد. همچنین توسط آن‌ها روابط ایران و ممالک اروپایی را با داشتن یک وجه مشترک و آن دشمنی با عثمانی گسترش داد.

هنگامی که شاه عباس به شاهی رسید عده قزلباشان شصت هزار نفر بود که وی آن را به سی هزار نفر کاهش داد.

در مقابل قزلباش‌ها که جز از رؤسای خودشان از هیچکس اطاعت نمی‌کردند، با مشورت برادران شرلی نیرویی مرکب از ده‌هزار سواره نظام و دوازده هزار پیاده نظام از افراد گرجی و ارمنی که به دین اسلام مشرف شده بودند، تأسیس نمود و نام آنها را «شاهسون» (یعنی شاه دوست) گذاشت و فرماندهی آنرا خود به عهده گرفت. عده شاهسون‌ها تا هنگام مرگ شاه عباس به یکصد هزار رسید.

علاوه بر این، فوج دیگری به نام تفنگچیان پدید آورد که بیشتر افراد آن اهل جنوب بودند. اینان نخستین ایرانیانی بودند که از سلاح گرم استفاده کردند.

برادران شرلی را به کمک الله وردی خان گماشت تا توپخانه و اسلحه خانه قدرتمند بسازند.

در عین حال شاه عباس اقداماتی برای تجدید سازمانهای کشوری به عمل آورد. وی اساس حکومت خود را بر تمرکز قرار داد؛ کلیه قوا و اختیارات از شاه ناشی می‌شد و مأمورین دولتی از طرف او عزل و نصب می‌شدند. بعد از شاه صدراعظم مهمترین شخص کشور و وظیفهٔ ادارهٔ امور سیاسی و حکومتی بود و اعتمادالدوله لقب داشت. دیوان بیگی وظیفهٔ وزیر دادگستری را به عهده داشت. واقعه‌نویس مأمور تحریر فرامین سلطنتی و نگهداری سوابق مکاتبات با سلاطین خارجی بود، ایشیک آقاسی ریاست تشریفات سلطنتی دربار را به عهده داشت. قورچی‌باشی، قوللر آقاسی‌باشی و تفنگچی‌باشی امرای ارشد ارتش بودند.
Persepolisreliefs.png
تاریخ ایران
ایران پیش از آریایی‌ها    
ایلامیان
تاریخ ایران پیش از اسلام
ماد
هخامنشیان
سلوکیان
اشکانیان
ساسانیان
تاریخ ایران پس از اسلام
ایران در دوران خلافت
امویان
عباسیان
ایران در دوران حکومت‌های محلی
طاهریان
صفاریان
سامانیان
زیاریان
آل بویه
غزنویان
سلجوقیان
خوارزمشاهیان
ایران در دوره مغول    
ایلخانیان
ایران در دوران ملوک‌الطوایفی
اتابکان فارس
جلایریان
چوپانیان
سربداران
تیموریان
مرعشیان
کیاییان
قراقویونلو
آق‌قویونلو
هزاراسپیان
ایران در دوران حکومت‌های ملی
صفوی
افشاریان
زند
قاجار
پهلوی
جمهوری اسلامی
موضوعی
تاریخ معاصر ایران
تاریخ مذاهب ایران

    مهرپرستی
    زرتشتی
    تسنن
    تصوف
    تشیع
    تاریخ اسلام

تاریخ زبان و ادبیات ایران
جغرافیای ایران
استان‌های تاریخی ایران
اقتصاد ایران
گاهشمار تاریخ ایران
پروژه ایران


کشتار نقطویان

نقطویان، پیروان محمود پسیخانی گیلانی بودند و او خود ابتدا از مریدان سید فضل الله استرآبادی مؤسس فرقه معروف حروفیه بود و پس از این که از سوی فضل به دلیل خودپسندی و نافرمانی طرد شد، به «محمود مطرود و مردود» نیز شهرت یافت. اگر چه از او و پیروانش در کتب تاریخی عصر او یادی نشده ولی تحقیقات بعدی، او را مردی پرهیزگار، دانشمند و زیرک معرفی کرده‌اند. او با تیمور لنگ معاصر بوده‌است. محمود شانزده کتاب و هزار و یک رساله نوشته و هر یک را نامی مخصوص داده‌است. [۵]

بنابر عقاید ایشان: «مادر و برادر و خواهر و پسر و دختر و تمام منهیات مباح دانسته شده‌اند.» [۶] [۷]

تعقیب و کشتار آنان از زمان سلطنت شاه تهماسب اول شروع شده و در زمان شاه عباس به اوج خود رسید. شاه عباس آنقدر در کشتار آنان افراط کرد که جلال الدین محمد اکبر، پادشاه هندوستان، برای آنان میانجی شده ولی سودی نداد.
شورش خان احمد گیلانی

خان احمد گیلانی که در لاهیجان خراجگزار شاه بود علم طغیان برافراشت. بدین ترتیب شاه با سی هزار نفر به گیلان لشکر کشیده و آنجا را گرفت. [۸] خان احمد نیز به عثمانی پناهنده شد و در سال ۱۰۰۵ هجری در بغداد درگذشت. [۹]
شورش شاه وردی خان لر

شاه وردی خان والی لرستان نسبت به شاه عباس طغیان کرد و خراج نپرداخت. شاه عباس در رأس سی هزار سوار به خرم آباد تاخت و آنجا را تصرف کرد. سپس دوازده هزار گرجی تازه مسلمان را مأمور یافتن شاه وردی خان کرد. آنان والی لرستان را یافته نزد شاه آورده و او به دستور شاه اعدام شد.
لشکرکشی شاه عباس به طبرستان نوشتار اصلی: مازندران در زمان صفویان

