رمان تک عشق قسمت آخر

  سه ماه گذشت و من خودمو در اتاقم حبس کرده بودم مامان ارام تر و شکسته شده بود و علی رضا و عمو و زنش یا همون خالم خیلی بهمون سر میزدن چند بار هم تری و بقیه به خونه اومدن که تو اتاقم راهشون ندادم
نشستم پای نت بهتر از بیکاری بود رفتم توی فیس بوک هه بچه ها خاطراتشونو گذاشتن شک ندارم کار ترنمه دوست خودمو مگه میشه نشناسمش میدونه یه روز بالاخره یه سر به اینجا میزنم هه ولی دوستم بود...واقعا فراموشش کردم؟؟؟؟؟نمیدونم
خیلی پیام داشتم فقط مال ترنمو باز کردم
کیانا عزیزم دوست همیشگیم تقصیر من چی بود واقعا منو فراموش کردی؟؟؟مگه چه کاری انجام دادم؟؟به کدوم گناه نکرده محاکمه شدم بدون ذره ای دفاع از خودم؟؟؟؟؟؟چون یاداور کیارشم؟؟؟؟؟فقط همین؟؟خیلی نامردی خیلی اما هنوز دوست دارم خواهری!خاطراتمونو گذاشتم اگه ارزشی برای چندین سال دوستیمون داری شاید بخوای بفهمی اخر عاقبتمون چی شد..بای خواهری
خوندمشون شهاب و شراره ازدواج کرده بودن و ترنم و ارمان عقد اما طرلان و میلاد از هم جدا شده بودن یعنی با هم کار نمیکردن و میلادم خواستگاری و چیزی نیومده بود برعکس با طرلان بد هم شده بود
اینم به عشقش نرسید هه یعنی هنوز کیارشُ دوس دارم؟؟؟من چرا این قدر ضعیفم بازم ازش متنفر نیستم بازم دوسش دارم اما چرا؟خدایا چرا؟
از بیم و امید عشق رنجورم
ارامش جاودانه می خواهم
بر حسرت دل دگر نیفزایم
اسایش بیکرانه میخواهم
پا بر سر دل نهاده می گویم
بگذشتن از ان ستیزه جو خوشتر
یک بوسه ز جام زهر بگرفتن
از بوسه اتشین او خوشتر
پنداشت اگر شبی به سر مستی در بستر عشق او سحر کردم
شب های دگر که رفته از عمرم
در دامن دیگری به سر کردم
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
می سوزم از این دو روئی و نیرنگ
یک رنگی کودکانه می خواهم
ای مرگ از ان لبان خاموشت
یک بوسه ی جاودانه میخواهم
اون قدر گریه کردم تا خوابم رفت
_بابا تو اینجایی؟؟سالمی؟؟خوبی؟
_کیانا ازت دلگیرم من مُردم اما برای تو زندگیو میخواستم نه که مرده متحرک باشی خودتو اصلاح کن
و رفت
از خواب بیدار شدم صبح بود
هوس بیرون رفتم نداشتم اما خب گفتم بزار برم بیرون حد اقل برای خواب دیشب خب منم که حرف گوش کن
سوار ماشین شدم حالا کجا برم؟؟؟؟؟؟خوبه رانندگیو هنوز یادمه رفتم پرسه زدن تو خیابونا
کنار خیابان نگه داشتم هه تو حال خودم نبودم اومدم همون هتل قدیمی که همون جا با کیارش اشنا شدم رفتم داخل
غذامو خوردم و بلند شدم
_کیانا کیانا
این صدای ترنمه شک ندارم
سعی کردم از دستش فرارکنم..از دست همه..حتی خودم
_صبر کن کیانا
_ترنم به این چندین سال رفاقتمون که از وقتی خودمونو شناختیم با هم دوس بودیم قسمت میدم یه کاری بکن
با دو دلی گفت
_چه کاری؟
_نترس سوگلیتون اقا کیارشو نمیخواد بکشی فقط دیگه نزدیگ من نشو تو و دوستات فقط خاطرات تلخمو زنده میکنید همینو بس خداحافظ
هنوز تو شوک گفته هام بود که سوار ماشین شدم و خونه رفتم بیا اینم از بیرون رفتنم خیر سرم بع سه ماه بیرون رفتما ترنمُ دیدم
هرچند هر جا برم و هر کار کنم خاطراتم از یادم نمیره
نه امیدی که بر ان خوش کنم دل
نه پیغامی نه پیک اشنایی
نه در چشمی نگاه فتنه سازی
نه اهنگ پر از موج صدایی
ز شهر نور عشق و درد و ظلمت
سحرگاهی زنی دامن کشان رفت
پریشان مرغ ره گم کرده ای بود
که زار و خسته سوی اشیان رفت
کجا کَس در قفایش اشک غم ریخت؟
کجا کس با زبانش اشنا بود؟
چرا؟
چرا امید بر عشق عبث بست؟
چرا در بستر اغوش او خفت؟
چرا راز دل دیوانه اش را
به گوش عاشقی بیگانه خو گفت؟
چرا؟؟او شبنم پاکیزه ای بود
که در دام گل خورشید افتاد
به جامی باده ی شورافکنی بود
که در عشق لبان تشنه می سوخت
چو می امد زره پیمانه نوشی
به قلب جام از شادی مِی افروخت
شبی ناگه سر امد انتظارش
لبش در کام سوزان هوس ریخت
چرا ان مرد بر جانش غضب کرد؟
چرا بر ذره های جامش اویخت؟
کنون این او و این خاموشی سرد
نه پیغامی نه پیک اشنایی
نه در چشمی نگاه فتنه سازی
نه اهنگ پر از موج صدایی
(افسانه تلخ از فروغ فرخزاد)
چند روزی میشد که دل درد و حالت تهوه داشتم امروزم باز دل دردم شروع شد و یه پام تو دستشویی بود یکی تو تختم هه شدم مثل زنای حامله ها مگه چی خوردم؟
وای نـــــــــــــــــه نکنه منم حامله... وای نه ما فقط یه بار... خدایا کمکم کن بدبخت نشده باشم می سپارمش به خودت
لباسی پوشیدم و سوار ماشین خدایا من حامله نباشم صد تا فقیرُ سیر میکنم یه میلیون میدم به یه امامزاده چیه خدا میگی فقط وقتی نیاز داری سراغ منو میگیری؟قول میدم دیگه سراغتُ همیشه بگیرم فقط حامله نباشم
رفتم ازمایشگاه و ازمایش بارداری دادم
_ببخشید خانم کی جواب اماده میشه؟
_سه روز دیگه
_میشه یه کارش کنین سریع تر انجام بشه؟
صد تومن هم بهش دادم
_بله حتما امروز عصر اماده هس
هه پول چه کارا که نمیکنه
رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم و گازشو گرفتم
از یه لحاظ خوبه یه یادگاری از عشق قدیمی حالا واقعا عشقش قدیمی شده؟؟؟؟معلومه که نه هنوز تازه هست
یادگاریش خوبه اما اون نامرد بود من یادگاری از ادم نامرد نمیخوام
خدایا اگه بچه نبود یا بود و مرده بود که تمام اما اگه حامله بودم بزرگش میکنم به هر بدبختی..کمکم باش بهترین اتفاق بیوفته
بچه ی منو کیارش چه جیگری میشد؟؟احتمالا چشم ابی و مو طلایی ..وای چه ناز موهاش به من چشماش به باباش..یا شایدم چشم عسلی مو مشکی خدا میدونه
