رمان برادر ناتنی

در اتاقش رو باز كرد و گفت : رادين جايي مي ري ؟
بي اعتنا اوهومي گفت و بلوزش را كه تن مي كرد ، پايين كشيد .
ـ كجا مي ري ؟
ـ مي شه نپرسي ؟
ـ نه ...من نبايد بدونم تو كجا مي ري ؟
به تبعيت از او گفت : نه .
رايكا وارد اتاق شد ، در را پشت سرش بست و گفت : باز چت شده ؟
ـ من كه خوبم .
و با گفتن اين حرف برگشت نزديك بود با سر بره تو صورت برادرش . با اينكه پنج سال از او كوچكتر بود اما تقريباً هم قدش بود . بي حوصله سمت كمد چرخيد و درش را باز كرد . رايكا ملايم و مهربان پرسيد : رادين ....
جوابي نداد . كمربندي از كمد برداشت و مشغول بستن شد .
ـ رادين خيلي كله شقي ، هر جا مي خواهي برو ، فقط ساعت 9 برگرد ...
با تمسخر پرسيد : اون وقت ساعت 9 چه خبره ؟
ـ خونه ي عمه دعوتيم ...
سري تكان داد . به تيشرت نازكش اتكلون زد و خودش را در آينه نگاه كرد . خوشش نيامد . تيشرت سبز رنگ آستين كوتاهش بيشتر با اين شلوار و كمربند مي آمد . با اين فكر بلوزش را كند و زير پايش انداخت و سمت كمد رفت . رايكا همان طور كه نگاهش مي كرد گفت : جمعش كن ....
متنفر بود از اينكه رايكا آن قدر اون رو زير ذره بين قرار مي داد و يا اشكالش را مي گرفت عصبي گفت : مريم جمع مي كنه .
ـ مريم كلفتت كه نيست ....
تيشرت سبز رنگش را پوشيد و گفت : منم اينو نگفتم ...هميشه اين كارها رو مي كنه . بدون اينكه كسي بهش بگه ...اين بار هم ....
رايكا ميان حرفش پريد و گفت : كار هات رو مي كنه چون تو خودت انجام نمي دي ...
ـ اصلاً من در اتاقم رو قفل مي كنم كه اينقدر مريم به زحمت نيافته ....خودمم و اتاقم ...دوست دارم به هم ريخته باشه ...
ـ مريم برات خيلي زحمت كشيده ، بزرگت كرده ، يعني به نظرت اون قدر لياقت نداره كه مامان صداش كني ؟
ـ بازم حرف هاي تكراري ؟
ـ تو هيچ وقت اون رو درك نكردي ...
ـ كي ؟ مادرت رو ؟
ـ اون مادر تو هم هست رادين ...اين رو بفهم ...اون تو رو بيشتر از من دوست داره.
رادين پوزخند صداداري زد كه رايكا گفت : من كه جاي تو بودم شرمنده مي شدم ...مي فهمي وقتي بهش بي محلي مي كني چه حالي ميشه ؟
عصبي سمت رايكا برگشت و گفت :مي فهمي اون مادر من نيست ...مي فهمي ؟
رايكا پلك هايش را باز و بسته كرد و گفت : اون مامان هر دومونه ....
رادين با فرياد گفت : مادر من خيلي سال پيش مرده ...وقتي به دنيا اومدم .
رايكا كه عصبانيتش را ديد تصميم گرفت كوتاه بياد . اما رادين كه سمت در مي رفت گفت : اين قدر هم سعي نكن لقب مادرم رو به يكي ديگه بچسبوني .
و از اتاق خارج شد . رايكا هم سمتش آمد و گفت : باشه هرچي تو بگي ...ساعت نه برگرد .
رادين بي اهميت پله ها را دوتا ، يكي به سمت پايين طي كرد . ژاكت مشكي رنگش را روي آرنجش زد و بيرون رفت .


مطالب مشابه :


رمان برادر ناتنی

چت | فال حافظ. اخبار ـ را اِكا ؟ ـ نه رايكا را يـ كا گفت آره دخترش اومده ايران .




ابن یمین

مصحف گشاد و دولت و اقبال بهر فال در خطّ اول آیتِ «الصُّلحُ خیر» وب سايت آكا ايران + نوشته




تاریخچه شرکت سایپا

اين شركت توليد اولين محصولات خود را كه شامل "وانت آكا" و سواري ايران در آمده و




زبان بختیاری - زبان کورش بزرگ هخامنشی

اين لهجه كه واقعاً همان زبان مردم ايران باستان است بيشتر به ادبيات معاصر و زبان اًكا (aka




زندگی نامه حافظ شیرازی

زندگی نامه حافظ شیرازی. خواجه شمس‌الدین محمد، حافظ شیرازی، یکی از بزرگ‌ترین شاعران نغزگوی




موارد استعمال‌ دارو هاي‌ گياهي‌ در آبزيان‌

فال حافظ. رتبه اكا ليپتوس‌ (اين‌ گونه‌ در ايران‌ يافت‌ نمي‌ شود )




فال گل با تفسیر کامل انواع گل و تعداد شاخه ها

گردش و ورزش و ارزش - فال گل با تفسیر کامل انواع گل و تعداد شاخه ها - خاطرات، گردشگری، ورزشی




ایرانگردی - آخرین قسمت: خاطرات سفر به زنجان (آخرین قسمت) - حمام حاجی داداش (چایخانه خان داداش)

شدن آخرین قسمت ایرانگردی با خاطرات آخرین روز سفر به زنجان را به فال اكا الكتريك ايران




ايرانگردي - قسمت هفدهم: رسم و رسومات یلدا در شهرهای مختلف ایران

آيين و رسوم يلدا در استان هاي مختلف ايران فال حافظ هم كه جای خود را دارد. اكا الكتريك




برچسب :