خلاصه قسمت آخر سریال افسانه جومونگ

همه آماده ی جنگ شدن.جومونگ هم دستور میده برای اینکه دشمن نفهمه ما حرکت کردیم همه ی جاسوسانو رو بکشید.

سوسانو هم داره تجهیزات جنگی رو آماده میکنه تا با مشکلی مواجه نشن.

در لیادونگ ماهوانگ دستور میده به پادگان های بویو حمله کنند ولی ژنرال ها میگن گوگوریو از پشت به ما حمله میکنه.ماهوانگ هم میگه نگران نباشید جاسوسان به ما گفتند ارتش گوگوریو تا 1 ماه دیگه حرکت نمیکنه.

تسو در جمع همه اعلام میکنه من میخوام با گوگوریو متحد بشم.بعد نارو میاد و میگه دشمن پادگانهای مرزی رو محاصره کرده.بعد تسو به یاد حرفهای جومونگ میفته.بعد میگه آروم باشید.من و جومونگ قبلا در این باره نقشه کشیدیم.

تسو هم از همه خداحافظی میکنه و با یونگ پو راهی جنگ میشه.

تسو پیش جومونگ میره و بهش میگه همون طور که انتظار داشتی هان به پادگانهای ما حمله کرده.بعد با هم تصمیم میگیرند به گو هیون سون حمله کنند.

ماهوانگ و ژنرال ها هم داره مش... میخورند که یک نفر میاد و میگه دشمن به گو هیون سون حمله کرده.همه هم با شنیدن این حرف تعجب میکنند.

بعد ماهوانگ میگه نامه ای برای نیروهای کمکی بفرست و بهشون بگو زودتر به اینجا بیاند.

بوبونو میاد و به جومونگ میگه دشمن نیروهاش رو در لیادونگ مستقر کرده.جومونگ هم دستور تشکیل جلسه رو میده.

در جلسه تسو میگه هان میخواد از لیادونگ محافظت کنه.تسو میگه تعداد نیروهای اونها از نیرویهای متحد ما هم بیشتره.ما باید قبل از رسیدن نیروی کمکی بهشون حمله کنیم.وزیر اعظم هم میگه بهتره نیروهامون رو در 3 نقطه تقسیم کنیم.

با فرمان حمله جومونگ جنگ شروع میشه.ماهوانگ که میبینه اوضاع خرابه دستور عقب نشینی میده.ولی موگول دنبال اون میره.در بین راه سربازهای هان که مخفی شدن به موگول و سربازهای گوگوریو حمله میکنند.بعد از اینکه همه ی سربازها رو کشتند موگول رو محاصره میکنند.و اون رو به شدت زخمی میکنند.وقتی جومونگ به اونجا میاد موگول رو تو بغلش میگیره و اون همین جوری تو بغل جومونگ میمیره.

شب نیروی کمکی به اردوگاه هان میرسه.ماهوانگ هم میگه برای یه جنگ بزرگ آماده بشید.

فردا صبح دوباره جنگ شروع میشه.در وسط جنگ یکی از سربازها به ماهوانگ میگه باید عقب نشینی کنیم اما اون میگه راهی برای برگشت نیست.و اون هم حمله میکنه.جومونگ هم با دیدن اون بهش حمله میکنه و اون رو میکشه.

در جلسه جومونگ از تلاشهای همه تشکر میکنه و میگه جشن بزرگی برپا کنید و به همه غذا و مش... بدید.

در جشن جومونگ شونه اش درد میگیره و سوسانو میره پیشش.جومونگ هم ازش تشکر میکنه.سوانو بهش میگه تو اولین مردی بودی که عاضقش شدم.وقتی دوباره هم دیگر رو دیدیم.من شما رو به عنوان پادشاه قبول کردم.

بعد جومونگ به گوگوریو بر میگرده و سویا و اون جو هم ازشون استقبال میکنند.

شب پزشک زخم جومونگ رو معاینه میکنه و میگه عفونت به استخونهای شما هم رسیده.باید استراحت کنید.

سوسانو به یون تابال سایونگ و گیه پیل میگه من میخوام گوگوریو رو ترک کنم.من بخاطر بیریو و اونجو این کار رو میکنم.من نمیخوام اونها بخاطر سلطنت با هم بجنگند.من میخوام بیریو و اون جو در جنوب یک کشور جدید بسازند.

بعد سوسانو به بیریو و اون جو هم قضیه رو میگه.

جومونگ هم میره قلمروای رو که بدست اورده رو تماشا میکنه.وقتی به قصر برمیگرده سایونگ میگه ملکه منتظر شما هستند.

