درس1 ادبيات فارسي3 انساني

درس اول               

                                           ستايش خدا

خواجوي كرماني : شاعر قرن هشتم

خمسه پنج مثنوي است كه يكي از آنها مثنوي «گل و نوروز» مي باشد .

وزن شعر : مفاعيلن مفاعيلن فعولن . بحر : هزج مسدس محذوف

1ـ به نام نقش بند صفحه ي خاك                 عذار افروز مه رويان افلاك

نكات مهم : نقش بند : نقاش ، نگارگر ، استعاره از خداوند / عذار افروز : زيبايي دهنده ، روشني دهنده /مه رويان افلاك : فرشتگان / افلاك : جمع فلك ، آسمان ها / خاك : مجاز از زمين ،

صفحه ي خاك: اضافه ي تشبيهي (آرايه ي تشبيه ) / نقش بند و صفحه : مراعات نظير / خاك و افلاك : تضاد

معني : به نام پروردگاري كه نقاش و آفريننده ي جهان خاكي و زيبايي دهنده ي فرشتگان و زيبا رويان آسماني است . ( زيبارويان آسماني مي توانند ستارگان درخشان نيز باشند )

2ـ عبير آميز انفاس بهاري                    زبور آموز كبك كوهساري

نكات مهم : عبير : عطري خوش بو / عبير آميز : خوش بو كننده /انفاس: جمع نفس ، استعاره از نسيم هاي بهاري / زبور : مجموعه ي سرودهاي حضرت داود (ع) ، كتاب آسماني حضرت داود ، در اين جا مجازاً به معناي آواز و صداي خوش حضرت داود است زيرا آن حضرت به صداي خوش معروف بودند ./ آميز و آموز : جناس ناقص / آرايه ي تلميح نيز دارد .

معني : به نام خدايي كه نسيم بهاري را خوش بو گردانيد و آواز به كبك كوهساري آموخت .

3ـ گهر بخشنده ي ابرتتق بند                  زرافشاننده ي صبح شكر خند

نكات مهم : گهر :گوهر ، استعاره از قطرات باران /تتق: چادر ، پرده ي بزرگ ، تتق بند : سازنده ي سرا پرده و چادر / ابر تتق بند : استعاره مكنيه ( تشخيص ) /زر: استعاره از پرتو خورشيد ، آفتاب / صبح شكرخند : آرايه ي تشخيص دارد . خنده ي صبح به معناي طلوع صبح است .

ياد آوري : آرايه اي تشخيص نوع خاصي از استعاره ي مكنيه است كه در آن مشبه به انسان باشد يعني صفتي انساني به غير انسان نسبت داده شده باشد .

معني :خداوندي كه به ابري كه در آسمان چادر زده ، باران داده و به آسمان هنگام طلوع صبح ، پرتوهاي طلايي خورشيد را بخشيده است .

4ـ خداوندي كه در ذاتش علل نيست               جهان داري كه در ملكش خلل نيست

نكات مهم : ذات : وجود و حقيقت هر چيز / علل: علت ها / ملك : حكومت ، فرمان روايي / خلل: اشكال ، اختلال .

يادآوري : ملك : حكومت ، فرمان روايي ؛ ملك : دارايي ، زمين ؛ ملك : فرشته ؛ ملك : پادشاه

آرايه هاي ادبي : جناس نافص:  علل و خلل / ايهام در علل : علت ها :

1ـ بيماري ؛ مصراع اول در اين حالت : خداوندي كه ضعف و بيماري به وجود او راه نمي يابد .

2ـ علت پديد آورنده ؛ مصراع اول در اين حالت : خداوندي كه علت العلل است و به علت پديد آورنده ، نياز ندارد .

معني : خداوندي كه علت العلل است و به علت نياز ندارد  ، ضعف و بيماري به وجودش راه نمي يابد و پادشاهي است كه اشكال و نقصي در فرمان روايي و حكومت او نيست .

5 ـ نه در ايوان قربش وهم را بار              نه با چون و چرايش عقل را كار

نكات مهم : قرب : نزديكي / ايوان قرب : اضافه ي استعاره ي ( استعاره ي مكنيه ) / وهم : خيال ، گمان / بار: اجازه ي ملاقات / چون و چرا : چگونگي ، كيفيت / بار يافتن ( اجازه ملاقات يافتن ) براي « وهم » آرايه ي تشخيص ( جان بخشي يا آدم نمايي ) است .

