«رێخ براي / رێخ برايي» روايت داستاني محسن بني‌ويس از زندگي شاكه و خان‌منصور

 ظاهر سارايي

 سال‌ها پيش، شايد بيست يا بيست‌و‌پنج سال قبل، كتابي با موضوع ضرب‌المثل‌هاي كردي جنوبي به نام «گه‌رداني ئه‌ڵوه‌ن» از مؤلفي عراقي به نام «محسن بني‌ويس» به دستم رسيد كه در آن، مؤلف با دقت تمام، ضرب‌المثل‌هاي كردي جنوبي را گردآوري، و به كردي سوراني شرح و معني كرده بود.

سال‌هاي بسيار ديگري گذشت تا اين‌كه در همايشي فرهنگي كه اسفند 1385 در هه‌ولير (اربيل) عراق برگزار بود، شركت و محسن بني‌ويس را ملاقات كردم. ايشان همراه با شماري از اهل فضل كردهاي فيلي عراق در آن همايش شركت كرده بود.

يكي دو ماه پيش بود كه ايميلي از آقاي محسن بني‌ويس دريافت كردم كه طي آن از من خواسته بود زندگي‌نامه و چند شعر كردي خودم را برايش بفرستم تا در تأليف جديدي كه در دست دارد از آن استفاده كند. من زندگي‌نامه و شعرها را برايش ايميل كردم. ايشان چند روز بعد توسط شخصي دو عنوان كتاب برايم فرستاده بود؛ كتابي تاريخي با موضوع «ئيلي كه‌لهور له سه‌رده‌مي مه‌شروتيه‌تدا» يا  ايل كلهر در عهد مشروطيت كه ترجمه‌اي از متني فارسي به كردي سوراني بود و در اين‌جا مورد نظر من نيست و كتاب ديگري به نام «رێخ برايي» كه رماني با موضوع شاكه و خان‌منصور(خان‌مه‌سۊر)، شاعران شهير كردي‌گوي ايلامي در سده‌هاي پيش بود. كتاب را همان روز به دقت خواندم و تحت تأثير آن قرار گرفتم و خواستم مشتاقان زبان و ادب كردي جنوبي و خاصه مراجعه‌كنندگان به «ئيلام ئاسوو» را در لذت خوانش اين اثر شريك سازم.

و قبل از آنكه به نگارش اين يادداشت آغاز كنم از آقاي محسن بني‌ويس خواستم تا مقدمه‌اي در معرفي خود و آثارش برايم بنويسد  تا بيشتر با زندگي و سيماي ايشان آشنا شويم. ايشان لطف كرد و مطلبي را در اين باب برايم فرستاد كه عين نوشته‌ي ايشان را با اندك تصرفي در رسم‌الخط و به‌كارگيري نشانه‌هاي سجاوندي، ابتدائاً در ذيل مي‌آورم و بعد به باقي قضايا كه ورودي به رمان ريخ‌ برايي اوست، مي‌پردازم:

 

براێ ئازيزم كاك ظاهر

 

سڵام و رێز ...

