از آن سیلی مگر چشمت نمی دید(رباعی)


آنان که بر این خانه هجوم آوردند
در خاک نهال کینه را پروردند
در کعبه علی شکسته بتها شان را
اکنون به در خانه تلافی کردند
جواد محمد زمانی
خون است که روی خاک خشت افتاده است
داغ است به قلب سر نوشت افتاده است
خیزید وفرشته را به بیرون ببرید
آتش به در باغ بهشت افتاده است
جواد محمد زمانی
بر چهره شکوه آسمانی داری
یک پنجره باغ ارغوانی داری
ای رزم تو بین کوچه ودرپس در
بر سینه مدال قهرمانی داری
جواد محمد زمانی
3
چه حالی داده دل را دست مادر
که می شستی زدنیا دست مادر
از آن سیلی مگر چشمت نمی دید
که می جستی مرا با دست مادر
جواد محمدزمانی
تو هم با کوفه هم دستی مدینه
نمک خوردی ولی پستی مدینه
کسی بر بازوی زهرا نمی زد
اگر دستم نمی بستی مدینه
شیخ رضا جعفری
یتیمان جز دو چشم تر ندارند
به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده ها باید فغان کرد
که طفلان علی مادر ندارند
جواد حیدری
4
اگه شمعی کنه حرف دلم گوش
کنم در سوختن خود را فراموش
خموشی هرچراغی داره اما
چراغ من شده بی وقت خاموش
مهر تو یک لحظه در کاهش نبود
برلبت نه سال یک خواهش نبود
هرچه بار از دوش من برداشتی
جای آن تابوت خود بگذاشتی
یاس باغ مصطفی بعد ازپدرخشکیده شد
از جفای ظالمان برگ وبر او چیده شد
آنقدر در ماتم بابا زجان ناله کشید
قوت هر روز وشب زهرا سرشک دیده شد
مجید رجبی
صلاه العارفین زهراست زهرا
نجات السالکین زهراست زهرا
چه کس دارد چنین بانوئی ای حشر
برات الذاکرین زهراست زهرا
محمود ژولیده
 5
اگر زهرا نبود ایمان کجا بود
نزول کوثر و قرآن کجا بود
اگر زهرا نبود آیا جنان بود
بهشت و روضه رضوان کجا بود
محمود ژولیده
چه بد بر حضرتش آزار دادند
به گنج سینه اش مسمار دادند
شرر افتاد بر بیتش ولیکن
بدست او امان النار دادند
محمود ژولیده
گل آلاله مولاست زهرا
نه گل انسیه الحوراست زهرا
اگرچه پای تا سر درد و زخم است
علی راعشق سرتا پاست زهرا
محمود ژولیده
 6
لگد را چون تحمل کرد ای وای
مدال از سینه اش گل کرد ای وای
چه گویم از عبوری وحشیانه
که درب خانه را پل کرد ای وای
محمود ژولیده
یه روز و یه روزگاری، مادرم خیلی جوون بود
مایه فخر ملائک ، تو زمین و آسمون بود
آسمونی ها همیشه، مادرو نشون می دادن
که درخشش نمازش، تا شعاع کهکشون بود
نیمه شبها تو نمازش، دستشو بالا می آورد
تک تک همسایه هارو، یاد می کرد و یادشون بود
همه منت گدایی، درخونمونو داشتن
خاطر اونو می خواستن، بسکه خوب و مهربون بود
افتخار مادر ما ،تو بهار زندگانیش
پاکی و صفا به پیش، دشمنان بد زبون بود
تا یه روز یه عده نامرد آتیش و هیزم آوردن
خونشو آتیش کشیدن، تا دیدن تو آشیون بود
یه طرف صدای ناله، یه طرف صدای ضجه
خودمونو تا رسوندیم، مادرم غرقه ی خون بود
با تن مجروح و خونی، خودشو سپر قرار داد
تا که دید امام عصرش، با طناب و ریسمون بود
 7
دشمنا امون ندادن، راهشو یک باره بستن
شلاق مغیره ای وای، سد راه تو اون میون بود
اشکای چشمای بابا، گریه هامو در میاره
آخه چشمای پر آبش ،نشون مظلومی مون بود
گلای باغ نبوت ، با دو چشمای پر از اشک
نگاشون تو این میونه، به نگاه باغبون بود
کمال مومنی
آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته میشوید غریب شهر یثرب
پشت وپناه وتکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شویدمبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار ودرش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گوید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانه ی اوپهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
 8
برشانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله ی پیغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن میکرد
در سرزمینهای سؤالی همسرش را
علی اکبر لطیفیان
مادر یه روز مهدی می آد، برای یاری
میشه که روز فرجش، مارم بیاری
تکیه می ده به کعبه و ،با صوت اعلا
می گه انابن و حیدرو، انابن و زهرا
غصه نخور مهدی می آد، با شور و احساس
منتقمت با اون می شه، حضرت عباس