مصراع اول تلميح دارد به كلام علي (ع) : «لايدركه بعد الهمم  و لايناله غوص الفطن » ( اهتمام و هوشمندي انسان ها هرگز او را در نخواهد يافت .)

معني : نه وهم و خيال مامي تواند اجازه ي نزديك شدن به شناخت خداوند را بيابد و نه عقل ما مي تواند چگونگي ذات او را در يابد .

 6 ـ كسي با او نه و او با همه كس              نماند هيچ كس ، او ماند و بس

هر دو مصراع تلميح دارد. / نمانَد: باقي نمي ماند / مصراع اول آرايه ي عكس دارد. / مفهوم «كسي با او نه»: اشاره به يگانگي خداوند و بي شريك بودن اوست. «او با همه كس»: به مفهوم آن است كه خداوند همراه همگان است و به همه نزديك است، همه در محضر خداوند هستند. آيه ي «نحنُ اقرب اليه من حبل الوريد»،‌ (سوره ي «ق» آيه ي16)

مصراع دوم اشاره به آياه قرآن دارد: «كل شئٍ هالك الا وجهَهُ» و كلُّ مَن عليها فان».

معني: كسي همراه او نيست در حالي كه خداوند با همه هست و همه را ياري مي كند. هيچ كس باقي نمي ماند و فقط اوست كه جاويدان و ابدي است.

7ـ نهد در نار، نور و مهره در مار                  دهد از نيش نوش و خيري از خار

جناس ناقص : نهد و دهد؛ نار و نور؛ نيش و نوش؛ خار،‌نار و مار / واج آرايي در حروف «ن» و «ر» . تضاد: نار و نور، نيش و نوش،‌خيري و خار / مراعات نظير: نار و نور؛ مهره مار، نيش / خيري : گل شب بو،‌گل هميشه بهار،‌در اين جا مي توان مطلق گل دانست/ نوش : عسل / «مهره در مار» :‌تلميح به اين عقيده ي قدما كه مهره اي از مهره هاي بدن مار هست كه هر كس آن را داشته باشد،‌محبوب ديگران خواهد شد. عبارت كنايي مهره ي مار داشتن از همين عقيده گرفته شده است.

معني: خداوندي كه در آتش سوزان،‌روشنايي و نور و در مار سمّي،‌مهره ي ارزشمند را قرار داده است؛ از نيش زنبور، عسل و در كنار خار،  گل را آفريده است. (اضداد را در كنار هم جمع كرده است)

8 ـ‌ كند روشن به نرگس چشم مستان             نهد زرين قدح در صحن بستان

نكات مهم: نرگس : گلي است كه در ادبيات فارسي نماد چشم زيباست و چشم را به آن تشبيه مي كنند./ زرين قدح: استعاره از گل زرد (مي توان آن را نرگس زرد يا گل آفتاب گردان دانست) / در ادبيات فارسي صفات مست، بيمار و خواب آلود، براي بيان زيبايي چشم به كار مي رود.

معني : خداوند به وسيله ي گل نرگس،‌چشمان مست را (چشم افرادي را كه مست هستند) روشني مي دهد و گل زرد را (گل نرگس را) در ميان بوستان قرار مي دهد.

9ـ كسي ماهيت ذاتش نداند                  كه كس با او و او با كس نماند

نكات مهم: ماهيت: چيستي، چگونگي،‌حقيقت و نهاد چيزي / نماند : شبيه نيست.

تذكر: نماند در بيت شش يعني باقي نمي ماند. اما در اين جا يعني شبيه نيست./ كه: حرف تعليل است، زيار ،‌چون / آرايه ي جناس: نماند و نداند./

مصراع دوم، آرايه ي عكس و آرايه ي تلميح دارد./ تلميح به آيه ي «ليسَ‌كمثلهِ شئ.» (هيچ چيز مانند او نيست).

معني: كسي چگونگي ذات خداوند را نمي داند زيرا نه كسي شبيه اوست و نه او شبيه كسي است.

10 ـ قديمي كاوّلش را ابتدا نيست               كريمي كآخرش را انتها نيست

نكات مهم: قديم : ازلي،‌بدون آغاز/ آرايه ي تضاد:‌اول و آخر،‌ابتدا و انتها / بيت آرايه ي ترصيع داد.