ناوم: محسن بني ويس علي، ساڵي 1945 زايني له يه‌كي له دێهاته‌يل شاري خانه‌قين هاتمه دنيا. ساڵي 1963 زايني خوه‌نيني دۊاناوه‌ندي هه‌ر له هه‌مان شار ته‌مام كردم. ساڵي 1965 زايني په‌يمانگاي ئاماده‌كردن ماموستا له شاري «بعقوبه» ته‌مام كردم. بۊمه ماموستا له مه‌دره‌سه‌يل خانه‌قين ده‌رس وه‌تمه‌وه. دۊاي به‌ياننامه‌ي «11 ئازار» ساڵي 1970 زايني وه پێ رێككه‌فتن له ناوه‌ين كورد و حكوومه‌ت عراق و هاوكاري ماموستايل ئه‌و شاره تۊه‌نسيمن خوه‌نين كوردي له سه‌رجه‌م ديهات و شاره‌يل خانقين و جه‌لولا و قزره‌بات و منه‌لي بچه‌سپنيمن. وه‌لێ ساڵێ 1975 زايني ئه‌و شاره‌يله‌و ناوڕووه‌يله كه‌فتنه وه‌ر قين و غه‌زه‌بي حكوومه‌ت به‌عس فاشست. وه زووره ملي كووچ وه مه‌ردم ئه‌و ناوڕووه‌يله وه‌ره‌و باشور عراق كردن وه مه‌به‌س گۊه‌ڕيني ديموكرافياي ناوڕووه‌گه و وه عه‌ره‌و كردني ئه‌و شاره‌يله. ئيمه‌يه‌ش ده‌روه‌ده‌ر شاره‌يل خواره‌وه‌ي عراق وه مه‌به‌س له ده‌س داني زوان و فه‌رهه‌نگ خومان؛ تا راده‌يه‌ك له‌و كاره سه‌ركه‌فتن، منيش هه‌س وه‌و كاره كردم ئه‌ڕايه ده‌س كردم وه‌ چيروك نۊسين وه شيوه‌زاري كوردي كه‌ڵهوڕي، له ساڵاني هه‌شتاي سه‌ده‌ي بيس زه‌نجيره‌يه‌گ چێروك له رووژنامه‌ي «هاوكاري» بڵاو كردمه‌وه. هه‌ر وه‌ي جووره زياتر له 1350 «كوردواته‌ني» (ضرب‌المثل) جه‌م كردم و له دووتووي «گه‌رداني ئه‌ڵوه‌ن» ساڵي 1988 زايني ره‌سانمه‌ي وه چاپ. هه‌ر له‌و ساڵانه زياتر له 350 به‌يت كوردي و 120 چه‌وچه له گووڤاري «روشنبيري نوێ» بڵاو كردمه‌وه. ماوه‌ي 9 ساڵ له شاره‌يل خواره‌و مام، سه‌ره‌نجام نيشته جيي شاري به‌غدا بۊم.‌

بيجگه له وه‌گ باسي كردم چه‌ن به‌رهه‌مي تر دێرم:

1- رێخي برايي؛

2- روماني «فونتامارا» له عه‌ره‌وه‌يه‌وه كردمه‌سه‌ي وه كوردي؛

3- «تاريخ الفكر الليبرالي» واته « ميژووي بيري ليبرالي» له كورديه‌وه كردمه‌سه‌ي وه عه‌ره‌وي؛

4- «الوطنيه الكرديه» واتا «ناسيوناليزمي كوردي» له كورديه‌وه كردمه‌سه‌ي وه عه‌ره‌وي؛

5- چه‌ندين ناميلكه و كتاوي سياسي له هه‌ردوو زواني كوردي و عه‌ره‌وي؛

6- بابه‌ته‌يل فره‌يگ وه هه‌ردوو زواني كوردي و عه‌ره‌وي له بابه‌ته‌يل سياسي و فه‌رهه‌نگي له رووژنامه و گووڤاره‌يل شاري به‌غدا بڵاو كردمه‌سه‌وه؛

7- ئێرنگه كاري ده‌ر باره‌ي ئه‌ده‌ب كوردي كه‌ڵهوري ها وه ده‌سمه‌وه ئه‌گه‌ر خوداي بان سه‌ر رێ بيێه‌ك و براده‌ره‌يل شاعير و ئه‌ديبان كوردي بانه ده‌نگمه‌و. په‌نام وه يه‌زدان ره‌سنمه‌ي وه چاپ.

8- ديوان شێعر براده‌رێگ خه‌لق شاري زرواتيه له سه‌ده‌ي بيست ژييه ده‌سنۊسه. خه‌ريكم تيه‌رمه‌ي سه‌ر ئيملاي كوردي.

ئيدي هه‌ر خوه‌ش و شاديت.

برات

محسن بني‌ويس

17/12/2014

 

ريخ برايي در 110 صفحه و در قطع رقعي و در بغداد چاپ شده است. اين كتاب را بايد نوعي رمان تاريخي محسوب كرد چرا كه نويسنده با استفاده از اطلاعات موجود در باب سرگذشت دو شاعر و تخيل خود در پركردن جاهاي خالي و اضافه كردن بعضي نكات ديگر، كوشيده تصويري جامع و خواندني از زندگي شاكه و خان‌منصور به‌دست بدهد.

شاكه و خان‌منصور(خان‌مه‌سۊر)، علاوه بر اين‌كه شعرشان مورد توجه بوده، زندگي‌ آميخته با داستان‌ها و شگفتي‌ها و شوريدگي‌ها و پاكبازي‌هايشان نيز مورد عنايت عامه بوده و همه جا شعرشان در كنار داستان زندگي‌شان روايت مي‌شود و اين نكته‌اي است كه به احتمال زياد، منحصر‌به‌فرد اگر نباشد نادر است.

