فرم در معماری

تعريف فرم

        east_beach_cafe_3.jpg          

1- مفهوم فرم در هنر

اصطلاح فرم در طول تاريخ متناسب با نوع نگرش فيلسوفان ، به طرف گوناگون تبيين شده است. در فرهنگ کتابخانه هنر ، ريشه مفهوم فرم در يک اصطلاح قديمي و مطرود فلسفه جستجو مي شود. اصطلاح يوناني Eidos داراي مفهوم نماي يک چيز و به معني آنچه که چيزي را بدان تشخيص مي دهيم، مي باشد؛ آنچه که به طور معمول شکل محسو س شخصيت يک شي را به واسطه نماي ديداري شي شامل مي شود. معني وسيع تر آن در بسط شخصيت و هويت ذاتي يک چيز نه صرفاً وجه ديداري آن – ادامه مي يابد. که اين به عنوان نوع و گونه اشياء شناخته مي شود. يک شي به اعتبار فرم ( Eidos ) خود (طي احساس بصري اوليه تشخيص تا درک مجرد جوهر ) تشخيص داده شده و شناخته مي شود و براي ما به عنوان يک موجوديت ممتاز آشکار مي گردد.

افلاطون ( يا پلاتونيوس ، فيلسوف يونان باستان ) اولين کسي بود که اصطلاح ايدوس ( Eidos ) را در فلسفه تبيين نمود . وي در مقالات تيميوس ( Timeaus ) الگوهاي فرمي ابدي ( صور مثالي ) را مطرح نمود. طبق عقيده وي کل موجوديت مشخص ماده بر اساس آن الگوها فرم جهان را پديد آورده است. وي فرم را واقعيت وجودي ابدي ، که يک شي را آنچه که هست مي سازد. تعريف نمود . در نظر افلاطون ، فرم مقابل ماده بود. وي معتقد بود : فرم هاي ابدي اگر چه هويدا نباشد ولي واقعيتي برتر از اشياء مادي هستند . فرم ابدي در واقع جوهر تغيير ناپذيري بود که تنها مي توانست به وسيله چيزهاي مادي و محسوس دريافت و يا تقليد شود.

ارسطو نخستين کسي بود که فرم و ماده را متمايز نمود. وي تصور تجريدي افلاطون از فرم را رد کرد و ثابت نمود هر شي مخصوص هم از ماده و هم از فرم تشکيل يافته است و هيچ يک بدون ديگري نمي تواند وجود داشته باشد. طبق نظر او فرم هم يک قادعده کلي تعيين کننده است ( علت صوري ) و هم جوهر و تعريف ماده – مثلاً آنچه را که آن را يک انسان يا خانه مي نمايد- و بنابراين غايت آن ماده را نيز شامل مي شود.( علت غايي ) لذا ماده به عنوان بالقوه و فرم به عنوان تحقق و فعليت مطرح مي شود.  بنابراين ، فرم نظام و سازماني است که عناصر مادي تحت آن يک فرم است که عملاً تعيين مي کند شي چه هست. براي ارسطو فرم يک شي علت تکويني آن است. چيزي که آن را به صورت موجوديتي که هست مي سازد.

فرضيه فرم ارسطو به وسيله سنت توماس اکوئيناس با مسيحيت و مدارس قرون وسطي تطبيق داده شد. وي علاوه بر توجه به وجود مستقل فرم جوهري ( Substantial Form ) مفاهيم ديگري از فرم را مطرح نمود. فرم اتفاقي ( Accidental Form ) کيفيتي از يک چيز به واسطه ماهيت آن معين شده نمي باشد. فرم محسوس (  Sensible Form ) آن عناصر فرمي که به واسطه درک حسي مي توانند متمايز از ماده باشند . فرانسيس بيکن ، فرم را چنين تعريف نمود: فرم از نشان ويژه يک چيز و قوانين حاکم بر آن ، که شي را توصيف مي کند، تشکيل شده است. يک فرم مفروض اگر چه نتواند در هر ماده اي القاء شود ولي هميشه محدود به يک نوع نيز نيست.

به طور مثال مي توان ميزي از جنس چوب يا فلز داشت. در نزد امانوئل کانت فرم يک خاصيت از فکر و ذهن بود. وي معتقد بود که فرم از تجربه نشات گرفته است و به عبارتي ديگر به وسيله شخص بر اشياء مادي تحميل شده است وي زمان و فضا را به عنوان دو فرم از حس تشخيص ، تبيين مي کند.

همانگونه که ذکر گرديد، معادل کلمه فرم در فلسفه اسلامي ، صورت مي باشد. امام جعفر صادق (ع) مي فرمايند: حقيقه الشيء بصوره لابماده صورت شي همان ذاتيات شيء است . چيستي شي به صورتش است نه به ماده اش . به علاوه صورت بدون ماده تحقق نمي پذيرد. هر محتوا و مضموني بر صورتي ظهور مي يابد. و صورت ماده را از کتم عدم خارج مي کند. ترکيب ماده و صورت ترکيب اتحادي است. ماده و صورت شدر خارج عين يکديگرند و جداي از هم نيستند( نوروزي طلب، عليرضا. 1372 ص 8 تا 12 ) در فلسفه اسلامي انواع زيادي اصلاحات انضمامي صورت بکار برده مي شود از قبيل : صورت بالقوه ، صورت بالفعل ، صورت باالذات، صورت بالعرض، صورت جسميه ، صورت جوهريه، صورت حسيه، صورت خارجيه ، صورت ذهنيه، صورت شکليه ، صورت نوعيه ، صورت علميه و ... بسياري ديگر .

