گزارش برنامه جنگل پیمایی آب بر - گشت رود خان -پاییز 1389

پیمایش جنگل از آب بر(زنجان) به گشت رود خان(گیلان)

برنامه جنگل سال قبل و زیبایی های آن ، گروه را مصمم کرد تا در فرصتی مناسب یکی دیگر از مسیر های جنگل را امسال نیز زیر پا بگذارد. مسولیت برنامه را دکتر عباسی سرپرست گروه به عهده گرفت.

کار تحقیق و بررسی و جمع آوری اطلاعات حدود یکماهی از وقت دکتر را به خود گرفته است. بالاخره زمان برنامه اعلام شد11/7/89 . کل برنامه 5 روز و حضور در منطقه 3 روز در نظر گرفته شده است.

با توجه به مشکلات سال گذشته در هماهنگی ،امسال تعداد شرکت کنندگان در برنامه معادل یک اتوبوس و حدود ۳۵ نفر تعیین شد.

یکشنبه 11/7/89

زمان حرکت 19.30 و مکان طبق معمول فلکه نمایشگاه بود. داشتن پانچو ، چادر دو پوش ، لوازم امداد ، هد لامپ و لباس اضافی ، اجباری بود. تمام کوله ها عایق بندی کامل و ضد آب شده بودند.برای اطمینان از انجام توصیه ها توسط همنوردان ، یک چک لیست تهیه شده بود و هنگام سوار شدن به اتوبوس کنترل لازم صورت میگرفت.

همه سر ساعت آمدند ولی یک نفر هنوز نیامده بود و این بار تاخیر بوسیله یکی از خوش قول ترین اعضای گروه انجام شد. کمی نگران شدیم و بالاخره آمد و البته نفر آخر باید بستنی بخرد.

ساعت 20.20 اتوبوس راه افتاد و راننده با اخلاق آقای چراغ پور با صبر و حوصله فراوان هدایت آن را به عهده داشت. دو نفر از دوستان در اندیمشک سوار شدند و یکی هم به علت بیماری از همراهی با گروه انصراف داد. شام در اتوبوس خورده شد تا از اتلاف وقت جلوگیری شود. بوهای متفاوتی در اتوبوس به مشام میرسید. اشتهای آدم تحریک میشد.

نزدیکی پل دختر اتوبوس پنچر شد و آقای طهماسبی که شده بود یار و همدم راننده ، به کمک آنها شتافت و لا ستیک اتوبوس بعد از ساعتی عوض شد. این فرصتی بود برای برادران حیدری و دوستان که در کنار دکه های مسیر چایی بخورند.

دوشنبه 12/7/89

نماز صبح را در کنار پارکینگ پلیس راه چالان چولان خواندیم ، احتمالا مسجد به چشم آقای راننده برخورد نکرده بود.

ساعت 6.30 صبح صبحانه سه راهی بروجرد همه رفتن طرف دستشویی اما یکنفر رفت طرف قهوه خانه برای خوردن نیمرو!!! هرچی بگم از این نیمرو کم گفتم . شانس آوردیم دکتر گرسنه بود وگرنه صبحانه را هم باید توی راه میخوردیم و احتمالا نان و پنیر! دستشویی های تازه ساز و زیبایی داشت ولی نمی دانم چرا همه رفتن طرف دستشویی های قدیمی. احتمالا فکر نمیکردند این ساختمان به این شیکی دستشویی باشد.بعد از ساعتی ، حرکت به سوی سه راهی طارم آغاز شد. هنوز سوژه برای رادمنش جور نشده بود و خبری از عکاسی نبود.

ساعت 14.45 سه راهی طارم زنجان توقف کردیم و ناهار خوبی در آنجا خوردیم . رستوران نقدی رستورانی بود که با دوربین مداربسته کنترل میشد و در طول روز پذیرای رانندگان بسیاری بود. غذای خوبی داشت و قیمت مناسب و به سرعت هم پذیرایی میکرد. خود آقای نقدی نیز فرد خوش برخوردی بود. در  کنار مجتمع رستوران که یک مغازه خوب هم داشت ساعتی معطل همنوردانی که از تهران می آمدند شدیم. انتظار و انتظار! و بالاخره آمدند ولی بازهم انتظار این دفعه آنهایی که از زنجان میآمدند بعلاوه راهنما ها. انتظار ، منتظر و کمی دیگه ، یک کمی دیگه آمدند با دست پر هم آمدند یک جعبه شیرینی خوش مزه زنجانی. حرف نداشت.راهنمایان آقای رضا بیات نژاد و نفیسه خسروی با اخلاقی خوش و خنده رو ، خیلی خنده رو.