وقتی جومونگ پیش سوسانو میره اون از گذشته ها میگه و میگه موقعی که من در کاروان تجاری بودم و شما هم ادعای شاهزادگی میکردید و به من گفتید دوستم دارید بهترین زمان عمرم بود.جومونگ هم همین حرف رو میزنه.بعد میگه من میخوام گوگوریو رو ترک کنم.من میخوام بیریو و اون جو یک کشور جدید بسازند.شما بزودی برای تعیین ولیعهد دچار مشکل میشید.

هیوب بو هم پیش سایونگ میره و بهش میگه تو هم با سوسانو میری.سایونگ هم میگه بله اما من همیشه به یاد تو هستم.

سویا وقتی از یوری میشنوه سوسانو میخواد گوگوریو رو ترک کنه میره پیشش و بهش میگه اگه بخاطر من و یوری از اینجا میری ما گوگوریو رو ترک می کنید.اما سوسانو میگه شنیدم خیلی وقت پیش وقتی میخواستی بیای جومونگ رو ببینی وقتی جشن عروسی ما رو دیدی بخاطر اتحاد گوگوریو سالهای زیادی رنج کشیدی.من از اینجا میرم ولی تو باید پیش جومونگ بمونی.

در جلسه همه موافق که سوسانو نظرش رو عوض کنه که خودش میاد و میگه نظر من عوض نمیشه.من بخاطر یک ماموریت جدید به جنوب میرم.

در بویو تسو از خدایان میخواد اون رو برای حل مشکلات کمکش کنند.

جومونگ هم که خیلی ناراحته به هیوب بو میگه موپال مو رو به اینجا بیار.وقتی موپال مو پیشش میاد بهش میگه من میخوام تو با سوسانو به جنوب بری.موپال مو هم میگه من می خواستم تا مرگم به شما خدمت کنم.جومونگ میگه اگه تو به سوسانو کمک کنی من خوشحالترم.

وقتی سوسانو میخواد بره جومونگ بهترین سربازهای بویو رو برای حفاظت به اونها میده.بعد موپال مو میگه من هم با شما میام.

وقتی سوسانو حرکت میکنه جومونگ با اسبش میاد و رفتن اونها رو تماشا میکنه.

در صحنه ی آخر هم جومونگ میگه من تا آخر عمرم به هان حمله میکنم و دستو حمله رو میده.

سرگذشت شخصیت های اصلی فیلم.

بیریو و اون جو در جنوب به کمک سوسانو کشور جدیدی ایجاد کردند.

تسو به دشمنی اش با جومونگ ادامه داد و توسط نوه ی جومونگ داموسین (موهیول)کشته شد.

جومونگ هم در سن 40 سالگی مرد و یوری بر تخت نشست.

 


مطالب مشابه :


خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ

کلیپش رو گذداشتم حتما دانلود اینم قسمت اخر افسانه جومونگ ژس به عنوان اخرین خلاصه قسمتا




خلاصه قسمت آخر سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت آخر سریال افسانه جومونگ - حذفیات جومونگ دانلود خلاصه قسمت




خلاصه قسمت اول تا قسمت آخر جومونگ

سایت رسمی افسانه جومونگ - خلاصه قسمت اول تا قسمت آخر جومونگ - جومونگ دانلود خلاصه قسمت




دانلود خلاصه قسمت اول سریال افسانه جومونگ

دانلود خلاصه قسمت اول سریال افسانه جومونگ - سایت رسمی خلاصه قسمت آخر جومونگ




قسمت اول تا آخر سریال جومونگ برای دانلود

اینم قسمت اول تا آخر سریال جومونگ برای دانلود که کلأ 81 قسمت هستش به همراه زیرنویس (ارسالی)




خلاصه قسمت 67 افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه




آخرین قسمت "افسانه جومونگ"

دانلود فیلم آخرین قسمت "افسانه جومونگ" به گزارش خبرگزاری انتخاب به نقل از فارس، قسمت




خلاصه قسمت 29 سریال افسانه جومونگ

خب در آخر قسمت 28 فرستاده ی ساچول دو سر قاصد بویو رو به حذفیات جومونگ دانلود خلاصه قسمت




خلاصه قسمت 80 افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , { اين صحنه خيلي احساسي کليپشو براتون ميذارم حتما دانلود




خلاصه قسمت اول تا آخر افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اول تا آخر افسانه جومونگ خلاصه قسمت 64 جومونگ دانلود سریال افسانه جومونگ




برچسب :