معني: خداوندي است كه آغاز ندارد (ازلي و بي آغاز است)، و بخشنده اي است كه پايان ندارد (جاويدان و ابدي است)

11 ـ قمر را روشنايي نامه داده                 عطارد را دولت و خامه داده

قمر: ‌ماه / عطارد: سياره ي تير، قدما آن را مظهر دبيري و نويسندگي مي دانستند./ دولت : مركب / خامه: قلم.

آرايه جناس ناقص: نامه، خامه/ مراعات نظير (تناسب): قمر و عطارد،‌دولت ،‌خامه / مصراع دوم لميح به عقيده ي قدما دارد كه ذكر شد.

معني : ماه را روشنايي و درخشش داده و سياره ي تير را مقام دبيري و نويسندگي بخشيده است.

يادآوري: در مصراع اول قمر و روشنايي نامه نقش مفعولي دارند. و در مصراع دوم عطارد‌،دوات و خامه نقش مفعولي دارند. فعل «دادن» از فعل هايي است كه جمله ي چهار جزئي با دومفعول مي سازد.

6 ـ‌يتيمي را حبيب خوش خوانده                زاَدنايش به « اودني» رسانده

نكات مهم: يتيم: منظور پيامبر اكرم (ص) است. /اَدنا: پايين ترين (اسم تفضيل مذكر عربي بر وزن افعل) مرجع ضمير «ش» در مصراع دوم پيامبر است و نقش مفعولي دارد./

«اَواَدني» تلميح به آياتي در مورد معراج حضرت رسول (ص) : فكان قاب قوسين او اَدني (= پس او به فاصله ي دو كمان يا كم تر به قرب الهي رسيد.)

معني: خداوند يتيمي را (پيامبر «ص» دوست و حبيب خويش خواند و او را از پايين ترين درجه به بالاترين مقام يعني معراج رسانيد.

                                               نعت پيامبر (ص)

وزن : فعُولن ،‌فعولن،‌فعل . بحر: متقارب مثمّن محذوف

از ديباچه ي بوستان سعدي . قرن هفتم . قالب مثنوي

1 ـ كريمُ السَّجايا جَميلُ الشّيم               نبيُّ البرايا شفيع الاُمم

نكات مهم: سجايا : جمع سجيه : خوي ها و عادت ها / جميل : زيبا /شِيَم: عادت ها ، سرشت ها / بَرايا: آفريدگان.

معني: او (پيغمبر) داراي خوي هاي نيك و عادات پسنديده است، پيامبر خداست و بر امت و شفاعت كننده ي گروه هاي مردم است.

2 ـ اما رُسُل پيشواي سَبيل                 امين خدا، مَهبطِ جبرئيل

نكات مهم: رسل : رسولان،‌پيامبران./سبيل: راه ،‌طريق،‌در اين جا دين و آيين يكتاپرستي/ مَهبِط: محل فرود آمدن، جاي هبوط.

معني: حضرت رسول اكرم(ص) پيشواي پيامبران و راهنماي دين الهي است. او امانتدار دين خدا و وجود پاكش محل نزول جبرئيل و پيام وحي بود.

3 ـ يتيمي كه ناكرده قران دُرُست                كُتُب خانه ي چند ملت بشست

نكات مهم: ملت: در اين جا به معناي مذهب، دين و آيين است./ كتاب هاي قديم با شستن پاك مي شد و نقشي از آن ها باقي نمي ماند./ مصراع دوم: كنايه است از بي اعتبار كردن و كم رنگ كردن آيين هاي پيشين.

معني: يتيمي كه هنوز قرآن را كامل نكرده بود، مذاهب و اديان بسياري را منسوخ و بي اعتبار كرد.

4 ـ چو عزمش برآهخت شمشير بيم                 به معجز ميان قمر زد دو نيم

نكات مهم: عزم : اراده،‌قصد،‌تصميم/ برآهخت: بركشيد،‌برآورد. / شمشير بيم:  اضافه ي تشبيهي (آرايه ي تشبيه)/ مصراع اول آرايه ي تشخيص (جان بخشي ) دارد.(عزم حضرت رسول شمشير كشيد)./ مصراع دوم تلميح دارد به شقّ القمر: شكافتن ماه كه از معجزات پيغمبر اسلام در برابر درخواست منكران بود.( سوره ي قمر آيه ي 1: اقتربت الساعه و انشقّ القمر: آن ساعت نزديك آمد و ماه شكافته شد.) / مصراع اول بر «نذير» بودن پيامبر نيز،‌اشاره دارد./ بيم و نيم جناس ناقص دارد.

