تاريخ تاتار ترجمه ی: محمد قجقی

     تاریخ تاتارها

     قديمي‌ترين ريشه‌هاي تاتارهاي قازان امروزي منطقه‌ي ايتيل- اورال، به قوم اسكيت (اسكيف) مي‌رسد. بر اساس اسناد تاريخي اين اقوام هويت خويش را از دست نداده‌اند و به عنوان بخشي از بلغارها، به موجوديت خويش تداوم بخشيده‌اند.

     اسكيت‌ها- كه در قرن هشتم قبل از ميلاد در گستره‌ي وسيعي پراكنده شده بودند- به عنوان يكي از قدرتمندترين قبايل ترك تلقي مي‌شدند و به عنوان و نام بخش بزرگي از قوم ترك، با اقوام و ممالك بيگانه به تجارت مشغول بوده‌اند. بدين خاطر يونانيان، همه‌ي ملل شرق را اسكيده (skide) مي‌ناميده‌اند. همانگونه كه به تمام مللي كه جزو اتحاد جماهير شوروي بودند، روس اطلاق مي‌گشت.

    براي اينكه جايگاه ارزشمند تاتارها و تجربيات ايشان در امر تاسيس دولت‌هاي دير سال و چگونگي تداوم موجوديت آنها در ميان دولت‌هاي ترك را بهتر درك نمائيم، بيائيد به اطلاعاتي كه در خصوص «دولت بيارم» (Biarm) اولين دولت تاسيس شده‌ي آنها موجود است، نگاهي گذرا بيندازيم.

   روايات مرتبط با سرزمين« بيارم» در تاريخ قرون هشتم و نهم ميلادي اسكانديناوي جايگاه خاصي را دارا مي‌باشد. بر اساس اين اطلاعات ملزومات و محصولاتي كه از چرم، كرك، نقره، آهن و فولاد، عاج (استخوان ماموت) در «بيارم» توليد مي‌شد، جايگاه اقتصادي مهمي داشته‌اند. اين امر در آن  عصر جلوه‌هايي از يك تمدن غني و مترقي تلقي مي‌شدند. در آن دوره تنها سرزميني كه از اين ثروت برخوردار بود، ايتيل بلغارها بودند.

    بلغارها همانند ديگر قبايل ترك در سراسر آوراسيا و در مناطق گسترده‌اي پراكنده شده و زندگي مي‌نمودند. در سه منطقه دولت تشكيل داده بودند. اتباع اين دولت‌ها از گردهم آمدن ديگر اقوام ترك و با نام «بلغار» با يكديگر تركيب و امتزاج يافته و در تاريخ نام «بلغار» را پديد آورده‌اند.

   اولين دولت بلغار در شمال درياي سياه و در شمال منطقه‌ي قفقاز در شبهه جزيره‌ي تامان (Taman) در قرن هفتم ميلادي تاسيس شد. موسس آن «قوبرات» (قورت) خان، سالهاي طولاني دولت را رهبري نمود. در دوره‌ي او اين دولت گسترش فراواني داشت. در تاريخ به نام دولت بزرگ بلغار شناخته شده و پايتخت آن نيز شهر «فنگور» (Fenegür) يا (Fanagorya) بود. دولت بزرگ بلغار در فاصله‌ي سالهاي 620 تا 670 ميلادي اوج قدرت سياسي و اقتصادي خود را طي مي‌نمود.

   دولت بلغار در زمينه‌هاي زيادي صاحب ثروت و قدرتي قابل مقايسه و رقابت با دولت بيزانس بود. اينكه بخشي از آثار مرتبط با اين دولت در قلمرو بيزانس بوده و از آن محافظت مي‌شود، بيانگر روابط نزديك اين دو دولت مي‌باشد. قدرت دولت بزرگ بلغار هميشه باعث خوف و وحشت دولت بيزانس بوده است.

     با تشبّثات سياسي ويرانگر بيزانس، قفقاز شمالي به تصرف اعراب درآمد، در نتيجه دولت بلغار تضعيف گشت. وقتي در سال 665/م، قوبرات خان، درگذشت قلمرو او بين پسرانش تقسيم شد. آسپاروخ يكي از پسران ضمن پيشروي به سوي رود تونا (Tuna) شهر دوبروجا (Dobruca) در كنار رود «تونا» را با غلبه بر بيزانس تصرف نمود. او مردم ترك و اسلاو آن جا را گرد هم آورد و در سال 679/م توانست دولت« تونا بلغار»را تاسيس نمايد. فرمانروايان بلغار اين دولت، چندين نسل بعد بتدريج زبان اقوام اسلاو را پذيرفتند، در نتيجه بلغارهاي اسلاوه زبان پديد آمدند. (مير فاتح ذكي اوف)

   تاسيس سومين دولت بلغار به دست يكي ديگر از پسران قوبرات خان يعني «قودراق خان» تحقق يافت. قودراق خان پس از مرگ پدر به محل تلاقي رودهاي ايتيل (ولگا) و چولمان (كاما) آمد و دولت« ايتيل بلغار» را در اواخر قرن هشتم ميلادي در جنوب غربي سرزمين بيارم- در حالي كه مردمان محلي منطقه را هم در بر مي‌گرفت- تاسيس نمود.