حسینی ها به عشق اون، می آن به یاری
دشمنای علی می شن، همه فراری
آخر یه روز گل می کنه، تو آسمونها
نغمه یا علی و با، ذکر یا زهرا
نشون می ده به شیعه ها، یه قبر خاکی
میگه که قبر مادره، اسوه پاکی
از توی قبر اون دوتا رو، بیرون میآره
توی آتیش هردوشونو، باهم می زاره
میگه چرا یه خونه رو شما سوزوندین
حرمت صاحب خونشو ، شما شکوندین
میگه گناه مادرم مگر چه بوده
که مزد یاری علی ، رخ کبوده
 9
خدا می دونه مادرم ،خیلی جوون بود
چرا روزای آخرش، قدش کمون بود
کمال مومنی
نرو ای همدم تنهایی بابا، مادر
می شود بعد تو بابا تک و تنها، مادر
وای اگر سایه تو از سرما کم بشود
چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچه ی شوم
پس از آن حادثه افتاده ای از پا، مادر
آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدی
لرزه دست تو لرزانده دلم را مادر
من و بی مادری ، ای وای، برایم زود است
کاش می شد که از اینجا بروم با مادر
سید محمد جواد شرافت
ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی
بانوی بو تراب چرا پا نمی شوی
پهلوی منهم از خبر رفتنت شکست
رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی
با قطره قطره اشک سلامت نموده ام
زهرا بده جواب چرا پا نمی شوی
خورشید لطمه دیده حیدر بلند شو
 10
بر جمع ما بتاب چرا پا نمی شوی
رفتی و روی صورت خود را کشیده ای
ای مادر حجاب چرا پا نمی شوی
بی تو تمام ثانیه ها دق نموده اند
رفته زمان بر آب چرا پا نمی شوی
روی کبود تو به نگاهم اشاره کرد
مردم از این خطاب چرا نمی شوی
می میرد از تنفس دلگیر کوچه ها
این غنچه های ناب چرا پا نمی شوی
رحمان نوازنی
آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شوید مبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار و درش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گرید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد
 11
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
بر شانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله ییغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن می کرد
در سرزمین های سئوالی همسرش را
علی اکبر لطیفیان
به دلم افتاده مادر دردتو دوا می گیره
خوب می شی مادر دوباره خونمون صفا می گیره
به دلم افتاده مادر دوری از اجل می گیری
زخم پهلوت می شه درمون باز منو بغل می گیری
باغبون رحمی به ما کن چشماتو دوباره وا کن
جون زینب تو برای خوب شدن فقط دعا کن
به دلم افتاده مادر ای که چشمات مهربونه
خوب می شه دست شکسته می زنی موهامو شونه
به دلم افتاده مادر بابای ما که امیره
از غریبی در میادو ذوالفقار به کف می گیره
به دلم افتاده مادر مثل دوره پیمبر
به زبونا باز می افته اسم باصفای حیدر
بعضی وقتا هم می ترسم سراغ از اجل بگیری
پیش چشمای تر ما تو نفس نفس بمیری
الهی زنده نباشم تا برات ماتم بگیرم
 12
یا می شد به جای محسن من به پای تو بمیرم
ای عزیز آسمونی تو بمون قد کمونی
بابامون علی جوونه خودتم هنوز جوونی
یه نگاهی به حسن کن مادرا رحمی به من کن
لااقل برا حسینت ،مهربون فکر کفن کن
به دلم افتاده مادر می رسه جمعه موعود
پسرت مهدی می آد و می شه دشمن تو نابود
او میاد با تیغ حیدر روی لب می گه مکرر
مادرم که بی گناه بود چرا شد زکینه پرپر
جواد حیدری
دیدی زده بالای دری پرچم زهرا
بی اذن مشو وارد بزم غم زهرا
ایام، تعلق به گل یاس گرفته
افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا
بر سینه ی زخمی و شکسته پی تسکین
جز اشک محبان نبود مرهم زهرا
پیدا نکند لولو و مرجان بهشتی
هرکس نشود غرق مگر در یم زهرا
خواهی عرق شرم نریزی به قیامت
درنوکری اینجا مگذاری کم زهرا
کافی است به سنی و مسیحی چو یهودی
از چادر خاکی بخورد یک دم زهرا
ای رشته ای از چادر بی بی مددی کن
 13
گردیم چو سلمان شما محرم زهرا
بردار زبانم ببرید و بنویسید
تو میثم تماری و من میثم زهرا
زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت
توحید انعکاس نمایانتری نداشت
جز در مقام عالی زهرا فنا شدن
ملک وجود فلسفه دیگری نداشت