نفهمیدم چه جوری عصر شد سریع رفتم سمت ازمایشگاه
_خانم جواب چی شد؟
_تبریک میگم یه نی نی کوچولو دارید
_چــــــــــــی؟
واقعا تحمل اینو نداشتم من بچه دار بچه ای که پدرش بابامو کشت من بچه ی یه قاتلو تو شکمم دارم؟؟؟؟؟
چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم
چشمامو باز کردم
زنی بالای سرم بود
_من تو بیمارستانم؟
_اره
_میخوام برم
_کجا
_خونم
_نمیشه باید استراحت کنی
رفت
سریع سورنگ سُرُمُ از دستم کشیدم و بیرون رفتم
سوار ماشین شدم و به خانه رفتم
_کیانا چرا رنگت زرد شده؟
_چیزی نیست خوبم خستم میرم بخوابم مامان بیدارم نکن
هفت هشتا قرص خواب اور خوردم و سرم به بالشت نرسیده خوابم برد
من دختر قوی هستم اره میتونم با این موضوع ها کنار بیام
واقعا خدایا چه قدر این مدت اتفاق برام افتاده این چهار سال هیچ اتفاقی نبود اما امسال پر از ماجرا که هضم همشون سخته مخصوصا بچه
وای خدا من خودم بچه هستم هنوز بهم بچه دادی؟کی فکرشو میکنه کیانا دیوونه بچه داره
اشناییم با ارمان و پیشنهاد گروه دیدن رییس گروه که امید خودمه و همه همون کیارش صداش میکنن عاشق شدن هر کدوم از بچه ها به جفت خودشون یعنی ترنم و ارمان و شراره و شهاب و طرلان و میلاد و بعدشم رسیدن من و کیارش به هم و بعد شدن اخلاق کیارش و میلاد و دقیقا چند روز قبل از عقدمون فوت بابا یا در واقع کشته شدنش اونم به دست کیارش
حالا هم بچه وای خدایا مغزم سوت کشید
حالا کیارش بابامو کشت میلاد دیگه چرا بد اخلاق شده بود؟؟؟
نکنه اونم میخواد بابا یا اقوام طرلان رو بکشه؟؟؟؟؟؟؟وای نه خدا نکنه
بهترِبخوابمو کم تر فکر کنم
از زبون طرلان
_سلام طرلان
_سلام ترنم
_چته
_هیچی
_معلومه از قیافت
_وای ترنم خسته شدم از این زندگی شهاب خیلی بد اخلاق شده دیگه حتی جواب سلامم نمیده
_مگه میشه؟
_فعلا که شده
_همه میدونیم میلاد تو رو خیلی دوست داره
_همه هم میدونستیم کیارش کیانا رو دوست داره
_اون باباشو نکشته
_پس من کشتم؟؟؟؟پس چرا نمیاد توضیح بده؟؟؟اون یه اشغال بود که نامردی کرد
_اسم کیانا رو نیار که دلم خونه اره اون نامرد بود
_من نامردی نکردم
صدای کیارش بود که مو روی تن من و ترنم سیخ کرد
ترنم_تا کی خودمُ گول بزنم که کیارش ادمه؟؟؟؟؟پس کی کشت؟تو رفته بودی اونجا تو بلیط اون طرفُ گرفته بودی اما گفته میری یه شهر دیگه
کیارش_تو این چیزا رو از کجا میدونی؟
ترنم_از تو فیس بوک خوندم
کیارش_فیس بوک؟؟
تری_اره گاهی سر میزنه و خاطه مینویسه
کیارش_باید بهش پیام بدم
_پیاماشو نمیخونه
_اه لعنت به این شانس اما بازم امتحان میکنم
_که چی بشه؟؟؟؟؟؟؟زجر بکشه؟
_من باباشو نکشتم
و از انجا خارج شد
خسته ام
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست
پس قشنگی های دنیا مال کیست
باختیم در عشق اما باختن تقصیر نیست
ساختیم با درد تنهایی مگر تقدیر نیست
موهام بلند شده بود اما کیارش نمی گذاشت کوتاهش کنم و بعد از اونم که ماجرا کشته شدن بابا شد و موهام کوتاه نشد
موهام بلند و شلال و طلاییه و تا نزدیکای کمرم میرسه
_کیانا
_جانم مامانی
_این چند ماهی که از فوت بابات میگذره خیلی ساکت و گوشه گیر شدی
_خب
_خب به جمالت
_خب که چی؟
_خب میخوام باهات حرف بزنم
_بفرما
_این مدت خیلی عموت و علی رضا کمکمون کردند و تنهامون نگذاشتن واقعا عموت در حقت پدری کرد
_تو چی کمک کرده؟ما که پول داشتیم بعدم کمک باید بی غرض باشه
_همه چیز که پول نیست احترام هم چیز خوبیه ها
_خب
_به جمالت
_بقیه قصه را بگید تا خوابم نبرده
_کیانا این چه طرز حرف زدنه
اره کیانا خانم دو روز دیگه شکمت میاد بالا خجالت بکش
_علیرضا میخواد یعنی خانوادش میخوان....یعنی بسه دیگه سیاه پوشیدن حتی لباس خونه ای هاتم سیاهِ و پسرونه..باید عادت کرد به نبود بابات
_عادت کردم
_نه پس چرا لباسات سیاهِ؟وای یه کلام امشب میان خواستگاریت
_کیا؟؟؟؟؟؟
_علیرضا و خانواده باید احترام عموتو نگهداری
_نــــــــــــــــــــــه
_چرا داد میزنی؟
_من ازدواج نمیکنم اینو به همه بگو از هرچی مرده متنفرم فقط یه نفرو قبول داشتم که مُرد
_اما
_اما بی اما خافظی
سوار ماشین شدم و با گازی که دادم صدای جیره لاستیک ها بلند شد و از خانه بیرون زدم
تو راه یه ماشین پر از پسر یه متلک گفت که به خاطر سرعت بالام نشنیدم چی گفت
پشت چراغ قرمز بهم رسیدند شیشه را کشیدم پایین
_هِی یارو..یعنی یارو ها اگه مَردین جلو پارک وایمیستم وایستید
چراغ سبز شد گاز دادم و رفتم جلو پارک وایستادم
فکر میکردند شوخی میکنم
وقتی پیاده شدم فک همشون افتاد
سریع پیاده شدن
_خوشکل خانم چشم عسلی
_چه قدر حرص میخوری ناراحت نشو بیا گلم کاریت نداریم
یکیش اومد سمتم
اما سریع با یه ضربه ی محکم که بهش زدم(نه اشتب نکنین این دفعه مثل قبل چند متر عقب تر پرت نمیشه نا سلامتی اموزش دیده یه پا مبارز حرفه ای شدم)برش گردوندم و دستشو طوری گرفتم گرفتم و فشار دادم که دادش بلند شد فکر کنم شکست دستش
و این طوری شد که دعوا شروع شد
خیلی طول نکشید که همشونو زدم با اون اموزش هایی که من دیده بودم غیر از این می شد تعجب اور بود
رفتم سرراغ همون پسر اولی
_هِی تو یادت باشه با هر دختری شوخی نکنی و متلک نگی همه مثل هم نیستند هر دختری هم ضعیف نیست ضربه ای محکم بهش زدم که فکر کنم دست اینم شکست