معني: چون تصميم به انذار مشركان گرفت با معجزه ي خود ماه را به دو نيم كرد. (اِنذار : بيم دادن ‌،ترساندن)

5 ـ چو صيتش در افواهِ دنيا فتاد               تزلزل در ايوان كِسرا فتاد

نكات مهم: صيت : آوازه ، شهرت/ افواه: دهان ها : مفرد آن فو يا فم است؛ در اين جا مجاز از سخن / دنيا:‌آرايه ي مجاز دارد( مجاز از مردم دنيا)/كِسرا: معرب خسرو است كه لقب پادشاهان بوده است،‌اما در اين جا مراد از آن انوشيروان است./ ايوان كسرا يا طاق كسرا ايواني است در شهر مدائن كه بنابر روايات،‌هنگام تولد پيامبر (ص) شكاف برداشت.

معني: وقتي شهرت پيامبر عالم گير شد (سر زبان ها افتاد ) ايوان كِسرا شكافت داشت (كه نشانه ي زوال قدرت ساسانيان بود).

6 ـ شبي بر نشست از فلك برگذشت               به تمكين و جاه از مَلَك بر گذشت

نكات مهم: فَلَك : آسمان ،‌بنابر اعتقاد قدما آسمان داراي 9 مرتبه يا فلك بود كه آخرين و بالاترين آن فَلَك الافلاك يا آسمان نهم بود. بنابر روايات اسلامي پيامبر در شب معراج از فلك نم نيز گذشت چنان كه جبرئيل نيز نتوانست همراه او گردد و در آسمان هفتم در كنار درخت سدره المنتهي ماند و فراتر نرفت و گفت كه توان عروج بيشتر را ندارد. براي معراج،‌جبرئيل، امين وحي، اسبي پرنده به نام «براق» را براي پيامبر آورد؛ در بخشي از سفر براق از رقتن باز ماند،‌پيامبر با اسبي ديگر به نام رفرف بقيه ي راه را طي كرد تا به مقاوم قرب رسيد. به تعبير قرآن فاصله ي آن حضرت با خداوند به اندازه ي فاصله ي دو قاب يك كمان يا حتي كمتر بود. به اشعاري كه درباره ي معراج حضرت رسول باشد معراج نامه مي گويند./

تمكين: احترام، توانايي / جاه ك مقام،‌رتبه/ مَلِك: فرشته،‌در اين جا با توجه به بيت هاي بعد ملك وحي (جبرئيل) مورد نظر است. /بيت آرايه ي تلميح دارد.

معني: پيامبر (ص) شبي (بر مركب آسماني خود،‌بُراق) سوار شد و از آسمان ها فراتر رفت و توانايي و احترام او بدان مرتبه بود كه به جايي رسيد كه حتي جبرئيل اجازه ي ورود نداشت.

7 ـ چنان گرم در تيه قربت براند              كه در سدره جبريل از او باز ماند

نكات مهم: تيه: بيابان بي آب و علف كه در آن سرگردان شوند./ قربت: نزديكي،‌تقرب به خدا / تيه قربت: اضافه ي تشبيهي (آرايه ي تشبيه) قرب الهي به بيابان تشبيه شده است؛ وجه شبه: وسعت و پهناوري/ گرم : نقش قيدي دارد. به معناي سريع، تند، با شور و شوق فراوان./ سدره: درختي در آسمان هفتم كه جبرئيل در شب معراج تا آن جا همراه پيامبر (ص) بود، سدره المنتهي.

معني: پيامبر در شب معراج آن چنان با اشتياق و شتاب ،‌صحراي قرب الهي را طي كرد كه جبرئيل در كنار سدره (آسمان هفتم)‌از او عقب ماند (جا ماند)

8 ـ بدو گفت سالار بيت الحرام               كه اي حامل وحي برتر خرام

نكات مهم: سالار: سردار،‌رئيس/ بيت الحرام: خانه ي كعبه،‌هر انسان يا موجودي در آن جا  در امان است و حتي كشتن يك پنده در ان جايز نيست./ سالار بيت الحرام: حضرت رسول اكرم (ص) حامل وحي: جبرئيل/ خراميدن : با ناز راه رفتن.