    اين دولت نو بنياد در قرن دهم ميلادي در گستره‌ي وسيعي به حاكميت پرداخت. (البته اراضي سرزمين بيارم كه در قسمت بالاي رود كاما بود، در بيرون اين قلمرو قرار داشت و بعدها با نام پرم (Perm) شناخته شد). براي اينكه بلغارهاي اين سه دولت را از هم متمايز نمايند، به این صورت طبقه‌بندي شده‌اند: پروتو بلغارها، بلغارهاي تونا (اسلاو) و بلغارهاي ايتيل (مير فاتح ذكي اوف). پس از تجزيه‌ي دولت بزرگ بلغارها، بلغارهايي كه به منطقه‌ي ايتيل- چولمان وارد شدند، جماعات باقي مانده از هون‌ها، سابارها، اوزها و خزرها را مي‌يابند و اين منطقه سريعاً ترك مي‌شود. مهم‌ترين ويژگي برجسته‌ي بلغارها آن بود كه گرفتار ادغام و همسان گردي نشده، بلكه توانستند اقوام ديگر (به ويژه اقوام فين- اوغور (Fin- Ugor) را به سرعت ترك نمايند.

   بلغارهايي كه در اطراف و حوالي آزاك (Azak)، دن و كوبان (Kuban) باقي مانده بودند، با خان‌نشين خزر متحد شدند. دولت ايتيل بلغار به شكل يك تشكيلات سياسي پر قدرت ايجاد شده بود. اين امر را از تداوم سلطه‌ي 5/5 قرني اين دولت- تا استيلاي مغولان- بخوبي استنباط مي‌نمائيم. مورخين اراضي اطراف نقطه‌ي تلاقي رودخانه‌ي كاما با رود ايتيل را به عنوان كانون اصلي و اوليه‌ي سرزمين بلغار  مي‌ شناسند. در اينجا هم شهر بلغار پايتخت، در فاصله‌ي قرون نهم و دوازدهم ميلادي مهم‌ترين مركز تجارت اروپاي شرقي بود.

  از نوشته‌هاي مورخين بيگانه در مي‌يابيم كه ايتيل بلغارها، تا چه ميزان متمدّن و تاجر مسلك بوده‌اند. آنها آنچنان قدرتي داشته‌اند كه مي‌توانستند با همه‌ي اقوام همسايه و حتي با تمام ملل دور و نزديك به تجارت بپردازند. به نوشته‌ي نويسندگان عرب در حالي كه بازرگانان ديگر فقط به شهر بلغار مي‌آمدند، بلغارها به دورترين نقاط شمال مي‌رفتند و با مردم يوگرا (Yugra) واقع در شمال روسيه در سيبري غربي تجارت مي‌نمودند و انواع محصولات كشاورزي را كه در زمين‌هاي حاصل‌خيز منطقه‌ي ايتيل، چولمان غني از جنگل توليد مي‌كردند به مردمان ديگر مي‌فروختند و قدرت خود را در عرصه‌ي اقتصادي افزايش مي‌دادند. دامداري، توليد چرم و كرك ترقي بسياري نموده بود. يكي از نمونه‌هايي كه نشان دهنده‌ي مدنيّت ايشان است را مورخين دوره اين گونه روايت نموده‌اند: چكمه پوشيدن بلغارها، روس‌ها را بسيار مرعوب ساخته بود و در سال 985/م با اين گفته «اينها به ما باج و خراجي نخواهند پرداخت بايد دنبال چاروق پوشان باشيم» از جنگ با ايشان صرف نظر نموده بودند. (عبداله بطّال تايماس A.B.Taymas)

   اقوام ترك در دوره‌هاي مختلف و در سرزمين‌هاي گوناگون، دولت‌هاي مستقل و متفاوتي تاسيس نموده بودند. بنابراين وقتي به تاريخ خود نگاه مي‌كنيم، مي‌توانيم دولت‌هاي مستقل و گوناگوني را ببينيم. دولت‌هاي ترك به اين موضوع كه سران دولت‌هايشان از تبار خودشان باشد، اهميت زيادي قائل بودند و اين امر را نشانه‌ي استقلال و حاكميت شمرده‌اند. اين خصوصيت هم از آغاز تاسيس دولت بلغار مورد توجه ايشان بوده است. به ويژه وقتي دولت خزر، به دين كليمي (موسوي) گرايش پيدا نمود، اين امر را به سان زير پا نهادن و انحراف از اصول تلقي كرد و سال هاي طولاني با خزرها مبارزه و جنگ نمود. بلغارها آئين موسويت را نپذيرفتند و با اينكه در آن زمان اسلام مقبوليت فراواني نداشت، در سال 921/م آلماس سيلگي اوغلو (Almas Silgi oglu) فرمانرواي بلغار با توسل به مقتدربالله- خليفه‌ي عباسي- از وي تقاضا نمود، هيئتي را به نزد ايشان اعزام دارد. خليفه بر اساس اين درخواست، هيئتي را گسيل داشت. منشي اين هيئت احمدبن فضلان بود. ابن فضلان پس از بازگشت به بغداد رحله (سفرنامه)‌اي را در خصوص اين سياحت به نگارش درآورد. اين كتاب را كه گزارش سفر بود، پرفسور احمدزكي و ليدي توغان، در ايران و در كتابخانه‌ي مشهد (آستان قدس) كشف نمود.

