مسعود میشنوی؟

سلام مسعود دلم برات تنگ شده / تو حرفامو خوب می فهمیدی / کی باور میکنه تو مردی؟ مسعود بلند شو / بادته می گفتی این قد نخواب مصطفی...
 مسعود خیلی سردمه تو  دستات گرم بود / مسعود یادته اومدم نیشابورمی گفتی زندگی مثل قماره  مسعود یادته نیشابورو با هم گشتیم . خیام / عطار ...

مسعود گرمابی

مسعود قمار زندگی رو باختم . تو چرا ادامه ندادی بازی رو هنوز زود بود  . تو که همیشه از ادامه می گفتی چی شد چی شد که رفتی . باور می کنی بعد از 2 سال هنوز برات بغض می کنم . مسعود شاید من دوست خوبی نبودم . مسعود چی شد که بعد آخرین دیدارمون تا یک ماه بعد که اون خبر لعنتی رو به من دادن ازت خبری نداشتم چرا پیام ندادم بهت تو چرا زنگ نزدی؟
فکر نمی کردی آخرین پیامت به من تبریک میلاد حضرت معصومه باشه.
مسعود قم یادته ؟ کلاسمون خوابگاه یادته مسعود
استاد تمسکی استاد عظیمی .استادنیکزاد  /یادمه استاد موسی کاظمی رو خیلی دوست داشتی . میگفته خوش لباسه می گفتی به روانشناس واقعیه

رتبت 256 بود چرا امده بودی قم ؟  تو که راحت دانشگاه های معتبر قبول می شدی! عاشق معلمی بودی .یادمه چطور مشهد ازهمکارات که بچه ها رو تحقیر  میکردن ناراحت بودی. مسعود همیشه به تعصب خراسانی من لبخند می زدی بهت می گفتم همشهری آره شهرامون 600 کیلومتر با هم فاصله داشت...

یادته چه قدر خیام حفظ بودی چه قدر وقتی خیام می خوندی من تکون می خوردم یادته این رباعی رودوست داشتی:
گر می نخوری طعنه مزن مستان را          بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
 تو غره بدان مشو که می مینخوری   صد لقمه خوری که می غلام​ست آنرا


مطالب مشابه :


خاطرات دوران تحصیل وزیر آموزش و پرورش

( یک معلم ) - خاطرات دوران تحصیل وزیر آموزش و پرورش - ( یک معلم )




خاوران نامه ابن حسام خوسفی ( خاورنامه )

نانوشته های یک معلّم پرورشی خاک من ایران من (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام




رباعی!

نانوشته های یک معلّم پرورشی یک عالمه سوژه های برتر (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام




یک بغض فرو خورده

نانوشته های یک معلّم پرورشی یک عمر به دنبال تو می گشتم (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام




زندگی در ماخونیک را تجربه خواهم کرد...

با خودم می گویم من به عنوان یک معلم پرورشی که نزدیک 20 واحد روان (یک معلم تاریخ) خاطرات من و




حرف های نگفته ی یک نسل!

نانوشته های یک معلّم پرورشی خاک من ایران من (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام




مسعود میشنوی؟

نانوشته های یک معلّم پرورشی دیدارمون تا یک ماه بعد که اون خبر (یک معلم تاریخ) خاطرات من و




همه چیز از یک مصرع شروع شد...

نانوشته های یک معلّم پرورشی خاک من ایران من (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام




رمضان تمرین (نه گفتن)...

نانوشته های یک معلّم پرورشی. حکایت یک مویز و چهل قلندر حکایت صوفیان است که چهل نفر آنها




عزیزم گفته بودم کور هستم!

نانوشته های یک معلّم پرورشی خاک من ایران من (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام




برچسب :