صدرالدين شيرازي ( ملا صدرا ) مي گويد: تمام معاني و اطلاقاتي که براي صورت هست و در اين معني که ما به يکون الشي هو باالفعل مشترک است و اين معني جامع همه است و نيز در مورد اختلاف ماهيت صورت در فلسفه اسلامي و ديدگاه افلاطون  يونان قديم چنين مي گويد: صورت نوعيه نزد معلم اول ( افلاطون ) و اتباع او جوهر و نزد رواقيان عرض و نزد ما عين وجود است ( همان ماخذ ص 12 تا 18 ) طبق نظر وي حذف صفت يا صفاتي از امور مادي در عين آنکه در ماده باشند ممکن نمي باشد و آنچه مجرد و عاري از صفت يا صفات ( ماده ) شود صورت آن شيء است که در قواي مدرکه انساني است ( شهيدي ، سيد جعفر ، 1341 ص 146 ) بنابراين صورت يا فرم در فلسفه اسلامي همان ماهيت و شيئيت شي و شخصيت ويژه يک شي است که به فعليت در آمده و در خارج با ماده در وحدت کامل مي باشد. همچنين فرم يا صورت شيء قابليت تجريد و مجرد شدن از ماده را به واسطه نقل به قواي مدرکه انسان نيز دارا مي باشد. پس فرم سواي از ماده بوده و قابليت وجودي ذهني را نيز دارا است. حال بر اي مشخص کردن مفهوم فرم و وجوه آن در هنر لازم است تا يک جمع بندي از موارد ذکر شده داشته باشيم.

از کل مطالب گفته شده اين نتيجه حاصل مي آيد که فرم يک واژه باز ( از نظر گستره معنايي ) کلي ، نسبي و داراي مراتب است . لذا براي درک دقيق مفهوم آن و نيز منظور از بکار بردن آن مي بايد موارد ذيل را در نظر گرفت تا با توجه به منظر و موضع خاص بکارگيري اين واژه کليدي در درک آن دچار خطا و ابهام و سوء تاويل نگرديد:

اول: فرم در مقوله هنر متضمن زيبايي محسوس و قابل درک ساختار اثر هنري نيز مي باشد.

دوم: يکي از مراتب فرم در هنر نوع و گونه آثار است . هر مقوله از هنر يا هر نوع هنر خود داراي فرمي خاص مي باشد مانند فرم ادبي ، موسيقيايي، تجسمي و غيره . فرم در ابتدا مرتبه کلي يا گونه اصلي يک اثر هنري را مشخص مي کند و در مرحله بعد بر نوع يا گونه اي که اثر هنري در آن مقوله خاص بدان اختصاص دارد. دلالت مي کند که اين مرتبه با ميزان دقت در جزئيات و عناصر تشکيل دهنده ساختاري و درک شباهت ها و دسته بندي آنها در الگوهاي قابل تکرار فرمي ، قابليت تزايد و بسط دارد. به طور مثال يک اثر هنري ادبي ممکن است به فرم شعر و نيز شعري به فرم غزل يا مثنوي و يا مثنوي عاشقانه يا حماسي باشد. لذا فرم طي مراتب مختلف نوع يا گونه يک اثر هنري را مشخص مي کند.

سوم به طور کلي فرم بر تماميت به فعليت رسيده کار هنري دلالت دارد: لذا فرم تجلي وحدت کامل عوامل تشکيل دهنده اثر هنري مي باشد که شامل : موضوع ، محتوا، ماده و فرم مي باشد. علاوه بر اين فرم به طور خاص بر روابط دروني و ساختار زيبايي شناختي حسي –ادراکي کليت اثر هنري ( يا فرم آن به طور عام ) دلالت دارد.

چهارم : فرم اگر چه شکل را نيز در برمي گيرد ولي محدود به آن نيست. فرم يک مفهوم کلي است در صورتي که شکل جزئي بوده و بواسطه برخورد خطوط خارجي يک شي يا اجزاي آن با محيط پيرامون تشخيص داده مي شود. رنگ نيز جداي از فرم نيست و اين دو عامل يعني شکل و رنگ خود در واقع بخشي از فرم مي باشند.

پنجم: مرتبه مهم فرم يک اثر هنري ، کيفيت ويژه ترکيب بندي يا کمپوزسيون عناصر تشکيل دهنده آن است. اين مرتبه به لحاظ بررسي زيبائي شناختي ساختار آثار هنري داراي اهميت ويژه اي است.

ششم: علاوه بر اين فرم يک اثر هنري محدود به محدوديت خارجي يا ماده آن اثر نبوده و با آن ختم نمي شود بلکه فرم در ذهن مخاطب تداوم دارد. اين امر موجب حرکت و تکامل ادراک و تائيد يک اثر هنري در ذهن ، گرديده و احياناً موجب برداشت هاي فردي بر مبناي تجربيات و پيش زمينه هاي منحصر به فرد ذهني نيز مي گردد. بعلاوه فرم به عنوان ساختار زيبايي شناختي يک اثر هنري ( اعم از روابط و نسبت هاي دروني و حالت جنبه هاي محسو س يا قابل مشاهده يک اثر هنري به واسطه بعدمندي فضايي و نيز محدوده و کيفيت شکلي فضايي اثر هنري ) تحت تاثير قواي ادراکي بشر و قابليت ها و محدوديت هاي آن مشخص و تعيين مي گردد . لذا فرم از اين حيث ( يعني ساختار زيبايي شناختي ) دقيقاً بر مبناي الگوهاي ادراکي ( يا قابل درک ) بشري مي باشد.