كنگره‌ي يزرگ‌داشتي كه اخير در ايلام و ايوان براي شناحت و شناساندن شعر و زندگي اين دو شاعر برگزار شد، شعر و زندگي اين دو شاعر بزرگ را در مركز توجه قرار داد و استقبال خوبي از آن به‌عمل آمد كه نشان از توجه و علاقه‌ي مردم منطقه به شاعران پيشين خود و توجه به زبان و ادب كردي در استان ايلام دارد.

ممكن است صحت و دقت پاره‌اي از داستان‌هاي زندگي شاكه‌وخان‌منصور قابل راست‌آزمايي و اندازه‌گيري نباشد اما مردم منطقه‌ صدها سال است كه با اين داستان‌ها زندگي كرده‌اند و باور داشته‌اند. اين داستان‌ها زماني كه در اختيار داستان‌نويس،‌نمايش‌نامه‌نويس و سينماگر و هر هنرمند ديگري قرار مي‌گيرد، اين توان و ظرفيت را دارند كه ذهنيت و ذوق هنرمند به آن‌ها اضافه شود؛ و اين اتفاقي است كه در كتاب «ريخي برايي» محسن بني‌ويس شاهد آن هستيم.

نويسنده در مقدمه‌ي كتاب نكاتي در باب بعضي تمايزات آوايي بين كردي جنوبي (كلهري/ فيلي) با كردي سوراني آورده كه لابد براي خوانندگان كرد سوراني‌زبان لازم بوده و بعد از آن در صفحه‌اي ديگر توضيح داده كه بسياري از شخصيت‌ها و جزئيات زاييده‌ي تخيل و داستان‌پردازي نويسنده است.

داستان را از شاكه‌ شروع مي‌كند و به‌اختصار، به توضيح موقعيت جغرافيايي مناطق كرد‌نشين حاشيه‌ي مرز ايران و عراق مي‌پردازد كه عمدتا در ايلام و كرمانشاه جاي مي‌گيرند و البته در كنار اين توصيفات، به وضعيت اجتماعي و معيشتي ساكنان آن منطقه توجه دارد و مي‌گويد كه بعضي از آن اهالي دركنار كار دام‌داري ناگزيز از پرداختن به بعضي از مشاغل و از جمله نمك‌فروشي بوده‌اند كه اين كليد، يعني نمك‌فروشي زمينه‌ را براي ورود بيشتر شاكه فراهم مي‌كند و نيز مي‌گويد اگر نامه‌اي از هرجا مي‌رسيد بايد شاكه‌ مي‌بود تا آن را براي گيرنده‌ي نامه مي‌خواند و اين نكته هم بر سواد و فضل شاكه گواهي دارد. به زعم نويسنده، پدر شاكه در خردسالي مرده و او ناگزير از "خوالين" يا معدن نمك، نمك مي‌برده و در آن‌سوي مرز يعني در مندلي و اطراف آن مي‌فروخته است. در روايت محسن بني‌ويس، شاكه اهل روستاي "گونارگه‌ل" – كه من اطلاعي از آن ندارم- بوده و اسب معروفي موسوم به «كوڵه‌گاو» كه بعداً از آنِ خان‌منصور مي‌شود و چون رخش شاهنامه، همراه و همپاي آن دو تا پايان داستان مي‌پايد، اسبي بوده از آنِ شاكه كه آن را در خاك "ئه‌ره‌وسان" به چنگ آورده. حالا ئه‌ره‌وسان كجا بوده است؟! اسم منطقه‌اي خاص بوده يا نه،‌ دقيقاً مشخص نيست اما قاعدتاً بايد به نواحي عرب‌نشين عراق درحاشيه‌ي مرز ايران و عراق به موازات ايلام و كرمانشاه مربوط باشد. در شعر مقام "باقرخان" كه در كتاب "ميركان" به آن اشاره داشته‌ايم بيتي آمده كه اين لفظ در آن آمده‌؛ آن‌جا كه درسوگ باقرخان گفته‌اند: داڵگ وه‌ فه‌داێ به‌تيه‌‌‌و شانه‌گه‌ت// جه‌نگ و ته‌نيا كه‌ر ئه‌ره‌وسانه‌گه‌ت" كه داستان جنگ فاجعه‌بار باقرخان با عرب‌هاي آن‌سوي مرز را بيان مي‌دارد. حالا اين‌كه باقرخان كي بوده و چقدر شناخته شده است بماند و علاقه‌مندان اگر دوست داشتند به كتاب ميركان مراجعه فرمايند. شاكه كه اصالت كوله‌گاو را مي‌دانسته خطاب به آن مي‌گويد: ".. ت ره‌سه‌نيت (اصيل هستي)، هه‌قه هن ده‌وڵه‌مه‌نێ بۊياتايت ومه‌يته‌ره‌واني له خزمه‌تت بۊياتا!..." و با اين تمهيد، زمينه را براي تعلق اسب به خان‌منصور فراهم مي‌كند.

