رویا


بوف کور نوشته صادق هدایت پس از سالها از طبع آن هنوز یکی از اثرات متمایز و گرانسنگ حوزه ادبیات مدرن فارسی به شمار می رود و گواه این مطلب صدها کتاب و مقاله و تحقیقی است که در اینباره به رشته تحریر در آمده که حتی  گاها گمانه زنیهای متناقض را نیز در این باب شاهد گشته ایم.




به طور کلی بوف کور را علاوه بر جنبه ادبی اثر، میتوان از دو بعد مورد  بررسی قرار داد:

بعد اول دیدگاه روانشناختی:که در این زمینه فرهیختگانی چون دکتر محمد صنعتی و دکتر سیروس شمیسا حق مطلب را ادا کرده اند و با توجه به نظرات یونگ و کمی عقبتر از روی نظرات فروید(به طور مثال در قسمت هایی از کتاب اینست بوف کور) این اثر را بررسی نموده اند.

بعد دوم دیدگاه اجتماعی و تاریخی:که با مطالعات تطبیقی و  میان متنی(Intertextual) و مقایسه با سایر آثار نویسنده از جمله پروین دختر ساسان و توپ مرواری و حاج آقا و ...تلاش شده تا از این اثر رمز گشای شده و سمبلهای آن شرح داده شود.از کسانی که از این دیدگاه بوف کور را برسی نوده اند ماشا الله آجودانی و محمد یوسف قطبی را میتوان نام برد.


دیدگاه روانشناختی:

دکتر شمیسا در کتاب "داستان یک روح" از منظر تحلیل روانشناختی یونگی به بررسی بوف کور می پردازد و از طریق سه آرکه تایپ "پرسونا"،"آنیما" و "سایه"به تحلیل این اثر می پردازد.


پرسونا

یا همان صورتک فاصله بین ایگو و جهان خارج می باشد که همان شخصیت اجتماعی ماست.از نظر یونگ پرسونا یک سیستم فردی جریان تطابق و انطباق است.روشی است که فرد با آن با جهان بیرون مواجه میشود یا با کمی اغراق،"پرسونا در واقع چیزی است که آن فرد نیست، اما مردم فرد را با آن میشناسند."در بوف کور چندان به این وجه پرداخته نمیشود و ما فقط میدانیم راوی از روی نقاشی بر روی جلد قلمدان به امرا معاش میپردازد و بیشتر بر وجه درونی راوی تاکید میشود.


آنیما


جنبه زنانه روان مردانه ، همان زن درونی است که در رویاها و آثار هنری به صورت زن رویایی نمود می یابد.یونگ در "تکامل شخصیت"می گوید:

"هر مردی در خود تصویر ازلی زنی را حمل می کند،نه تصویر این یا آن زن به خصوص را،بلکه یک تصویر به خصوص زنانه را.
این تصویر اساسا نا خودآگاه است،عاملی است موروثی از اصلی ازلی که در دستگاه حیاتی مرد مستتر است.صورت مثالی ای از همه تجربیات اجدادی جنس مونث.خزانه ای از همه تجربیات و احساساتی که تا کنون در زنان بوده است.

از آنجا که این تصویر نا خودآگاه است،همیشه ناخودآگاه بر معشوق فرا افکنده میشود و عامل عمده در عشق یا نفرت همین آنیما است."


به طور کلی مردان زنانی را دوست می دارند که خصوصیات آنیمای آنان را داشته باشدو بروز این آنیما را در حوزه ادبیات میتوان در بئاتریس در کمدی الهی دانته(یا به طبع آن در بئاتریس در رمان دمیان)،زن موعود شبانه سهراب سپهری و... مشاهده نمود.

آنیما دارای یک جنبه مثبت و یک جنبه منفی است.یکی تمثال الهه مانند و دیگری روسپی و فریبکار و ساحره. در بوف کور جنبه مثبت آن همان زن اثیری قسمت اول داستان و جنبه منفی آن در شخصیت لکاته در قسمت دوم داستان به استادی هر چه تمامتر نمود می یابد.