هفتم: موجوديت فرم هر اثر هنري به عنوان ساختار زيبايي شناختي آن در هر مقوله از هنر به سه عامل ذيل قابل تجزيه است به عبارت ديگر  فرم هر اثر هنري به عنوان ساختار قابل درک زيبا شناختانه آن در سه رتبه وحدت يافته ذيل قابل تشخيص است.

1-نوع واسطه ها يا گونه عناصر اوليه يا فرم قابل درک اجزاء تشکيل دهنده ساختار فرمي ، مانند نقطه ، خط، سطح و حجم در هنرهاي بصري.

2-کيفيات و کميات قابل درک ( محسوس ) اين عناصر يا اجزا به طور منفرد و ذاتي و يا نسبي و اکتسابي در مجموعه مانند شکل رنگ موقعيت ، اندازه و غيره .

3- نظام ، قواعد و روابط في ما بين عناصر با يکديگر و کليت مجموعه و نقش آنها در وحدت کل مجموعه . مانند هماهنگي ، نظم ، ريتم ، تناسبات، تعادل و غيره .

هشتم: فرم آثار هنرهاي کاربردي داراي وجوهي ديگر مي باشد.

1- وجه عملکردي ، به ازاي موضوع و محتوا ( که ماهيت وجودي شي هنري کاربردي را مشخص مي کند.)

2- وجه فني شامل تاثير تکنيک ، ابزار و ماده در فرم.

3- وجه انساني شامل تناسب فرم با ابعاد انسان و توانائي ها و ويژگي هاي زيستي وي .

نهم: فرم يک اثر هنري به طور کلي داراي وجه بياني يا تاثيرگذار نيز مي باشد. وجه بياني فرم هنري در قالب سه نوع، يا سه فرم مختلف قابل تجلي در اثر هنري و قابل درک بواسطه مخاطب است )

1- وجه بياني انتزاعي ناب يا تجريدي

2- وجه بياني بازنمايي واقعيت يا شبيه سازي ( نشانه اي )

3- وجه بياني نمادين يا سمبوليک

در آخر مي بايد متذکر شد که هر يک از موارد نه گانه فوق الذکر در باب مفهوم فرم ، قابليت بسط و تشريح در قالب چندين مقاله علمي را داراست.

               

2- فرم و شكل

مفاهيم گشتالت و فرم در ارتباط نزديك با يكديگرند. هر دو لغت از ريشه Forma در زبان لاتين هستند و به اين ترتيب مي توان آن ها را تعريف نمود. «گشتالت يا شكل عبارت است از كليت قابل رؤيت، محاط در حدود، كم و بيش مركب از اجزاء و داراي وحدت كلي در تظاهر يك شيئي. در زيباشناختي فرم يا صورت تظاهر حسي و واضح يك شيئي است و اين بياني است كه خود را در معرض قضاوت قرار مي دهد. هر دو مفهوم گوياي جلوه ظاهري يك شيي هستند اما هر دو باهم برابرنيستند.

 لوئي كان در اين مورد مي نويسد: «صورت با شكل يكي نيست. شكل به طرح مربوط است اما صورت به نمايش گذاشتن اجزاء جدائي ناپذير مي پردازد».

شكل دادن يعني پردازش اشكال و اين بدان معني است كه فرم به گونه اي انتخاب شود كه با محتوا و ايده طرح تطابق داشته باشد. بر اين اساس شكل پردازي صوري با توجه به فرم، وابسته عوامل گوناگون است. به عنوان مثال فرم يك گشودگي در يك ديوار بايستي تابع جنس و ساخت ديوار نيز باشد.

فرم يا صورت متأثر از محتوا است. به قول آدورنو: «ميزان موفقيت زيباشناختي تابعي است از ميزان موفقيت فرم در انتقال محتوا».شكل گوياي نوع استفاده از صور (فرم ها) و نيز ارتباط آنها با يكديگر است.

اين دو مفهوم (شكل و صورت) چنان در هم تنيده اند كه تنها از نظر تئوريك قابل تفكيك اند، چه در عمل هر صورتي شكل پردازي شده است و شكل هر چيز هميشه شامل صورت آن نيز هست.

3- مشخصات بصري فرم

3-1- شکل : صفت اصلي مشخص کننده فرم است ، شکل نتيجه ترکيب معين وجوه و يالهاي يک فرم است. به خط دور يک سطح يا محيط مرئي يک حجم اطلاق مي شود و وسيله اصلي تشخيص و شناخت فرم يک شي مي باشد از آنجا که شکل در غالب خطي ظاهر مي شود که جدا کننده فرم از زمينه اش است بنابراين درک ما از شکل يک فرم بستگي به درجه تضاد بصري بين فرم و زمينه اش دارد.

شکل هاي اصلي

فرم ها به هر ترکيبي که باشند، گرايش ما اين است که موضوع آنها در زمينه بصري خود به ساده ترين و منظم ترين اشکال تقليل دهيم. هر چه يک شکل ساده تر و منظم تر باشد، آسانتر مشاهده و درک مي شود. مهمترين اشکال منظم (‌اشکالي که داراي اضلاع مساوي متلاقي در زواياي مساوي اند) اشکال اصلي هستند که عبارتند از 1) دايره 2) مربع 3) مثلث .

اجسام افلاطوني

از امتداد يا دوران اشکال اصلي ، احجامي با فرم هاي متمايز منظم و بسادگي قابل تشخيص به وجود مي آيند. به اين فرم ها اجسام افلاطوني اطلاق مي شود. دايره ،کره و استوانه، مثلث، مخروط و هرم، مربع، مکعب را به وجود مي آورد .