سوار ماشین شدم و سمت ارایشگاه خاله (مادر ترنم)رفتم
_سلام خاله
_سلام دختر تو کجایی میدونی چه قدر ترنم
سریع پریدم وسط حرفش
_خاله اومدم موهامو کوتاه کنم
_بفرما بشین بعد این مشتری میام سراغ تو
_خانم ما سه ساعته تو صَفیما
_دخترم کیانا هیچ وقت تو صف نیست مشتری دائمی هم هست وقت قبلیم داشته اعتراضی نباشه شما هم وقت قبلی بگیرید
بالاخره کار کسی که زیر دست خاله بود تموم شد و نوبت من شد
_خب کیانا جان چه مدلی؟وای چه موهات خوشکل شده پر خیلی بهش میاد
_سِوِن بزن خاله
_چــــــــــــــــــــی؟
_خاله چرا داد میزنی پرده گوشم سوراخ شد
_میدونی سون چه قدر کوتاه هست؟باید با ماشین بغل موهاتو بزنی و پسرونه و چسبون و کوتاه میشه
_میدونم خاله خوبم میدونم
_حیف موهای به این خوشکلی نیست؟
_خاله میزنی یا برم خودم با ماشین همشو بزنم
_دیوونه شدی؟
_اره
شروع کرد کوتاه کردن نگاهی به خودم کردم
_ا.خاله این که مدلِ پره
_باشه ببین چه خوشکل شدی
_اره خیلی
خاله که خیالش راحت شد رفت تا برس و سشوار بیاره تیغش روی میز بود سریع تیغُ برداشتم و موهامو تا انجایی که مدل سون خراب نشه کوتاه کردم
_خاله حالا ماشین بیار و سون بزن
خاله هم مجبور شد و زد دیگه
سریع لباسامو دراوردم زیرش لباس پسرونه بود یه تراول پنجاهی هم گذاشتم رو میز و بوسی برای خاله فرستادمو از طرف خونه خاله زدم بیرون
_کیانا کیانا صبر کن
اما به خاله اعتنایی نکردم
_کیانا
ای خاله دهن لق به ترنم گفتی من اینجام
_ببخشید خانم اشتباه گرفتید من کار دارم بای
سرمو انداختم پایین که برم یه دفعه دستم از پشت کشیده شدبرگشتم _چی میخواید اقا؟
_دست یه پسرُ تو خیابون گرفتن جرمه؟
هه میخواد بگه من چرا تیپ پسرونه زدم؟طعنه میزنه که چی؟
_بله چون مزاحم شدید من کار دارم اقا
_کیانا
وای نه نه نه میمیری این جوری صدام نزنی؟اینو کجایی دلم جا بدم دو روز بود ندیده بودمش راحت بودما اما همین الان با دیدنش عشقم هزار برابر شد وای خدا نه نباید عاشقش باشم
_چیه؟بنال بابامو کشتی طلبکارم هم هستی؟ببین اق پسر نه ببین اقاهه حالم ازت بهم میخوره بزار برم
اره این ه پسر نیست بابای بچمه وای اگه جریان بچمو بفهمه دیگه ول کنم نیست
_خودتم خوب میدونی فقط یه راه داری که دستمو از دستت خارج کنی که با همون حرکتم دست من میشکنه پس بشکن و برو
_باشه
وای چرا هر کار میکنم دلم نمیاد؟
_چی میخوای ازم؟
_باهام یه قهوه بخور
_باشه
رفتیم کافی شاپ نزدیک همون جا دو تا قهوه سفارش دادیم
من که با قهوه بازی میکردم اونم فقط منو نگاه میکرد
_خب بگید دیگه
_من باباتو نکشتم
_اره من کشتم
سریع قهوه را خوردم و بلند شدم
_خواهش میکنم دیگه جلوی من سبز نشید من هیچ کاری با شما ندارم بای
_کیانا به حرفام گوش کن خواهش میکنم
هه حرف چه حرفی
سوار ماشین شدمو سمت خانه رفتم
کردم هه هر کس رو خواستگاری ارایش میکنه مناسب ترین لباسو میپوشه من چی
مامانی اگه بزرگ شی شکمم ضایع بشه چیکار کنم اخه؟
نه رومی روم نه زنگی زنگ تازه بالاتر از سیاهی که رنگی نیست
_کیانا بیا پایین عموت و بقیه رسیدن
_باش حالا میام
رفتم پایین عمو بلند شد بهش دست دادم هم اون هم زن عمو اما حتی نگاه علی هم نکردم
با المیرا هم روبوسی کردم (المیرا خواهر علیه که شوهر کرده)و لپ ارشو بوسیدم با حمید (شوهر الی)هم دست دادم و نشستم روی مبل تک نفره
_دخترم بیا پیش علی بشین مامانت اینجا بشینه
_مامانم پیش علی بشینه من از اینجا تکون نمیخورم
_باشه پس ما همین جوری وامیستیم و تا پیش علی نشینی نمیشینیم
راحت یه خیار برداشتم و شروع کردم خوردن هه این قدر وایسید تا زیر پاتون علف سبز بشه و رشد کنه و درخت شه والا به من چه
مامانم به خیال خودش به ابروش رسید و یه چشم غره بهم رفت
_خان عمو شما بشینید این هنوز بچه هس مجرده چیزی حالیش نیس
وای مامان ما رو داشته باشید من چیزی حالیم نیس؟؟؟؟؟مامانم مامانای قدیم!!!!
حوصلم سر رفت رفتم بالا تو اتاقم و پریدم تو تخت
_مامانی گلم خوبی؟اشکل نداره میریم المانی جایی با هم زندگی میکنیم وای بچم از دست نره من چه قدر وروجک شدم
_یه جوری حرف میزنی هر کی ندونه فکر میکنه واقعا بچه داری
_بهت یاد ندادن در بزنی اول ایا؟
_نچ
_ببین من با تو و هیچ کس دیگه ازدواج نمیکنم
_چرا؟
_چون چ چبیده برا
_خو جداش میکنیم
_علــــــــــــــی
_چرا؟؟
دیگه زدم به سیم اخر
_چون من حاملم راحت شدی؟؟؟
_جانم؟؟؟؟؟؟
_همین که گفتم
سیلی به صورتم زد
_خاک تو سرت
_ما قرار بود دو روز بعدش عقد دائم و عروسی کنیم
_مگه چی بودین؟
_صیغه
_واقعا که
_علی بد جور گیر کردم چیکار کنم دو روز دیگه شکمم
دیگه نتونستم حرف بزنم و بغضم شکست
_سلام خواهری
_سلام علی
_چته ناراحتی؟
_پس میخوای برات بندی برقصم؟
_میای بریم بیرون؟
_نه
_نمیشه دیگه نداشتیم
_چیو نداشتیم
_مگه نمیخوای کمکت کنم؟
_کمکم می کنی؟
_من جونمم برای ابجیم میدم
_ایول داداشی
_خب اماده می شی؟
_اره داداشی حتما
مانتو و کفش سبزمو با شال و شلوار مشکیمو پوشیدم و رفتم پایین داشت با مامان صحبت میکرد اما تا من اومدم صحبتشونو قطع کردن
اینا همه بدجور مشکوک میزنن خیلی هم مشکوک میزنن
_خب بریم؟
_بریم
سوار ماشینش شدیم ای بابا این علی که عشق سرعت بود چرا امروز مثل مورچه میره؟؟انگار دلش نمی خواد برسیم چشونه اینا نکنه اتفاقی افتاده؟هه خو من کیو دارم که اتفاقی براش افتاده باشه؟مامانم که سالم بود علیم که سالمه بقیه هم که دیگه اندازه بابام ارزش ندارن