ساعت 16.00 به سمت آب بر راه افتادیم. مسیر پر پیچ و خمی داشت و راننده را کلافه کرده بود ولی آسفالات خوبی داشت. دشت طارم زنجان از بالا زیبا به نظر میرسید و رودخانه قزل اوزن از داخل آن میگذشت. درختان بسیار و باغات زیتون و انار و میوه های دیگر بر زیبایی آنجا افزوده بود . بگفته راهنما انار اینجا بسیار خوشمزه است. اما وقت نداریم بایستیم .ارتفاعاتی که باید به آنجا صعود کنیم آن سوی دشت طارم قرار دارد و دیده میشود.

ساعت 17.00 به آب بر که یک شهر کشاورزی است میرسیم ساختمان مخابرات محل قرار ما با سه دستگاه وانت بار نیسان است. نیاز به پرسو جو ندارد ساختمان مخابرات با آن دکل بلندش بخوبی از بیرون شهر قابل دیدن است. وانت بارها آماده اند و آپادانایی ها بعد از عوض کردن لباس و استفاده از دستشویی مخابرات سوار وانت شدند و براه افتادند.

وانت اول که راه افتاد ساعت 18.30 بود. راننده بعد از حدود 30 دقیقه بر روی تپه ای ایستاد و اعلام کرد اینجا چشمه آب هست . بعد رفت و برای خودش آب برداشت . خوب که دقت کردیم یک شیر آب در کنار جاده وجود داشت. وانت نیسان بر روی خط راس حرکت میکرد و گاهی یک طرف و گاه دو طرف جاده شیب های تندی وجود داشت. همچنان که ارتفاع زیاد میشد وضعیت هوا نیز تغییر میکرد.

ساعت 20.00 به بالاترین ارتفاع ممکن رسیدیم 2346 متر و کوهی به نام گیلی بولونگا. هوا مه بود و رگبار پراکنده و باد تند در ارتفاع وجود داشت. راننده وانت مرتب میگفت امشب نرید هوا خراب است و خطرناک. حس کردم در روحیه بچه ها تاثیر گذار است. کمی بعد بقیه بچه ها رسیدند و جمع کامل شد. دکتر درحال مشورت با راهنما دیده میشد. بعد از مشورتی کوتاه با توجه به وضعیت هوا، بر روی جاده ای نا تمام و در پناه کوه چادر ها را زدیم تا بعد از 24 ساعت ماشین سواری بر روی زمین خدا چند لحظه ای آرامش بگیریم.

آپادانا

شب مانی اول .نقطه شروع

کمی بعد باد آرام گرفت و ستارگان کم کم بیرون آمدند. تعدادی از دوستان بیرون و در زیر سقف آسمان خوابیدند.حدود ساعت 3  صبح ستارهها کامل بیرون آمده بودند و در آسمان خود نمایی میکردند. آسمانی صاف و زیبا . خدایا کی صبح میشود.

سه شنبه 13/7/89

ساعت 4 صبح همه را از خواب بیدار کردند.(من عاشق از خواب بیدارکردن دیگران هستم) بعد از صرف صبحانه کمپ جمع شد و آماده حرکت. هوا کمی سرد بود اما ملایم، از باد دیشب هم خبری نبود.

ساعت 5.20 بعد از چند حرکت ورزشی کوتاه به مربیگری رادمنش همه گرم شدن و حرکت شروع شد. دوربین رادمنش کم کم داشت خودشو نشون میداد. از دیشب سوژه هایی برای عکس گرفتن پیدا کرده بود منتها هوا و تکانهای ماشین چندان با او یار نبود. از دو شیب نسبتا تند گذشتیم و با رسیدن به ارتفاع حدود 2600 متر به آرامی بر روی خط راس ارتقاع کم میکردیم. پوشش گیاهی منطقه درختچه های کوتاه و تنک بود. کوله بارهای سنگین بر روی دوش اعضای پر توان آپادانا چندان سنگین نشان نمی داد.

