متن من در مجله آراد جوان!!!!

واقعا نمی دونم چی بگم!!! افسوس بخورم!!! خوشحال باشم!!! یا چه کنم کلا!!!امروز در اینجا و اینجا متوجه شدم که متنی که من در فروردین ماه ۸۸در این پست نوشته بودم در مجله ی "آراد جوان" ـ مهر ۸۹ ـ شماره ۳۰ ـ صفحه ی ۵۶ (طنز) ـ بخش "موضوع انشا"بدون اینکه حتی اسمی از نویسنده درج بشه قرار گرفته!!!یک متن که من برای خودم و دوستانم نوشتم!!!یک متن شخصی!!! هر متن کتاب نوشته نمایش فیلم موسیقی باید امضا داشته باشد!!! امضا ..اثر بدون امضا فاقد هرگونه ارزشی است!!! به میزان انسانیت و خلاقیت و احترام امروز بیشتر پی بردم!!! متاسفم برای نویسنده ی آن مجله و سردبیرش!!! همین!!! کتاب نمایش فیلم موسیقی و یا حتی یک متن ساده برای یک نویسنده حرمت دارد!!! شاید برایش عشق و وقتش را گذاشته باشد!!! این اولین پستی بود که با بغض نوشتم!!!

کسیکه این مسئله رو از مدتها پیش می دونسته و بعد از معترض شدن دیگران تازه بیاد و اسم فرد نویسنده رو ذکر کنه اسمش نویسنده است؟ چقدر پست فطرت پیدا میشه! یعنی من حتما بایستی معترض می شدم؟ پس شعور در چه جایگاهی قرار می گیره؟؟!!! متن به این سادگی این اتفاق سرش اومد دیگه وای به حال مسائل بزرگتر جامعه!! اینکه بازدید وبلاگم به ۱۰۰۰نمی رسه دلیل نمیشه که اونقدر پست باشم که بخوام اسمت رو بیارم.درسته! من بازدید زیاد که شاید فخر تو باشه رو ندارم اما سعی می کنم انسانیت داشته باشم!! این برام از همه چیز با ارزش تره! کاش انقدر بزرگ بشی که درکت به این مسئله برسه!! من مثل تو تربیت نشدم که در محیط مجازی یک جوری و در محیط واقعی جور دیگه باشم! من مثل تو نیستم که یک روز به یک متن بگم فوق العاده و روز دیگه بهش بگم ....!!! طبیعتا متنی که برتر باشه رو در مجله قرار میدند!! من اون متن رو برای دوستی نوشتم.چون فکر می کردم که تو هم مثل خیلی های دیگه دوستم هستی اما امروز متوجه شدم که نباید هر چیزی رو باور کرد...اون زمان که اون متن رو نوشتم تو هنوز شهرتی نداشتی..اما الان داری و اسم من که نویسنده ش بودم رو حذف کردی!!! متاسفم برای خودم!!! آره خوشحال باش که اسمت رو در یک مجله دیدی!!!اون زمان بیانت گونه ی دیگری بود اما الان!!! خوندن آرشیو نظرات برام مضحک بود!! داشتم فکر می کردم که اگر روزی من هم بازدیدم بالاتر از اینی که هست بره می تونیم انقدر پست فطرت و عقده ای بشم که همه چیز رو فراموش کنم و نه تنها در این مورد توضیح ندم بلکه از یک دزدی حمایت کنم!!! ترجیح میدم هرگز به این درجه نرسم!!! آرزو های تو در دنیای مجازی برابر با خفت منه!!! کل آرشیو وبلاگ من رو زیر و رو کن اگر یک متن و تنها یک متن رو دیدی که بدون منبع نوشته بودم حق با توئه!! فردی که برای دیگری ارزش و احترام قائل نشه لایق هیچ ارزش و احترامی نیست!! من همینی هستم که هستم! از دروغ و دروغگو جماعت بیزارم! من هرگز آدمی نیستم که برای رسیدن به شهرت و منفعت هر کاری بکنم! چون خانواده م گونه ای دیگری تربیتم کردند.مطمئن باش هرگز اسمی ازت در این وبلاگ نمی آرم.چون می ترسم انبوه اعتماد بنفس ای که برای خودت ایجاد کردی به فنا بره! چون جواب بدی رو با بدی نمی دند..این جمله چقدر مضحکه که میگه چون اسم خودم در اونجا نوشته شده بود بهش لینک دادم!!!یعنی چون اسم خودت نوشته شده بود بایستی از دزدی حمایت می کردی در صورتی که من و خودت و خیلی های دیگه این مسئله برامون روشنه!!! تو که انقدر ادعای نویسندگیت گوش فلک رو کر کرده و قاضی القضات بلاگستان شدی دیگه چرا؟؟یعنی من اگر این رو نمی دیدم نبایستی از نویسنده ی اصلی نام می بردی درسته؟؟؟خیلی افتخار داره برت که اسمت رو در یک مجله ببینی درسته؟؟اگر دیدی پشت به همه ی دوستی ها می کنی درسته؟؟؟وای که چقدر پست فطرت شدیم و خودمون خبر نداریم!!!عوض اینکه این مسئله رو توضیح بده اومده.....اما این رو بدون که دروغ همیشه بر ملا میشه! تا همیشه نمیشه نقاب زد! متاسفم برای اون دسته ای که شاید پاچه خواریتو بکنند! متاسفم برای اون دسته ای که شاید به خاطر دوستی با تو بخواند حق رو لگد مال کنند! شاید خیلی از دوستانت، دوست من هم باشند اما تو هرگز جایگاهی برای من نداری! هرگز اسمی به عنوان دوست از من نیار! خوشحالم که هرگز ندیدمت و هرگز دوست ندارم ببینمت! تو برای من حتی ارزش مخاطب قرار دادن هم نداری ای نویسنده ی پر مدعا !!! هر کس که بازدید کننده ی من بوده و با شخصیت و روحیات من و متنهام آشنایی داشته کامل من رو می شناسه! آدمی نیستم که چیزی رو بگم اما دیگه ببین به کجام رسیده که گفتم! حیف این پست که در این وبلاگ نوشته شد!!! مسخره ترین پست عمرم رو نوشتم!!!این رو می تونید به عنوان بدترین و سیاه ترین پست در کارنامه ی این وبلاگ ثبت کنید چون حتی خودم هم از پست امشبم بیزارم!! اما نتونستم مثل همیشه ساکت باشم!! خوشحال باش که امشب من رو با اشک خوابوندی! بالای کامپیوترت مدال افتخار و معرفت و شخصیت و شعورت رو آویزون کن!!!!!به بازدید کنندگان وبلاگت نمی خوای بگی که با تخمه بیایند و اینجا رو تماشا کنند؟؟؟توی انتخابات وبلاگی پاییز از این عذابی که امشب به من وارد شد در بخش رویدادها نامی نمی بری؟؟؟؟وای خدای من که چقدر کوته فکر شدیم...!!!