زهرا اگر در اول خلقت ظهور داشت
دیگر خدا نیاز به پیغمبری نداشت
فرموده اند در برکات وجود او
زهرا اگر نبود علی همسری نداشت
محشر بدون مهریه ی همسر علی
سوگند می خوریم شفاعتگری نداشت
حتی بهشت با همه نهرهای خود
چنگی به دل نمی زد اگر کوثری نداشت
دیروز اگر به فاطمه سیلی نمی زدند
دنیا ادامه داشت، دگر محشری نداشت
علی اکبر لطیفیان
 14
حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی
جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد
نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای
این کاسه های آب، توانت نمی دهد
دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش
آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد
تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم
شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد
دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است
از خواهش من است تکانت نمی دهد
وحید قاسمی
ندارد ابر، چشمان گهرباری که من دارم
ندارد کوه بر دوش این چنین باری که من دارم
نمانده هیچ ماهی این چنین در هاله ی اندوه
ندارد آسمان اینک شب تاری که من دارم
غم مرگ پدر ، دیدار دشمن غربت مولا
کمی از آن همه اندوه بسیاری که من دارم
بهشت مصطفی بودم ندارم هیچ گل اینک
بدین سان آشیان در سایه ی خاری که من دارم
کنارم آمده قاتل، فزون تر کرده اند و هم
شگفتا وعده مرگ است دیداری که من دارم
 15
مدینه در غروبی تلخ، خورشید که تو داری
کبود ابرهای کینه، رخساری که من دارم
مدینه بعد از این نقش حبیبت بی وفا شد
همه جویند از تو رسم بیزاری که من دارم
ربوده خواب از چشم تمام عافیت جویان
در این شب های غربت ،ناله ی زاری که من دارم
پس از این ای مدینه تا ابد آرام خواهی خفت
به خاموشی گراید چشم بیداری که من دارم
برایت می سرایم نیمه شب اندوه مولا را
تماشایی است شبها اشک سرشاری که من دارم
سید مهدی حسینی
وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
فکری برای این همه خاکسترت کنی
عذر مرا ببخش، دوایی نداشتم
تا مرهم کبودی چشم ترت کنی
امشب خودم برای تو نان می پزم ولی
با شرط اینکه نذر تب پیکرت کنی
مجبور نیستی، که برای دل علی
یک گوشه ای بنشینی و چادر سرت کنی
من قبله و تو در شرف روبه قبله ای
پس واجب است روی به این همسرت کنی
زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم
تو بهتر است، فکری برای پرت کنی
 16
ای کاش از بقیه ی پیراهن حسین
معجر ببافی و کفن دخترت کنی
من، زینب، حسن، همه ناراحت توایم
وقتش شده نگاه به دورو برت کنی
علی اکبر لطیفیان
لفظ طیار تو معراج برد معنی را
اشک چشمان تو میخانه کند دنیا را
تکیه بر کعبه بزن سر بده آواز ظهور
چون که این کار تو خوشحال کند زهرا را
آن که در قدرت تو رفتن امروز نهاد
داد بر قبضه ی تو آمدن فردا را
کعبه را شوق طواف تو نگهداشته است
ورنه ریگ است و بگردد همه صحرا را
هرکه زنده است به خورشید سلامم ببرد
ما که مردیم و ندیدیم به خود گرما را
ای عطش تشنگی کوزه به دریا برسان
یک نفر یک خبر از ما بدهد دریا را
شیخ رضا جعفری
 17
اشکم ولی ز چشم مدینه چکیده ام
یاسم که جای باغ به در آرمیده ام
چون ابر پشت پای علی اشک ریخته ام
چون آه در هوای علی پر کشیده ام
ای شبه مرد های مدینه چه میکنید
من ذوالفقار خسته ولی آب دیده ام
گفتی صلاح نیست که نفرینشان کنی
دست از دعا کشیدم و عزلت گزیده ام
همچون نسیم در زده ام خانه هایشان
هر شب به کوچه های مدینه وزیده ام
در جلوه ام دوباره مکرر نمی شوم
چون فرصتی گذشته ام و سر رسیده ام
نفسی فدا لنفسک یا مرتضی علی
هر چه بلای توست به جانم خریده ام
رضا جعفری
 18
بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم
بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم
با این دو زمزمی که خداوند داده است
بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم
بر بروی بالهای سپید ملائکه
بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم
کنجی نشسته ایم و کنار پیمبران
بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم
