خاطره دردناک ممر گلی

سلام دوستای خوشدلم خوبین؟میدونم دیر اومدم که مثل همیشه باید منو ببخشین سرما خورده بودم اصلا اوضاعم خوب نبود هنوزم بعد از 10 روز سرفه میزنم عین س.گ البته ببخشید ها امممممممااااااا اصلا پیش دکی نرفتم خب بگذریم بریم سراغ یه خاطره خوشگل از مریم خانوم گل:

caqcqla04ys1irijz0i2.png

سلام من 22سالمه!اسمم مریمه یه نامزد دارم که اسمش محمده!

هفته ی پیش ناجور سرما خورده بودم کلی قرص و شربت خورده بودم که وقتی محمد میبینتم نگه بریم دکتر!
خلاصه رفتیم بیرون چرخی خوردیم که محمد دستم رو گرفت گفت داری از تب میسوزی بیا بریم دکتر من که از دکتر و امپول میترسم گفتم چیزی نیست خوبم ولی اون گفت نه حتما باید بریم تو ماشین بودیم که رفتیم درمانگاه!
تو سالن انتظار بودیم که منشی به محمد گفت بفرمایید تو...
من که از ترس مرده بودم رفتم تو دکتره معاینم کرد گفت که تبت زیاده و گلو هم بدجور چرک کرده دارو هات رو بگیر و بیا
محمد گفت باشه من میرم !من هم نشستم تو سالن محمد با کلی دارو بعد از 5دقیقه اومد نزدیک که شد دیدم بببببله 2امپول633 ویک 1200000دنیا رو سرم خراب شد چیزی نگفتم رفتیم پیش دکتر
دکتره گفت که کی امپول633 زدی؟ گفتم نمیدونم گفت باشه دستت رو بده بالا تا تست کنم
واییییی چقدر درد داشت تست کردنش محمدگفت چند تاروباید بزنه؟
دکترگفت :چون چرک گلوش زیاده وتبش بالا امکان تشنج هم وجود داره باید3تارو الان بزنه!یه دفعه جلوچشمام سیاهی رفت...
بعد ده دقیقه امپول زن اومد گفت ببینم دستت رو؟ نشونش دادم گفت برو بخواب...
قلبم تند تند میزد داشتم میمردم
خوابیدم بعد از چند دقیقه دیدم با 2تا امپول بزرگ سفید اومد بالاسرم اشک تو چشمام جمع شده بودولی خوشحال بودم که1200000رو نمیزنم!
گفت روشلواربزنم؟ زیپت رو بازکن خانومی!


مطالب مشابه :


ممنون کیانا جان

خاطرات تلخ اما شیرین - ممنون کیانا جان - سلام سلام سلام.كيانا هستم اين خاطره مال دي سال




ممنون fعزیز و آجی مستانه گل

خاطرات تلخ اما شیرین. روز بعدش خیلی بهتر بودم اما تا دو هفته با عمو قهر بودم.اینم




خاطره دردناک ممر گلی

خاطرات تلخ اما شیرین. ÂÎÑíä




ممنون داداش علی گلم

خاطرات تلخ اما شیرین. 27 سال حرص خوردم و ناراحت شدم اما الان خوشحالم که هستن یه تشکر




دست گلت درد نکنه نسیمی

خاطرات تلخ اما شیرین - دست گلت درد نکنه نسیمی - - خاطرات تلخ اما شیرین




خاطره نازنین خانوم گل

خاطرات تلخ اما شیرین چند وقت پیش حسابی سرما خوردم.اما از ترس امپول زدن به روم نیاوردم




ممنون آجی مهتاب گل

خاطرات تلخ اما شیرین. کشیدنش خیلی طولانی شد.به صورت دورانی و اروم پنبه رو میکشید.من اما




برچسب :