_علی میخوای من رانندگی کنم؟اخه اینطوری تا یه قرن دیگه هم نمیرسیم الاغم که سوار شده بودیم از این تند تر میرفت
_میای بریم کوه؟
_این موقع صبح؟نه بابا
_خو دربند چی؟
_اره هستم از بس من به جای خب گفتم خو تو هم یاد گرفتیا
_کمال هم نشینه دیگه
بالاخره بعد از سه ساعت ول چرخی و ولگردی رسیدیم
_خب بگو منتظرم
_وای چه قدر عجله داری نمی دونستم شیش ذماهه به دنیا اومدی
_من شیش ماهه به دنیا نیومدم اما بچم شاید بیاد!!!
وای چه حرفی زدم گند زدم کامل
علی نگاهی بهم کرد و حرفی نزد
خب منم سرگرم بازی با گوشیم شدم
_کیا من خیلی فکر کردم این بهترین راهِ که می تونم بهت کمک کنم
_چه راهی
اهی کشید و ادامه داد
_من باهات ازدواج میکنم اما مثل خواهر و برادر با هم زندگی میکنیم و کسی هم چیزی نمی فهمه شناسنامه بچه هم به اسم من میگیریم الانم به برای اینکه یه دفعه قبول نکرده باشی یه صیغه یه ماهه یا یه هفته میکنیم و میریم انتالیا بلیط هم گرفتم بعد که برگشتیم عروسی و غیره تا برای تو هم خوب بشه خوبه؟
درجا هنگیدم این چی میگه؟صیغه عروسی خواهر برادر؟؟؟؟؟؟؟
بی فکر دهنمو باز کردم هرچی باشه از این وضعیت بهتره که
_قبول
دنیا چه سریع میگذره تا به خودم اومدم صیغه شدم و حالا هم توی هواپیمام عمو و مامان خیلی خوش حال شدن و میخواستن حتی عقد دائم کنم اما خب یه حسی بهم گفت بزار برای بعد از کجا معلوم علی واقعا فقط هم خونه و برادرت بشه؟؟
خب این روزا از بس فکر و خیال کردم دیوونه شدم بهتره یه اهنگ گوش کنم
پشت تو بدو بدتری شنیدمو باور نکردمو باورش عجیبه که همش درست بودو درست میگفتن من ساده به همه میگفتم عجیبه و عجیب نبودی و دستتو خوندم و یه عمرم آزگار کنار تو موندم و حیف که عمرم و تلف میکردم و یه عمری بیخودی به عشق تو خوندم و پست تر از اونی بودی که فکر میکردم و دلت یه جایه دیگه بود حس میکردم و به روت نزدم نمی خواستم بری،نمیخواستم بشینی و به ما هی بد بگی و میگم برات مهم نی چی سرم میاد، میگی بزار سیاه بشه روزگارش میگی بزارنباشه و فقط بره اصلا بزار بمیره بیخیالـــــــــــــــــــ ـــــش.
گول چهره یه پاکتو خوردم تو هم درست همونی بودی که همه میگفتن ، اینقده قشنگی ، که منم نباشم ، خیلیا واسه داشتنت به پات میفتن ، تازه دارم میفهمم منو واسه چی خواستی ، با همه درووریات با دل ما رو راستی ، برای تو میمردم ، روت قسم می خوردم ، اینقده عوض شدی که یهو جا خوردمـــــــــ ................
وای خدا من که حالم بد تر شد.....چشمامو بستم و چند بار دیگه اهنگو گوش دادمو اشک ریختم کیارش پس چرا از فکرم بیرون نمیری لعنتی
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم تا که در ان نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بی جا و تباه
میبرم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه ی امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله میلرزد می رقصد عشک
اه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید ان به که بپرهیزم من
بخدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق امد و از شاخم چید
شعله ی اه شدم صد افسوس
که لبم باز بر ان لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب خونین دل
می روم از دل من دست بردار
ای امید عبث بی حاصل
(وداع فروغ فرخزاد)
رفتیم هتل ایول دیگه بالاخره رسیدیم بچم خیلی تکون خورد اخه اولین مسافرتشه
علی فقط یه اتاق گرفت برای همین ناراحت شدم وسایلمون خیلی نبود اخه فقط یه هفته اینجا میمونیم رفتیم بالا در اتاق که باز شد بی نهایت خوش حال شدم نه بابا داداشمون به فکره این سوئیته خودش سه تا اتاق داره
خوبه شیک هم هستن یکی با رنگ قهوه ای و نارنجی یکی هم زرد و نارنجی و اخری هم نارنجی قرمز(منظورم اتاقاهاهستا)
_من که اتاق قهوه ای نارنجیو میخوام
_باشه
دلم برای اتاقم تنگید بعد فوت بابا دیوار هاشو مشکی کردم که مامان و علی و عمو نگذاشتند و گفتند باید یه رنگ دیگه هم داخل مشکیه بزارم منم خوشکل تیکه های قرمز ریختم بعضی از جاهاش که خیلی خوشکلش کرد و من عاشقش شدم
هی بابایی کجایی که دلم برات لک زده..بهترین بابای دنیا بودی که به دست عزیزم کشته شدی یعنی عزیزم عزیزترینمو کشت..افسوس که انقام هم نگرفتم خواستم اما نتونستم
کسی در زد
_بفرما داداشی
_اجازه هست؟
_نه دو پیازه نیست چیز دیگه نمیخوای؟
_خواهرمو میخوام باهاش بحرفم
_ادم برای رفتن تو اتاق ابجیش در نمیزنه
_امشب برای اینکه حال و هوات عوض بشه میریم مهمونی
_نه
_نه نداریم دیگه روی داداشیتو زمین میزاری ابجی بد
_باشه میام
وای خدا کی حوصله مهمونی داره اخه؟؟دو روز اومدیم راحت باشیما اگه شد
لباسمو طبق روال معمول اسپرت...یعنی سویی شرت تنگ مشکی و شلوار جین البته یکم برجستگی های بدنم معلوم بود اما خب باشه این جا که ایران نیست گیر بدن دختری یا پسر
_خب بریم
_کجا؟
_مهمونی
_نمی شه
_چرا؟
_دوستام این مهمونی رو برای من و نامزدم گرفتند بعد تو که داری تریپ پسرونه میای
_خب یکی دیگه رو به عنوان نامزدت اعلام کن
_نمیشه
_خب چیکار کنم موهام کوتاست
_کلاه گیس
_بله؟؟؟؟؟؟؟همینم مونده
_خواهش
_از دست تو