در سال ۱۰۰۵هجری که سال دهم جلوس شاه‌عباس بود، شاه عباس که از طرف مادری شجره‌نامه‌اش به میر قوام‌الدین مرعشی می‌رسید، طبرستان را ملک موروثی خود می‌دانست برهمین اساس تصمیم گرفت که سراسر آن سرزمین را به اختیار خود درآورد.[۱۰] شاه عباس به نقل از کتاب عالم آرای عباسی چنین میپنداشت: «چون طبرستان که مشمول مازندران بهشت نشان است ملک طلق شرعی موروث اولاد و احفاد میرعبدلله‌خان جد مادری حضرت اعلی شاهی ظل‌اللهی است که نسبت او به سید قوام‌الدین معروف به میربزرگ که در طبرستان خروج به سیف کرده مالک آن مملکت گردید در صدر صحیفه اول رقم تسطیر یافته و در این عهد و اوان از آن سلسله رفیعه اولاد ذکور که شایسته تصرف ملک موروث باشد نبود لاجرم آن عرصه ارم تزیین ارثأ و اکتسابأ شایسته تصرف شهریار سعادت قرین و حق شرعی سلطان با داد و دین است که در میانه جمعی از امراء آن ولایت به تخصیص سید مظفر مرتضایی(ساری) و الونددیو(سوادکوه) و ملک‌بهمن‌پادوسبانی انقسام یافته بود و به مکرر از ایشان بی‌ادبی‌ها و کفران نعمت به ظهور رسیده هرکدام به ولایتی رقم اختصاص کشیده به تغلب متصرف بودند...» در پایان این جملات نیز مؤلف اینگونه نگاشته که شاه‌عباس می‌خواهد سرزمین آباء و اجدادیش را پس بگیرد.[۱۱] البته در این نگاشته و پنداشته‌ها نقوص بسیار است چنانچه پادوسبانیان صدها سال پیش از مرعشیان در غرب طبرستان ساکن شدند و اصلأ مرعشیان بر سوادکوه واقف نبودند و... که اینها نشا از بی‌اطلاعی شاه و بزرگان ایران در آن روزگار می‌دهد و شاه‌عباس فقط غارت طبرستان (که در نگاشته‌های بالا آن را بهشت نشان خوانده) را در سرداشته و نسبتش از سمت مادر به مرعشیان تنها بهانه‌ای برای این عمل بوده.[۱۲]
ملک بهمن دوم

در عالم آرای عباسی آمده‌است: وقتی فرهادخان -که بزرگ لشکر شاه‌عباس بود- به آمل رسید، مردم عوام آن شهر جهت استحکام قلعه آماده شدند و از قلعه شهر محافظت نمودند. این زمان ملک بهمن پادشاه آن روزگار سلسله پادوسبانیان که در لارجان بود، اعلام کرد که نمی‌خواهد قلعه را نگه‌دارد چون آمل از ممالک موروثی وی نبوده و نیاکانش آمل را در اختیار نداشتند. ولی در حقیقت به ملازمانش که در قلعه بودند پیغام می‌داد که دربرابر قزلباشان مردانه دفاع کنند تا پای آن‌ها به لاریجان نرسد. با این‌حال مردم طایفهٔ تکلو در نگهداشتن قلعه اصرار می‌کردند. سید مظفر که یکی از بزرگان شهر ساری بود و گویند به افیون معتاد بود به همراه فرهادخان به محاصره آمل رفته بود در این‌حال که قلعه فتح نمی‌شد وی اردوگاه را ترک کرد و به قلعه شخصی‌اش (ازداره‌کله) رفت ولی چون به افیون معتاد بود، به اجبار به جنگل رفت و درآنجا براثر مریضی و اسهال مُرد. الونددیو نیز که می‌دید قزلباش‌ها می‌خواهند سراسر طبرستان را فتح کنند بر سر دوراهی ماند که به لشکر ملک‌بهمن اضافه شود یا با شاه‌عباس متحد گردد. بر همین اساس شاه‌عباس به این نتیجه رسید که تا وقتی شاهان پادوسبانی در مازندران و حتی در شهری حکومت کنند نمی‌تواند اتحاد مردم را از بین ببرد و طبرستان را فتح کند. پس از مدتی با تلاش‌های فراوان فرهادخان قلعه فتح شد و به دستور شاه‌عباس قزلباش‌ها به همراه فرهادخان به سمت لاریجان یورش بردند. بعضی از بزرگان شهر لاریجان از ترس جانشان به فرهادخان تسلیم شدند و ملک‌بهمن که آن‌ها را در حال خیانت دید همه ریش‌سفیدان را به سیاه‌چال انداخت. مردم لاریجان که از طرفداران این امراء بودند و اصلأ به خاطر ایشان از ملک‌بهمن پیروی می‌کردند، حال با او از در دشمنی برآمدند و راه‌های مخفی قلعه را به قزلباش‌ها نشان دادند. ملک‌بهمن که فردی چرب‌زبان و حیله‌گر بود به اجبار تسلیم شد و فرهادخان و قزلباش‌ها را به مهمانی دعوت نمود ولی فرهادخان قبول نکرد و او را در تاریخ بیست و سوم مرداد ماه سنه ۱۰۰۶هجری نزد شاه‌عباس در اصفهان برد و سرانجام ملک سلطان حسین لواسانی(که خود از فامیلان بسیار نزدیک بهمن بود) به انتقام برادرش(ملک سلطان حسن) ملک‌بهمن را در نقش جهان اصفهان سربرید. طایفهٔ تکلو که از دوستداران پادوسبانیان بودند پیش از به راه انداختن قیام توسط قزلباش‌ها قتل‌عام شدند.[۱۳]
خویشاوندان ملک‌ بهمن

هنگامی‌که ملک بهمن عازم اصفهان و در حال ترک جهان بود اولاد او در قلعه دشمنکور بودند. ملک‌بهمن همه ثروتش را در این قلعه پنهان کرده‌بود. پسر ملک‌بهمن که کیخسرو نام داشت آن زمان ۱۷ساله بود و آخرین بازماندهٔ ملکان لاریجان بود. وی نیز تسلیم شد و سرانجام در قزوین بدست شاه‌عباس به‌قتلی ناجوانمردانه رسید.[۱۴]
ملک جهانگیر چهارم