   بنوشته‌ي اين كتاب ، هيئت در ماه مي سال 922/م نزد بلغارها رسيد. از طرف فرمانرواي بلغار و سران دولت طي مراسم بزرگي مورد استقبال قرار گرفتند. با آمدن اين هيئت خان بلغار به دين اسلام مشرف شد و نام خودش را به «جعفر» و نام پدرش را به «عبدالله» تغيير داده، جعفربن‌عبدالله خوانده شد. بدين طريق دولت بلغار متابعت از خلافت عباسي را كه قدرتمندترين دولت زمان بود پذيرفت و قدرت سياسي و قلمروش را گسترش داد. حدود اين دولت، در شمال به درياي منجمد شمالي و دوينا (Dvina) در جنوب به درياي خزر و مراتع و مرغزارهاي قفقاز شمالي، در غرب به رود تونا و در شرق به كوههاي اورال منتهي مي‌شد.

   وضعيت روحي مردمي كه به دين اسلام درآمده بودند نيز دگرگون شد. تعداد زيادي مسجد و مدرسه تاسيس گشت. در نتيجه‌ي تربيت اسلامي متكي بر اصول اسلام- اخلاق اسلامي و پيشرفت اقتصادي و روحي پديد آمد. با توليد و فروش آهن، فولاد، نقره، مس، چرم، استخوان ماموت، محصولات زراعي و مصنوعات ديگر، اقتصاد توانمندي ايجاد شد. براي اولين بار در تاريخ سيستم حمام‌هاي متكي بر حرارت مركزي ساخته شد و شهرها را گرم نمود. دولت بلغار به عنوان متمدن‌ترين دولت اروپاي آن زمان، در تاريخ ثبت شده است. البسه و اشياي چرمي ساخته شده توسط بلغارها، نه تنها در مناطق نزديك كه در مناطق بسيار دور نيز طرفدار و طالب فراوان داشت. چون بهترين و مرغوب‌ترين چرم و كرك متعلق به بلغارها بود، در آسياي ميانه، مركزي و آناتولي، از آن به عنوان «بلغاري» نام برده‌اند.

   دولت بلغار به عنوان پل تجارتي رابط آسيا و اروپا خدمت نموده است و يكي از قدرتمندترين دولت‌هاي آوراسيا بحساب مي‌آمده است. اهالي اسكانديناوي به آن دولت طبق نام قديم سرزمين بيارم (Biarmland) مي‌گفتند و از اينكه تجارت با ايشان راحت و سهل است نوشته‌اند. در آن دوره ثروت دولت بلغار باعث غبطه‌ي ديگران بوده است.

   در اوايل قرن سيزدهم ميلادي، قشون چنگيزخان كشورهاي زيادي را تحت سلطه‌ي خويش درآورد. نيروهاي نظامي همه‌ي كشورهای پيش رويشان در چين، آسياي ميانه، ايران و قفقاز (نيروهاي چين، روس و قبچاق‌ها) را مغلوب ساختند و در سال 1223/م با بلغارها رو در رو قرار گرفتند. در اين جنگ نيروي قدرتمند بلغاري پيروز ‌شد و نيروهاي چنگيزي در مقابل كوه هاي جيگولي (Jiguli) تار و مار گرديد. با اين پيروزي هم سرزمين بلغار و هم ملل ديگر منطقه (روسیه و اروپا) سيزده سال دیرتر  سيطره‌ي مغولان را پذیرفتند.

  در سال 1236/م باتوخان، نوه‌ي چنگيزخان، قشون پرشماري فراهم آورد و بار ديگر به قلمروي بلغار يورش برد. در اين تهاجم بلغارها مغلوب شدند. مغولان مردم را به قتل آوردند، شهرها و روستاها را تخريب نموده، به شعله‌هاي آتش سپردند. به ويژه مساجد، حمام‌ها و كاخ‌ها را معروض آتش نابودگر قرار دادند. جلال و شكوه شهر 000/50 نفره را تماماً با خاك يكسان نمودند. دولت بلغار از اين تهاجمات، ضربه‌اي سهمگين خورد. آثار تاريخي ديگر نيز سوختند. در سال‌هاي دهه‌ي 1240/م دولت آلتين اوردا، در منطقه شكل گرفت. اين دولت كه شامل: كريمه، قفقاز، ايتيل- اورال، قزاقستان، ازبكستان و روسيه بود، توسط حكام مغول تبار اداره مي‌شد. علت تضعيف و فروپاشي دولت بلغار تهاجمات مغول بود. با اين وجود بلغارهايی که از تیغه ی شمشیر جان بدر برده بودند، تلاش كردند شهر قديمي بلغار را دوباره بازسازي نمايند. اما  یک باردیگرنيز در سال 1361/م  فولاد تيمور- فرمانرواي آلتين اوردا- شهررا بشكلي سنگين‌تر تخريب نمود. در مورد دولت آلتين اوردا، گفتني است كه اين دولت را مي‌توان از تمدن‌هاي پيشرفته‌ي زمان و دوره‌ دانست و تلقّی نمود. در پيشرفت آلتين اوردا، مردمان بومي و محلي نقش تعيين كننده‌اي داشته‌اند. شهرهاي بزرگ و تازه‌اي-  با تكيه بر دستاوردهای تمدن‌هاي قبلي، كه همچنان تاثيرگذار مانده بودند- ايجاد مي‌شدند. اصول و قواعد صاحبان حرف و اصناف و بازرگانان بسيار ترقي نمود و در تمدن جديد جايي پيدا نمود. در گسترش اين تمدن و پايداري و دوام آن، ایشان تلاش نمودند. دولت آلتين اوردا دو قرن دوام آورد. شهر بلغار براي آخرين بار بهنگام لشگركشي تيمور عليه توغتاميش خان در سال 1391/م دیگربار اشغال شد و گرفتار امواج سنگين تخريب گشت. اهالي شهر بزودي با اين نيت و قصد كه دست از يكجانشينی بردارند، شهر را ترك نموده، پراكنده مي‌شوند. خان‌هاي مغول تبار چون از مردم بومي بريده بودند و خون تركي در رگ هايشان جاري نبود، نمي‌خواستند اين حقيقت را بپذيرند كه تركان دولت‌هاي بزرگي تاسيس نموده‌اند، لذا تنها كاري كه انجام مي‌دادند ،تلاش براي باقي ماندن در قدرت و تداوم موجوديت و سلطنت بود. بدين خاطر بين آنها اختلاف بر سر سلطنت پديد مي‌آمد و آنقدر به جان يكديگر افتادند كه مجبور شدند كار گردآوري ماليات از روس‌ها را به امير  مسكو  واگذار نمايند و با اين كار باعث آغاز تحولي شدند كه به برآمدن يك قدرت سياسي و نظامي جديد در منطقه- يعني روسيه- منجر گشت. روس‌ها نيز از اين زمينه‌ي مساعد، به نيكي بهره‌برداري نمودند.