ساعت 6.15 سه راهی دیزآباد و چشمه آب زیبای آن ( همان جایی که قرار بود با چند ساعت پیاده روی شب قبل را در آنجا کمپ بزنیم ولی به سبب خرابی وضع هوا امکان پذیر نشد.) طبع عکاسی بچه ها گل کرده بود و آن چمنزار و اسب و چشمه ، نمای خوبی برای عکس گرفتن بود.با توجه به آب قابل شرب بچه ها در این محل آب گیری کردند و آماده ادامه مسیر شدند. ارتفاع 2240 متر اعلام شد. حرکت بر روی خط الراس ادامه داشت ،گاهی از مرتع و گاه از شیب های تند سنگی سرازیر میشدیم. حالا دیگر مه هم با ما حرکت میکرد. مه مانند یک رودخانه جریان داشت و زمین زیر پای ما پوشیده از شبنم شده بود.

آپادانا

مسیر یک

ساعت 6.50 آخرین ییلاقهای استان زنجان را پشت سر گذاشتیم . دیدنیهای مسیر دوچندان شده بود ابرها در زیر پای ما دیده میشدند و چه پر پشت ، وجود چنین ابرهای  متراکمی خبر از بارش در جنگلهای گیلان میداد. تقریبا هر یک ساعت 5-10 دقیقه استراحت داده میشد که غالبا به عکاسی اختصاص پیدا میکرد. مگر میشد عکس یادگاری نگرفت. گله ، چوپان ، خانه های ییلاقی ، مرتع و علفزار وابر و مه و جلوه هایی چنین زیبا ، که خدا آفریده بود در این منطقه.

ساعت 7.50 به یک قله سنگی رسیدیم که در کنار آن اسکلت یک آلاچیق گنبدی شکل وجود داشت و خالی و بدون سکنه و بدون پوشش . با زبان بی زبانی خبر از فصل کوچ میداد. ارتفاع 2250 متر و سمت 30 درجه. قدری استراحت و سپس در یک شیب تند بصورت مارپیچ از این ارتفاع سبز به پایین سرازیر شدیم. با توجه به خیس بودن علفزار تنها راه پایین رفتن استفاده از پاکوب  موجود بود.

آپادانا

مسیر دو

ساعت 8.20 بعد از پایین آمدن از ارتفاع ، حرکت روی یال و خط الراس ادامه داشت تا به یک یال سبز بسیار زیبا رسیدیم که مثل یک زین اسب سبز خود نمایی میکرد.از هر طرف عکسی و فیگوری گرفته میشد. ولی اگر تمام عکس ها جمع شود بیان کننده زیبایی های آن ناحیه نمیشود .سمت 30 درجه.

ساعت 9.20  سمت 50 درجه . بر روی یک چمنزار زیبا و پهن که گوسفند سرای بزرگی مینمود بساط چای و صبحانه پهن شد. راهنمای ما طبق معمول مشغول تماشای زیبایی های منطقه بودند. نفیسه خوب میدانست کجا میتوان یک حس جانانه گرفت.بعد از حدود 40 دقیقه گروه راه افتاد. صدای آواز و گاهی یک کل بلند نوید از شادابی  گروه و احساس آنها میداد. کم کم وارد پوشش جنگلی میشدیم. و بارشهای پراکنده شروع شده بود  مقصد بنای امام زاده ای بود که در مسیر راه قرار داشت.پانچوها پوشیده شده بود و باران با شدت بیشتری ادامه داشت. در حال کم کردن ارتفاع بودیم راهنما مسیر را با افراد محلی کنترل میکرد.

آپادانا

مسیر سه

ساعت 10.40 در منطقه کوره و در داخل جنگل بودیم  و بارش همچنان ادامه داشت. ظاهرا یک رنگی طبیعت کمی راهنما را به اشتباه انداخته بود. بعد از مدتی به کمک یکی دو نفر از افراد محلی که چوپان منطقه بودند و همراه ما شدند مسیر اصلاح شد.

این بار باید به سمت بالا حرکت میکردیم تا به ارتفاع مورد نظر بازمیگشتیم. سنگینی راه و شیب های تند ، باران مداوم ، زمین لیز و گلی بر روی یکی دو نفر از اعضای گروه تاثیر گذاشته بود. خستگی در چشمان آنان دیده میشد و شکایت از پا درد در آنها مشترک بود. دکتر هوای بچه را داشت و از اوضاع احوال گروه بخوبی اطلاع داشت.

ساعت 13.20 امامزاده یک بنای سنگی  به سبک خانه های محلی بود که حدود 12 متر زیر بنا داشت و بیشتر فضای آن اختصاص به مزار امام زاده داشت. تا جایی که میشد بچه ها داخل امامزاده رفتند و بقیه در زیر باران مشغول استراحت و خوردن ناهار شدند. کمی استراحت و ناهار حال بد حالان را بهتر کرد.پانچوها تقریبا کار نمیدادند. خصوصا پانچوهای فرینو که تعداد زیادی از بچه ها خرید کرده بودند. لباسها کاملا خیس بودند . حدود ساعت 14.20 به سمت سرچشمه یا کمپ 2 راه افتادیم. آب قابل شرب حدود یک ساعتی با امامزاده فاصله داشت.