لوکور بوزيه درباره اجسام افلاطوني چنين مي گويد : "مکعب ها ، مخروط ها، کره ها، استوانه ها يا هرم ها از فرم هاي اصلي و مهم به شمار مي آيند. شکل آنها براي ما معلوم و متمايز و بدون ابهام مي باشد. به همين دليل است که آنها فرم هاي زيبايي هستند ، زيباترين فرم ها.

3-2- اندازه : ابعاد واقعي فرم ، طول ، عرض و عمق آن است . در حاليکه اين ابعاد تناسبات فرم را معين مي نمايند، مقياس فرم توسط نسبت اندازه آن به اندازه ساير فرم هاي موجود در محيطش تعيين مي شود.

3-3- رنگ : پرده رنگ (1)شدت و ارزش رنگي وجه يک فرم است. رنگ مشخص ترين صفتي است که يک فرم را از محيطش متمايز مي نمايد. همچنين رنگ در بار بصري فرم اثر دارد.

3-4- بافت : مشخصات وجه يک فرم است ، بافت وجوه يک فرم ، بر قابل احساس بودن آنها و کيفيت انعکاس نورشان اثر دارد.

3- 5- مکان : محل قرارگيري فرم نسبت به محيط يا محدوده بصري اش مي باشد.

3-6- جهت : وضعيت قرارگيري فرم است نسبت به سطح زمين ، نقاط پيرامون يا نسبت به فردي که به فرم نگاه مي کند.

3-7- تعادل بصري : درجه سختي و پايداري يک فرم است ، تعادل بصري يک فرم بستگي به هندسه و جهت قرارگيري اش نسبت به سطح زمين و خط ديد ما دارد.

تمامي مشخصات بصري فوق متاثر از شرايط نگرش ما هستند يعني :

1) پرسپکتيو يا زاويه ديد ما

 2) فاصله ما از فرم

 3) شرايط نوري

 4) زمينه بصري که فرم را احاطه کرده است.

 

4- فرم هاي با قاعده

همانطور كه مي دانيم فضا به وسيله عناصري كه آن را محدود كرده اند مشخص يا اصطلاحاً تعريف مي شود. اين عناصر و ارتباطشان با يكديگر هستند كه شخصيت يك فضا را مي سازند و به فضا فرم مي دهند. اگر بخواهيم نظمي در دنياي بي نهايت وسيع فرم ها بوجود آوريم بناچار اولين قدم تقسيم كردن فرم ها به دو دسته فرم هاي باقاعده و فرم هاي بي قاعده است. فرم هاي باقاعده تابع قوانين هندسه هستند. پيام اين فرمها داراي حشو زياد است چرا كه قابليت پيش بيني در آنها زياد است. ذهن مي تواند با اطلاعات بسيار كمي اين فرم ها را تكميل و بازسازي كند.

فرم هاي با قاعده داراي استخوان بندي يا ساختار هستند كه مي تواند مثلاً يك محور تقارن يا طول هاي متشابه اضلاع يا زوايا يا كانونها و غيره باشد.

فرم بي قاعده فاقد ساختار است. اين فرم قابل پيش بيني نيست و به اين دليل بديع است. ما فرم هاي بي قاعده را براساس قانون تجربه در ارتباط با فرم هاي نظيرش كه براي ما شناخته شده هستند مي بينيم يا به عبارت ديگر تصويري را در ذهن ما تداعي مي كنند.

فرم هاي با قاعده به ما مجال مي دهند كه آنها را ساده كنيم در حالي كه فرم هاي آزاد قابل ساده كردن نيستند بلكه همان طور كه گفته شد محتاج تداعي اند. داراي اطلاعات معنايي بيشتري بوده و فرم هاي بي قاعده داراي اطلاعات زيباشناختي بيشتر.

عامل ديگري كه با بي قاعده بودن يا با قاعده بودن فرم در ارتباط بسيار نزديك است (وزن) احساسي يك شيئ است. فرم هاي باقاعده و ساده سنگين تر از فرم هاي پيچيده به نظر مي رسند. و فرم هاي عمودي سنگين تر از مايل. همچنين محل يك شكل در داخل يك تركيب نيز بر روي اين (وزن) اثر دارد: وقتي كه اين محل با ساختار مجموعه قابل تطبيق باشد و شكل به صورت منفرد و جداافتاده نباشد، بلكه به كليت تركيب وابسته باشد، سنگين تر به نظر مي رسد.

آرتور شوپنهاور – ماده اصلي زيباشناختي ساختمان را در بازي ميان (وزن)هاي احساسي مختلف مي بيند. به نظر او به معرض ديد درآوردن صفات مختلف فني و فيزيكي مواد وظيفه اصلي معماري است.

تعادل نيز مي تواند وابسته به نوع شكل باشد: فرم هاي ساده بخصوص فرم هاي متقارن متعادل تر از ديگران هستند. بدون توجه به جنس، بعضي از فرم ها را كه مداوم و قوس دار باشند (نرم) و بقيه را كه گوشه دار و شكسته هستند (سخت) احساس مي كنيم.