مجبور شدم تریپ دخترونه بزنم یه لباس تنگ که تا زانو هام میامد و قرمز اتشی استیناش هم پایین دستم داشت و بالاش با بند خیلی خوشکل نیمه باز و نیمه بسته شده بود بالای لباس هم کج بود و خلاصه خیلی خوشکل بود ارایشمم خیلی نازم کرده بود کفش های قرمز هم پوشیدم و رفتم پیش علی
_چه طورم داداشی؟
نگاهی طولانی بهم کرد چته؟خوردیم تموم میشما
_بریم
_بد شدم؟
_نه عالی
رفتیم یه رستوران خیلی شیک ایول ایول جمشون واقعا جمه ها (همون جمعشون واقعا جمعه خودمون)چه شلوغ
علی رفت پیش یه پسری که پشتش به من بود با هم دست دادن و خیلی گرم سلام و احوال پرسی کردند
خو بهتره به جای پشه پروندن پسره رو بررسی کنم موهاش که مشکیه و مدل سون خودم چهره مِهره هم که معلوم نیس تیپشم اسپرت مشکی دختری هم کنارشه که معلومه خودشو اویزونش کرده چون پسره هی هلش میده اون ور اما دختره از رو نمیره خب هیکلو جونم هیکل درست مثل امید
رفتم نزدیکشون وای خدا عطرش چشمامو بستم و عطرشو بلعیدم اخه همون عطر امید هم همین بو رو میداد..امیدوارم پست بودنش به امید نرفته باشه فقط
_کیا بیا با دوست صمیمیم اشنا شو ما از برادر هم صمیمی تر هستیم
پسره روشو برگردوند و همزمان دستشو دراز کرد
نه ...نه..نــــــــــــــه..
علی_معرفی میکنم داداشم امید یا کیارش
منو امید فقط چشم تو چشم هم دیگرو نگاه میکردیم نگاهم به علی افتاد به دستامون نگاه میکرد اروم و لرزون دستامو بردم جلو و دست دادم و سریع دستمو کشیدم
وای که چه قدر دلم برای این دو تا چشم ابی تنگیده بود....وای من خجالت نمیکشم این قاتل بابامه ها..
سریع به خودم اومد و خودمو جمع و جور کردم
_خوش وقتم اقا کیارش
فکر کنم کُپ کرد اما سریع فهمید نمی خوام علی چیزی بدونه
_منم هم چنین
_وای کیــــــانا..تو این جا چیکار میکنی؟فکر هر کسیُ میکردم اینجا باشه جز تو
این صدای ترنم بود هه جمعشونم که جمعه..طرلان که احتمالا به خاطر اخلاق شهاب نیومده شراره هم که شنیده بودم پاش در رفته منم خوب اطلاعات از اینا دارما خب فیس بوک راحت ترین راه ارتباطه
علی با تعجب به من نگاه کرد
_شما هم دیگرُ می شناسید؟
ترنم_می شناسیم چیه؟؟از ابتدایی با هم بودیم از خواهر نزدیک تر شما هم باید همون علیرضا پسر عموی کیا باشی اما شما با کیارش دوستی؟؟؟؟؟؟
_تو دوست صمیمی کیانایی؟؟
_بیخودی شلوغش نکنید دوست بود و الان تموم شده و رفته و الان فقط یه اشنای قدیمیه همین
ترنم اومد بود سمتم و خواست بغلم کنه که خشکش زد منم مانع شدم که بغلم کنه
رفتم روی یه صندلی نشستم چه بهتر خبر نامزدی و عروسیم هم میفهمن و راحت میشم
یک ساعت گذشت و من فقط و فقط توی فکر بودم ناخوداگاه تمام اتفاقات گذشته جلوی چشمام رد میشد از هتل و شرط بندی فوتبال تا شرط رالی و جدا شدنم و دوباره به هم رسیدنمون دنیا چه کوچیمه وای خدا یعنی بچه ای که الان تو شکمه حق نداره باباشو ببینه؟؟معلومه که نه بابایی که قاتل باشه بهتر که نباشه
شامُ اوردند ماهم سر میز نشسته بودیم من کنار علی بودم و رو به روم کیارش بود سرمو انداختم پایین و مشغول غذا خوردن شدم..
دیگه واقعا کلافه شدم از اول غذا سنگینی نگاه کیارش ولم نکرد سرمو بلند کردم و چشم تو چشم شدیم این چشماش چی داره که نمیشه ازش چشم برداشت؟؟
غذا بالاخره تموم شد ترنم اومد کنارم
_ترنم برو..همین الان فقط برو
_نه نمیرم باید حرف بزنه باید بزاری کیارش حرف بزنه
عصبی دستی توی موهام کشیدم
_می دونستم میری طرف اون برای همین قطع رابطه کردم
رفتم پیش علی
_علی من میرم خونه یا همون هتل بعد جشن بیا
_با هم میریم
_نه من عذاب وجدان میگیرم اگه بیای پس خواهش میکنم نیا
_خب چرا میخوای بری؟
_چون خستم خوابم میاد
_باشه اما کاش میگذاشتی منم بیام
_نه این جوری راحت ترم
از زبون علی رضا
کیانا چه هل شده بود تازه کیارشم بد تر یعنی واقعا هم دیگرُ دوست دارند؟؟؟
ترنم مگه چیکار کرده که کیانا باهاش این کارا رو کرد؟؟
اوضاع خرابه باید از ماجرا سر در بیارم اما چه جوری؟؟
از زبون ترنم
کیانا فکر کردی باهام اینجوری رفتار کنی از قلبت خبر دار نمی شم؟؟نمیشه این جوری کرد باید ماجرا درست بشه
علی رضا رفت کنار کیارش
_کیارش بیا بریم تو یه جای خلوت کارت دارم
_خب بگو
_نه اینجا نه
منم همراهشون برم؟؟؟؟
اره میرم پشتشون تا ببینم چی میشه
از زبون علیرضا
کیارشو کشیدم سمتی
_خو داداشی بتعریف
_از چی؟
_من و تو مثل دو تا داداش بودیم مگه نه؟؟؟من از چشمات احساستو میخونم کیانا رو می شناسی؟؟
_احساست اشتباه فکر کرده حالا واقعا نامزدته؟
_چه فرقی برای تو داره؟
_هیچی
_واقعا؟
_اره
_فکر نمیکردم
_خب برای اولین بار اشتباه فکر کردی رفیق
_شاید
_شاید نه قطعا
_پس مطمئن باشم؟
_اره رفیق
_نه
با صدای ترنم برگشتم تری ادامه داد
_چرا دروغ میگی کیارش؟؟؟؟چرا اخه؟؟؟اگه باباشو
_خفه
_خفه نمی شم این تویی که خفه شدی اما دلیلش چیه خدا میدونه من غمُ کامل توی چشمای خواهرم دیدم نمیتونم دیگه ساکت باشم تا همین جاشم زیادی ساکت بودم
_کیارش بزار ترنم حرفشو بزنه
_ترنم برو خودم همه چیزُ میگم
_امیدوارم
ترنم اینو گفت و رفت
پیاده از رستوران تا هتل اومدم و رفتم داخل هتل
قوطی های ویسکی رو برداشتم و تند تند سر کشیدم تا شاید بتونم فراموش کنم چشمای ابیشو فراموش کنم امشبو
یه لحظه از جلو چشمام نه امید و نه بابام کنار نمی رفتند یه حس دوگانگی داشتم عشق و نفرت دوست داشتن و تنفر
اخرین قطرات بطری و هم ریختم داخل لیوانو رفتم کنار پنجره
بابایی کجایی که دیوونه شدم
گوشیم زنگید
_بله؟