دیگر شاخه سلسله پادوسبانیان ملکان کجور نام‌داشت. در زمان حکومت شاه‌عباس شاه این شاخه ملک‌جهانگیر لقب‌داشت. شاه‌عباس پس از اشغال لاریجان و آمل به فکر برانداختن کامل سلسله پادوسبانیان و نابودی آخرین شاه این سلسله افتاد بنابرین لشکری به سرکردگی الله‌قلی بیک‌قورچی باشی را از قزوین به سمت رستمدار روانه ساخت. [۱۵] پس از مدتی محاصره بودن رستمدار عده‌ای از مردمان شهر نزد قورچی‌باشی رفته و تسلیم شدند و هر روز برای سپاهیان ایران اطعام فراوان آماده می‌کردند و به آن‌ها خدمات بسیار ارائه می‌داشتند. قورچی‌باشی همان ابتدا نامه‌ای به شاه نوشت و او را از شرح ماجرا اطلاع داد. شاه نیز در جواب نوشت که باید بسیار مراقب باشید چون رستمداری‌ها هیچگاه تا به حال از شاهان خود دست‌نمی‌کشند و شاید حیله‌ای در کار باشد ولی قورچی‌باشی پس از مشاهده خدمات ایشان به آن‌ها معتمد شد. روزی که قورچی‌باشی به حمام رفته بود، رستمداری‌ها اسلحه تهیه کردند و در نزدیکی حمام آماده می‌شدند در این وقت سربازان از این اعمال اطلاع یافتند و همه‌کس را دستگیر نمودند. سپس فرمان مرگ همهٔ آن‌ها صادر شد و همهٔ آن‌ها به‌قتل رسیدند. پس از این ملک‌جهانگیر مخفیانه قلعه را ترک کرد و به قلعهٔ دیگری شتافت و از آنجا نیز به بیشه گریخت. روزی که او و چندی از معتمدانش در بیشه می‌گشتند، عده‌ای صوفی آن‌ها را دیده و شناختند. همراهان ملک همگی کشته‌شدند و ملک گریخت سرانجام پس از تعقیب او یکی از صوفیان او را به بند کشید و به نزد قورچی‌باشی بُرد و وی نیز ملک را در قزوین به نزد شاه‌عباس برد و در تاریخ یکشنبه بیست‌ودوم جمادی‌الاخر سال ۱۰۰۶هجری سلسله ۹۸۴سالهٔ پادوسبانیان منقرض گشت.[۱۶]
جنگ با ازبکان

در زمان صفویه ازبکان پیوسته به خراسان می‌تاختند و آنجا را غارت می‌کردند. وقتی شاه عباس به سلطنت رسید ازبکان مشهد را تصرف کرده و دوباره به درون خاک ایران می‌تاختند [۱۷] و تا اسفراین پیشروی کردند. [۱۸]

در این گیر و دار ناگهان عبدالله خان ازبک درگذشت و پسرش عبدالمومن خان نیز به قتل رسید. [۱۹] بدین ترتیب شاه عباس در ۲۵ ذالحجه سال ۱۰۰۶، «برهنه پای و گشاده پیشانی به همراه سپاهیان وارد مشهد شد». [۲۰] با این وجود هنوز ازبکان به قصد غارت به سر حدات شمال شرقی ایران می‌تاختند تا این که ارتش ایران در نواحی هرات آنان را در هم کوفت. همچنین سر مقتولین را به قزوین فرستادند [۲۱] که تعداد آن‌ها را از ۱۷۰۰ سر تا ۲۰۰۰۰ سر نوشته‌اند. [۲۲]

شاه عباس برای ایجاد مانع بر سر راه ازبکان چندین هزار خانوار کرد را از آذربایجان غربی و کردستان به خراسان کوچاند. [۲۳] پس از چندی باز ازبکان به جانب خراسان هجوم آوردند و این بار شاه عباس با هفتاد هزار نفر به خراسان لشکرکشید.

پس از چندی تألم خان برادرزاده عبدالله خان به سرکردگی ازبکان رسید و با سیصد هزار نفر به خراسان حمله کرد و در هرات مقر ساخت. بنابراین سپاه ایران با یکصد هزار نفر سپاهی به هرات حمله کرد و در این نبرد ازبکان شکست خوردند و تألم خان کشته شد. همچنین دوازده هزار نفر از مردان و زنان ازبک به دست ایرانیان اسیر شدند. [۲۴]

شاه عباس در سال ۱۰۳۰ به منظور تصرف قندهار به خراسان آمده و همین که شاه به خراسان نزدیک شد ازبکان طلب عفو کردند و شاه با این شرط که آنان تا ابد از در دوستی با ایران وارد شوند آنان را بخشود.
جنگ اول با عثمانی

شاه عباس پس از آرام ساختن مرزهای شمال شرقی و اصلاحات در ارتش، شرایط را برای باز پس گیری غرب ایران از عثمانیان مساعد دید. ابتدا با روس‌ها ارتباط برقرار کرد و درخواست عملیات همزمان علیه عثمانی نمود که روس‌ها به دلیل جنگ لیون با این خواسته موافقت نکردند و تنها به چند عملیات ایذایی در مرز داغستان دست زدند. [۲۵] در این زمان مردم غرب (نهاوند، تبریز، ماکو و...) نیز شکایت از ستم عثمانیان به دربار ایران روانه ساختند. [۲۶]

بدین ترتیب شاه عباس تصمیم گرفت با عثمانی وارد جنگ گردد. پس از تشخیص ساعت سعد توسط جلال الدین محمد یزدی منجم باشی، ارتش ایران در ۷ ربیع الثانی سال ۱۰۱۲ از اصفهان حرکت کرد. در راه سپاه قزوین و اردبیل به شاه پیوست. شاه عباس با یک حرکت غافلگیرانه به تبریز هجوم برد و آن را متصرف شد. [۲۷] سپس از تبریز به ایروان تاخت؛ زیرا عثمانیان در آنجا تجمع کرده بودند. وقتی سپاه به حوالی ایروان رسید عثمانیان به سوی ایرانیان توپ شلیک کردند و سپاه ایران در جنگل‌های اطراف موضع گرفت. در این مدت قلعه کوزچی فتح شد. همچنین سلطان محمد سوم عثمانی درگذشت و پسر شانزده ساله اش (سلطان احمد اول) به سلطنت رسید. در همین اوان، الکساندر امیر گرجستان کاختی و گرگین خان امیر گرجستان کارتلی نیز به اردوی شاهی آمدند و اظهار فرمانبرداری کردند. سپاه ایران پس از چندی به قلعه ایروان حمله برد و پس از کشتن دو هزار نفر آن را متصرف شد. قلعه عتیق نیز که مقر اصلی عثمانیان به رهبری شریف پاشا بود تسلیم شد. [۲۸]

