حواشی یک دیدار با مقام معظم رهبری آیه الله خامنه ای

ساعت هفت بود که  از ماشین پیاده شدم.
مقداری پیاده رفتم تا رسیدم به جمعیت بیست نفری خانمهایی که کنار یک کانکس ایستاده بودند و به ترتیب داشتن از درب رد میشدن، گفتم خوب حتما اینا هم برای ملاقات آمدن و رفتم بینشان ایستادم.
ساعت هفت بود و ورود این ساعت و گشتن کمی برام عجیب بود ،به هر حال ایستادم ولی وقتی نوبتم رسید ،فهمیدم خانم های حفاظت و گشت بیت هستند و  من اشتباه حتی جالبی! کرده بودم.
هدایتم کردند به خیابون فلسطین و درب ورودی که همیشه مخصوص آقایان است ولی چون ملاقات کننده های امروز همه خانم هستند، این درب هم داده بودند به ورود خانم ها

ساعت هفت و ربع و این جمعیت منتظر !!!
راهمو کشیدم و رفتم آخر صف. درست کنار در ورودی دبستان دخترانه فلسطین
مقنعه های سفید که روش تل زده بودند!!! با مانتو و شلوار های صورتی...دلم رفت برای دوران دبستان خودم .روز دختر بود و دخترها توی صف صبحگاهی مدرسشون جیغ میزدند و شعر میخوندند.

اکثر خانم ها جوون بودند، خانم پشت سریم که با دختر پنج ساله اش اومده بود (عصر تو خبرگزاری ها عکسشو با دخترش دیدم)  و با هر جیغ و صدایی که از مدرسه می اومد، دختر کوچولو سرشو میبرد تو حیاط تا برای سالهای بعدیش تجربه کسب کنه :)

khamenei-880728-025.jpg

بلاخره هشت و ربع بود که صف حرکت کرد به جلو و رفتیم برای سه خان گشتو بازرسی
کاغذ و مداد با خودم برده بودم تا بعضی از نکته ها و صحبت ها رو برا گزارش بنویسم ولی همون خانم گشت اول گفت که اجازه نمیدن ببرمشون داخل حسینیه و باید بذارم تو پلاستیک کفش هام
به حرفش گوش ندادم و گفتم حالا یه مداد چیه که بهش گیر بدن ولی وقتی گشت دومی هم کاغذ و هم مداد را ازم گرفت، فهمیدم حرفش جدی بود.... پکر شدم

قبل از گذشتن از خان سوم با شیرکاکائو و شیرینی پذیرایی شدیم ( شیرکاکائو داغ برای سینه سرماخورده من عالی بود فقط حیف که زبانم را سوزوند )
برای اولین بار از در اصلی و سبز رنگ بزرگ آخر حسینه وارد شدم آخه  این درب همیشه مخصوص ورود اقایان بود .

جمعیت هنوز زیاد نبود .رفتم کنار ستون و به میله های سفید تکیه دادم...
کاش لااقل میذاشتن کتاب بیاریم داخل تا حوصلمون سر نره ... وقتی یادم افتاد حتی کاغذ سفید را هم ازم گرفتند به این فکر خودم خندیدم

توی ذهن خودم برنامه ریزی کردم که اگه آقا ساعت نه و نیم  بیان و حدااقل پنج نفر از خانم ها صحبت کنند و هرکدام ده دقیقه وقت داشته باشن میکشه تا ده و نیم، حرف های خود آقا هم سه ربع، پس برنامه باید حدود یازده و نیم تموم بشه، ولی وقتی ساعت ده شد و آقا هنوز وارد حسینیه نشده بودند بیخیال برنامه ریزی ذهنیم شدم.
از نه و نیم خانم ها شروع کردند به  شعر خوندن و شعار دادن
هر گروه برای خودش یک شعری میخوند و از هر طرف حسینیه صدای یک شعار می اومد
خدا خیر بده ان خانمی را که بلند شد و رهبری شعار ها را به عهده گرفت تا جمعیت کمی نظم بگیرند.
کم کم التماس ها برای یک کم جمع نشستن و جا دادن به فقط یک نفر!!! شروع شد. خانم هایی که ساعت ده تازه آمده بودند و می خواستند در فاصله بیست متری با جایگاه بنشینند .