فرم مفهومي است ذهني و براي اينكه بتواند وجود داشته باشد احتياج به چيزي هست كه بتواند آن فرم را نشان دهد. فضا چيزي است سه بعدي و طبيعتاً شكل آن نيز سه بعدي است. عناصر تعيين كننده آنها خطوط هستند. فرم با قاعده يا هندسي در دوره هاي مختلف گاه كمتر و گاه بيشتر نقش غالب را داشته است.در نتيجه لازم ديديم نكاتي درباره  انواع فرم هاي با قاعده را در اين فصل بگنجانيم :

4- 1- افقي و عمودي

در هر نوع ادراك بصري خطوط افقي و عمودي بر خطوط مايل رجحان دارند چون اثر تحريكي آنها كمتر است. درك فرم هاي (خوابيده) يعني فرم هائي كه در جهت افقي گسترش دارند براي ما سهل تر – و به همين نسبت نيز داراي بداعت كمتري است – تا فرم هاي (ايستاده). اين اختلاف اهميت دو جهت باعث اين مي شود ك احساس فاصله نيز در اين دو جهت با يكديگر اختلاف پيدا كنند: يك فاصله ثابت در جهت قائم به نظر ما بيشتر مي رسد تا در جهت افقي.

فرانك لويدرايت مي گويد: (خودتان نگاه كنيد تا ببينيد كه هر چيز جزئي در جهت قائم اهميت زيادي پيدا مي كند در حالي كه تأكيدات در سطح افقي هيچ نقشي بازي نمي كنند.

4-2-  خط

در معماري، خطوط به عنوان حدود سطوح مطرح مي شوند. اين خطوط محدود كننده گاه كمتر و گاه بيشتر از (گويا)ئي برخوردار هستند. در معماري خط يوناني – به صورت حد دقيق يك سطح – به روشني قابل ديدن است. خط و سطح مكمل يكديگرند: تأكيد بر يكي از اهميت ديگري مي كاهد. به عكس. پاول كله Klee صحبت از خط (فعال) مي كند كه سطح را (غيرفعال) مي سازد و نيز خط (غيرفعال) كه سطح را (فعال) مي كند.

خط راست به عكس خط منحني اثري مشخص و انعطاف ناپذير در ذهن مي گذارد. خط مستقيم مايل در مغايرت با خط مستقيم افقي و قائم داراي نوعي تحرك است.

هر سبك معماري از نظر فرم فضائي گوياي يك محتواي ذهني است. در طرح معماري بر حسب نوع آنچه كه ساختمان بايستي بيان كننده آن باشد كمتر يا بيشتر از خطوط افقي و عمودي استفاده شده است. در رنسانس – كه صراحت و منطق، مشخصه هاي آن هستند – خطوط افقي و عمودي نقش  اساسي را در تقسيم بنديها دارند در حالي كه در سبك باروك از تكيه بر اين خطوط براي بهتر نشان داده شدن خطوط مايل و منحني صرفنظر شده است. قضاوت ما در مورد يك خط مايل هميشه در ارتباط با خطوط افقي و عمودي است. خط مايلي كه از چپ پائين شروع مي شود و به راست بالا مي رود ارتقاء و به عكس آن خطي كه از چپ بالا شروع مي شود و به راست پائين مي رسد مفهوم تنزل را به ذهن ما القاء مي كند.

در مغايرت با خط راست، خط منحني هميشه نشان دهنده نوعي تحرك است. پيت موندريان ارتباط بين اين دو خط را چنين بيان مي كند: (خط راست به معني نمونه متكامل خط منحني است اگر چه كه دوم تطابق بيشتري با طبيعت دارد). در بين خطوط منحني مي توان دو نوع انحناء را از يكديگر تشخيص داد: خط منحني با قاعده يا هندسي مثل سهمي يا قسمتي از يك دايره و منحني بي قاعده.

4- 3- سطح صاف

سطح از ابتدائي ترين عناصر معماري است. معماري از هر نوع كه باشد نيازمند سطوح است – چون تنها سطوح هستند كه فضاي ساخته شده داخل را از محيط جدا مي كنند – و هم نيازمند خطوطي كه اين سطوح را محدود مي كنند اما با اين وجود يك سبك مي تواند بيشتر از خط و يا از سطح نقش پذيرفته باشد.

اتوواگنر در سال 1984 چنين پيش گويي كرده بود: (اين سطوح صاف و فرم گرفته و استفاده از مواد جديد به وضع قديمي آنهاست كه بر معماري جديد فرمان خواهد راند) در طرح جديد براي فضا  به سطح صاف ديوار با مرزهاي كاملاً مشخص به عنوان عنصر تعيين كننده فضا الويت داده شده است.

در سال 1929 با ساخته شدن پاوين بارسلون  به وسيله ميس وان در روهه اولين ساختمان براساس اين نگرش فضائي جديد ساخته شد.

زيگفريد گيديون در اين مورد مي نويسد: (سطح كه سابقاً بيان كننده چيزي نبود و حداكثر مي شد از آن براي تزئين استفاده كرد اكنون مبناي ساخت تصوير مي شود. همان طور كه از زمان رنسانس پرسپكتيو بنيان اصلي و مشترك تمام سبك ها شد. با دستاوردهاي فضا در مكتب كوبيسم و نتيجه آن كه از بين رفتن ديدگاه يك نقطه اي بود سطح اهميتي پيدا مي كند كه قبلاً هرگز نداشته است.

در آمريكا و بدون ارتباط با تحولات هنر اروپا فرانك لويدرايت در طرح هايش سطح را عنصر اوليه فرم پردازي قرار مي دهد. در ساختمان هائي كه ميس وان در روهه ساخته است و از عناصر مسطح در آنها بهره گرفته است مي توان يك استحاله از جهت قائم به جهت افقي را ديد.

ميادين شهري نيز سطوح افقي اي هستند كه در تعيين شخصيت فضائي يك شهر نقش مهمي بازي مي كنند.

4-4- سطح خميده و منحني

يك سطح مي تواند بر روي يك صفحه مستوي يا بر روي يك صفحه خميده قرار بگيرد. بر حسب نوع و جهت خميدگي انواع مختلفي از سطوح مقعر يا محدب و يا گنبدي شكل و غيره بوجود مي آيند.