  درگيري‌هاي داخلي چنگيزخانيان باعث فروپاشي دولت آلتين اوردا گرديد. در مرحله‌ي اول «آق اوردا» كه اساس و شالوده‌ي خان نشين در قزاق و ازبك بود جدا شد. بعداً نوقاي اوردا و در اواسط قرن 15/م خان‌نشين‌هاي سيبريه، آستاراخان و كريمه تشكيل شدند. در دوره‌اي كه آلتين اوردا، مقدار زيادي ازقدرت خود را دست داده بود، شاهزاده‌اي به نام «اولوغ محمد» از آلتين اوردا جدا شد و با يك نيروي كوچك به سرزمين بلغار آمد و در سال 1439/م خودش را به فرمانرواي خان‌نشين قازان اعلام نمود (عبدالله بطال تايماس)

  تداوم هرج و مرج موجود در داخل آلتين اوردا و منازعات شاهزادگان و خوانين باعث شد تا دولت نتواند به امور جاهاي دور دستي چون بلغار- قازان رسيدگي نمايد. كشور رهبري نداشت و چون به پريشاني و آشفتگي گرفتار آمده بود، اهالي قازان با مسّرت و خوشحالي فراوان از «اولوغ بيگ» استقبال نمودند. به همان میزان که قدرت آلتين اوردا كاهش مي‌يافت ، حملات روس‌ها نیز به سرزمين بلغار افزايش پيدا مي‌كرد . اهالي قازان در جنگ اولوغ محمد عليه روس‌ها از او پشتيباني مي‌نمودند. مورخين روس از ده بار حمله‌ي روس‌ها به قازان در دوره‌ي آلتين اوردا خبر داده‌اند.

با اينكه مرزهاي خان‌نشين به روشني مشخص نشده ،بديهي است كه قلمرو گسترده‌اي را در اختيار داشته است. در اين خان‌نشين غير از تركان مسلمان، چوواش‌ها، موردوا (Mordva)، ماري‌ها و وتياك‌ها (Votiak)ي منسوب به فنلاندیان و غيره مي‌زيسته اند.

  شيوه‌ي زندگاني مردم خان نشين قازان به همان شكلي كه در دوره‌ي بلغارمرسوم بود ،تداوم يافت. تجارت كه در دوره‌ي آلتين اوردا، دچار سير قهقرايي شده بود، در زمان خان‌نشين قازان احياء شد. شهر قازان، مركزي براي انتقال و داد و ستد كالاهاي آسيايي و اروپايي گشت. در بهار نمايشگاهي در شهر برپا مي‌شد. فراواني حيوانات وحشي در جنگل‌هاي وسيع كشور، منبع ثروت زيادي براي آن بود. وجود جنگل فراوان، باعث ترقي زنبورداري و توليد الوار گرديد. تخصّص در زمينه‌ي فلزكاري و ساختار وسيع صنايع دستي- كه ريشه در تاريخ داشت- به رشد و ترقي بسيار در صنايعي چون چرم سازي، سفالگري، آجرپزي، مسگري، زرگري، آهن و فولاد منجر گرديد. قازاني‌ها به شكار و ماهيگيري نيز مي‌پرداختند و كمك زيادي به توسعه اقتصادي مي‌نمودند.

