ديروز تو بازار طلا

ديروز كه رفته بودم خريد يه دفعه چشم افتاد به بازار طلا . نرفته بودم طلا بخرم رفته بودم كيف بخرم اما نمي دونم چرا طلا فروشيا توجه ام رو جلب كرد . همين طور كه تو بازار طلا قدم ميزدم و راه ميرفتم و از ديدن طلا ها لذت ميبردم . يه دفعه ياد اون روزا افتادم اون روزا كه مادرشوهرمينا به شوهرم گفته بودن با سيصد تومن يه انگشتر برا حلقه بخريم و من و همسري نميدونم چند روز گشتيم واقعاً يادم نيست اما فكر كنم چند هفته اي شد . تو خونه بابا و مامانم ميخنديدند ميگفتند چقدر شما ميريد طلا ميبينيد؟ يعني انقدر تو مشكل پسند بودي ؟ تيكه مينداختند ميدونستند كه ما پولمون برا حلقه كافي نيست . يه بار بابام يواشكي بهم گفت اگه پول كافي نيست تو پول بزار روش تا بتونيد انتخاب كنيد اما همسري زير بار نميرفت ميگفت بايد پول حلقه رو ما بديم همشو . اون روزا واقعاً حالم از طلا فروشيا بهم ميخورد هي ميرفتيم تو مغازه و قيمت ميكرديم دريغ از يه حلقه زير هفتصد هزار تومن . همسري هم ناراحت بود هر بار يه حلقه ي نازك تر انتخاب ميكردم كه شايد ارزون تر بشه اما نه تنها ارزون تر نبود گرون ترم بود چقدر زجر كشيديم .

موقع سرويس خريدن هيچ وقت يادم نميره با اون قيمت فقط ميشد برا بچه ها سرويس خريد نه برا عروس ميگفتند بايد با يه ميليون يه سرويس انتخاب كني .آخرشم مجبوري يه سرويس يك وسيصدي انتخاب كرديم ساده ساده بدون نگين تازه گوشوارهشم بر نداشتيم و گرنه ميشد يك و ششصد . مامانم ميگفت اين كه سرويس نيست نيم سته . از اون ورم خاله ام زنگ زده بود گفته بود اون سرويس نيست بايد برا عروسي يه سرويس ديگه بخرن كه درست حسابي باشه .

هر عيدي ميشد اونا نميومدن هيچي ام نمي اوردند اونوقت فك و فاميل دوست و آشنا از آدم ميپرسيد كه مادرشوهر تينا چي اوردند برات آدم چي جواب ميداد آخه؟ من كه فقط : سكوت !!!!!!!!!!!!!

 دريغ از يه طلا كه تو طول دوران نامزدي برام بخرن . آخرش براي اينكه يه وقت دعوا نشه يه بار عيد نوروز خودم رفتم يه زنجير خريدم دادم به همسري تا خانواده محترمشون بردارن همون زنجير رو بيارن واقعاً چه جوري روشون شد زنجيري كه خودم خريدم رو با آب و تاب و كادو كرده و با افتخار و پز  ور دارن بيارن خونه ي ما يعني چي فكر كردن اگه دختر خودشون بود چه حالي ميشدن .

دلم خيلي شكسته اون روز كه رفته بوديم مسافرت كه بهتون گفتم احساس ميكنم دوستشون دارم واقعاً الان دوستشون دارم ولي واقعاً نميتونم ببخشمشون واقعاً دلم خيلي شكسته اون روزا رو نميتونم از مغزم پاك كنم نميتونم فراموش كنم با هر تلنگري دوباره خاطراتم زنده ميشه چقدر زجر آورده

من و همسري چقدر دستمون خالي بود و چقدر اين حرفا زجرمون ميداد اون روزا تنها چيزي كه براي خودمون مهم نبود طلا بود ما تو فكر خونه بوديم اما حرفا و دنبال طلا گشتن با پول كم چقدر دوتامون رو اذيت ميكرد يادم نميره مادر شوهر م روزي كه قرار مدارا رو ميذاشتيم گفت يه سرويس حق عروسه !!!!!!!!!!!!!!!!!!و موقع خريدن سرويس به من ميگفت حالا از من طلا ميخواي ؟؟؟؟ و من چقدر زجر كشيدم تا اين جمله رو بگم كه بله