بر لاله های بستر او خیره می شویم
بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم
دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت
حالا کنار باورمان گریه می کنیم
قبل از حساب، صبح قیامت که می شود
اوّل برای مادرمان گریه می کنیم
علی اکبر لطیفیان
 19
درخت درد را پرورده بودند
برای او خبر آورده بودند
که ای خاکی نشین آسمانها
زبانم لال زهرای تو جان داد
تب غمناله اش در جوش می رفت
همان خیبر شکن از هوش می رفت
به هوش آمد سوی خانه روان شد
به سوی نعش مظلومه دوان شد
رسید و دید یارش بر زمین است
همه دار و ندارش بر زمین است
نشسته و خیمه زد بر جسم بانو
سر بانو نهاده روی زانو
تلطف کرد با آن باغ چیده
تکلم کرد با یار شهیده
که ای خورشید بی همتا علی ام
لب از لب بازکن زهرا، علی ام
سخنهای علی اعجاز می کرد
که زهرا چشم بر او باز می کرد
به آنچه بین عشاق است مرسوم
نگاهی کرد مظلومه به مظلوم
که گرچه مست از جام وصالم
حلالم کن تو ای مظلوم عالم
جواد محمدزمانی
 20
زهرا همان کسی است که بیت محقرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش
او را خدا برای خودش آفریده است
تا اینکه هر سحر بنشیند برابرش
شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
آن کس پیمبراست که زهراست دخترش
مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش
یک نیمه اش نبوت و نیم اش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش
دست توسل همه انبیاء بود
بر رشته های چادر فردای محشرش
ما بچه های فاطمه ممنون فضه ایم
از اینکه وا نشد، پس در پای دخترش
مسمار در اگرچه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورش
علی اکبر لطیفیان
آیا اجازه می دهی گویم تو را مادر
من بی بها هستم تو هستی پر بها مادر
از مادری تو علی باور شدیم آری
پرورده ای ما را غلام مرتضی مادر
 21
جان شلمچه سیرتان، آن سرخ پهلویان
قبل از اجل بالین این خسته بیا مادر
روز قیامت که کسی پشت و پناهم نیست
راهی به جنت واکنم با ذکر یا مادر
ما را اگر قابل بدانی یک سئوالی هست
یک سنگ قبر حتی نداری تو چرا مادر
دیر آمدیم و روضه خوانهایت به ما گفتند
خوردی کتک از دست اولاد زنا، مادر
پای زمین افتادن تو در بر حیدر
کوچک بود حتی غم کربوبلا مادر
خواهیم زحق تا در رکاب حضرت مهدی
گیریم تقاص زخم بازوی تو را مادر
جواد حیدری
خدا مادرم را کجا می برند
گمانم برای شفا می برند
خدا حافظ ای شمع افروخته
خدا حافظ ای مادر سوخته
خدا یا گل من که نیلی نبود
جواب پیمبر که سیلی نبود
گل من در این کوچه پرپر شده
گل من فدائی حیدر شده
نماز شبت شد قضا مادرم
برای تو سجاده می آورم
 22
به سجاده تو نظر می کنم
ببین چادرت را به سر می کنم
ای چراغ خانه ام سوسو نزن
ناله از درد رخ و بازو مزن
فاطمه جان حسین جان حسن
پیش چشمان علی پرپرمزن
اهل یثرب نفس خود را بنده اند
مرغ عشقم را خدا،پرکنده اند
تا که مرگ تو عزیز من رسید
کوچه دشمن شادی حیدر بدید
ماندنت چون شمع آبم می کند
رفتنت خانه خرابم می کند
ای تمام عشق بانوی علی
لرزه افتاده به زانوی علی
ای کتاب عمر من بسته نشو
مثل مردم از علی خسته نشو
این دل غمدیده را تو زنده کن
جان من یکبار دیگر خنده کن
ای کبود نیمه جانم فاطمه
دلبر قامت کمانم فاطمه
از غریب شهر ماتم رو مگیر
پیش زینب دست بر پهلومگیر
ای هم آوای علی تنها مرو
23
بی کسم من بی کسم زهرا مرو
باز کن زهرا گره از کار من
کن قیام ای بستری بیمار من
ای نگار خسته و دلریش من
سفره را خود پهن کن در پیش من
با پا زدند بردر و در را صدا زدند
بی اطلاع آمده و بی هوازدند
دیدند چون حریف نبردش نمیشوند
دستش طناب بسته به او پشت پا زدند
یک عده جاهل متجاهر به فسق هم
لب تشنه آمدند ولی آب را زدند!!
یکدسته مس که رنگ طلا هم ندیده اند
تهمت به بی کفایتی کیمیا زدند
با جمع نا منظمشان سنگریزه ها
سیلی به روی مادر آیینه ها زدند
شیطان پرست های به ظاهر خدا پرست
حتی تو را برای رضای خدا زدند!!
تحریف کرده اند تو را تازیانه ها
از بس که حرفهای تو را نا به جا زدند
حالا که میشود اگر آن سالها نشد