خان‌نشين قازان با ثروت و سطح بالاي تمدنش، علاقه‌ي جوامع ديگر را آنچنان به خويشتن جلب نمود كه هبرتشتاين (Hebertstein)- سياح قرن 16/م اينگونه نوشته است. قازاني‌ها نسبت به ديگر هم تباران خويش بسيار متمدن‌ترند. زيرا ايشان زمين‌هايشان را شخم مي‌زنند و مي‌كارند، در خانه زندگي مي‌كنند و به انواع معاملات مي‌پردازند. شاهزاده‌ي مسكوي، آ. كوربسكي (A.Kurbskiy) كه بعداً در واقعه‌ي فتح قازان مشاركت نمود، در توصيف مناطق شمالي سرزمين قازان مي‌نويسد: در آنجا همان‌گونه كه كشتزارها بسيار وسيع هستند، محصول فراواني نيز بدست مي‌آيد. سهم مالكانه‌ي ميرزاها (اميرزاده‌ها) و اشراف، به حد حیرت‌آوري زياد است. به روستاهاي فراواني بر مي‌خوريم. گله‌هاي حيواناتشان بي‌شمارند.

در طي تاريخ اين ثروت خان‌نشين قازان توجه روس‌ها را به خود جلب مي‌نمود. روس‌ها مي‌خواستند به هر بهانه‌اي كه شده، اين تمدن را پايمال نمايند و در حسرت از بين بردن بازرگانان، هنرمندان و قوم فوق‌العاده كوشاي تاتار، مي‌سوختند. بدين سبب مداوماً به خان‌نشين قازان حمله مي‌آوردند. در نتيجه‌ي جنگ‌هاي پايان ناپذيري كه با مسكو صورت گرفت، دولت قازان گرفتار ضعف و فتور شد. در روند فروپاشي، عدم توافق اميرزادگان و اختلاف فكري و عناد و دشمني گروه‌هاي سیاسی، دسته‌ي طرفداران روسيه- كه با تكاپوهاي آن كشور پديد آمده بودند- وظيفه‌ي خيانت بار و همراهي خود را به شكل تام و تمام اجرا نمودند.

با فروپاشي داخلي دولت قازان،بر شدت گستاخي‌هاي روس‌ها نيز افزوده شد. براي تصرف پايتخت خان‌نشين قازان حملات بي‌وقفه ای صورت مي‌گيرد. در فاصله‌ي سالهاي 1547 تا 1550/م ايوان مخوف تزار روسيه به هجوم‌هاي مداوم خويش عليه قازان دست زد، اما نتوانست قازان را فرا چنگ آورد. او در سال 1551/م بر روي تپه‌اي مرتفع كه در 40-30 كيلومتري غرب ملتقاي رودهاي زويه (Zuye) (Sriyaga) و ايتيل (ولگا) قرار داشت، قلعه‌اي بنا نمود. هنوز ساخت اين قلعه به پايان نرسيده بود كه مسكو به اهالي قازان، اين اولتيماتوم (ضرب‌الاجل) سه ماده‌اي را ارسال نمود:

1- پذيرش حاكميت مسكو بر منطقه‌ي تاو ياغي (Tav Yagi) كه در ساحل راست رود ايتيل واقع است.

2- تسليم نمودن سويوم بيكه خان (Suyum bike han) - مادر اوتومیش خان خردسال- كه به نيابت از پسرش امور دولت را مي‌چرخاند- به مسكو.

3- آزاد نمودن همه‌ي اسراي روس كه در قازان اسيرند.

همه‌ي اين درخواست‌ها از طرف اشراف قازان پذيرفته مي‌شود. سويوم بيكه و پسرش در 11 اوگوست 1552/م به مسكو تحويل و تسليم مي‌گردند. (عبدالله بطال تايماس)

  سويوم بيكه- دختر يوسف ميرزا، خان نوقاي- در ماه اوگوست سال 1533 عروس خاندان خان‌ قازان شد. او در اوگوست سال 1551 به عنوان گروگان تسليم روس‌ها گشت. دختر خان امیر‌نشين نوقاي- كه به سبب وجاهت و خردمندي شهرت يافته بود، در سال 1533 با جانقالي (Cangali)- كه در سال 1532 بر تخت امارت قازان جلوس كرده بود- ازدواج كرد. هر چند جانقالي به ظاهر خان قازان بود، در واقع نتوانست و موفق نشد، دولت مستقلي ايجاد نمايد. او بر اساس رهنمودهاي واسيلي شاهزاده روسي به اداره‌ي امور مي‌پرداخت. (جانقالي خود از اعضاي خاندان خان‌نشين قاسم، از همسايگان خان‌نشين قازان بود) دولت دست نشانده‌ي جانقالي، سه سال بر قازان حكم راند. در سال 1535 حركت استقلال طلبانه‌اي در شهر قازان صورت گرفت. او از تخت بزير كشيده شد و اعدام گشت. پس از كشته شدن جانقالي، صفا گراي- كه قبلاً نيز فرمانرواي خان‌نشين قازان بود- از كريمه فرا خوانده شد. از اين تاريخ به بعد، صفا گراي براي دومين بار فرمانروايي خان‌نشين قازان را بر عهده گرفت. صفاي گراي چهار همسر داشت، پس از مرگ يكي از همسرانش با سويوم بيكه ازدواج نمود. اما چون سويوم بيكه مي‌خواست یگانه همسر او باشد، خواستار طلاق داده شدن همسران ديگر وي گرديد. يكي از اين همسران، دختر خان سیبريه و ديگري دختر خان آستارا خان بود. در نتيجه صفا گراي گرفتار شرايط دشواري گردید. ضمن اينكه اين امر به عنوان يك اشتباه تاريخي سويوم بيكه ثبت شده است.