_کیانا ترنم امشب میاد پیش ما
_نه
_چی نه؟
_میشه نیاد؟
_نه
_چرا؟؟؟؟
_چون زیرا
_علی
_دوستته ها چته؟
_هیچی
_چرا با ترنم اینجوری میکنی؟
_چون منو یاد گذشته می اندازه
_مگه گذشتت چی بوده
_حالم خوب نیست میشه بعدا بزنگی؟
_یعنی قطع کنم دیگه؟ و با زبون خوش مزاحمت نشم
_یه جورایی
_رو که نیست
_سنگ پاست
گوشی رو قطع کردم و با عصبانیت لیوانو انداختم پشت سرم
صدایی از شکستنش نیومدسرمو برگردوندم
_باید حواستون باشه که لیوانی رو نشکنید اگه بشکنه مکنه تو دست و پاتون بره
با حرص نگاهمو ازش گرفتم این دیگه این جا چیکار میکنه اخه؟؟؟؟؟؟
رفتم توی اتاقم و درو بستم چیکار کنم الان؟اها
شماره ی علیرضا رو گرفتم
وای لعنتی خاموشه اخه چرا؟
رفتم بیرون از اتاق
_نمیدونید علی کجاست؟
_نه گفت دیر میاد و رفت
_خب شما این جا چیکار میکنید
_اومدم باهات حرف بزنم
_من حرفی با شما ندارم
_من دارم
_مشکل من نیست
رفتم توی اتاقم و درو بستم
ده دقیقه گذشت
صدای در اتاق بلند شد
_اجازه هست؟
_گیرم نه
_باید اجازه بدی اخه چرا نمیزاری باهات حرف بزنم کیا؟
_چون حرفی بین ما نمونده
_من حرف دارم
_نمیخوام بشنوم حالا هم برو
_اگه نرم چیکار میکنی مثلا؟
_امید خان برو..نکشتمت به شرطی ککه دیگه نبینمت پس برو و مزاحم نشو
هی نزدیکم میشد
_مثلا میخوای چیکار کنی؟این مدت ساکت موندم چی شد؟؟که بری صیغه علیرضا برادرم بش؟
این از کجا میدونست ما صیغه ایم؟
_بهت گفته بودم بمب فعالی اما من میتونم خنثی بکنمت
و بازم نزدیک تر شد
واقعا ترسیدم امید هر کار بخواد انجام بده می تونه و منم در برابرش عددی نیستم من کجا و اون کجا هر چی باشه استادو شاگردیم باشه اون قوی تره
عقب عقب رفتم که پشتم به تخت خورد و امید منو با یه حرکت روی تخت پرت کرد
منو با یه حرکت پرت کرد رو تخت و خودشو انداخت روم
_نکن امیدِ
با اومدن لباش رو لبام بقیه حرفم تو گلوم خشکید..........
علی سریع درو باز کرد و اومد داخل اتاق
_به به ببخشید که مزاحم عیش و نوششتون شدم واقعا که کیانا مثلا صیغه ی منی با دیگرون...
سریع رفت بیرون
سریع خودمو از زیر امید بیرون کشیدم و تف کردم تو صورتش
_ازت بیزارم امید بیزارم ازت کیارش بیزارم
_علی علی تو رو به روح بابام نرو بزار توضیح بدم
علی_توضیح؟؟؟؟هه چه توضیحی همه چیزو دیدم
_علی تو رو به روح بابام نرو من کاری نکردم اون اشغال اومد و به زور
پرید وسط حرفم و نزاشت جملمو تموم کنم
_حرف مفت نزن خب امید کلید اینجارو از کجا داشت؟
_من از کجا بدونم
_خر خودتی از این ناراحتم که من که بزور نخواستم باهام ازدواج کنی
_علی
رفت تو اتاق و درو بست منم رفتم پشت در اتاقش نشستم تا اینکه خوابم برد...
پرتاپ شدم و بیدار شدم من کجام؟؟اها پشت درم پشت سرم نگاه کردم علی وایشتاده بود پس این درو باز کرده و منم که بهش تکیه داده بودم افتادم
_اصلا یه کاری میکنیم
امیدوارانه بهش خیره شدم
_چی؟
_بازی
_چه بازی؟
_من با امید پاسو بازی می کنم من بردم تو مال من میشی اون برد تو مال اون
_نه...تو که دوست خودتو خوب میشناسی بهترین پاسور بازه سریع میبره
_خوبه خوب هم میشناسیش همین که گفتم
_اخه بی انصاف امید همون قاتل بابامه
_نیست
_هست
_نیست
_باشه اما یه شرط داره
_چی؟
_زندگی خودمه خودم باهاش بازی میکنم
_تو؟؟؟راحت می بازی اما باشه
بازی شروع شد اصل بازی این طوری بود که چهار پاسور دست هر کدوممون(منو و کیارش )بود و ما یکی یکی باید پاسور ها رو رو کنیم و خودمون هم نگاه نکنیم و باید شانسی هر یه دونه پاسوُ با یکی از طرف مقابل گذاشت و هر کدوم در مجموع بیشتر بود اون برنده هست و اگر هم کسی هر چهار تا پاسورش یک نوع میشد (مثلا همه بی بی یا همه سرباز)یه امتیاز مثبت میگرفت یعنی اگر سه تا پاسور حریف ازش بیشتر میشد اما یکیش کمتر بازم همون که پهار تا پاسورش مثل هم میشد و فقط یکیش از پاسور طرف بیشتر میشد برنده میشد(امید وارم فهمیده باشید یکم خر تو خر شد اما خوب توضیح دادم از این بهتر واقعا خیلی خیلی سخته توضیح دادنش)
امید با چه ابهت نشست و خیلی خونسرد چهار تا ورقشو سریع رو کرد
وای خدایا نه
هر چهار تاش شاه بود این شانسش معرکه هست صد درصد باختم اخه فقط درصورتی می تونم بازی رو ببرم که چهار تا تک داشته باشم که اینم شانس پیغمبرُ میخواد
(برای اون دسته از عزیزانی که نمیدونن پاسور چه جوریه تقریبی توضیح میدم پاسور نوع اصلی داره پیک خشت گیشنیز و دل که این چهار نوع از دو تا ده لو داره و عدش سرباز و بی بی و شاه و تک هست که به ترتیب امتیازشون هم بیشتره البته این بازیه این جا با بازی اصلی پاسور فرق میکنه وای چه رسمی شدم خودم رو چشم نزنم در ضمن فکر کنم حسابی گیجیدید یعنی گیج زدید)
اومدم ورق هامو برگردونم که علی باز پرید وسط
_بهتره اول صحبت هاتونو بکنید بعد ورق هارو برگردونی
ای حناق ای مرض ای کوفت من با این قاتل چه حرفی دارم؟؟
_من حرفی با قاتل بابام ندارم
_من باباتو نکشتم
_بله من کشتم
ورق اول رو برگردوندم اخیش تک پیک
_کیانا چرا باور نمیکنی اخه چه دلیلی داشت که بخوام باباتو بکشم؟؟اون که بهم جواب مثبتشو اعلام کرده بود من عاشقانه دوستت داشتم و دارم و خواهم داشت پس برای چی بی دلیل بخوام باباتو بکشم؟
_اولا اسم منو به زبونت نیار دوما برای انتقام گذشتت که منو ازت دور کرد تازه تو فقط میخواستی به من برسی که خوب هم رسیدی و تمومش کردی