من ازشون هيچي نميخوام ولي اگه ميتونند بيان اين زجري كه تو دلم هست اين دردي كه از روزاي افسردگي تو دلم مونده رو بيرون كنند اون دردي كه از نيش زبون فاميل خودم به خاطر كوتاهي هاي اونا كشيدم تازه در حالي كه واقعاً دستشون خالي نبود و پول هم داشتن فقط دلشون نميومد برا عروسشون خرج كنن كه بعدشم همه ديدن كه مادر شوهرم يه جهاز كامل خريد و خونشم بازسازي كرد كي ديده مادرشوهر دم عروسي پسرش فرش و مبل و تلوزيون و ماشين لباس شويي و گاز و لوستر براي خونه خودش و سرويس خواب و ميز تحرير و كمد و ميز توالت  برا اتاق دخترش بخره و بعدشم بنايي و نقاشي كنه بعدش به عروس بگه پول نداريم برا تو طلا بخريم

ديروز طلا كه نميخواستم بخرم يعني پولش رو نداشتم تازه حالمم بد شد . خاطرات بدم برام مرور شد از ديروز تا حالا هم هر چي خاطره بد از خانواده شوهرم داشتم اومده تو مغزم هي داره تكرار ميشه خدايا خودت كمك كن از اين فكرا راحت شم من كه الان  ديگه از اونا هيچي نميخوام. خونه زندگي شونم هر چي بهتر باشه باعث افتخار منه .سر تا پاشونم كه طلا باشه ذره اي حسادت تو وجودم نيست . هيچي چشمي ام كه به مال اونا ندارم . پس چرا اين خاطرات انقدر زجرم ميده؟؟؟؟ آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


مطالب مشابه :


خرید سرویس طلا

رسیدیم به خرید سرویس طلا که مثلا قرار بود ننه پارسا برام بخره و هدیه اونا باشه. قولش رو هم از قبل داده بود. یه روز عصر هستی و پارسا اومدن دنبال من تا بریم خرید.




سمیرا( سرویس طلا)

یک ماه قبل از عروسی من و رضا بود... قرار بود من و رضا بریم واسه خرید سرویس طلا... خواهری بزرگم خونه تنها بود خود رضا دعوتش کرد باهامون بیاد...پسملیش رو داد به مامی و




ديروز تو بازار طلا

همين طور كه تو بازار طلا قدم ميزدم و راه ميرفتم و از ديدن طلا ها لذت ميبردم . يه دفعه ياد اون روزا ... و موقع خريدن سرويس به من ميگفت حالا از من طلا ميخواي ؟؟؟؟ و من چقدر زجر




ماجرای خرید سرویس طلا

همیشه سلام به سامم این دفعه سلام به دوست جونام. وای از دیروز دلم نمیخواد چیزی بگم که نمیدونید چی شد. خیلی شب بدی بود. آخه رفتیم برای خرید سرویس که همون مغازه اول




سرویس طلای دختر خاله ... :)

سرویس طلای دختر خاله ... :). سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۲ :: 1:32 :: نويسنده : محمد حامد. دختره تو گوگل سرچ کرده: قیمت سرویس طلای دختر خاله م؟ . . . . . . گوگل پاسخ داده :




سرویس قیمت روز و لحظه ای طلا و سکه

مهربان سیتی (شهر مهربان) - سرویس قیمت روز و لحظه ای طلا و سکه - در مورد وقایع و اتفاقات و مسائل روز شهر مهربان ( آذربایجانشرقی )




عکس سرویس طلای خودم(دلسا)

دوستای گلم اینم عکس سرویس طلای منه 51 گرمه سال 90، 4700 گرفتیم،ببخشید با گوشی عکس گرفتم بی کیفیته. برچسب‌ها: سرویس طلا, عکس طلا




برچسب :