صفاي گراي خان به كشور، ملت و حاكميت آن بي‌نهايت علاقه داشت. بدين خاطر سال هاي طولاني اجازه‌ي نفوذ روس‌ها را نمي‌داد. اين امر روس‌ها را بسيار نگران نمود. در تاريخ 1546/م- اين خان افسانه‌اي به علت ناشناخته‌اي درگذشت. سويوم بيكه بيوه شد و پسرش- اوتوميش گراي متولد1547 -يتيم گشت. مقام خاني به اوتوميش گراي پسر صفا گراي واگذار مي‌شود. به خاطر سن كم، فرمانروايي در اختيار مادرش قرار مي‌گيرد. سوسوم بيكه كه صفاگراي را بسيار دوست مي‌داشت و 14 سال با او زيسته بود، در حكومت از همان شيوه‌ي مرسوم دوره‌ي شوهر پيروي مي‌نمود. او سعي نمود دولت را مستقل و با حفظ حاكميت اداره نمايد. اين وضع باعث عدم رضايت روسيه- كه مقدمات لازم براي اشغال قازان را فراهم آورده بود- گرديد. ايوان چهارم تزار روسيه، ضمن توجه و عنايت به كشمكش‌هاي داخلي قازان، اولتيماتوم سه ماده‌اي فوق‌الذكر را صادر نمود و قازان، سويوم بيكه و اوتوميش گراي را در اختيار گرفت. تزار روسيه قولي را كه در خصوص عدم تعرض داده بود زير پا گذاشت. او شهر قازان و پيرامون آن به مسافت 50 كيلومتر را به شاهزادگان و مالكان واگذار نمود. مردماني را كه بر آن زمين‌ها مي‌زيستند طي خونين‌ترين قتل عام‌هاي تاريخي از دم تيغ گذراند.

بر ولگا خون جاري مي‌شود، ولگا رنگ خون به خود مي‌گيرد. آنها كه جان سالم بدر بردند، از سرزمين آبا و اجدادي خويش فرار نمودند. ايوان مخوف مي‌خواهد  مردم را به زور به پذیرش آئین مسيحيت  وادارد.  می خواهديكي از بزرگترين نمونه‌هاي ادغام و يكسان سازي را بكار بسته،  مردم را «روس» نمايد. عناوين ميرزايي (شاهزادگي) آنهايي كه دست به مقاومت زدند، لغو و همه‌ي مايملكشان مصادره گرديد. تمام موسسات اسلامي تخريب شد. علماي اسلامي (روحانيون) به قتل رسيدند. مردم به بردگي درآمدند. آنهايي كه نمی خواستند مسيحيت را بپذيرند، به سيبري، آستاراخان، قفقاز، كريمه و آسياي ميانه مي‌گريزند. در آن زمان تاتارهايي كه به جنگل‌ها پناه برده بودند، هنگام ملاقات با يكديگر مي‌گفتند: هامان اسن مي‌سيز: آيا سالم هستيد؟ اين جمله امروزه به صورت اسن مي‌سيز و در معناي سلام كاربرد دارد.

پس از اينكه خان‌نشين قازان منقرض شد، ديگر نه پي جويي تاريخ قازان و نه بستن شمشير و خنجر مجاز نبود. كاردهاي آشپزخانه را با زنجيري به سكو (كابينت) مي‌بستند. به كمر بستن خنجر- حتي براي سر بريدن حيوانات نيز ممنوع شد. (موساغيت حبيب اولين) سویوم بيكه كه هجده سال از زندگيش را در قازان گذرانده بود، پس از فروپاشي خان نشين قازان، به شاه غالي (Şahgalı) فرمانرواي خان‌نشين قاسم- كه فردي خائن و همدست روس‌ها بود- ترويج گرديد. در مورد روزهاي واپسين عمر و محل دفن او اطلاعی نداريم. پسرش اوتوميش گراي بدست روسيان غسل تعميد شد و الكساندر نام گرفت. او در 18 سالگي درگذشت. علت مرگش معلوم نيست. قبر او در باغچه‌ي كليساي آرخانگلسك كرملين مسكو و در كنار مقبره‌هاي تزار روسيه است. (راويل فخرالدين اوف)

بعد از خان‌نشين قازان كه در 2  اكتبر سال 1552 استقلالش را از دست داد، به ترتيب خان‌نشين آستارا خان در سال 1556، خان‌نشين سیبري در سال 1582 و خان‌نشين كريمه در سال 1783 استقلال خويش را از دست دادند و به صورت مستعمره‌ي روس درآمدند. اين ملت‌ها امروزه تا مرز نابودي  پيش رفته‌اند، چون از يكديگر حمايت و پشتيباني ننمودند.

تاتارهاي كناره‌هاي رود ايتيل تا زماني كه كاترين (مادر بزرگ تزارEbi Patşa) به قدرت رسيد- اسلام خود را مخفيانه حفظ و حراست می نمودند. در سال 1788، كاترين تزارين روسيه براي گشودن يك نهاد ديني، به شهر اوفا وارد شد. در همين اثنا اجازه‌ي ساخت يك مسجد را صادر نمود. بدين صورت او مقدمات لازم را براي بدست آوردن حاكميت سياسي در منطقه‌ي ايتيل- اورال فراهم نمود. البته مديريت نهاد اسلامي مفتي گري اوفا را به يكي از مسلمانان منطقه واگذار ننمود. مفتي نه بر اساس نظرخواهي و رضايت مردم، كه مستقيماً از طرف حكومت تزاري تعيين و نصب مي‌شود.

