متن مجری (شروع برنامه هایی که در صبح اجرا می شوند ؛ صبح و سلام)

سلامی به سپیده

حمیده رضایی

بوی هیاهو را نزدیک تر حس می کنم. صبح از شانه هایم فرو ریخته و در رگانم جاری است. سلام می کنم به زمین؛ زمینی که زیر پاهایم گسترده است و کفش هایم را به سوی جاده های تلاش می کشاند. سلام می کنم به سپیده صادقی که بر اولین ساعات بیداری ام، عطر سرشار تکاپو می ریزد.

خورشید برایم دست تکان می دهد

قدم به قدم، صبح است که روبه رویم نفس تازه می کند، قدم به قدم، هیجان و هیاهوی کار است.

قدم به قدم، به خورشید نزدیک تر می شوم و خورشید برایم دست تکان می دهد و خواب آشفته رکوردم را از سرم می پراند.

قدم به قدم پیش می روم و زیر کفش های عابرم را می نگرم که مرا زمین به حرکت واداشته است. گلویم پر می شود از صدا ـ سلام به صبح ـ

طعم تکاپو

خورشید، گسترده تر می خندد، هوای سحرگاهی این چنین روشن را باتمام وجود می نوشم. رقیق شده ام، دقیقه هایم شناورند، خواب را از پلک هایم تکانده ام و روبه روی روشنایی ایستاده ام. زبان کوتاهم برای صفات بی نهایت خداوند نمی چرخد «أللّهُمَّ اجعَلنی أَوَّلَ یَومیِ صَلاحا» خورشید، تمام زوایای جهان را نشانه رفته است و من سرشار از حیات، با زمزمه خورشید بر لبانم، به راه افتاده ام تا لبالب از صبح، طعم تکاپو را با ولعی سرشار ببلعم.

در طلب روزی

بیدارم، بر جاده های روز قدم گذاشته ام. صبح، در نفسم می پیچد. با یاد تو آغاز کرده ام ـ جریانی که مرا به حرکت می خواند ـ دستانم را از پی روزی، لابه لای روزها و دقیقه ها گسترده ام و چشم هایم را به سوی مهربانی تو ـ صبحی روشن و نسیمی خنک که مرا آن چنان سبک می کند که از خواب آلودگی خویش می گریزم و به هیاهوی روز پناه می برم.

خدایا! در صبحی این چنین، توانم بده تا گرسنه بوی نان نباشم. توانم بده تا دست هایم، شرمسار به خانه بازنگردد.

خدایا! با نام تو آغاز کرده ام تا با نیرویی تازه به همه چیز سلام کنم.

سرشار از نورم کن!

گویی خورشید بر طاقچه های روحم می درخشد! یارای ایستادنم نیست؛ باید حرکت کنم. باید با صبح، جاری شوم در زاویه های عبور.

ای خدایی که فرصت نفس کشیدن در روزی تازه را به من عطا کرده ای! کمک کن تا این نفس، با یاد تو برآید و با نام بلندت فرو رود. کمک کن تا آن چنان که از خواب شبانگاهی ام بریده ام، از خواب غفلت نیز بیدار شوم. آن چنان که سرشار از صبحم کرده ای، سرشار از نورم کن. کمک کن تا به زیستن، سلامی دوباره دهم.

از نگار مشرقی ام چه خبر؟

حسین امیری

ای آفتاب که عاشقانه از سر گل های آفتابگردان می گذری، ای نسیم که بوی پونه های وحشی را از کوله بار سبزت به حیاط خانه پدری ام می آوری! از آن طرف که می آمدید، از آن مشرق دور دست که می آمدید، خبر از نگار سفر کرده ام نبود؟ پشت آن کوه های بلند، سرو بلند قامتش را ندیدید؟ آخر هر صبح، به شکرانه حضور غایبش چشم وامی کنم؛ آخر من هر صبح را به بوی عطر دامنش تنفس می کنم.