یگانگی یا پیوند و اتصال بین پرسونا(جنبه مذکر شخصیت) و آنیما شخص را از چند پارگی شخصیتی نجات داده و سبب کسب فردیت و همان حضور وی می گردد و مطلب این همان است که میگوئل سرانو در کتاب ازدواج جادویی بیان نموده است و در آیین تانترایسم هندی نیز بدان تاکید میشود.این وحدت آرمانی که  در عالم پیش از هبوط یا در عالم مثل یا همان جهان ذر موجود بوده، انگیزه تکاپو برای یافتن نیمه گمشده هر انسان است  که در طول تاریخ بر تلاشهای آدمیان سایه گسترده است.

اشارات متعدد و واضح صادق هدایت در داستان به این مطلب و از جمله نام بردن از  "مهر گیاه"کلیدی است برای فهم بهتر این دیدگاه و تمام تلخی بوف کور در این نکته نهفته است که بین روای و زن اثیری این پیوند رخ نمی دهد و رواری در این وصال و کسب فردیت شکست میخورد.


سایه


سایه که همان درونی ترین بعد ناخوآگاه ماست و ریشه هایش به غرایز حیوانی ما باز می گردد. هر چه جامعه ای متعصبتر باشد سایه در فرد قویتر خواهد بود لذا راوی سایه اش را روی دیوار پر رنگتر از خود می داند.قصاب و پیرمرد خنزر پنزری و تمایل راوی به گزلیک قصاب، نشانگر این وجه از شخصیت وی اند.

یونگ می گوید نباید از سایه فرار کرد و باید سایه را شناخت و در واقع در روند کسب فردیت شناخت سایه نقش بسیار مهمی دارد.شیطان در بهشت گمشده میلتون در واقع نمایانگر همین بخش از شخصیت است که به هیچ وجه نباید در صدد انکار آن آمد بلکه باید آن را شناخت.

در بوف کور گرایشات اکسپرسیونیستی و یا پرداخت به نیروی شر موجود در انسان (سایه) به طرز بارزی نمود دارد و این علاقه صادق هدایت به این آثار را میتوان در فیلم هایی که در پاریس او مشتاقانه به تماشا نشسته مانند"مطب دکتر گالیکاری" و "نوسفراتو"نیز متوجه گردید.حتی صحنه های همراه شدن راوی با ارابه نعش کش و پیرمرد قوزی عینا از این آثار تاثیر پذیرفته.

در انتهای داستان بوف کور نویسنده به طور کامل با سایه اش (پیرمرد خنزر پنزری)آشنا می گردد.


به طور کلی راوی در بوف کور با هیچکدام از جنبه های آنیما به وصال و شناخت نمی رسد و این ناکامی همان زخم و دردی  است که  روای در ابتدای داستان خود را عاجز از بازگو نمودن و تشریح آن می داند.


دکتر محمد صنعتی رویکرد صادق هدایت به مرگ را پاردوکسیکال می داند و صحبت از مرگ را در این اثر از جنبه منفی آن تاویل می نماید و به طور کلی صحبت از مرگ در اثار هدایت را برای اسطوره زدایی از فرهنگ مرده و مرگ پرست جامعه می داند و دل بهم خوردگی هدایت از زندگی را،نفرت و نقد از زندگی بسان مرگ رجاله ها می شمرد.


محمد یوسف قطبی اما زن اثیری را نماد محرومیتهای جنسی می داند و خصوصا  اشاره به جویدن ناخن دست چپ از سوی لکاته و زن اثیری که نشانگر عقده لیبیدو از دیدگاه فروید است  کرده و از آنجا  پدر کشی و آفرینش توتم و تابو و منشا ادیان بشری را از در این رابطه دانسته و کل داستان را نمودار تقلا و کوشش  راوی برای رهایی از این افسون مرگبار و این مرده ریگ گذشتگان می داند که در کتاب "اینست بوف کور" به طور مفصل آورده شده است.


دیدگاه اجتماعی:


از جنبه اجتماعی و تاریخی و با توجه به مباحث هرمنوتیک و نظریه مرگ مولف،می دانیم که هر اثر ادبی از دل یک زمانه و و محیط اجتماعی و تاریخی برخاسته و به بیان دیگر بازتابی است از آنچه در یک فضا و روان جمعی جریان دارد لذا بازتابی خواهد بود از روح زمانه .