شاه عباس یکسال بعد (بهار ۱۰۱۵) به گنجه حمله برد و آن را تصرف کرد. [۲۹] سپس با این که عثمانیان پل جوادوا بر رود کر را تخریب کرده بودند، از رود کر گذشت و به سوی شماخی رفته و آن را به محاصره گرفت. قلعه شماخی دارای برج و باروی بزرگی بود و دور تا دور قلعه را خندق کنده بودند و دروازه قلعه نیز پل متحرکی بود که آن را به هنگام هجوم دشمن می‌بستند. سپاه ایران برج و باروهای قلعه را با توپ و سنگ انداز - که سنگ‌های سی منی می‌انداخت - در هم کوفت و پس از آن که عثمانیان حدود ۳۰۰۰ نفر تلفات دادند، شهر به دست ایرانیان افتاد. همچنین از اهالی شهر شش هزار تومان پول جمع شد و بین نظامیان تقسیم گردید. [۳۰]

هنگامی که شاه عباس تصمیم به بازگشت به اصفهان گرفت، دست به کار دوراندیشانه‌ای زد. به این ترتیب که مناطق ارمنستان و نخجوان را به بیابان لم یزرع و خشک تبدیل کرد و چشمه‌ها را مسموم ساخت. این عمل باعث می‌شد که هرگاه عثمانیان از طریق ارزروم به ایران حمله کنند، دچار کمبود آذوقه گردند. [۳۱]
جنگ با گرجستان

پس از فتح افغانستان به دست «گیورگی» (گرگین خان گرجی (صفوی)) - سردار گرجی الاصل سپاه صفوی - در زمان شاه عباس اول در گرجستان شورشی رخ داد . لذا «شاه عباس» یکی دیگر از سرداران گرجی الاصل سپاه خود به نام «قرچاغای خان» را به همراه «گرگین خان» به گرجستان فرستاد تا شورشیان را متوقف کنند . سپس این دو سردار گرجی همراه با نیرو های خود در نزدیکی شهر تفلیس امروزی اردو زدند تا در اسرع وقت به ماموریت خود عمل کنند . تا اینکه نامه ای به دست «گرگین خان» رسید که از طرف «شاه عباس» خطاب به «قرچاغای خان» نوشته شده بود : «تمام شورشیان رابه قتل رسانده و خانواده هایشان را تبعید کنید .» «گرگین خان» که تحمل به قتل رسیدن و تبعید هموطنان خود را نداشت، شبانه و به طور محرمانه با سران گرجی میزگردی تشکیل داد و راجع به دستور «شاه عباس» با آنان مشورت نمود . آنان تصمیم گرفتند که سپاهیان «شاه عباس» را نابود کنند . و در نهایت در صحرایی به نام مارتقوپی بر سربازان سپاه صفوی چیره شدند . «گرگین خان» به دلیل زندگی در کنار سران سلسله ی صفوی، مورد بدبینی خوانین گرجی قرار گرفته بود . از این رو همراه با خانواده اش به امپراتوری عثمانی پناهنده شد که سرانجام این کار چیزی به جز مرگ به دست سران عثمانی نبود . با پناهنده شدن «گرگین خان» به عثمانی و مرگ او، بین اقوام گرجی اختلاف ایجاد شد و این بار در مقابل لشکر 200000 نفری و تازه نفس سپاه صفوی شکست خوردند . [۳۲]
جنگ دوم با عثمانی ]

سلطان احمد اول عثمانی در سال ۱۰۲۶ به خلیل پاشا فرمان داد به دیاربکر رود و به جمع آوری سپاه برای حمله به ایران بپردازد. پس از چندی در ۲۲ ماه ذالقعده همان سال، سلطان درگذشت و برادرش سلطان مصطفی به سلطنت انتخاب شد. سلطان جدید در نظر داشت که با ایران صلح کند و بدین منظور سفیر زندانی شده ایران را آزاد کرد. [۳۳]

هنگامی که خبر جمع آوری سپاه در دیاربکر توسط خلیل پاشا به شاه عباس رسید، به قرچغای بیگ، امیر توپخانه و سردار تفنگچیان سپاه، دستور داد ولایات ارزروم و وان را غارت کرده تا سپاه عثمانی با مشکل آذوقه مواجه گردد که این کار به خوبی انجام شد. [۳۴]

دیری نگذشت که سران عثمانی سلطان مصطفی را از سلطنت برداشتند و پسر بزرگ سلطان احمد اول (سلطان عثمان) را که دوازده ساله بود به سلطنت نشاندند. این سلطان نامه‌ای دوستانه برای شاه عباس فرستاد که شاه آن را نپذیرفت. [۳۵]

در سال ۱۰۲۷ هجری قمری خلیل پاشا در رأس سیصد هزار نفر به آذربایجان هجوم برد. قرچغای خان که توان مقابله با او را نداشت به تبریز عقب نشست و به فرمان شاه تبریز را ویران کرده و به طرف اردبیل عقب نشینی کرد. خلیل پاشا تبریز را گرفت و به سوی اردبیل پیش راند. قرچخای خان دستور مبارزه با دشمن نداشت و در این زمان خلیل پاشا ۳۵۰۰۰ سپاهی ترک و ۱۵۰۰۰ سپاهی تاتار را مامور حمله شبانه به اردوی ایران کرد. در این هنگام یکی از سربازان عثمانی به نام علی بیگ که اصلاً ایرانی بود، این خبر را به ایرانیان رساند. قرچغای خان با سی هزار نفر به مقابله عثمانیان رفت و در یک حمله غافلگیرانه قوای آنان را در هم شکست و حدود هشتاد تن از سرداران ترک و تاتار را به اسیری گرفت.[۳۶]

خلیل پاشا پس از این شکست تصمیم به صلح گرفت. همچنین دستوری مبنی بر بازگشت به استانبول از جانب سلطان به او رسید. سپاهیان عثمانی درخواست عبور از مراغه و کردستان را برای بازگشت به کشورشان داشتند که با مخالفت شاه عباس مواجه گشت. سرانجام سپاهیان عثمانی از همان راهی که آمده بودند، بازگشتند.
جنگ با گورکانیان هند

شاه عباس پس از سرکوب کردن ازبکان و تصرف خراسان میل داشت قندهار را نیز از هندی‌ها طلب کند بدین منظور چندین سفیر با هدایای گرانبها به دربار هند فرستاد و قندهار را طلب کرد ولی جواب درستی به سفیران داده نشد.