نويسنده در پرداخت شاكه، به گوراني‌خواني او هم اشاره كرده و اين‌كه صدايي خوش داشته و هوره‌هاي جانسوزي سر مي‌داده است. و اين نكته را بهانه‌اي براي بيان بعضي تك‌بيت‌هاي ناب از زبان شاكه و يكي‌ديگر از هوره‌خوانان قرار داده است و ازجمله گفته است:

خوه‌م هام له ئيڵاح، دووسم له ژيربه‌ن// تاڵ‌تاڵ زلفانم بكه‌م ريشه‌كه‌ن

در اين رمان، گاهي جزئي‌نگري‌هاي طويلي آمده و از جمله توصيف شبي كه اهالي روستا در كنار هم مي‌نشينند و يكي از كهن‌سالان به نام «نياز» داستان زيبا و مؤثر و جالبي را تمام و كمال نقل مي‌كند كه ذكر اين داستان علي‌رغم همه‌ي فوايدش اندكي خسته‌كننده و غير لازم به نظر مي‌رسد.

شاكه در اين كتاب، روزي خسته و كوفته پس از بازگشت از سفر كاري، به مادرش مي‌گويد: " نيازمه بچم ئه‌ڕا هه‌يوان؛ مه‌نسوور خان هه‌يوان بويژه (بئۊشه/ شاعر است)؛ فره كه‌س تاريفي كه‌يگ"

شاكه سرانجام، همراه با دوستي ديگر، به راه مي‌افتد و به سوي منزلگاه خان منصور، ترك يار و ديار مي‌كند و شبانگاهي به عنوان ميهمان به سراي خان مي‌رسد. در اين مقطع، نويسنده توصيفي از خان‌منصور به اين شرح ارائه مي‌دهد:" ... چوارشانه، بالا به‌رز، مۊي مه‌يله‌و زه‌رد، لۊت باريك؛ مۊ ناوسينگي له يه‌قه‌ي كه‌رواسه‌گه‌يه‌و هاتبويه ده‌ر، وه‌تي رووسه‌م زاڵه..." شب مي‌شود و شب‌نشينان يكان‌يكان وارد مهمان‌خانه‌ي خان‌ مي‌شوند و باب بحث و حكايت گرم مي‌شود. خان از اسدنامي مي‌پرسد در باب شيوه‌ي شكار امروزت چيزي بگو، و او هم كمال و تمام منظومه شكاري را روايت مي‌كند كه امروزه به خان‌منصور، تركه و يا نجف منسوب است و دقيقاً معلوم نيست از كيست. اين منظومه با اين بيت شروع مي‌شود:

دڵ له هه‌وه‌س ديم، دڵ له هه‌وه‌س ديم

هاناێ هامسه‌ران، دڵ له هه‌وه‌‌س ديم ...