_اما من عاشقت بودم برای هوس نمی خواستمت
_بله برای همین امروز با یه زن دیگه بودی
_هه اون ملودی دختر داییمه که اینجا بهم چسبید و گفت منم ببر و منم چون دلم براش سوخت اوردمش
_بله به اسم دلسوزی اما به کام جناب عالی
_از ترنم بپرس
ترنم_این یکیُ دیگه خدایی راس میگه کیارش اصلا بهش محل نداد
_تو یکی خفه لطفا
ترنم_هه ابجی قدیمی تو ما رو فراموش کردی اما ما نه حتی الان میتونم بگم ترس و دلهره داری و قاط زدی حسابی اخه چه جوری می تونی چهار تا تک داشته باشی بعد هم که باختی مجبور میشی با قاتل بابات باشی اونم مطمئن هم هستی هم نیستی که کیارش باباتو کشته از یه طرفم هنوز دوسش داری و عشق بر نفرت پیروزه بازم بگم؟؟
وای این دقیقا حرف های دلم رو زد الحق که ابجی و دوست صمیمیمه کاش بهش میگفتم حامله هم هستم تا هم من سبک بشم هم اون درکم کنه به طور کامل
چشمامو بستم خدایا هوامو داشته باش
ورق دوم رو برگردوندم
چشمامو باز کردم
تک خشت
بدون هیچ حرفی سریع ورق سوم رو هم برگردوندم نفسم کامل تو سینم حبس شده بود
تک گیشنیز
وای خدا فقط یکی که مطمئنم نیست اخه شانس تا چه حد؟؟؟حالا اونم کدوم تک؟ تک دل!
اگه دل باشه بردم و اگه تک دل نباشه زندگیم تمام
نفس عمیقی کشیدم نگاهی پر نفرت اما از درون عشق به امید کردم و دستمو بردم تا ورق چهارمو برگردونم
_نه صبر کن حرفای ما تموم نشده
صدای علیرضا بود که منو از حرکت انداخت
_علی دیگه چه حرفی؟؟هر چی هم حرف بزنیم میرسیم به سر خانه اول
_من هنوز خیلی حرف ها دارم بعد از گوش دادن به حرفام میتونی ورقُ نگاه کنی و هر تصمیمی دلت خواست بگیری مهم ترین حرفم اینه که کیارش باباتو نکشته
_به روباه گفتن شاهدت کیه گفت کلاغ
_بحث دوستی نیست اون نکشته اگه کیارش عموی منو کشته بود که الان مرده بود
_بله من بابامو کشتم پس
_نه تو هم نکشتی..به این فکر کن تو امشب خطایی مرتکب نشدی اما من تو رو با چشم خودم دیدم که داری خطا میکنی حالا تو که کیارش رو ندیدی
_شوهاد و همه چیز نشون میده کیارش رفته بوده پیش بابام
_اره رفته بوده
_پس چرا دروغ گفت که نرفته
_چون مجبور بود
_چرا؟؟
_چون خیلی چیزا هست که ازش بی خبری
_هه مثلا؟
_منم عضو گروه هستم اما رای اینکه تو منو میدیدی شرکت نکردم گروه ما همه ی خلافکار ها رو شکست میداد و جلو میرفت و منم امار همه چیز را داشتم اما یه گروه که باند خیلی بزرگ و خطرناکیه امار گروه ما رو دراورد
_خب این چه ربطی به کشته شدن بابام توسط کیارش داره؟
_هی چه بگویم که اشکم همه فریاد است ما اطلاعات فراوانی درموردشون به دست اوردیم اما اونا دست گذاشتن رو قلب گروه
_قلب گروه؟؟
_اره
_کی؟
_تو
_من؟؟؟؟؟
_اره تو قلب گروهی
_چرا من؟
_چون......
_چون رئیس گروه ایران کیارشِ و اونم عاشق تو و حتی خیلی چیز های دیگه....تو رو راحت تحت نظر گرفتن و فیلمشُ دادن به کیارش و این یعنی که هر وقت بخوان مُردی اونا در عوض تو مرگ باباتو میخواستن
_چرا بابام؟مگه بابام چیکارشون کرده بود؟
_صبر کن گفتم که تو قلب گروه بودی رئیس ایران و در واقع رئیس فرعی و ظاهری گروه که عاشقت بود رئیس کل گروه هم دیوونت
_رئیس اصلی مگه کی بوده که دیوونه من بوده؟اینا چه ربطی به بابام داره اخه؟
_رئیس کل گروه بابات بود
_چـــــــــی؟؟
_اره عموم رئیس کل گروه بود
_تو این چیز ها رو از کجا میدونی؟؟
_چون من معاون و همه کاره بابات من بودم تو و امید اتفاقی با هم اشنا شدید و عاشق باباتم میخواست تو به عشق حقیقی برسی نه هوسی بچگانه اما هوس نبود وقتی بعد 4سال باز همدیگرو دوست داشتید بابات خواست شما به هم برسین
تا اینکه اون اتفاق افتاد و کیارش اومد و همه چیزو در مورد تو به بابات گفت
کیارش_اره همه چیزو عشقم تهدیدها همون زمان که اخلاقم بد شده بود به خاطر تهدید ها بود بابات خوب گوش داد و اخرشم گفت که بکشمش اما مگه میشد استادتو بکشی؟ گفتم نه و از اونجا خارج شدم و اومدم پیش تو که اگه قرار هس بمیریم با هم بمیریم
_علی تو اینا رو از کجا میدونی؟
_چون من همون جا بودم کیارش رفت و من موندم بابات گفت بکشمش گفتم عمرا وصیعت کرد که شما رو در اخر این جوری به هم برسونم تا به عشق حقیقی برسید گفت ازت راضیه همون جوری که میخواست بزرگ شدی قوی و مستقل و در عین حال لطیف و ضعیف اما هر کدوم به موقع خودش و رئیس خوبی برای گروه میشی بابات می خواست شما عشق و دوری رو کاملا مزه مزه کنید تا همیشه قدر هم رو بدونید حالا دیگه حرفام تموم شد بابات جلوی چشمای من خودشو کشت خیلی سخته استادت عموت همه کست رئیست جلو چشمات خودشو بکشه و تو هیچ کاری نتونی بکنی خیلی.......حالا اتخاب با خودته
دستی به صورتم کشیدم خیس خیس بود هم من هم علی هم کیارش و هم ترنم
نگاهی به ورق کردم تک دل اما من تک عشق خودمو پیدا کردم ورقو قبل از اینکه هر کسی ببینه انداختم تو شومینه و سریع زدم بیرون
رفته بودیم برای بازی پاسور هتل ساحلی کنار دریا رفتم وسط دریا اب ا زیر گلوم می امد دلم به شدت درد گرفت و تعادلمو از دست دادم اما در اوج ناامیدی دستی دور کمرم حلقه شد از دریا بیرون اومدیم سیلی محکم بهم زد اما سریع منو کشید تو اغوشش
_کیانا نمیگی من بی تو چیکار کنم؟؟تا حالا امید داشتم برمیگردی اتفاقی برات بیوفته چی؟
_برام نه براتون
_چی؟
_من و بچم من تک دلمو سوزوندم اما تک عشقمو پیدا کردم تک عشق من عاشقتم
و لباشو گذاشت رو لبام.....
پایان
27/1/1392