مرجع ضمير «او» در آغاز مصراع اول، جبرئيل مي باشد.

معني: پيامبر (ص) خطاب به جبرئيل فرمود كه ای حمل كننده وحي، بالاتر بيا

9ـ بگفتا فراتر مجالم نماند                بماندم كه نيروي بالم نماند

نكات مهم: مجال: محل جولان

معني: جبرئيل گفت: از اين جا بالاتر نميتوانم بيايم،‌همين جا ماندم زيرا بالها يم توان پرواز بالاتر از اين را ندارد.

10 ـ اگر يك سرمو فراتر پرم                   فروغ تجلي بسوزد پرم

نكات مهم: فروغ: روشني، درخشش، پرتو/ تجلي: آشكار شدن و نمودار شدن،‌جلوه/ فروغ تجلي: تابش انوار الهي در اثر نمودار شدن جمال حضرت حق/ يك سرمو: كنايه از مقدار بسيار ناچيز و اندك / «پرم» در قافيه : جناس تام است / پَرَم در مصراع اول فعل مضارع از مصدر پريدن و پَرَم در مصراع دوم : پَرِ من ،‌بال من./ «م» در قافيه ي مصراع اول شناسه است اما در قافيه ي مصراع دوم ضمير است كه نقش مضاف اليه دارد. / بسوزد: بر وجه متعدي (گذرا به مفعول) استفاده شده است؛ بسوزاند.

معني: جبرئيل گفت: اگر ذره اي بالاتر بروم،‌تابش پرتوهاي جمال حضرت حق، بالهايم را خواهد سوزاند.

11 ـ چه نعت پسنديده گويم تو را؟                    عليك السلام اي نبي الوَري

نكات مهم: نبيُّ الوري : پيامبر و فرستاده ي خدا بر مردم (وري : مردم)/

معني: چگونه وصف و ثناي تو را بگويم؟ (نمي توانم و زبانم از بيان اين مسئله عاجز است). سلام بر تو باد اي پيامبر و فرستاده ي خدا بر مردم.

12 ـ خدايت ثنا گفت و تبجيل كرد                   زمين بوسِ قدر تو جبريل كرد

نكات مهم: ثنا: ستايش،‌مدح،‌تمجيد/ تبجيل: بزرگ داشتن،‌بزرگ شمردن/ زمين بوسيدن : كنايه از احترام و تكريم فراوان است./ مصراع دوم : خداوند جبرئيل را زمين بوس قدر تو گردانيد (جبرئيل: خدا: نهاد (فاعل) / زمين بوس صفت فاعلي مركب مرخم ف بوسنده ي زمين،‌نقش مسندي. «كرد» به معناي ساخت و گردانيد از جمله فعل هايي است كه هم مفعول و هم مسند مي پذيرد (جمله ي 4 جزيي با مفعول و مسند؛ خداوند جبرئيل را زمين بوس كرد)

معني: خداوند تو را ستود و بزرگ داشت و جبرئيل را تكريم كننده ي تو ساخت.

13 ـ بلند آسمان پيش قَدرت ،‌خجل                تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل

نكات مهم: مصراع اول آرايه ي تشخيص دارد. / آدم :‌حضرت آدم البوالبشر .

مصراع دوم تلميح به حديث نبوي : كُنتُ نبياً و آدمُ بينَ الْماءِ و الطين. من پيامبر بودم ، در حالي كه آدم هنوز در ميان آب و گل بود.

معني: آسمان با آن همه بلندي و عظمت در مقابل مقام رفيع تو،‌از پستي و كوتاهي خود شرمگين است. تو زنده و در نزد خدا محترم بودي در حالي كه حضرت آدم (ع) هنوز به وجود نيامده بود.

14 ـ تو اصل وجود آمدي از نخست             دگر هر چه موجود شد فرع توست

نكات مهم: اصل:‌ ريشه / فرع:‌شاخه / موجود: به وجود آمده.