با توجه به زمان کم و محدود امکان رفتن به کمپ 1 وجود نداشت و فقط از ارتفاع بالا نظاره گر زیبایی های آن منطقه بودیم. یک شب مانی جانانه در کمپ یک میتواند حق این منطقه بهشتی را ادا کند.

ساعت 17.00 به کمپ 2 رسیدیم . همانجا که قرار است شب بمانیم و چادر بزنیم.تنها مکان دارای آب قابل شرب ، گوارا و مطمئن. تقریبا یکساعت بعد همه در چادر هستند و لباس خشک پوشیده اند. و نوشیدنی گرم تنها خوراکی است که حرف اول را میزند. خوشبختانه  تا کنون هوا سرمای چندانی نداشت. غروب آفتاب ، تاریکی ، صدای باران ، و یک چیز دیگر صدای دکتر بود که یکی از چادرها به علت نفوذ زیاد آب قابل استفاده نبود و نفرات باید به چادرهای دیگر منتقل میشدند. چه شب طولانی بود. به جز 2 چادر بقیه چادرها آب دادند. با این وجود دوستان در چادرها مشغول گپ زدن بودند. صدای پارس سگها در ساعت 4 صبح حکایت از حضور حیوانی ناخوانده میکرد.

چهار شنبه 14/7/89

ساعت 5 از چادر بیرون زدیم باران کم شده بود و دانه های آن بسیار ریز. زیر درختان دانه های باران درشت تر بود. بچه ها یکی بعد از دیگری بیدارشدند و با استفاده از الکل جامد و ژل و خصیصه آتش بازی بالاخره آتش برقرار شد. لباس ها را تا حد امکان خشک کردیم و صبحانه جانانه و جمع کردن چادرهای خیس. عکس یادگاری با سرچشمه و حس و حال صبح جنگلی که هیچ جایی نمی توان یافت. ظاهرا عجله ای در کار نیست چون برعکس دیروز ، امروز زمان راه پیمایی زیاد نیست. استراحت دیشب خستگی را از یاد برده بود. ساعت 9.20 از کمپ 2 یا سر چشمه به سمت روستا حرکت کردیم. باران کم شده بود ولی مسیر بسیار لیز و لغزنده مینمود و البته زمین هم میخوردیم. شیب تند مسیر و فراز و نشیب های متعدد در قسمت انتهایی راه بیشتر بود. تمام راه در حال ارتفاع کم کردن بودیم. و در پایان بعد از یک شیب تند طولانی همراه با چند پیچ  که به نام گردنه لیز خوران معروف شد و همچنین باغات چای ، روستا یا دقیقتر قهوه خانه دیده شد.

آپادانا

مسیر چهار

ساعت 13.45 در قهوه خانه جعفرسرا در حاشیه کوه هستیم که صاحب آن و همسرش به اشتغال در آن مشغول هستند. بوی چای داغ و تخم مرغ محلی همه را به اشتها درآورده بود. دخترک کوچک قهوه چی در بغل دختران گروه جا خوش کرده بود و اصلا قریبی نمی کرد. گونی جورابهای پشمی و کاموایی قهوه خانه روی دوش رادمنش دیده میشد که در حال بازار یابی بود. به یادگار خریدیم. بعضی هم گالش خریدند. از اینجا تا اتوبوس ابتدا یک راه سنگی باریک بعد یک پل و سپس یک جاده ماشین رو خاکی بود . 45 دقیقه راه تا اتوبوس بیشتر نبود همه خوشحال بودند که قسمت سخت برنامه را با موفقیت پشت سر گذاشته اند. حالا دکتر نفسی راحت میکشید !

ساعت 15.00 به اتوبوس رسیدیم. کفشها و لباسها را عوض کردیم و پاهای خود را در جوی کنار جاده گذاشتیم . حس غیر قابل وصفی داشتیم. راننده در انتظار ما بود و خوشحال از دیدن ما. عکس یادگاری و همکاری روستاییان برای سرویس بهداشتی بسیار خوب بود.