بر حسب اينكه سطح خميده برجسته يا گود باشد خود را در مقابل فضاي محاط بر خودش قرار مي دهد و يا اينكه آن را دربر مي گيرد يا به عبارت ديگر (پس زننده) بودن و يا (دعوت كننده) بودن را القاء مي كند. در حالت اول سطح خميده نقش غالب را دارد و در حالت دوم فضا در قياس بين سطح خميده مقعر و محدب بايستي گفت كه سطح محدب نقش غالب را دارد.

فرم مقعر براي تأكيد ورودي بنا بسيار مناسب است: دو (بال) مثل دو بازو از هم باز شده اند و ديدار كننده را پذيرا مي شوند و به او خوش آمد مي گويند.

اگر در يك فرم از سطوح مقعر و محدب همزمان استفاده شود بطوري كه اين سطوح در يكديگر تداخل كنند، اين مجموعه ايجاد تنش مي كند: بيننده دچار سرگرداني بين اين دو حالت پس زننده و دعوت كننده مي شود. سرگرداني حاصل از چنين تداخلي براساس تضاد بين تركيب هاي تحريكي در ذهن ايجاد مي شود.

در كليساي رون شان اين ديوارهاي خميده هستند كه مثل ورودي هاي كليساهاي بروميني مؤمنين را به سوي خويش خوانده و پذيرا مي شوند. سقف كه به صورت محدب ساخته شده در تقابل كامل با ديوارهاي مقعر است: يكي پس زننده و يكي دعوت كننده.

كليساي رون شان

كليساهاي بروميني

اين دوگانگي يا پس زدن و پيش خواندن در ذات كليسا است و در نهايت يك صفت اصلي هر بناي مذهبي مسيحي است: كليسا (قلعه خدا) است اما قلعه اي كه به روي هر كه خواستار نيكي است باز است، تقابل دو فرم مقعر و محدب براي به بيان درآوردن اين ايده اصلي از طريق فرم مناسب ترين وسيله است.

در سالن سخنراني كتابخانه ويپوري از خميدگي هاي سقف به عنوان عناصر اكوستيك استفاده شده است. گذشته از آن تحركي كه اين فرم سقف به سالن داده است فضاي سالن را از خشكي و ملالت باري كه نتيجه فرم نسبتاً كشيده آن است (تقريباً 9 متر در 29 متر) بيرون مي آورد و گوئي كه اين امواج آويخته از سقف دو انتهاي دور از هم سالن را به هم مربوط مي كنند.

4-5- دايره

شکلي مرکزي درونگراست که ماهیتاً متعادل مي باشد و مرکزيتي براي اطراف خود به وجود مي آورد. با قرار دادن دايره در مرکزيت محل ، کيفيت مرکزيت داشتن آن تشديد مي شود. وقتي دايره با فرم هاي راست يا زاويه دار ترکيب گردد يا عنصري در محيطش قرارگيرد حرکت دوراني آشکاري در آن ايجاد مي شود.

فرم دايره از همه طرف ارزشي همگن دارد اين بدان معني است كه دايره جهت نمي شناسد و به همين دليل تركيب تحريكي آن از ساده ترين نوع است.

فرم دايره حتي در دوران باستان به موازات ارزش نمادين خود نقشي بارز نيز در تعيين نسبت ها داشته است.

در معماري روم باستان دايره فرم غالب است كه البته در سطح افقي يا پلان كمتر و در سطوح عمودي و به صورت قوس خيلي بيشتر شاهد آن هستيم.

مهمترين نمونه ساختمان گنبدي در اين دوره قطعاً معبد پانتئون است كه مدت يك و نيم هزاره در تاريخ فضا نقش اساسي داشت.

فرم دايره در سبك گوتيك نقش اوليه را از دست داد و استفاده از آن به معدود موارد اندكي مثل پنجره هاي گلسرخي محدود شد. عملكرد اين فرم هاي دايره كه اغلب در بالاي در ورودي به كار مي رفته اند چند جانبه بود: از طرفي نور كافي براي فضاي داخلي از اين پنجره ها تأمين مي شد و از طرف ديگر اين پنجره ها از ارزش و اهميت نمادين بسياري برخوردار بودند.

فرم دايره را مي توان به عنوان مظهر خورشيد يا گل سرخ كه مظهري از مريم مقدس است دانست.

موزه گوگن هايم در نيويورك با رامپ هاي مارپيچش دوران جديدي در ساختمان موزه ها را آغاز كرد: بجاي تعداد زيادي فضاهاي مجزا و در كنار هم قرار گرفته كه امكان هر نوع جهت يابي را از تماشاگر مي گرفت. با فرم مدور ساختمانش كه از خارج نيز قابل رؤيت است ساختمان بطور كاملاً مشخص خودش را از محيط كاملاً متمايز نشان مي دهد.

                                                                    

4-6- بيضي

بيضي تصوير دايره است بر روي يك صفحه كه با صفحه دايره موازي نباشد. در تقابل با دايره، بيضي داراي دو جهت است كه از آن دو يكي غالب است. در آمفي تئاترهاي رومي براي اولين بار از اين فرم در مقياس بزرگ استفاده شده است.

در معماري مذهبي مسيحي دو نوع فضاي اصلي وجود داشتند كه اختلاط آنها چندان ساده نبود يكي نشان دهنده (راه) و ديگري نشانگر (مركز) بود. در سبك باروك مستطيل كه نمايانگر راه بود با دايره كه نشان دهنده مركز بود تلفيق شدند و نتيجه فرم بيضي بود كه بعدها هم در تمام دوران اين سبك فرم برتر باقي ماند.