شاه عباس که دانست با دوستی نمی‌توان قندهار را به دست آورد، در ربیع الثانی سال ۱۰۳۱ به خراسان رفت و از آنجا به بهانه گردش و شکار عازم قندهار شد. شاه عباس پس از محاصره قندهار در مدت کوتاهی برج‌های آن را با توپ در هم کوفت و شهر را در سه شنبه ۱۳ شعبان سال ۱۰۳۱ مصادف با ۲۰ ژوئن ۱۶۲۲ تصرف کرد. [۳۷]
بازپسگیری خلیج فارس

شاه عباس پس از شکل‌دهی ارتشی نیرومند به نبرد با پرتغالی‌ها که خلیج فارس و جنوب ایران را تصرف کرده بودند پرداخت فرماندهی ارتش ایران در این نبرد به عهده فرمانده دلیر امام قلی خان بود لشکر شاه عباس توانست بندر گمبرون (گمبرون واژه‌ای پرتغالی به معنای خرچنگ است) را پس بگیرد امام قلی خان با حمله به جزیره هرمز و فتح کردن قصر پرتغالی‌ها توانست پرتغال را شکست دهد.[نیازمند منبع]

مردم جنوب به پاس این خدمت بزرگ شاه عباس بندر گمبرون را به بندر عباس تغییر دادند تا یادوار دلاوری‌های شاه عباس علیه متجاوزین پرتغالی باشد
جنگ سوم با عثمانی

در سال ۱۰۳۱ هجری میان ینی چری‌ها اختلاف افتاد؛ نتیجه آن که سلطان مصطفی بار دیگر به سلطنت رسید و سلطان عثمان پس از چهار سال سلطنت توسط ینی چری‌ها به قتل رسید. سلطان در دور دوم سلطنت خود خواهان صلح با ایران شد. [۳۸]

در میان این شورش‌ها و ضعف دربار عثمانی، شخصی به نام بکرسوباشی بر بغداد حاکم شد و از اطاعت عثمانیان بیرون آمد و خواهان پیوستن به ایران شد. سلطان حافظ احمد پاشا را برای سرکوبی شورش بغداد اعزام کرد. در این هنگام صفی قلی خان حاکم همدان شروع به پیشروی در بین النهرین کرد و بدین ترتیب حافظ احمد پاشا ناچار به بازگشت شد ولی در حین رفتن به بکرسوباشی اطلاع داد که حکومت بغداد را به او واگذاشته و درخواست کرد مانع ورود قزلباشان به شهر گردد. [۳۹]

در این هنگام ینی چری‌ها سلطان مصطفی را از سلطنت برداشتند و سلطان مراد را به سلطنت نشاندند. سلطان جدید حکومت بکرسوباشی در بغداد را به رسمیت شناخت. بنابر این جنگی بین سپاه ایران و بکرسوباشی در گرفت و بغداد به تصرف ایران درآمد (یکشنبه ۲۳ ربیع الاول سال ۱۰۳۲ هجری).

شاه عباس از ضعف قوای عثمانی استفاده کرده به موصل لشکر کشید. پس از آن دیاربکر را متصرف شد و تا قلعه آخسقه در گرجستان پیش رفت. این فتوحات باعث شد سلطان، حافظ احمد پاشا را به جنگ صفویان بفرستد. سردار عثمانی پای قلعه بغداد از سپاهیان صفوی شکست خورد.

در سال ۱۰۳۷ هجری شاه عباس، امام قلی خان (بیگلربیگی فارس) را مأمور تصرف بصره کرد. امام قلی خان با سپاه بزرگی به سوی بصره شتافت. اهالی بصره سر به اطاعت گذاشتند و عثمانیان از ترس به قلعه شهر پناه بردند. در این زمان خبر فوت شاه عباس و انتشار آن میان قزلباشان باعث شد سپاه صفوی از بصره عقب نشینی کند. [۴۰]
سیما

جان کارت رایت یکی از جهانگردان خارجی که در سال ۱۰۱۲ هجری قمری شاه عباس را از نزدیک دیده بود، در سفرنامه خود درباره ۳۴ سالگی شاه عباس چنین می‌نویسد:

«این شهریار جوان از لحاظ جسمانی و عقلانی هر دو نمونه‌ای از کمال مطلق است. آدمی است میانه بالا، سیمایی سخت موقر و چشمانی تیز و نافذ دارد، سیه چرده‌است و صاحب سبلتانی دراز. ریشش را می‌تراشد و ظاهرش حکایت از جنگاوری او دارد و طبعی سخت گیر دارد. چنان که در نخستین برخورد، آدمی چنین می‌پندارد که جز بیرحمی و خشونت چیزی در خمیره وجود او ننهاده‌اند، اما در حقیقت طبعی فروتن و مهربان دارد، چنان که به راحتی می‌توان او را دید و با او سخن گفت. روش وی این است که در میان اعاظم امرای درباری آزادانه بر سر طعام می‌نشیند و از شکار و باز پرانی به همراه اعیان درباری و بزرگان و فرستادگان پادشاهان بیگانه حظ فراوان می‌برد.» [۴۱]

دلاواله درباره شاه در میان سالگی می‌نویسد:

«موی و ابرو و سبیلش تا چهل و نه سالگی نیز سیاه بوده‌است و با آنکه رنگ رویش از آسیب سفرها و جنگ‌های بی شمار به سیاهی گراییده بود، زیبایی‌های صورتش بر زشتی‌های آن می‌چربید و بر روی هم قیافه‌ای موقر و جالب و نجیب داشت. دست‌هایش مثل کارگران روستایی کوتاه و ستبر و سیاه بود و آن‌ها را به رسم زمان حنا می‌بست. بر اثر رنج‌ها و تلاش‌هایش در میدان‌های جنگ، بر اثر افراط در شراب خواری و خفت و خیز بسیار با زنان و ابتلای به بیماری‌های گوناگون (مالاریا، آبله، و امراض دیگر) موهای سرش در پنجاه و دو سالگی ریخته بود.» [۴۲]
درآمد و ثروت [ویرایش]