آپادانا

مسیر پنج

ساعت 16.00 حرکت به سمت مسجد روستای پیرآباد گشت رودخان واقامه نماز و خرید نان محلی که روی آن شیره انگور مالیده بودند. بسیار ارزان و با کیفیت و خوشمزه. این نان با پنیر فوق العاده خوشمزه بود.

ساعت 16.20 حرکت به سمت ماسوله برای یک شب استراحت و بازدید از این شهر زیبا. در طول مسیر ارتفاعاتی که از آن عبور کردیم قابل دیدن بود . به فومن که رسیدیم راهنما ها و تعدادی از دوستان به تهران بازگشتند.به ماسوله که رسیدیم هوا تاریک بود و آماده بارش باران. هر چه گشتیم جایی که بتوان همه نفرات گروه را در آن جا بدهیم پیدا نشد . ناچار به اختیار خودشان گذاشته شد. بعد از تعیین زمان حرکت برای صبح فردا گروه در دسته جات مختلف برای سکونت از هم جدا شدند. شب ماسوله همراه با مه بود . عکس برداری از روستا و چای خوردن در قهوه خانه و سردی نسبی هوای آنجا محیط را بسیار مطبوع کرده بود.

پنج شنبه 15/7/89

صبح ساعت 6.00 از خواب بیدار شدیم بعد از خوردن چند لقمه صبحانه ، لباس ها را که به مدد شوفاژ گرم هتل خشک شده بود ، پوشیدیم و به سمت اتوبوس حرکت کردیم.بقیه بچه ها هم دور اتوبوس جمع شده بودند هوا سرد بود و بارش باران به آهستگی ادامه داشت.

ساعت 6.30 به سمت روستای قلعه رودخان حرکت کردیم. قرار بود زودتر در پای قلعه باشیم که پس از پرسو جو متوجه شدیم میراث فرهنگی ساعت 8 درب محل را باز میکند. حدود ساعت 8 آنجا بودیم و ساعت 8.30 حرکت بر روی پله های سنگ فرشی قلعه شروع شد. در مسیر پله ها انواع آلاچیق با کار بری های مختلف وجود داشت . چند آبشار بزرگ و کوچک ،رودخانه ای بسیار زیبا و جنگلی سبز تا بالای مسیر ادامه داشت. قلعه ای قدیمی با دیدنیهای بسیار زیبا و معماری منحصر بفرد منتظر ما بود. عکس و عکاسی برای ثبت لحظات ادامه داشت و البته بعضی هم بدشانسی آوردند و قربانی نیش زنبور های قلعه شدند.بارش باران در قلعه بیشتر بود.قلعه دارای سرویس بهداشتی خوبی بود. تا ساعت 12.30 بازدید از قلعه و زیبایی های خاص آن ادامه داشت.

ساعت 12.30 حرکت به سمت فومن و صرف ناهار در یکی از رستورانهای فومن و سپس حرکت به سمت رودبار که البته بچه ها طالب خرید زیتون و سوغات آنجا بودند. به رسم دیرین گروه نظر خواهی از همه انجام شد و پیشنهادات و انتفادها گفته شد. جایزه خوشنودی هم به همت رادمنش در میان سرو صدای دوستان به خوشنودترین فرد گروه داده شد. برای شام جایی توقف نکردیم چون رانندها مشکل داشتند .نیمه های شب در سه راه بروجرد اتوبوس برای گازوئیل توقف کرد از این فرصت استفاده کردیم چندین سیخ جگر تازه و دل، نوش جان کردیم. خیلی مزه داد.خوابم نمی برد تا صبح شدم هم دم راننده و از هر دری سخنی .

جمعه 16/7/89

صبحانه همه گرسنه اند و توقف اجتناب ناپذیر است.آقای خاکسار پیشنهاد حلیم در پل دختر دادند. که اتفاقا خیلی هم خوب بود. در پل دختر حلیم خوردیم با کره و نان سنگگ و چقدر مزه کرد.

به اندیمشک که رسیدیم بستنی هم رو شد و البته گرما نشان داد که اینجا خوزستان است. ساعت 12 در اهواز و فلکه نمایشگاه یعنی نقطه مبدا بودیم. خدا را شکر که همه سالم هستیم و از این سفر جز خاطرات خوب چیزی باقی نماند. از تمام عزیزانیکه در طول سفر با از خود گذشتگی به همنوردان خود کمک کردند تشکر می نماییم. همچنین از تمام دوستان آپادانا به خاطر گوش سپردن به تذکرات سرپرست برنامه و انجام آنها قدردانی میگردد.