مطالب مشابه :


تور مشهد و کیش هوایی

تارا ، نیما ، سیمرغ ، ترنم تور دبی هتل 3 3 4 5 ستاره هتل آپارتمان سوئیت




لیست هتل آپارتمان ها در مشهد وسوئیت آپارتمان در مشهد

هتل آپارتمان ترنم آدرس: » لیست هتل آپارتمان ها در مشهد وسوئیت آپارتمان در مشهد » تور




جدیدترین لیست مشخصات هتل آپارتمان های های مشهد ( قسمت اول )

، امام رضا 8 ، جنب هتل آپارتمان ترنم ** 1. فصلنامه هتل گستر جامعه تور گردانان




نرخنامه مصوب هتل آپارتمان هاي مشهد مقدس در سال 1389

نرخنامه مصوب هتل آپارتمان هاي مشهد مقدس در ترنم: ميدان بيت فصلنامه هتل گستر جامعه تور




قهرمانی تیم هتل آج در مسابقات والیبال غرب استان

امتداد - قهرمانی تیم هتل آج در مسابقات والیبال غرب استان ترنم (مهنوش احمدی) دریا دیم




طراحی دکوراسیون داخلی هتل

امروزه در جهان علاوه بر رعایت ضوابط طراحی هتل آپارتمان اگر تور و




رمان سفر به دیار عشق44

میای به آپارتمان این چند شب واست تو هتل یکی از دوستام ترنم با چه امیدی بیاد تو




سرعین، بهترین نقطه گردشگری ایران در تابستان

سایت گردشگری آرام تور. ترنم حکمت در این شهرحدود ۲۵۰ هتل - هتل آپارتمان و مهمانسرا وجود




رمان تک عشق قسمت آخر

کنار خیابان نگه داشتم هه تو حال خودم نبودم اومدم همون هتل _ترنم به این آپارتمان




رمان تقاص قسمت 57

سپس ما رو به داخل هتل تور پشت سرش رو وقتی جلوی در آپارتمان رسیدیم، داریوش کلید




برچسب :