پرسیدن همین که شما را چرا زدند؟؟
 24
عصمت اللهم من و ازعشق مولا سوختم
صورتم مى سوخت کردم ناله بابا سوختم
مردم دنیا پرست در انحرافى ریشه دار
در سقیفه رأى دادند و من آنجا سوختم
دشمنان نقشه کشیدند و ز جهل دشمنان
بهره بردند و من مظلومه تنها سوختم
اى جوانان من جوان بودم ولى با عمر کم
تا بماند شمع دین روشن سراپا سوختم
سینه ام از داغى مسمار غافل مانده بود
کز غریبى على در بین اعدا سوختم
گر على تنها شود پهلو شکستن جایز است
بهر حفظ جان حیدر بى مهابا سوختم
در میان شعله آتش حجابم حفظ شد
پشت در رفتم غریبانه خدایا سوختم
آتشى دیدم که تا روز فرج بر پا بود
با بیاید مهیدم بهر مداوا سوختم
نبى به بوى بهشتى تو ارادت داشت
على به جلوه هر روزه تو عادت داشت
کدام نور ز مصراع بیت تو جوشید
که شعله هم به در خانه ات ارادت داشت
براى خاطر حیدر به تازیانه نشست
 25
کدام دست چنان دست تو عبادت داشت؟
براى ضربه دیگر به دیدنت آمد
که گفته دشمن تو نیّت عیادت داشت؟
پس از تو اى گل نشکفته پرپر این بلبل
ز شام تا به سحر ناله ها به یادت داشت
قسم به سوره خاکى چادرت بانو
به درک قدر تو باید فقط سعادت داشت
تو ماه فاطمیه که شیعه بی شکیبه
پیام زهرا اینه آقام علی غریبه
دلم گرفته بونه می خوام برم مدینه
سینه بقیع درده به یاد زخم سینه
دلم می خواد الهی حاجتمو بگیرم
تو ماه فاطمیه با یا زهرا بمیرم
در و دیوار خونه قصه رو خوب می دونه
میگه دیگه محاله زهرا زنده بمونه
کاشکی مدینه بودیم ماها سیلی می خوردیم
تا که زهرا بمونه به پشت در می مردیم
یه مادری تو بستر خون از تنش رونه
دختر دل شکستش براش دعا می خونه
 26
امام حسن تو کوچه رنگ از رخش پریده
با زینب هم نگفته تو کوچه ها چه دیده
نامردای مدینه جای نبی نشستند
تا پهلو رو شکستند دست علی رو بستند
جواد حیدری
یکی بیاد تو کوچه کمک کنه به زهرا
قنفذ با تازیانه هی می زنه به زهرا
چراغ عمر زهرا سوسو دیگه نداره
شوهر دل شکستش سر به دیوار می ذاره
آی مردم مدینه وصیت من اینه
فقط علی مظلوم امیرمومنینه
کمال مومنی
مظهر عصمت وحیا زهرا
سر مستوره خدا زهرا
ای متانت حیا وحجاب
برتو کردنداقتدا زهرا
 27
انبیاء ورسل همه دارند
برتودست التجا زهرا
آسمانی ترین زن عالم
توکجاوزمین کجا زهرا
ای که تو بهرمرتضی بودی
همسری خوب وباوفا زهرا
چشم امید همه به سوی تو
نای هستی دراین نوا زهرا
روز محشر کرم نما وبگیر
زعنایت تو دست مازهرا
آرزویی زکودکی دارم
قسمتم کن تو کربلا زهرا
در دودنیا کرم نماومرا
زحسینت مکن جدا زهرا
مجید رجبی
میان بستر مرگم دعا گوی تو می باشم
اگرچه پهلویم بشکسته پهلوی تو می باشم
اگرچه ذوالفقارت مثل تو گوشه نشین گشته
من بشکسته بازو، بازوی تو باشم
جوان بودم قدم در خانه مهر تو بنهادم
شده مویم سپید و پیر گیسوی تو می باشم
گله از من مکن حیدر اگر روی از تو می گیرم
خدا داند که من شرمنده از روی تو می باشم
 28
تو گفتی صبر کردم ورنه محشر زود می امد
تو می دانی مطیع امر نیکوی تو می باشم
نیاید کاری از دستم دگر من دست و پا گیرم
دعا گوی تو می باشم اگر چه زود می میرم
جواد حیدری
خدا نکرده مگر قصد جان من داری
که زیر بالش خود دست بر کفن داری
من از تو چشم مدارا و ساختن دارم
زمن، تو چشم تماشا و سوختن داری
هزار حرف نگفته هنوز دارم لیک
تو یک کلام، خداحافظی زمن داری
من و هزار بهانه برای صحبت تو
تو و هزار سخن کز جدا شدن داری
به هم نریز عزیزم مرا، چو صورت خود
که با وداع تو سخت است خویشتن داری
تو فکر شستن رخت مباش و خوب بخواب
مگو که زخم گل انداز بر بدن داری
چه طول می کشد این شرح بوسه گاه حسین
مگر چقدر تو با دخترت سخن داری
اگر چه اب شدی ، باز فاطمه دارم
اگرچه خاک نشینم ابوالحسن داری
لباس عاطفه با لاغری نخواهد رفت
تو حس مادری خویش را به تن داری
 29
رواست زلزله شهر را خراب کند
زرعشه ای که تو امروز بر بدن داری
تو خمس خود به خدا دادی و حلال حلال
حسین و زینب و کلثومی و حسن داری
اتاق گریه ندارد فضای حال تو را
زبسکه ناله و شکوی زمرد و زن داری
دهتیان به حصیری برآورندچه زود
توقعی که تو زین کهنه پیرهن داری
محمد سهرابی