صبح، بوی ظهور می دهد

خدای من! من مستم، مثل برگ های تن پوش درختان؛ شادمانم، مثل سایه روشن نقاشی بهار بر تن طبیعت. من شادمان از آمدن صبحم که صبح، بوی ظهور می دهد؛ بوی سلامتی آفتاب، بوی یقین به آمدن آفتاب همیشه، بوی سلام جویبارها به بارگاه گل های بهاری، بوی چشم در چشم شدن با آن دیده بیدار عشق. پس ای صبح، ای تازگی، ای نیاز همیشه و ای ناز معبود، سلام!

پلک گشوده صبح

فاطمه پهلوان علی آقا

زمان، آرام آرام، پلک های خسته خود را می گشاید تا در دریچه روشن چشمانش، نیم نگاهی به عظمت آغازها داشته باشد.

مردمک بزرگ چشمانش، با آرامش و شکوه، از پس پلک های فرو افتاده اش، بالا می آید تا حضور نورانی خود را به چشم های غنوده در شب، پیش کش کند.

پرهای نگاه پرامیدش، تکان کوچکی به آنها می دهد تا در جنبش ریز پلک ها، خستگی را در آبشار نور، شست وشو دهند.

رستاخیز

صبح، رستاخیز کوچکی از خلقت است.

این رستاخیز کوچک، مجالی است که خداوند به انسان های جا مانده در زمان هدیه می دهد. رستاخیز صبح، فرصتی برای شستن چشم ها و جور دیگر دیدن دنیاست.

اکنون که از رحمت دوباره زیستن، در سایه سار غایت بی دریغ معبود بهره مندی، چشم هایت را به روی تمامی زیبایی هایش باز کن و با گام هایی استوار، از بستر آرامش زمین، به پاخیز.

شولای رستاخیز دوباره را به دوش نگاهت بسپار؛ که لحظه ها در توقف افکار تو، لحظه ای توقف نخواهند کرد.

در تکاپوی روزیِ مقدر

ایستایی و غنودن، در صندوق شب جا مانده است و روزی مقدر در تکاپوی موجودات، به دنبال صاحبان خویش می گردد. جنبش و تکاپوی دوباره موجودات نیز تو را به حرکت می خواند و حرکت، آغازی برای رسیدن به مقصدی پُرثمر است؛ مقصدی که غایت خلقت رقم زده است.

در این دنیای رنگارنگِ روشنایی قدم بگذار تا تجربه لحظه های آن را درک کنی؛ چرا که زمان در سکون گام های تو، یک دم هم از چرخش خویش باز نمی ایستد.


مطالب مشابه :


شعر شروع مجلس با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم

از مجری و مجریگری بیشتر بدانید - شعر شروع مجلس با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم - "مجری" جهت




گلچین اشعار امیرخسرو دهلوی (شروع برنامه)

از مجری و مجریگری بیشتر بدانید - گلچین اشعار امیرخسرو دهلوی (شروع برنامه) - "مجری" جهت پیشرفت




شعر شروع مراسم (ویژه هفته دفاع مقدس و یادواره های شهدای گرانقدر)

از مجری و مجریگری بیشتر بدانید - شعر شروع مراسم (ویژه هفته دفاع مقدس و یادواره های شهدای




شعر شروع مراسم (ویژه ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها)

از مجری و مجریگری بیشتر بدانید - شعر شروع مراسم (ویژه ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقه طاهره




اشعار کودکانه (شعر سلام برای شروع برنامه کودک)فهرست شعر های کودکانه ی موضوعی ادامه مطلب را بخون

عمو ناصر مجری کودک - اشعار کودکانه (شعر سلام برای شروع برنامه کودک)فهرست شعر های کودکانه ی




متن مجری (شروع برنامه هایی که در صبح اجرا می شوند ؛ صبح و سلام)

از مجری و مجریگری بیشتر بدانید - متن مجری (شروع برنامه هایی که در صبح اجرا می شوند ؛ صبح و




مطلع برنامه & شروع برنامه مجری با شعر سهراب&شعرمجری

(مجری واجرا)Mazinani-Mojri.blogfa.com - مطلع برنامه & شروع برنامه مجری با شعر سهراب&شعرمجری - مطالب




برچسب :