آقاي بني‌ويس اين شعر را با اختلافاتي در ثبت و ضبط روايت مي‌كند و از حيث نسخه‌شناسي اين شعر ارزشمند است و مي‌تواند مورد استفاده‌ي ادباي كُرد قرار بگيرد. ذكر مطول چنين روايت‌هاي منظوم و منثوري گرچه ممكن است به روند داستاني لطمه بزند اما فوايد زيادي در آن نهفته است، خاصه از حيث روايت بعضي از حكايات و ابيات و اشعار ناب كه درجاهاي ديگر كمتر يافت مي‌شود؛باري به سر سخن بازآييم و برگرديم به روايت داستان محسن بني‌ويس از زندگي شاكه و خان‌منصور؛ شب به درازا مي‌كشد و شب‌نشينان مي‌پراكنند و بعضي هم در مهمان‌خانه‌ي خان مي‌مانند. در اين روايت، مهمان‌خانه عمارتي معمول فرض شده حال آن‌كه به نظر مي‌رسد در روايت معروف كه به حقيقت هم نزديك‌‌تر است محل اسكان در آن شب ديدار،‌ سياه‌چادري عشاير يوده است. خلاصه، همان داستان معروف بازآفريني مي‌شود و شرح بداهه‌گويي و پاسخ‌ نغز شاكه به خان‌منصور اتفاق مي‌افتد و اين جريان براي هميشه اين دورودخانه‌ي شعر كردي را درهم مي‌آميزد.

در آغاز آشنايي، شاكه خود را "شاسوار" معرفي مي‌كند. من در عرايضم در كنگره‌ي بزرگ‌داشت شاكه و خان‌منصور در باب اين‌كه «شاكه» برگرفته از كدام اسم است، سخن گفتم و نظر به آن دلايل به نظر نمي‌رسد شاسوار نزديك به حقيقت باشد اما اين برداشت را محسن بني‌ويس در اين داستان داشته است و به هر حال جالب است. پس از آن به شرح بعضي ماجراهاي شادكامانه مي‌گذرد و بعضي ابيات به نقل از آن دو روايت مي‌شود كه در زمره‌ي آثار او معروف نيستند و بايد گردآورندگان آثار شاكه‌وخان‌منصور اين اشعار را به دقت بررسي كنند و ممكن است حقيقتاً از آن دو شاعر باشند.

در فراز بعدي داستان، شرح به اسارت رفتن خان‌منصور روايت شده، كه اين اسارت مطابق روايت اين كتاب، به فرمان شاهنشاه ايران صورت گرفته و خان‌منصور را به جبر و اكراه مي‌برند و شاكه را در حسرت ديدار خان‌منصور مي‌نشانند و او روزها را در محلي به نام «كه‌ن‌كاو» مي‌نشسته و ديوانه‌وار چشم بر افق مي‌داشته تا چه زمان خبري از خان‌منصور به او برسد و نهايتاً آن خبر خوش مي‌رسد و كسي مژده مي‌دهد: «گوڵ‌سووسه‌ن چڕي ئه‌و وه‌رنساران»،‌ و شاكه ارتجالاً از سر شوق مي‌سرايد: «هه‌ێ وه مزگاني هاته‌وه ياران». خان‌منصور، بعد در ادامه‌ي داستان توضيح مي‌دهد كه پادشاه ايران، او را برده تا با پهلواني رومي به نام «تيمور» مبارزه كند و او مبارزه كرده و در نبردي موسوم به «جريت وازي» تيمور رومي را شكست داده است. جريت‌وازي،‌ نوعي نبرد مرگ‌بار بوده كه با پرتاب گرز و حربه به سوي هم اجرا مي‌شده و اي بسا مرگ يكي از مبارزان را در پي داشته است.

بار ديگر، آن دو در كنارهم به سير صحرا و كوه مي‌پردازند و طبع شعرشان شكوفاتر مي‌شود و در وصف طبيعت و شكار و زيبارويان شعرهاي نغز سر مي‌دهند كه دريغا شمار اندكي از ‌آن‌ها به دست ما رسيده است.

محسن بني‌ويس، نويسنده‌ي داستان، در اين اثر، تحت تأثير روايت غالب، سفر خان‌منصور را نوعي احضار اجباري و جبر شاهانه ذكر كرده، اما آن‌چه اينك به گواهي شعر قندهار خان‌منصور مي‌دانيم، حكايت راستين، آن بوده كه او مطابق وظيفه‌اي كه واليان و سركرده‌هاي محلي و رؤساي عشاير داشته‌اند، همراه با مبارزان و جنگجويان ايل، در ركاب نادرشاه بوده و در واقعه‌ي معروف محاصره‌ي شهر قندهار و نبرد با افغان‌هاي غلجايي حضور داشته است.