مصراع اول تلميح دارد به «لولاكَ لَما خَلقْتُ الا فلاك». اي پيامبر،‌اگر تو نبودي هر آينه آسمان ها را خلق نمي كردم.

معني: اي پيامبر تو اصل و هدف خلقت،‌از آغاز بودي و مخلوقات ديگر همه فرع وجود تو هستند.

15 ـ چه وصفت كند سعدي ناتمام؟                 عليك الصلوه اي نبي السلام

نكات مهم: نا تمام : خام ،‌عاجز،‌قاصر

معني: سعدي نا تمام و عاجز چگونه ترا وصف كند؟ اي پيامبر سلام و درود بر تو باد.

حل خود آزمايي درس ۱

1 ـ ‌اين بيت حافظ با كدام بيت از متن درس قرابت مفهومي دارد؟

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت       به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد 

با بيت سوم شعر

2 ـ‌ اين بيت به كدام واقعه اشاره دارد؟ از آن چه مي دانيد؟

شبي بر نشست از فلك برگذشت          به تمكين و جاه از ملك برگذشت

به معراج پبامبر اشاره دارد كه پيامبر به فرمان خدا به معراج مي رود و مقام و منزلت او به حدي مي رسد كه فرشتگان آسمان هم از رسيدن به مقام والاي او در مي مانند و تا سدره المنتهي با پيامبر همراه مي شوند  و از آن مقام بالاتر نمي روند و پيامبر خود به تنهايي ادامه مسير معراج را طي مي كند

3 ـ تحقيق كنيد كه چرا به خانه ي كعبه «بيت الحرام» گفته مي شود؟

چون داخل شدن مشركان به آن خانه حرام بود و جنگ و خونريزي در اطراف كعبه حرام بوده است.

4 ‌ـ امروزه فارسي زبانان به جاي «تبجيل» از چه واژه اي استفاده مي كنند؟

تجليل

5 ـ در مصراع « نهد زرين قدح در صحن بستان» منظور از قدح زرين چيست؟

گل نرگس است كه گلبرگ هاي سفيد دارد و حلقه هاي زرد رنگي وسط آن ديده مي شود و همچون كاسه گود است.

6 ـ ‌چه رابطه اي ميان عطارد،‌دوات و خامه وجود دارد؟

 عطارد در ادب يونان و رم مظهر سخن وري و نويسندگي است.

7 ـ در مصراع « عذار افروز مه رويان افلاك». منظور از مه رويان افلاك چيست؟

 فرشتگان.


مطالب مشابه :


صراط "ستايش" از شترك تا محمديه

صراط "ستايش مربوط به پيرمردي است كه از روستاي شترك براي اقامه نماز جمعه به شهر بانك "تات




پیام تشکر مقام محترم مدیریت عامل از همکاران

شهر من. سایت زائرين عزيز در خور تقدير و ستايش اين موسسه عظيم و شرافتمند بانك ملي ايران




غول‌هاي بانكداري جهان - برترین بانک های جهان - بزرگترین بانک های جهان

بانك به عنوان يك در نيويورك بنيان نهاده شد و هم‌اكنون نيز دفتر مركزي آن در همين شهر




غول‌هاي بانكداري جهان - برترین بانک های جهان - بزرگترین بانک های جهان

بانك به عنوان يك زيرساخت دفتر مركزي آن در همين شهر وام‌هاي اعتباري ستايش




بزرگترین بانکهای دنیا

دفتر اصلي اين بانك در شهر لندن قرار مدير را در ماجراي بحران وام‌هاي اعتباري ستايش كرد.




درس1 ادبيات فارسي3 انساني

سايت بانك ملت. فیش ستايش خدا. خواجوي كرماني ايواني است در شهر مدائن كه بنابر روايات




ناهنجاري فرهنگي- اقتصادي درآمد مالياتي كشور و راه‌حل‌‌ها با رويكرد آموزه‌هاي اسلامي

‌هاي ديني، پرداخت كنندگان حقوق مالي از قبيل خمس و زكات مورد مدح، ستايش بانك شهر بانك




غروب ما

بانك دخترونه . زندگي بهاري . دخملونه . زير آسمان شهر . روياي آزاد . باران عشق . نويسنده : ستايش .




معماری اکوتک

اطلاعات معماری و شهر آن را در معماري از آن خود ساخت و مورد ستايش بانك اطلاعات




برچسب :