 

سرپرست برنامه و پزشک گروه: دکتر عباسی           جلودار : مجید عبداله زاده          عقب دار : شایان شریفی

شرکت کنندگان در برنامه : ۳۵ نفر از اعضای گروه کوه نوردی آپادانا و 2 نفر راهنمای گروه کوهنوزدی اورست زنجان

نکات قابل توجه :

از چادرهای ضد آب و مطمئن استفاده کنید.

افراد شرکت کننده در این برنامه باید دارای توانایی جسمی خوب و تجربه کافی باشند.

پانچو و کفش ضد آب باید حتما داشته باشید.

فقط از چشمه هایی که آب آن مطمئن است استفاده کنید.

جی پی اس وسیله ای بسیار مناسب برای این مسیر است.

غذای سبک و کافی همرا داشته باشید

حتی الامکان کوله خود را سنگین نکنید.

لباس خشک حتما همرا ه داشته باشید.

از راهنمای مجرب استفاده کنید.

وسایل ایجاد آتش همراه داشته باشید.

کوله خود را ضد آب کنید.

باتوم همراه خود داشته باشید.

در صورتیکه از دارو استفاده میکنید آنرا همراه ببرید.

 

نویسنده گزارش :  مجید عبداله زاده ، با تشکر فراوان از همکاری آقای سروش سیفوری

 


مطالب مشابه :


بایدها و نبایدهای خرید سیسمونی

صنایع چوبی آپادانا فعالیت خود را از سال 1374 با تولید مبلمان اداری و خانگی آغاز کرد و پس از آن با توسعه فعالیت‌های خود و با استفاده از بهترین طرح‌ها و تکنولوژری روز، تولید مبلمان اتاق کودک و نوجوان را نیز آغاز کرد. بخش سرویس خواب سیسمونی ...




تجربیات خرید سیسمونی - 3

کم کم باید به فکر سرویس خواب و وسایل چوبی می افتادیم... خب اول باید اتاق گل ... چون به نظرم حساسیت کاذب بود، ولی وقتی سرویس رو گرفتیم و داشتم ضمانت نامشو می خوندم دیدم سرویس های آپادانا ملامینه هستن :) و خب ذوقم کامل شد! رفتیم سراغ پرده.




سرویس خواب و ست کالسکه خوشگلت مبارک باشه عزیززززززززززززززم

مامان نگین چند وقته که اصرار می کنن که بیا سرویس خواب بخریم ، سه شنبه با بابابهروز رفتیم دلاوران تا ایشون هم نظرشون رو بدن ، اونجا تنوع خیلی زیاد بود اما حتی مارک آپادانا که کلی تعریفش رو میکردن بی کیفیت بود ، جنسش لترون بود از اونجایی ...




گزارش برنامه جنگل پیمایی آب بر - گشت رود خان -پاییز 1389

عکس یادگاری و همکاری روستاییان برای سرویس بهداشتی بسیار خوب بود. آپادانا ... صبح ساعت 6.00 از خواب بیدار شدیم بعد از خوردن چند لقمه صبحانه ، لباس ها را که به مدد شوفاژ گرم هتل خشک شده بود ، پوشیدیم و به سمت اتوبوس حرکت کردیم.بقیه بچه ...




سرویس های خواب نوزاد و نوجوان واقعا زیباست

سرویس خواب نوزاد- نوجوان Sirvan. سرویس خواب نوجوان Koohsar. سرویس خواب نوجوان Labkhand. علاقه مندان برای اجرا و خرید و برای اطلاحات بیشتر حتما به فروشگاه آپادانا بروید. فروشگاه آپادانا. جنس: ملامینه. نوع : سرویس خواب.




طرفین قرار داد ما

پریا - نسیم - آپادانا – هاله – مریم. قبولسفارشاتسفرهعقد - خنچهعروس - یادبود - طاقعروس - میزنامزدی - میزشامعروسو ... تالارپذیراییوباغ : بهاران چاتلانقوشسابق - مونسی - رفاهگستر - دهکده. دفتررسمیازدواج : دفتررسمی۱۰۰ - ۱۱۸. گلفروشی : نسترن- گلریزکلاسیک - گلناز - ساحل - صفا– جردن ... مبلمان و سرویس خواب امید ، قائم و دکور - فرشفروشیعتیق ، کوثر و ابریشم - پردهسرایگلستانی،گلباد،استار وتشریفات - فروشگاه لوازم خانگی نسیم ، دماوندی و خیام. [ سه شنبه بیستم خرداد 1393 ] [ 11:11 ] ...




برچسب :