در شكل بيضي تحركي هست كه در دايره نيست. منحني هاي مقعر يا محدب كه اكثراً يك قطعه از يك بيضي هستند همواره براي ايجاد ارتباط با محيط به كار گرفته شده اند. در شكل پردازي ميادين حتي از اين تحرك در فضاي باز نيز استفاده شده است.

فرم بيضي را در معماري مدرن تقريباً فقط در ساختمان هاي ورزشي – متشابه با پيش نمونه هاي آن يعني آمفي تئاتر رومي – مي توان ديد.

                                  

4-7- كره

فرمي کروي و بشدت سخت است. کره هم مانند دايره که مولد آن مي باشد فرمي است که در محيطش حالت خود مرکزي و معمولاً تعادل دارد قرار گرفتن کره روي يک سطح شيب دار مي تواند موجب حرکت دوراني آن گردد. کره در هر زاويه ديدي شکل دوران خود راحفظ مي کند.

كره همان فضاي دايره اي است و يا به عكس دايره تصوير يك كره است بروي يك سطح.

حد نهايت تقارن كاملترين نوع نظم و بيشترين تنوع، همگي در يك كره جمع اند، داراي ساده ترين فرم است و خطوط بيروني آن دلپذير مي باشد و مستعدترين است براي بازي با نور. اما از آنجا كه كره فاقد سطح مستوي است، از ديدگاه عملكرد چندان مناسب براي ساختن فضاي معماري نيست.

اگرچه فرم كره به صورت كره كامل خيلي به ندرت به عنوان عنصر فرم پردازي معماري به كار گرفته مي شود اما استفاده از فرم قسمتي از كره در معماري كاملاً معمول است. فرمي كه بيش از همه از آن استفاده مي شود و معادل قسمتي از كره به شمار مي رود گنبد است. گنبد براي مدت زيادي تنها امكان ساختاري براي پوشاندن سقف هاي وسيع بدون استفاده از ستون بوده است. گنبد از طريق فرم كاملش مفهوم يك فضاي فراگير و بسته را تداعي مي كند.

سقف هاي قطاعي يا پوست پسته اي مانند سقف اپراي سيدني ساخته يورن اوتزون Jorn Utzon نيز در واقع قطعاتي از يك كره هستند با اين اختلاف كه در اينجا به عمد خواسته شده است كه اين قطعات خواص اصولي كره يعني بسته بودن، جهت نداشتن و آرامش را به ذهن القاء نكنند.

4-8- مربع

معرف خلوص و منطق است شکلي ايستا و خنثي است و داراي جهت غالبي نمي باشد. بقيه راست گوشه ها را مي توان تغيير شکل هايي از مربع دانست و به عبارت ديگر آنها برگرداني از اصل مربع هستند که توسط افزودن به ارتفاع يا عرض آن حاصل مي شوند. مربع نيز همانند مثلث ، وقتي بريکي از اضلاعش تکيه دارد متعادل است و هنگامي که بر يکی از گوشه ها ايستاده است پويا مي باشد.

مربع نيز مثل دايره هميشه داراي ارزش نمادين نيز بوده است. عدد چهار گوياي چهار جهت آسمان است و نيز چهار فصل سال و به اين دليل عددي به حساب مي آيد كيهاني.

برخلاف دايره، مربع داراي دو جهت است. جهت دو محور تقارن شكل و يا جهت دو قطر آن. اما هيچكدام از اين جهات غلبه اي بر جهات ديگر ندارد. در مربع تمام قسمت هاي محيط شكل هم ارزش نيستند. در اينجا چهار ضلع مساوي و چهار زاويه قائم داريم. در اينجا نقطه آغاز و پاياني داريم كه اگرچه مشخص نيست اما وجود دارد. اين نقطه مي تواند بر هر كدام از چهارگوشه موجود منطبق باشد.

در مربع هميشه گوشه ها قائمه هستند. اين زاويه از نظر ادراكي ساده ترين زاويه است. زاويه قائمه زاويه بين جهات اصلي افقي و عمودي است و به اين دليل ساده ترين تركيب تحريكي را دارد.

4-9- مستطيل

مستطيل در بسياري از خصائص كاملاً نظير مربع است اما در چند مورد اساسي نيز وجوه اختلافي با آن دارد. در اينجا برخلاف مربع تنها اضلاع روبرو مساوي هستند. به اين ترتيب مستطيل داراي درازا و پهنا است و دو جهت اصلي آن با يكديگر هم ارزش نيستند.

مستطيل مورد استفاده ترين فرم در معماري است و فرم هاي مدور و مربع و بي قاعده در مقابل آن استثناء به نظر مي رسند. البته در بعضي از سبك هاي معماري مثل باروك مستطيل در قياس با ساير سبك ها كمتر مورد استفاده قرار مي گرفته است.

4-10- مثلث و هرم

مثلث تعادل را القا مي کند هنگامي که بر يک ضلعش تکيه دارد شکل کاملاً متعادلي است ووقتي به طور سرازير بر يکي از رئوس خود قرار مي گيرد ، يا ممکن است در حالت توازن بدون تعادل قرار گیرد يا ناپايدار باشد و منجر به افتادن به يک طرف شود.