در سال 1804 دانشگاه قازان گشايش مي‌يابد. اين دانشگاه به عنوان دومين دانشگاه بزرگ روسيه شناخته شده است. دانشگاه در ابتدا متشكل از دانشكده‌هاي پزشكي، حقوق و زبانشناسي بود. اما و البته امكان تحصيل و آموزش مسلمانان در اين دانشگاه موجود نبود. به نوشته‌ي مورخ معروف باشغورت- احمدذكي وليدي توغان- در ورودي باغچه‌ي اين دانشگاه تابلويي با اين مضمون آويخته بودند: «ورود سگ‌ها و تاتارها ممنوع».

كشور تاتار كه تا انقلاب بلشويكي 1917 ولايت (استان) گوبرنيا (Guberniya) ناميده مي‌شد، طبق قانوني كه به امضاي ولاديمير لنين رسيده بود، از سال 1920 جمهوري شوروي سوسياليستي خود مختار نام گرفت. بلشويك‌ها براي اينكه قدرت و حاكميت را فرا چنگ آورند، وعده دادند كه مليت‌هايي كه در روسيه تزاري زندگي مي‌كنند، حق برابري و مساوات و حق تعيين سرنوشت خويش را بدست خواهد آورد. نتيجه‌ي اين تبليغ و وعده  آن بود كه نه تنها روس‌ها كه ديگر ملت‌ها نيز در كنار بلشويك‌ها قرار گرفتند. بلشويك‌ها با كمك و حمايت آنها در اکتبر سال 1917 قدرت را قبضه نمودند. در ماه نوامبر همان سال، اعلاميه‌ي حقوق مليت‌هاي روسيه را پذيرفتند. در اين مرحله شاهد قانوني شدن وعده‌هاي داده شده بلشويك‌ها هستيم. اما از حق تعيين سرنوشت فقط فنلاندي‌ها و لهستاني‌ها بهره بردند. براي مليت‌هاي ديگر اين حق تعيين سرنوشت به رسميت شناخته نشد. بلشويك‌ها برابري و حق تعيين سرنوشت را به باد نسيان سپردند و در ماه ژانويه 1918 بدون اينكه نظر و راي مليت‌هاي روسيه را بخواهند و بپرسند، دولت امپرياليست فدراسيون روسيه را بنا نهادند. قزاق‌ها، ازبك‌ها، قرقيزها، تركمن‌ها و تاجيك‌ها، جمهوري‌هاي خود مختار اين فدراسيون بودند. در سال 1922 اين ساختار باز هم بزرگتر شد و اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي پا به عرصه نهاد و بر اساس مليت، جمهوري‌هاي مستقل و خود مختار شكل گرفتند. اما حكومت شوروي ساخته‌ي بلشويك‌ها نه تنها اعلاميه‌ي پر طمطراق پيشين را فراموش نمود، بلكه آذربايجان و گرجستان را كه مدتي قبل از روسيه جدا شده بودند، با اعمال زور و قدرت به فدراسيون روسيه وارد نمودند. حتي جمهوري‌هاي دموكراتيك بالتيك- كه مدت بيست سال و به صورتي مستقل و خارج از روسيه زيسته بودند، اشغال نموده آنها را نيز شورايي ساختند. (عبدالله بطال تايماس)

در سالهاي 1930 جريان درجه‌بندي كيفي مليت‌ها آغاز مي‌شود. ملت درجه‌ي اول: روس‌ها، ملت درجه دوم: جمهوري‌هاي مستقل شوروي سوسياليستي، ملت درجه‌ي سوم: جمهوري‌هاي خود مختار (تاتارستان در اين طبقه قرار داشت)، بعداً سرزمين‌ها و مناطق خود مختار و در درجه‌ي پنجم: گروه‌هايي كه به آن‌ها حق خودمختاري داده نشده بودند (گروه‌هاي اقليت) تاتارها با اين فكر كه انقلاب به نفع اقليت‌ها خواهد بود به بلشويك‌ها اعتماد نمودند. در طي انقلاب گروه‌هاي طرفدار بلشويك‌ها را بوجود آوردند. اين  گروه ها در منطقه‌ي ايتيل- اورال به فعاليت پرداختند. بلشويك‌ها منافقانه تظاهر می كردند كه از تشكيل كنفرانس روشنفكران در ايتيل- اورال به گرمي استقبال مي‌نمايند. بعدها به جاي كنفرانس موضوع تشكيل جمهوري‌هاي ملي مطرح گرديد. اگر چه بنظر مي‌رسيد كه فكر تشكيل جمهوري تاتار- باشغورت توسط تاتارها و باشغورت ها- از حمايت لنين و استالين نيز برخوردار شود، بعدها وقتي كه واحدهاي نظامي تاتار- باشغورت براي جنگ به سمت آسياي ميانه اعزام شدند، به اين بهانه كه بلشويك‌هاي روسيه قازان و حوالي نزديك آن ،توسط چك‌هاي سفيد محاصره شده است، جمهوري خودمختار باشغورت را ايجاد نمودند. بدينگونه در سال 1920 در بخش بسيار كوچكي ازقلمروی تاتار سابق، جمهوري خودمختار تاتارستان تشكيل مي‌گردد.