خود صادق هدایت در مقدمه "پیام کافکا" به لزوم چنین نگاهی برای نقد آثار یک نویسنده اشاره داشته است.


صادق هدایت علاوه بر حوزه ادبیات در حوزه وسیعتر روشنفکری ایران معاصر یک چهره آیکونیک است تا حدی که میتوان او را نماد وجدان زخمناک جامعه ایران معاصر به شمار آورد.شرمگینی،حساسیت،آسیب پذیری و تیز هوشی وی در این آینه نمایی نقش اساسی دارد.در یکی از نقاشی های او که نقش یک "غزال" است این خصائص شرمگینی،حساسیت و تیز هوشی به نحوی زیبا فرا فکنی گشته.


از ویژگی های اساسی اندیشه در روشنفکری مدرن "تاریخیت" آن است و صادق به عنوان روشنفکری نامدار از این جرگه جدا نیست.زیر و رو کردن تاریخ و به دنبال خویشتن اصیل در ورای نکبت و درماندگی کنونی گشتن از اجزای اصلی تفکر روشنفکران در جوامع جهان سومی است و صادق هدایت در اوج قله خود آگاهی این تجربه تاریخی از انسان نکبت زده و خواری کشیده جهان سومی است.

هدایت نیز به مانند پیش آهنگان روشنفکری مدرن ایران معاصر(آخوند زاده،میرزا آقا خان،طالبوف...) تاریخ ایران را به دو دوره ایرن پیش و پس از اسلام تقسیم نموده و سرچشمه عقب افتادگی ایران را از اصالت آریایی و ایرانیت ناب چیرگی تمدن تازیان و در پی آن حمله مغول و ترکان می داند.این نگاه منفی هدایت به تاریخ پس از اسلام و خرافات بسته شده به ان، در داستان "توپ مرواری" به اوج می رسد.هر چند که داستان مزبور استخوان بندی محکمی نداشته و فقط از لا به لای ان می توان تسلط نویسنده به حوزه ادبیات کلاسیک ایران و آشناییش با مفاهیم دینی را دریافت.

از این منظر زن اثیری بخش اول رمان بوف کور، نمایانگر حالت رویایی و اصیل "مام میهن"در   قبل از اسلام و زن لکاته بخش دوم نمایانگر "مام میهن "در پس از اسلام می باشد که در ظاهر همسو و همراه راویست اما جز ننگ و بدبختی برای روای(وجدان بیدار جامعه در درازنای تاریخ) ثمره ای دگر ندارد.این مطلب در سمبل رود "سورن"و این سو و آن سوی این رود و هچنین سمبل "بوف" که پرنده ای است که معمولا در ویرانه ها مسکن دارد و نغمه اش به شومی تعبیر می گردد ،نیز قابل تامل است.


به هر سو با توجه به اینکه یکی از ویژگی های یک اثر خوب اینست که تعابیر و برداشتههای متفاوت را موجب گردد و سبب اندیشه مخاطب شود لذا با توجه به انبوه نقدها و تفاسیر و تاویلات از  رمان بوف کور،این اثر ادبی بی گمان جز بهترین اثرات حوزه ادبیات مدرن ایران می باشد.



«جهان را چگونه آفریدی؟


چگونه؟ به لطفِ كودكان اعجاز!


بجز آنكه رویتی چون منش باشد


(تعادل ظریف یكی ناممكن در دوره‌ی امكان)


كه را طاقت پاسخ گفتن این هست؟


به كرشمه دست برآورده


جهان را


به الگوی خویش بریدم».





مطالب مشابه :


بیماری های آمیزشی

دکتر رویا آرمانی




سوال ها و جواب ها در مورد بکارت

پرده بکارت من از نوع ارتجاعی است و دکتر متخصص گفته است که چون کمی از گوشه دکتر رویا آرمانی.




رویا

رویا. بوف کور چون دکتر محمد صنعتی و دکتر میشود.این وحدت آرمانی که در عالم پیش از




برچسب :