اشعار ولادت با سعادت پیامبر رحمت در 17 ربیع الاول

باران گرفت و سقف مدائن نشست کرد

دندانه‏هاى کنگره قصد شکست کرد

 

نورى به صحن معبد زردشتیان رسید

کآتشکده ز نابى آن‏ نور مست کرد

 

بالا بلند آمد و هر ارتفاع را

در زیر پا نهاده و پایین و پست کرد

 

در هر دلى نشست و به شکلى ظهور داشت

این گونه بود کآینه را خود پرست کرد

 

وقتى سؤال کردم از او خود اشاره‏اى

در پاسخم به پرسش روز الست کرد

 

حُسنش به غایت است و ظهورش قیامت است

زیباترین هر آنچه که زیباتر است کرد

 

فیض مقدسى و تعجب نمى‏کنم

این چیزها که هست، نگاه تو هست کرد

سروده رضا جعفری

***

 

لب نگار که باشد رطب حرام بود

زمان واجبمان مستحب حرام بود

 

فقیه نیستم اما به تجربه دیدم

بدون عشق مناجات شب حرام بود

 

اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری

به من معالجه ی در مطب حرام بود

 

برآنکه دشمن اولاد توست نیست عجب

که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود

 

تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت

عجم که هست برای عرب حرام بود

 

تو را در کمال نوشتند یا رسول الله

بزرگ آل نوشتند یا رسول الله

 

تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند

هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند

 

تورا به سمت زمین با نسیم آوردند

توآمدی و ملائک خوش آمدت گفتند

 

نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست

اگر که قّبه خضرا به گنبدت گفتند

 

تمام آل عبا«کُلنا محمّد» بود

توعین نوری و در رفت و آمدت گفتند

 

اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری

تورا محمّد و آل محمّدت گفتند

 

شب ولادتت ای یار می کنم خیرات

نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات

 

برای خُلق تو باید کنند تحسینت

نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت

 

از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی

نوشته اند از این سو تو را نخستینت

 

هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است

شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت

 

شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات

گدای سفره ی هر سال چهارده سینت

 

توآمدی که علی را فقط ببینی و بس

نداده اند به جز دیده ی خدا بینت

 

یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی

اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی

 

مرا اویس شدن در هوای تو کافی است

اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی است

 

همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم

لبم رسید به خاک سرای تو کافی است

 

چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش

همینکه فاطمه داری برای تو کافی است

 

همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی

برای روشنی لحظه های تو کافی است

 

تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت

اگر علی تو باشد به جای تو کافی است

 

قسم به اشهد ان لااله الا الله

تو آمدی که بگویی علی ولی الله

 

تو آمدی و ترحّم شدند دخترها

چقدر صاحب دختر شدند مادرها

 

تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت

بدین طریق چه آقا شدند نوکرها

 

خدای خوب به جای خدای چوب نشست

و با اذان تو بالا گرفت باورها

 

بگو: مدینه علمی، علی درآن است

بگو: که واجب عینی است حرمت درها

 

بریز شیره پیغمبری به کام حسین

که از حسین بیاید علی اکبرها

 

زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد

حسین منی انا من حسین اکبر شد

 

هزار حضرت مریم کنیز مادر توست

تورا بس است همینکه بتول، دختر توست

 

به دختران فلان و فلان نیازی نیست

اگر خدیجه والامقام همسر توست

 

علی و فاطمه دو رحمت خداوندی

برای عالم دنیا و صبح محشر توست

 

به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد

خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست

 

به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض

خدا برابر تو یا علی برابر توست

 

تو با علی جریان ساز شیعه اید ، اما

شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست

 

همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست

که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست

سروده علی اکبر لطیفیان

***

پیمبـری و  همـه زیـر سایـه ی پر تو

دوبـاره جلـوه نمـوده جمـال انور تو

 

تو آمدی و جهان شد پر از گل و ریحان

تمـام عـالـم امکـان شـده معطر تو

 