حدود هفت تائی دوربین اطراف حسینیه بود که پنج تایش را دادند دست دخترکان فیلمبردار تا فیلمبرداری مراسم بیت هم توسط صاحبان این روز انجام بشود.

khamenei-880728-029.jpg

خانم عظیم زاده پشت تریبون رفت و رسما مراسم را در دست گرفت، با شناخت قبلی که از ایشون داشتم، میدونستم خیلی خوب از پس اینکار برمیان و الحمدلله همینطور هم بود .
ساعت حدودهای ده بود که پرده های کرم رنگ کنار رفت و آقا وارد حسینیه شدند و همزمان هجوم خانم های محترم به سمت جلو و شعار دادن... تقریبا حدود سی چهل نفر از کسانیکه پشت سری دوم میله ها بودند با سرعت خودشان را رساندند به ردیف های جلو و بعد از یک دقیقه شعار دادن، همه با هم نشستند... اما کجا... روی دست و پای بقیه
بعضی از خانم ها دقیقا روی هوا نشسته بودند و با اصرار سعی میکردند برای خودشان جایی باز کنند.
مراسم شروع شده بود و قاری شروع به خوندن قران کرده بود ولی متاسفانه خانم ها بکه با این حرکتشان جا و فضا را برای بقیه تنگ کرده بودند، مشغول جرو بحث و احیانا بعضی صحبت های ناشایسته :)
جالبیه قضیه اینجا بود که حاضر نبودند برگردند ردیف های عقب و همان جا روی پای بقیه به صورت دو طبقه نشسته بودند.
بنده خدا خانمی که کنار من نشسته بود، هشت ماهه باردار بود و از ساعت هشت اومده بود و کنار ستون و کنج جای امنی نشسته بود تا خطری تهدیدش نکنه ولی با این برنامه ای که به وجود آمد، مجبور شد بلند بشه و بره آخر حسینیه بنشینه... خدائیش خیلی حرف زوره که انقدر وقتت را گذاشته باشی و آخر هم مجبور بشی دورترین نقطه بنشینی

خانم قران پژوه عزیز ؛ در همان قرانی که خوندیش درباره حق و تقدم افراد و حق الناس به آیه ای برنخوردی؟

از بین خانم هایی که صحبت کردند، خانم مهدوی و حاج عبدالباقی را میشناختم و البته مجری محترم را !!!
سه خانم قران پژوه دیگر هم صحبت کردند و بعد آقا شروع کردند به سخنرانی
از جمله آغازین حرفاشون خوشم اومد : "
حقيقتاً امروز با ديدن اين جمع متراكم و فرزانه و همه دلبسته‌ى قرآن، براى من يك روز عيد محسوب ميشود"

بین صحبت های آقا داشتم فکر میکردم کاش واقعا رفتارهامون هم قرانی باشه... ان شالله
حرف های آقا بیست دقیقه به دوازده تموم شد... تقریبا طبق همان برنامه ریزی ذهنی من :)

بعد از ده دقیقه منظره حسینیه که چند دقیقه قبل با چادرهای مشکی سیاه پوش شده بود، دوباره آبی شد... زیلو های ساده و آبی


مطالب مشابه :


متن سخنرانی پیرامون رابطه قـرآن با علوم مختلف

× متن سخنرانی استادحسن صد و پنجاه آیه قرآنی به همانگونه که شروع کار با یاد خدا




دانلود نرم افزار آیه امروز (نمایش تصادفی ترجمه آیات قرآن)

دانلود نرم افزار آیه سخنرانی ها; مطالب قرآنی; هوایی معنوی در هنگام کار با کامپیوتر




دانلود رایگان مجموعه جلسات سخنرانی دکتر جمشید خدادادی – تغذیه و طب قرآنی

تغذیه و طب قرآنی دادم و به آیه ۲۲ سوره مبارکه پنجم سخنرانی دکتر خدادادی با




هفت سین قرآنی (هفت سوره و هفت آیه)

هفت سین قرآنی در قرآن هفت سوره است که اولین آیه آنها با (سین) شروع شده دانلود سخنرانی




با “چرا“ شروع کن – خلاصه سخنرانی سایمون سینک در TED

با “چرا“ شروع کن سایمون سینک در سخنرانی خود با عنوان “چگونه رهبران • یک وبلاگ قرانی




حواشی یک دیدار با مقام معظم رهبری آیه الله خامنه ای

حواشی یک دیدار با مقام معظم رهبری آیه قرانی که آقا شروع کردند به سخنرانی




معماهای قرآنی

پایگاه قرآنی مشکات نور 23- دو آیه ای که با حرف 61- تنها سوره ای که با مصدر شروع شده کدام است




استدلال قرآنی آیت الله جوادی آملی درباره عدم استجابت دعا

با اشاره به آیه سخنرانی و خطبه است، خداوند به سخنران و نویسنده یاد می‌دهد که شروع خطبه




نمونه طرح درس

توانایی لازم را معنا کردن عبارات و آیات قرآنی که در سخنرانی ، پرسش و شروع با نام خدا و




راههایی برای ارتباط با قرآن

فتوبلاگ قرآنی آیه نخواهد یافت که با خواندن چند آیه بخواهیم قرآنی های سخنرانی




برچسب :