در دوران سلطنت پادشاهان صفوی تمام درآمد و عواید کشور در اختیار شخص شاه و تمام مخارج نیز به فرمان و تصویب او صورت می‌گرفت. خزانه دولت و آنچه از مالیات‌های گوناگون و عواید مستقیم و غیر مستقیم و درآمدهای رسمی و اتفاقی به خزانه داخل می‌شد، به شخص شاه تعلق داشت و میان عواید دولت و سلطنت امتیاز و تفاوتی نبود. [۴۳]

شاه از راه‌های گوناگونی برای خود و خزانه درآمد کسب می‌کرد که تعدادی از آن‌ها به شرح زیر است:

    شاه از قلمرو استان‌هایی که در آن هیچ گونه علاقه ملکی نداشت، بعضی از عواید به نام «رسوم» می‌گرفت. [۴۴]

    گذشته از مالیات ارضی، مقداری از بهترین محصولات هر ولایت نیز همه ساله برای شاه فرستاده می‌شد. مثلاً از کردستان روغن، از گرجستان شراب‌های گوناگون و غلامان و کنیزان زیبا، از خوزستان اسبان عربی، از گیلان ابریشم. این گونه هدایا به «بارخانه شاه» معروف بود. [۴۵]

    حقوق اربابی، مثل عوارض حاصل از گله‌ها و عوارض پنبه و ابریشم که معادل یک سوم محصول بود. [۴۶]

    صدور محصول ابریشم ایران و فروش آن در کشورهای اروپا در انحصار شاه قرار داشت. [۴۷]

    ثلث عواید معادن و احجار کریمه و صید مروارید و دو درصد عواید مسکوکات و عواید حاصل از عوارض آب، مثلاً از رودخانه‌ها و آب‌های حوالی اصفهان می‌گرفتند و حاصل این عوارض در سال در حدود چهار هزار تومان بوده‌است. [۴۸]

    جزیه که از غیر مسلمانان چه ایرانی چه خارجی گرفته می‌شد. به طور مثال هر یک از مردان ارامنه و یهود ناگزیر بودند که همه ساله مبلغی به عنوان جزیه بپردازند. میزان سرانه جزیه معادل یک مثقال طلا بود. [۴۹]

    عوارضی که از پیشه وران و اصناف گرفته می‌شد و به وسیله کلانتران هر شهر وصول می‌شد. [۵۰]

    حقوق راهداری که نخست برای ساختن و نگاهداری راه‌ها و پل‌ها وضع شد و کم کم افزایش پیدا کرده و منبع درآمد سرشاری برای خزانه گردید. [۵۱]

    عواید سازمان گمرک که در زمره درآمدهای خاص خزانه شاهی به شمار می‌رفت. مثلاً در سواحل خلیج فارس ده درصد از قیمت اجناسی را که به ایران وارد می‌شد به عنوان عوارض گمرکی می‌گرفتند. [۵۲]

    عوارضی که از فروش تنباکو گرفته می‌شد. کشت تنباکو، ظاهراً در سال اول قرن یازدهم هجری در ایران متداول شد و در اوایل سلطنت شاه عباس رواج و رونقی نداشت ولی از اواسط سلطنت او کشیدن چپق و قلیان مرسوم شد. شاه عباس در سال ۱۰۲۷ هجری قمری به موجب فرمانی، کشیدن تنباکو و توتون را قدغن کرد. اما پس از مرگ او بار دیگر رونق گرفت. [۵۳]

    در آمدهای اتفاقی دیگر مانند پیشکش‌هایی که از طرف سفیران بیگانه و مخصوصاً حکام و فرمانروایان ولایات ایران برای شاه فرستاده می‌شد، یکی از منابع سرشار خزانه شاهی بود. [۵۴]

برای مثال، دلاواله درباره هدایای دون گارسیا دوسیلوا فیگوئروا در سفرنامه خود می‌نویسد:

«هدایای سفیر نزدیک به صد هزار اکوی اسپانیایی ارزش داشت و از این گذشته، سیصد بار شتر فلفل از هندوستان به رسم پیشکش آورده و در اصفهان به کسان شاه سپرده بود. هدایای او مرکب از مقداری ظرف‌های طلا و نقره و بلور و احجار و جواهر قیمتی بود، از آن جمله در جعبه‌ای شصت زنجیر گوناگون مزین به زمرد و الماس و انواع جواهر که شصت نفر حامل آن بودند، یعنی هر زنجیر را جوانی به دست گرفت، همچنین در میان هدایا، مقداری زین و لگام زر دوزی شده گران بها و تیر و کمان و تفنگ‌های فیتیله‌ای و آلات جنگی مرصع دیگر دیده می‌شد و از آن جمله خنجر و شمشیری تمام مرصع به جواهر گرانبها بود که پادشاه اسپانی آن را تنها در روز عروسی خویش به کمر بسته بود و نیز از جمله هدایا مقداری ادوات گوناگون که در آهن کاری و نجاری به کار می‌برند، به نظر می‌رسید. سایر هدایا مرکب بود از انواع جوشن‌های فرنگی و نیزه‌های هندی و لباس‌های گوناگون و تصاویری چند و از آن میان تصویری از «آن دتریش» ملکه تازه فرانسه و تصویر دیگر از دختر بزرگ پادشاه اسپانی که سفیر از جانب خود تقدیم شاه کرده بود.» [۵۵]

عالم آرای عباسی نیز درباره هدایای یوسف خان بیگلربیگی شیروان، می‌نویسد:

«پیشکش‌های لایق از غلامان غلمان صفت یوسف لقا و حور وشان زلیخا صورت خوش سیما و اسب‌های صبا رفتار و اشتران کوه کوهان باربردار و نقود وافره و اجناس و اقمشه و نفایس هر دیار و پوستین‌های سمور و روسی گرانبها و تفنگ‌های قیمتی و امثال ذالک زیاده از احصاء و شمار از نظر اقدس گذرانیدند.» [۵۶]

    ضبط و مصادره اموال کسانی که مورد قهر و غضب قرار می‌گرفتند. [۵۷]

    استفاده از کار افراد به عنوان بیگاری، حال بدون مزد و یا با مزد بسیار ناچیز، برای ساختن عمارات، کاخ‌ها، کروانسراها. این رسم تا پایان حکومت صفویه نیز رواج داشته‌است. [۵۸]