به وسعت  همه ی آسمـان کـرم داری

چه مصرع غلطی!! آسمان، نشانگر تو ؟؟

 

جهان برای تو و مرتضـاست یـا احمد

جهان، علی و تو، هرسه، برای دختـر تو

 

تـو احمـدی و نگـیـن پیمبرانی تو

به جـان فاطمه آرام قلب و جانی تو

 

کلام تو شده درسی به مکتـب پسرت

تو آسمـانی و صـادق درون تو قمرت

 

ز عطر و بـوی خوش تو دلم بهـا گیرد

شوم چو گوهر نابی فقط به یک نظرت

 

تو شمع جـان منی ای امیـد قلب همه

زمین نه دور خودش،گردد آن بدور سرت

 

ندیده عاشقت هستم چنان اُویس قرن

تمـام خلقـت گیتـی گـدا و دربدرت

 

بیا و رحمت خود را نما تو شامل حال

که با نگات بخوانم محـول الاحـوال

 

چه گویم از تو که سر تا به پا کرم داری

همیشه دست نـوازش تو بر سرم داری

 

جـدا نبـود ولایـت از آن نبـوت تو

خـزانـه دار رسالت چو جعفرم داری

 

مزار صادق تو خاکی است و بی زائـر

چه عاشقانـه نگـر زائـر و حرم داری

 

خبر بده تو به محسن از آن گل پنهان

که جـد من خبر از قبـر مادرم داری؟

 

بـه خـانـواده ات آقـا ارادتی دارم

محمـد آمـده بـرلب عبـادتی دارم

سروده سید محسن حبیب الله پور

***


آیه آیه همه جا عطر جنان می آید

وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید

 

جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است

بشنود مدح تو را با هیجان می آید

 

مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه

با نفس هاي الهي تو جان می آید

 

بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است

ریگ هم در کف دستت به زبان می آید

 

هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست

قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد

 

با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين

از سماوات خدا برگ امان مي آيد

 

نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست

از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد

 

عرش معراج سماوات شده محرابت

ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت

 

خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد

نور توحید به قلب بشر ارزانی شد

 

خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش

قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد

 

ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است

عرش با نور نگاه تو چراغانی شد

 

قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند

نورت آئينه‌ی آئين مسلماني شد

 

به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد

هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد

 

خواستم در خور حسن تو کلامی گویم

شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد

 

اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت

عقل صد مولوی و حافظ و خاقاني شد

 

«از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد

عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»

 

جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری

تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري

 

دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است

چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری

 

جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را

در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری

 

عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است

اسداللهی چون حضرت حيدر داری

 

حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید

 جلوه‌ی نورٌ علي نور ، مکرر داری

 

اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند

روشني بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند

 

اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست

رحمت عالمي و نور هدايت با توست

 

چشم امید همه خلق و شکوه کرمت

پدر امتي و اذن شفاعت با توست

 

با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست

آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست

 

بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند

دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست

 

بايد از باب ولاي علي آيد هر کس

در هواي تو و در حسرت جنت با توست

 

سالياني ست دلم شوق زيارت دارد

يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست

 

کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه

نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله

سروده یوسف رحیمی

 


مطالب مشابه :


سینه زنی

از بهر یاری علی جان آمد از از این غم جان عالم گشته برلب چه بر حال علی شد فانی عشق ولی




گلچین اشعار ولادت امام هادی(ع) سری دوم

نام تو علی آمد و دادی به طرح شیر روی پرده جسم و جان عالم به حیرت گرنام امام هادی برلب




اشعار ولادت با سعادت پیامبر رحمت در 17 ربیع الاول

ترین اشعار آئینی، مذهبی، دینی و هیئتی شعر پیامبر اکرم حضرت علی آمد و هر ارتفاع جـان




اوزبیک تیلی وادبیاتی

کـون حـمـل غه کـیـردی ایرسه، کـیـلـدی عالم آمد تو هم بـرلـب بـشـگـفـد




برچسب :