متن ادبي درباره حضرت فاطمه

مادریازده خورشید

محبوبه حق، از دامان زنی پا به زمین گذاشت که تنها محرم شب‏های وحی و روزهای رسالت محمد بود.
این نورسیده که تمام بلند بالایی «لولاک» را به ارث برده بود، آمد تا آبروی زنانِ قرونِ زنده به گور تاریخ باشد؛ قرن‏های برباد رفته‏ای که تجلی لطافت خدا را در صورت، عطوفت زن، انکار کرده بود و دست‏های هرزه‏اش، به خون تمام دختران زمین آلوده بود.
عصمت، در لباس زنی به دنیا آمد که تمام تاریخِ تا امروز، در قامتِ توحید و آزادگی او حیران شده است و یازده خورشید روشن‏گر ابدی، از دامان پرستاره او، به معراج رفته‏اند.
     آمدی و بر زمین ...

زمین، گهواره‏ای شد، پر از لالایی ستاره‏هایی نورانی‏تر از خورشید.
بادهای آوازه خوان، برکت را نجوا می‏کردند بر سرتاسر خاک.
انسان به خود می‏بالید از این همه بزرگی.
با آمدنت، زمین، سربلندتر شد. ابلیس، پشیمان شد از اینکه سجده نکرده است به این همه شکوه، به این همه عظمت، به این همه سربلندی.
... و تو آمدی؛ ناگهان‏تر از همه باران‏های بهاری. آمدی و بی‏مضایقه باریدی. مهربان‏تر از همه باران‏ها، مهربانی‏ات فراگیر شد. بعد از تو دیگر هیچ دختری، خواب گورهای دهان گشوده را ندید.

بشارت میلاد

بشارت باد بر اهالی زمین که سیب سرخ بهشت، جوانه زده است! نام تو، ریشه شر را خشکاند و آتش دوزخ را سر کرد بر پیروان طریقه رستگاری. خانه وحی، با درخشش نام تو، روشن‏تر شد، تا نشانه‏ای باشد بر حرمت زن، تا دیگر رنگ چهره‏ها با شنیدن صدای تولد دختران، کبود نشود؛ تا دیگر سنت‏های جاهلانه میان دختر و پسر، خطی نکشد به نشانه سعد و نحس. «عاص بن وائل سهمی» بداند که سهمی از میراث حقیقت و ماندگاری نخواهد برد. هرچه بهره‏ای از نور نداشته باشد، تا صبح بیشتر نخواهد پایید. پنجه‏های عداوت و گمراهی، به زودی بریده و دریچه‏های هدایت، یکی پس از دیگری گشوده خواهد شد.

--------------------------------------------------------------

لبخند تو

لبخ در سرزمین قبیله‏ها و طوایف، انس و شفقت را نشانی نیست.
در سرزمین بیابان‏ها و تشنگی، اسم زن، جایی در دفتر زندگی ندارد؛ زنان، زهرا جان! املاک مردان‏اند!
در سرزمین زنده به گور کردن دختران، در روزگار جاهلیت، لبخند تو، پایان گریه‏های مرگ بود. لبخند تو، آغاز خنده‏های حیات بود بر لب‏های دختران عرب.
در سرزمین آفت‏های شوم و روزگار شرور، لبخند تو، «خیر کثیر» بود و تداوم سلسله خوبی‏ها در خاندان رسالت.
لبخند تو، طلیعه مهر بود، در بادیه‏های تاریکی؛ شریعه عشق بود در بیابان‏های سوخته.


مطالب مشابه :


متن ادبي (مقاله)

جوانه ها - متن ادبي (مقاله) - لطيفه و . - جوانه ها




متن ادبي - حضرت رقیه سلام الله علیها

متن ادبي - حضرت رقیه سلام الله




متن ادبي «چراغ»

بزم اشک - متن ادبي «چراغ» - هیئت قمر بنی هاشم (ع) - بزم اشک




متن های ادبی برای تبریک سال نو

با تو هستم بي تو نيستم . - متن های ادبی برای تبریک سال نو -




یادمون باشه

متن ادبي - یادمون باشه - یادم باشه به سلام ها دل نبندم و از خداحافظی ها غمگین نشم ، یادم




متن ادبي درباره حضرت فاطمه

کتابچه - متن ادبي درباره حضرت فاطمه - دلنوشته ها، مطالب آموزشی و فرهنگی - کتابچه




برچسب :