    سهمی که از غنایم جنگی به دست می‌آمد. [۵۹] در این باره عالم آرای عباسی درباره فتوحات گرجستان می‌نویسد:

«عساکر منصوره به تاخت و تاز رخصت یافتند و فوج فوج به بیشه و جنگل درآمده قریب به سی هزار اسیر و چهل هزار گاو و گوسفند به دست درآمد، و بعد از افراز خمس که به سرکار پادشاهی متعلق است، تتمه به عساکر اسلام تعلق گرفت.» [۶۰]
خصوصیات و مملکت‌داری
نمای مسجد جامع عباسی در اصفهان .
اقدامات در شهرها
نیشابور

شاه عباس سه فرمان تاریخی درباره مردم شهر نیشابور صادر کرد. متن سه فرمان شامل لغو و تخفیف مالیات، رفع مزاحمت عمال دولتی از مردم نیشابور است که بر روی سنگ نوشته هایی در مسجد جامع نیشابور نصب شده است[۶۱].تعمیر و بازسازی و بنیان نهادن بناهایی در نیشابور به فرمان عباس اول صفوی بوده است.
اصفهان

میدان نقش جهان، مسجد امام (نام پیش از انقلاب آن به مدت چند قرن مسجد شاه بوده)، عالی قاپو، بخش‌هایی از چهل ستون، چهارباغ، پل‌های رود زاینده رود، کانال کشی آب‌های تونل کوهرنگ به سمت زاینده رود از آثار نیک اوست. اگرچه نزدیک به نیم هزاره از زمان او گذشته‌است ولی هنوز اصفهان به بناهای فرهنگی و هنر عصر صفوی می‌بالد چنانچه که در سال ۱۴۲۸ قمری «پایتخت فرهنگی دنیای اسلام» بود.
مشهد

شاه عباس همانطور که بسیاری از جهانگردان و مورخین اظهار داشته‌اند فردی وطن پرست بود، برای همین و برای آنکه فرهنگ زیارت را در بین مردم قرار دهد، در سال ۱۰۰۹ پیاده عزم مشهد کرد و به دستور وی فقط ۹۹۹ کاروانسرا در آن سال و تعداد بسیار بیشتر در سال‌های پس از آن احداث گردید. وی مشهد را به طور رسمی «شهر مقدس ایران» قرار داد تا آنکه مردم به زیارت امام هشتم شیعیان بروند و از رنج و مشقت‌های سفر حج و سخت گیری‌های حکام ولایات عثمانی دیگر خبری نباشد.
مازندران

دیگر سرزمین خوش وقت مازندران است؛ زیرا شاه عباس همیشه به اینکه از طرف مادری مازندرانی بود افتخار می‌ورزید؛ مادر او از اهالی ساری - و یا به روایت برخی، از اهالی اشرف - بود. بدین سان شاه عباس در سال ۱۰۳۲ شهر اشرف (بهشهر امروزی) را به وجود آورد و عمارت‌های کلاه فرنگی و بناهای زیبای عباسی را به وجود آورد و شاه که فردی گردشگر بود همیشه به آن جا برای شکار می‌رفت. در سال ۱۰۳۳ نیز شهر فرح آباد را احداث کرد و آن را مرکز حکومت مازندران کرد - تا پیش از آن بارفروش (بابل امروزی) مرکز مازندران بود - و برای آن شهر کوشش بسیار نهاد - که آن شهر و ساری در هجوم روسها در دوران پطر کبیر در آتش خاکستر شد و ساری باری دیگر مرکز ایالت مازندران گشت- شاه عباس از جاجرم در خراسان تا دشت مغان در اردبیل شاهراهی ایجاد کرد تا به وسیله آن مازندران به رونق سابق بازگردد. همچنین دیواری عظیم در نزدیکی بندر گز ایجاد کرد تا به‌وسیله آن مازندران از هجوم ترکمن‌ها در آرامش بسر برد؛ پیترو دلاواله در سفرنامه خویش از فرهنگ و تمدنی در مازندران وصف می‌کند که تا به آن زمان در هیچ کجای دنیا نظیر آن را ندیده بود.
سایر نواحی ایران

وی راه‌ها را ایمن ساخت و همچنین برای تعمیر و احداث راه‌های جدید همت گماشت؛ گرجی‌ها و ارامنه را که در جنگ گرجستان به اسارت گرفت اختیار داد تا آزادانه در فرح آباد زندگی کنند و همچنین در کنار اصفهان زمین به آنها داد و آنها شهر جلفا را ساختند؛ بندر گمبرون را در سال ۱۰۲۳ و جزیره هرمز را به سال ۱۰۳۱ از تصرف پرتغالی‌ها خارج ساخت. یکی از بزرگترین مشکلات شاه عباس بزرگ حکومت پرقدرت هه لوخان اردلان در کردستان بودکه ارتش شاه عباس نتوانست براوغالب گردد.
اقدامات فرهنگی
شاه عباس در حال نوازش ساقی
از راست به چپ: ایاز، سلطان محمود، شاه‌عباس یکم و شیخ. مینیاتوری مرقع از سده ۱۷ در موزه رضا عباسی.

او به شعر و نقاشی و موسیقی و معماری توجه داشت؛ و به علما و هنرمندان علاقه می‌ورزید. ملاصدرا؛ میرداماد؛ میرفندرسکی؛ شیخ بهایی و... از فاضلان عهد وی بودند. شاه عباس مردی دیندار بود و به ویژه به حضرت علی علیه السلام سخت ارادت می‌ورزید. گویند نسبت به رعایا و زیر دستان مهربان بود. فرهنگ معماری هنوز نیز متأثر از آن دوره می‌باشد.
اقدامات او در پیشبرد تجارت با دول اروپایی