براي اينكه جلوي اعتراض تاتارها و باشغورت‌ها را بگيرند ، تا در آينده خواستار تشكيل يك جمهوري مستقل نشوند و براي اينكه از جهت مرزهاي سياسي تسهيلاتي فراهم نشود، مرزهاي مشترك باشغورستان و قزاقستان را نيز بر هم زدند و در منطقه‌اي كه محل زندگاني مردمان تاتار بود، منطقه‌اي مسكوني به نام «سرزمين اورنبورگ» تشكيل دادند.

تاتارها چندين بار خواستار موقعيّت «جمهوري مستقل» شدند و به كميته‌ي مركزي كمونيست مراجعه نمودند، اما جوابي كه شنيدند اين بود : تاتارستان با كشورهاي بيگانه مرز مشترك ندارد، اگر به شما اين اجازه داده شود، ديگران نيز اين تقاضا را مطرح خواهند نمود.

در دوره‌ي جمهوري خودمختار، استقلال تاتارها تا حدود امحای کامل و نابودي پيش رفت و حقوق اساسي تاتارها، ارزش‌هاي ملي، زبان مادري ایشان در معرض فراموشي قرار گرفت. تاتارستان فقط 6/1% اقتصاد خود را صاحب بود. 4/98% درآمد ملت به بودجه‌ي اتحاد جماهير و وزارت‌خانه‌هاي روسيه اختصاص مي‌يافت.

در جمهوري تاتارستان كه 838/67 كيلومتر مربع وسعت دارد، مليت‌هاي تاتار، روس، چوواش، ماري و اودمورت، زندگي مي‌كنند. در سرشماري كه سال 1993 صورت گرفته، 52% جمعيت تاتار تبار بودند، در تاتارستان 43 مركز اداري، 19 شهر، 22 قصبه، و 3163 روستا وجود دارد. نسبت شهرنشينان 70% است. پايتخت تاتارستان چهارميليوني، قازان است كه 1/300/000 نفر جمعيت دارد. دومين شهر بزرگ آن چاللي است با 600/000 نفر جمعيت، توبن كاما با 250/000 نفر جمعيت، المت (Elmet) با 120/000 جمعيت. فاصله‌ي شمال تا جنوب تاتارستان 290 كيلومتر و مسافت بين غرب تا شرق 460 كيلومتر است. تاتارستان با جمهوري‌هاي باشغورستان، چوواشيه، ماري‌ال، و اودمورت و مناطق سامارا، اوليا نوسك و اورنبورگ همسايه است.

در سال 1985 نقطه‌ي عطف مهمي در تاريخ اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي است. ميخائيل گورباچف كه به دبير كلی حزب كمونيست شوروي برگزيده شده بود، در پلنوم كميته‌ي مركزي حزب كمونيست، پيشنهادهاي اصلاحي خودرا بيان نمود. در ماه فوریه كنگره‌ي حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي، برنامه‌هاي پرستورايكا وگلاسنوست را پذيرفت. در نتيجه اتحاد شوروي شاهد اصلاحات همه جانبه‌اي گشت.


مطالب مشابه :


شركتهاي داراي مجوز فعاليت واردات خودرو / منطقه آزاد ارس

جامع ترین اخبار منطقه آزاد ارس و جلفا - شر اوغور تجارت




استخدام در دفتر تجارت ارس جلفا در جلفا

استخدام در دفتر تجارت ارس تحصیلات جهت فعالیت در بخش فروش شرکت اوغور تجارت ارس دفتر




نام های زیبای ایرانی (گیلكی – تركی – كوردی – لری -فارسی –و ... )

تَجیم :تجارت ،خرید وفروش * اوغور :موفقیّت،نیکی،بخت




تاريخ تاتار ترجمه ی: محمد قجقی

و به عنوان و نام بخش بزرگي از قوم ترك، با اقوام و ممالك بيگانه به تجارت مشغول بوده‌اند.




اس ام اس تبریک عید نوروز به زبان ترکی

یئنی ایلیز جان ساغلیغی، اوغور و سعادتله دولو اولسون.نئچه بئله بایراملارا! * تجارت




تعدادی از لغات اصیل تورکی

اوغور بخير = اوغور بهار اعتقاد دارد که اصل اين واژه از زبان سانسکريت و در مراوده و تجارت با




دانلود مجموعه آهنگ های بی کلام و خاطره انگیز (1)

ارتاش، حسرت گؤل‌تکین، ارول پارلاک، عارف ساق، کارل ساندرز، ارکان اوغور و حقوق تجارت.




يک هزار واژه اصيل تركي در پارسي ( بخش اول)

(و آس = نيت خير ، اوغور ، نام قوم معروف مضاربه ، با سرماية ديگران تجارت




مشاغل در وایقان

با شیوع قالیبافی مشاغلی نظیر رنگرزی و تجارت قالی "فلانی اوستا اولمامیش کلاف اوغور لو




ترکی قیز آدلاری و معادل فارسی آنها

اوغور :موفقیّت،نیکی،بخت ،طالع . تجارت ،خرید وفروش * تَرگول :گل نوشکفته ،شکوفه تازه .




برچسب :