مطالب مشابه :


شعر سنگ قبر پدر و مادر

پنج توصیه برای جذاب شدن در سه اس ام اس های دوبیتی عاشقانه و احساسی شعر سنگ قبر پدر و مادر.




شعر سنگ قبر حضرت عباس(علیه السلام)

شعر سنگ قبر حضرت تو برای جاودانگی، صخره ای هستی که نیروی حق در زندگی عکس ایام شهادت مادر.




رباعیات و دوبیتی های ولادت حضرت زهرا(س)

دلم را هدیه دادم بر تو مادر. هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد دلی که نیست در او مهرفاطمه سنگ




وصیت مادر به مولا

وصیت مادر دوبیتی از بگزار و مرا درون قبر قرار ده،دفنم کن و سنگ قبر برام بگذار




پسرم عاشقی درد دارد...

عـمـری برای وصلش چشم شعر و غزل و دوبیتی بر سنگ قبر من بنويســـــــيد پاك بود




از آن سیلی مگر چشمت نمی دید(رباعی)

چه حالی داده دل را دست مادر مادر یه روز مهدی می آد، برای یک سنگ قبر حتی نداری تو چرا




اشعار و شعر در مورد شهادت امام صادق علیه السلام

رباعی و دوبیتی. در کنارِ قبرِ مادر منزلی دیگر مگو به سنگ که ضرب المثل نمی




برچسب :