دزدی که فقط از دیوار مردم بالا رفتن نیست!!! حالا که من آدم ساکت و خجالتی و درونگرایی هستم و روم نمیشه در ملا عام مثل خودت و برخی از دوستات به صورت مستقیم اسم کسی رو بیارم یا مثل برخی های دیگه در این محیط فحاشی کنم، باید این اتفاق سرم بیاد؟! نمی دونم..تویی و وجدانت...البته اگر داشته باشی...!!! توی همین محیط مجازی سر کوچکترین مسائل آبروی خیلی افراد رو ریختید!!!سر مسائلی که شاید صرفا اصلا به خودشون مربوط می شد و به شما هیچ ارتباطی نداشت!!! احتیاجی به گفتن نیست!! همه در جریان همه چیز هستند...رکوردهای شکسته شده ی آمارگیر رو نمیشه فراموش کرد..وقتی از این روند حمایت کنی و دست همین افراد رو بگیری دیگه از تو چه انتظار بیشتری میره!!! خوشحالم که با اینکه اتفاقی که برای من افتاد شاید صد برابر بزرگتر و بدتر از اتفاق های دیگه بود حتی اسمی ازت نبردم!! در صورتی که می دونی هر کس دیگه و یا حتی اگر خودت بودی فورا این مسئله رو می کردی توی بوق!!! شخصیت درونی من و شما در دو نقطه ی کاملا مخالف قرار داره...درسته من آدم مثبتی هستم..شاید حتی بهم بگید پاستوریزه...اما خوشحالم که مثل تو نیستم!!! خوشحالم که تا حالا دل هیچکس رو نشکستم!!! تو و امثالت واقعا شبها چه جوری سرتونو روی بالش می گذارید؟!!

یادم نمیره اون روز رو...یادم نمیره که با چه سادگی و عشق و علاقه ای نشسته بودم برای دوستام متن نوشته بودم...یادمه دوست داشتم با اون یک پست کوچولوم بگم که دوستشون دارم تا ابد...الان می بینم که چقدر ساده بودم...