در اين كتاب، فرض بر آن بوده كه خان‌منصور بدون اذن شاه، اردو و خدمت پادشاه را ترك گفته و از اين حيث شاه از او نگران و در پي انتقام‌كشي از او بوده و خواسته بار ديگر كساني را بفرستند تا او را بياورند كه مشاوران، او را از اين تصميم نابخردانه بازمي‌دارند و نصيحت مي‌كنند كه نامه‌اي مهرآميز بفرستد و از خان‌منصور براي حضور در پايتخت دعوت كند. خان ابتدا مي‌خواسته نرود اما شاكه تشويقش مي‌كند كه برود و او مي‌رود اما اين‌بار همراه با شاكه! آن دو به پايتخت مي‌روند و ماجراهايي مي‌گذرد. در اين جا، نويسنده‌ي داستان اصرار دارد كه بين شاه و خان‌منصور اختلاف و رنجش بوده است و از اين زاويه، نوعي استقلال‌ رأي و تمرد را برايش تصور مي‌كند كه البته با وقايع تاريخي همخوان نيست.

آن دو از سفر برمي‌گردند و بار ديگري در دامان طبيعت به شعر و شكار مشغول مي‌شوند تا اينكه خان‌منصور سراي سپنجين را رها مي‌كند و شاكه در مرگش مي‌مويد و پس از آن سال‌ها شاكه به ياد خان‌منصور و ايام خوش با هم بودن، روزگار سپري مي‌كند و نهايتاً او هم سر بر بالين خاك مي‌گذارد و صحنه‌ي داستان كتاب ريخ برايي را ترك مي‌كند.

پايان‌بخش كتاب، نيز شرح واژگان كردي كتاب است به كردي سوراني تا فايده‌ي آن مضاعف شود.

اين اثر، مورد توجه رسانه‌هاي مربوط به كردهاي فيلي عراق قرار گرفته و در باره‌ي آن عمدتاً به عربي مطالبي نوشته شده و معرفي شده است و حتي فايل PDF آن هم در دسترس است كه من زمان نگارش اين يادداشت موفق به دست‌يابي به آن نشدم اما در مراجعات قبلي آن را ديده بودم.

باري، در دوسوي مرز، كردان جنوبي كه در عراق به كردهاي فيلي معروف‌اند تا آنجا كه ما اطلاع داريم فعاليت‌هايي از اين دست دارند اما عدم ارتباط با هم،‌ باعث شده كه از هم بي‌خبر بمانيم. نهادهاي فرهنگي هم در زمينه‌ي ارتباط اهل قلم دو سوي مرز كاري انجام نمي‌دهند و باب مراوده‌اي باز نمي‌كنند.

باري، كوشش محسن بني‌ويس چهره‌ي قديمي و نام‌آشناي كردهاي فيلي عراق در خور سپاس است و برايش آرزوي توفيق افزون‌تر داريم.


مطالب مشابه :


به یاد حسن زیرک

اما چون گويشم كردي فيلي است در -تا حدودي، مثلاً در ترانه‌هاي سوراني از اشعار كاك كمال




ظاهر سارایی: پاسخی به نوشته‌ی «خنده‌دار مثل کردی جنوبی»

چه، كردي فيلي و ‌اند به نام «گلزار شعرای لرستان» كه جز چند قطعه شعر لري، مابقي اشعار




زواياي پنهان قيام ايلام

اشعار کردی و زبان مردم ايلام كردي است كه آن را كُردي جنوبي يا فَيلي نيز مي گويند




«شه‌ڵه‌م» چاپ شد

بالأخره مجموعه شعر كُردي چناري و مختار فيلي نيز چاپ كرده است كه اشعار فارسي وي




مطا لبی درمورد زبان کردی وگویش کلهری ومناطق کلهر

زبان كردي و گونه ي فيلي، كرماشاني شاهنا مه ی کردی کلهری، کتابها ، اشعار ، حکایات وضرب




363- ماجرای فیل و فیلی های زاگرس (2)

دیوان اشعار فيلي هاي عراق في العـــراق » از مركز تحقيقات و مطالعات كردي




«رێخ براي / رێخ برايي» روايت داستاني محسن بني‌ويس از زندگي شاكه و خان‌منصور

ايشان همراه با شماري از اهل فضل كردهاي فيلي عراق در نامه و چند شعر كردي خودم را برايش




سرآغاز شعر کودکانه­ی کردی در ايلام

بیگی متخلص به « مهران فيلي» از شاعران نوپرداز ادبيات کردي در كانون كردي هانا- نعمت




برچسب :