شاه عباس با خردمندی رقابتی بین مملکت‌های اروپایی در سواحل خلیج پارس ایجاد کرد تا به وسیله آن دولت دیگر نتواند فرمانروای آنجا گردد و نیز به این وسیله بود که دست پرتغالی‌ها را از بندر عباس کوتاه کرد؛ نه فقط آنتونی شرلی را با حسینعلی بیک راهی اروپا کرد که هیچ نتیجه نداد و آنتونی شرلی به فیلیپ سوم پناه برد، بلکه بعد از آن رابرت شرلی و سپس نقدعلی بیک را به نزد شاهان اروپا راهی کرد؛ همچنین او برخلاف اجداد خویش فقط با اهل تسنن دشمنی داشت ولی با مسیحیان و پیروان سایر ادیان با گرمی برخورد می‌کرد و آنها را در انتخاب اسلام آزاد می‌گذاشت و اگرچه بسیاری در زمان او اسلام آوردند دلیل بر آن نیست که با زور به این کار مبادرت می‌ورزید.
سختگیری‌های شاه عباس

شاه عباس اگر چه با مردم و رعایا مهربان بود ولی آنچه که معلوم است حکایت از آن دارد که فردی دقیق و سخت گیر - به ویژه در خانواده اش – بود. پدر خویش را به زندان محبوس ساخت، دو برادرش را نابینا کرد، پسرش را به ظن آنکه علیه وی شورش کند کشت، دو پسر کوچکش را نابینا کرد و پسر دوم او نیز در زمان حیات وی مرد.

شاه عباس پس از نابودی سپاهش به دست گرجی های جنگاور در صحرای «مارتقوپی»، مشغول جمع آوری سپاه شد و با دویست هزار مرد جنگی به گرجستان لشکر کشید و عده ای از گرجی ها را قتل عام کرد و دویست هزار گرجی را (به عنوان اسیر) به داخل ایران کوچانید و مخصوصا دستور داد که هر یک از این اقوام را به ولایتی که در آن آب و هوا و شرایط زندگی با وطن اصلی ایشان شبیه باشد انتقال دهند . [۶۲] (به همین خاطر در ابتدای ورود گرجی ها به ایران، آنها را در «مازندران» که گمان می رفت از لحاظ آب و هوایی همانند گرجستان است، سکونت دادند ولی با نامساعد بودن آب و هوا اکثر آنان به شهرستان های داخلی ایران روانه شدند .) [۶۳] سپس عده ای از آنان را جهت حفظ پایتخت از حملات و غارتگری های اقوام لر و کرد همچنین به دلیل آب و هوای مساعد و مزارع و شکارگاه های مناسب به منطقه ی فریدن (غرب استان اصفهان امروزی) مهاجرت داد ، تا هم انتقام نابودی سپاهش را در مارتقوپی از جنگاوران گرجی بگیرد ، و هم آنان را سدی در مقابل یورشهای اقوام لر قرار دهد ، و نیز بهترین روش از بین بردن فرهنگ آنان ، که آنان را در مجاورت اقوام ارمنی ، لر ، ترک ، فارس و عرب قرار بدهد .
خانواده
همسران

شاه عباس در شانزده سالگی با زنی چرکس ازدواج کرد (۹۹۵ هجری). [۶۴] همچنین در هجده سالگی در یک شب با دو زن، «اغلان پاشا خانم» (دختر سلطان حسین میرزا پسر بهرام میرزا، برادر شاه تهماسب اول) که قبلاً همسر برادر بزرگ مقتولش حمزه میرزا بود و دیگری «مهد علیا» که دختر عموی خودش بود و هرگز ازدواج نکرده بود، ازدواج کرد. [۶۵]

شاه عباس در سال پنجم سلطنتش با خواهر شاه وردی خان لر - که بر ضدش شورش کرده بود - ازدواج کرد.


شاه عباس در ماه ذی القعده سال ۱۰۰۵ با دختر یکی از نجیب زادگان گرجی به نام عبدالغفار ازدواج کرد. در حرم شاه، زن ایرانی کم بود و بیشتر زنان شاه شاهزاده خانم‌های گرجی بودند. [۶۶] در سال ۱۰۱۲ هجری شاه عباس با تیناتین، دختر گیورگی (گرگین خان) ، پادشاه «کارتلی» (گرجستان) ، ازدواج کرد. تیناتین پس از اسلام آوردن به لیلی سلطان و فاطمه سلطان معروف شد.


شاه عباس در ۱۴ ربیع الاول سال ۱۰۱۱ هجری قمری نیز، دختر خان احمد گیلانی را که سیزده سال پیش از آن برای پسر خود صفی میرزا نامزد کرده بود، به بهانه این که پسرش او را دوست ندارد برای خود عقد کرد. [۶۷]

در حرم شاه، زن ایرانی کم بود و بیشتر زنان شاه شاهزاده خانم‌های گرجی بودند. [۶۸] در سال ۱۰۱۲ هجری شاه عباس با تیناتین، دختر گیورگی (گرگین خان) ، پادشاه «کارتلی» (گرجستان) ، ازدواج کرد. تیناتین پس از اسلام آوردن به لیلی سلط


مطالب مشابه :


شورای نگهبان صحت انتخابات 43 حوزه انتخابیه دیگر را تایید کرد

16- لاهیجان،




جشنواره حجاب زینت آفرینش

98 rows · آموزش وپرورش. اتوماسیون اداری مهر دانش آموزش و پرورش لاهیجان: 1391.1.19:




همایش دلواپسان هسته ای

(نماینده مردم لاهیجان در مجلس معاون اداره کل آموزش و اتوماسیون اداری آموزش وپرورش




تجارب تربيتي خدمت در آموزش و پرورش- سيدمحمد جوادي نيا

پس از عدم موافقت مادر با طلاق و برگشتن به زادگاهش لاهیجان سایت اتوماسیون اداری آموزش




علوم

آموزش کلاس پنجم دبستان اداره کل آموزش وپرورش استان اتوماسیون اداری.




درباره میرزا کوچک خان جنگلی،

اتوماسیون اداری مهر مرکز تشکیلات اداری و مالی و در لاهیجان نظام آموزش وپرورش.




تاریخچه شهرستان پیرانشهر

قدیمی پسوه مرکز دهستان لاهیجان شرقی در حدود اداری از لحاظ آموزش وپرورش سیستم جامع




شاه عباس بزرگ یا شاه عباس یکم

خان احمد گیلانی که در لاهیجان خراجگزار شاه سیستم حقوقی آموزش وپرورش اتوماسیون اداری




نشانی خانه های معلم و مراکز اسکان سراسر کشور

خیابان دانش جنب سازمان آموزش و خانه معلم لاهیجان لطفا: آموزش وپرورش




برچسب :