شاهد من همه ی دوستانی هستند که من رو می خونند...شاهد من خوانندگان وبلاگ خودت هستند...شاهد من افرادی هستند که در اون متن اسمشون رو ذکر کردم...مدرک من آرشیو وبلاگم هست...مدرک من آرشیو نظرات پستهام هست...! مدرک من اعتبار و آبروم هست...تو بازدید داری اما آبرو نداری چون رفتارت این رو نشون داده...چون خیلی ها هستند که بهم گفته بودند چرا با آدمی مثل تو ارتباط دارم و امروز رسیدم به حرفشون که چرا این رو بهم گفتند...افسوس می خورم که چرا دیر فهمیدم...تویی که الان ادعا ی همه چیز داری به سایت فیس بوک زدی که در موردت چه نوشتند؟!!! پروفایل موسیو گلابی رو خوندی؟؟؟پروفایل....رو خوندی؟؟؟ وبلاگ.....رو خوندی؟؟؟ لازم نیست اسم ببرم..اگر نخوندی می تونی از همین امروز شروع به مطالعه کنی تا ببینی دید دیگران و بزرگتر از خودت نسبت بهت چیه!!! تو خودت رو فقط توی یک چهار دیواری حبس کردی که یک مقدار از حرفها رو بشنوی!!!!اگر تو بودی و این اتفاق سرت می اومد الان رو به فرد مخالف طرف می کردی و باهاش دوستی می کردی طبق معمول غیبت و غیره...کاری که من هرگز نسبت به تو انجام ندادم...چون به نظرم حرکت چیپی میاد!!

اون روزی که همه ازت بد می گفتند و من ازت پشتیبانی کردم میاد جلوی چشمم...مقایسه ش می کنم با رفتار تو!!! به یکی از دوستانت گفتم به خودت هم میگم صد بار دیگه هم میگم که تو آدم کوچیکی هستی...آدم کوچیکی هستی که باید بگذاری دیگران ازت تعریف و تمجید کنند نه خودت!!! این خصوصیت آدمهای عقده ایه که خودت رواجش دادی!!!!

توی این دنیا به هیچکس نباید خوبی کرد...چون ظاهرا جواب خوبی چیز دیگه ایه...توی این دنیا نباید ساده بود چون کلاهت پس معرکه ست...توی این دنیا باید با هرکسی مثل خودش رفتار کرد...کاش اینها رو از همون روز اول می فهمیدم...

تبریک میگم به آن نویسنده ی خلاق(!!!) در مجله!

+متنهام رو آزاد در این وبلاگ قرار دادم که خواننده بخوانند.اما در کنارش در وبلاگ شعور سنج هم قرار دادم!!!

+از خودت خجالت بکش که با اینکه از من بزرگتری من بایستی اینها رو بهت تذکر می دادم!

+ارتباط وبلاگیم رو محدود می کنم! اگر برای خواندن این وبلاگ میاید که قدمتون روی چشمم.اما از این به بعد انتظار نظر گذاشتن متقابل رو از من نداشته باشید!

+الان یاد این پستم افتادم! خودندش رو برای هزارمین بار به دیگران توصیه می کنم!

+معذرت می خوام از همه ی دوستان خوبم بابت لحن صحبتم که فکر می کنم هرگز سابقه نداشته!!!

+لطفا اسم این فرد رو ازم نپرسید!! ممنونم.

+الان که این متن رو نوشتم کل دستم داره می لرزه.فقط اون چیزی رو نوشتم که توی دلم بود.نمی دونستم باید به کی بگم.نمی دونم کار بدی کردم که این رو نوشتم یا نه! فقط میدونم این رسمش نبود!

از دست این مجله ی زرد و تقلبی که حتی تا حالا اسمش هم به گوشم نخورده ناراحت نیستم !!! ناراحتیم اینه که: بهای انسانیت چیست؟ وجود خارجی دارد؟ وجدان چیست؟ وجود خارجی دارد؟

این روزها همه روح انسان، ذوق انسان، دوستی، آزادی بیان، شناخت، معرفت و .. و ...و ...را می کشند و گِل می گیرند!!! این بدترین اتفاقی بود که می تونست برام بیافته!! همین!!

در حال حاضر حوصله ی هیچ کاری رو ندارم...به معنای واقعی کلمه حالم بهم می خوره از این مملکت و آدمهاش!!! هر چی ذوق و شوق و علاقه هست دارند از دیگران می گیرند!!! ملت بی فرهنگ!!!

 

 


مطالب مشابه :


متن مجله آراد جوان(مرداد 92)

سید علی ضیا - متن مجله آراد جوان(مرداد 92) - بخند که دنیا با خنده های تو زیباست




متن من در مجله آراد جوان!!!!

آرتیست اتاقک زیر شیروانی - متن من در مجله آراد جوان!!!! - اینجا مکانیست که من بلند بلند می




معرفی پاره ای از موضوعات تحقیقی مرتبط با حوزه جوانان

صنايع رباتيك آراد نمايندگي مباركه - معرفی پاره ای از موضوعات تحقیقی مرتبط با حوزه جوانان




بهار آمد و شمشادها جوان شده اند ...

: :کارشناسی ارشد حسابداری : :حـامد آراد - بهار آمد و شمشادها جوان شده اند - منابع و اطلاعات




علم حروف..ابجد..علم عجیب..دانش شریف..علامه حسن زاده آملی..بیان رازورمزهای قرآن باعلم حروف..

جوان گلستان121 - علم حروف ابجد علم عجیب دانش شریف علامه حسن زاده آملی بیان رازورمزهای قرآن




برچسب :