ادراك بصري مثلث بستگي زيادي به استخوانبندي ساختار آن دارد. در مثلث نسبت بين اضلاع يا به عبارت ديگر فرم متغير است و هم اندازه زوايا. تنها دو چيز بين دو مثلث كاملاً مختلف مشترك است يكي تعداد اضلاع و ديگري مجموع زواياي مثلث كه هميشه 180 درجه است. در بين تمام فرم هاي با قاعده كه تاكنون از آنها صحبت كرديم مثلث بي قاعده ترين آنها است و اين يكي از دلايل اين است كه چرا در مورد ادراك آن استخوانبندي ساختار اينقدر اهميت دارد.

دايره، مربع و مثلث ساده ترين فرم ها هستند. در تمامي دنيا و در پايين ترين مراحل فرهنگ نيز از اين سه فرم براي تزئين آثار هنري استفاده شده است. در حالي كه دايره نمايانگر كمال و بسته بودن است مثلث نمودار سازندگي و در بعضي اوقات تهاجم است. دايره درون گرا و ايستا است و مثلث برون گرا و پويا . برخلاف مربع و مستطيل مثلث فرمي است ايستا. اجسام و فضاهائي كه با استفاده از مثلث ساخته مي شوند داراي استحكام بسيار زيادند و از اين خاصيت در ساختمان هاي اسكلت چوبي استفاده شده است.

هرم از نظر احساسي داراي يك نوع دوگانگي خاص است: از طرفي ما سنگين تر شدن توده فزاينده هرم را – هرچه از بالا به پائين مي آئيم – احساس مي كنيم از طرف ديگر هر سطح هرم به طور چشمگير هر چه بالاتر برويم جمع تر و جالب تر مي شود. اين دو نيروي متقابل ايجاد تنش شديدي مي كنند كه هرم را به يكي از پرتحرك ترين فرم ها مبدل مي سازد.

در معماري مدرن، ساختمان های اندكي به فرم هرم ساخته شده اند كه در آنها بيش از هر چيز از فرم هرم براي شكل پردازي ظاهري ساختمان استفاده شده است.

                    

4-11- شش ضلعي و هشت ضلعي

هرچه تعداد اضلاع يك چندضلعي منتظم بيشتر باشد شباهت آن به دايره بيشتر خواهد بود.

يك شش ضلعي منتظم را مي توان به شش مثلث متساوي الاضلاع تقسيم كرد كه طبيعتاً هر كدام داراي سه زاويه، برابر 60 درجه هستند. به خاطر اين خاصيت است كه اغلب از شش ضلعي به عنوان عنصر فرم پردازي در پلان استفاده مي شود. در قياس با مربع، شش ضلعي داراي چند امتياز است: فاصله گوشه ها از مركز مثل مربع زياد نيست. البته در قياس با دايره، دايره همين امتياز را نسبت به شش ضلعي دارد اما در مقابل امكان كنار هم چيدن و ايجاد يك بافت قابل توسعه براي شش ضلعي بيشتر از دايره است.

وقتي كه قاعده ساختمان 6 يا 8 ضلعي باشد از طرفي عمق ساختمان قابل درك است و از طرف ديگر جبهه ساختمان مشخص و مرئي باقي مي ماند.

اغلب مي بايستي كه فرم مربع سقف يك كليسا در محل تلاقي دو ناو تبديل به دايره شود تا بتواند گنبد روي آن ساخته شود و براي اين تبديل از هشت ضلعي استفاده شده است. گذشته از اين اغلب كليساهاي فرقه بابتيست در ايتاليا نيز به فرم هشت ضلعي ساخته شده اند كه اين البته مفهومي نمادين دارد به اين معني كه آنها روز هشت را روز عروج عيسي مسيح و در اين معني روز زندگي جاويد مي دانند.

                                      

5- تغيير شكل فرم

ساير فرم ها- غير از فرم هاي اصلي - همگي مي توانند تغيير شکل هايي از اجسام افلاطوني به حساب آيند تغيير شکل هايي که در اثر دخل و تصرف در ابعاد، با برش يا افزايش قسمت هايي به آنها ايجاد مي شوند.

تغييرات ابعادي

يک فرم مي تواند با تغيير يک ياچند تن از ابعادش تغيير پيدا کند ولي هنوز هم هويت خانوادگي خود را داشته باشد.

تغييرات برشي

با برش قسمتي از حجم يک فرم مي توان آن را تغيير شکل داد. يک فرم بسته به درجه عمل برشش ، مي تواند هويت اوليه خود را حفظ کند يا به فرمي متعلق به خانواده ديگري تبديل شود.

تغييرات الحاقي

يک فرم با الحاق قسمت هايي به حجم مي تواند تغيير شکل پيدا کند. چگونگي عمل الحاق معين خواهد کرد که هويت فرم اوليه حفظ مي شود يا تغيير پيدا مي کند.

5-1- فرم هاي منظم و نامنظم

فرم هاي منظم به فرم هايي اطلاق مي شود که اجزائشان به حالتي هماهنگ و منظم به هم مربوط شده باشند. به طور کلي آنها طبيعتاً متعادل و داراي يک يا چند محور تقارن مي باشند. اجسام افلاطون مهمترين نمونه هاي فرم هاي منظم هستند. اين فرم ها، حتي در صورت تغيير ابعاد و يا برش يا افزايش قسمت هايي به آنها باز هم مي توانند حالت منظم خود را حفظ نمايند.

فرم هاي نامنظم آنهايي هستند که اجزاشان از نظر کيفيت نامتشابه بوده با يکديگر به صورت ناهماهنگ مرتبط شوند . به طور کلي آنها نامتقارن و از فرم هاي منظم پوياتر مي باشند آنها مي توانند فرم هاي منظمي باشند که قسمت هاي نامنظمي را از آنها برداشته اند و يا ترکيب نامنظمي از فرم هاي منظم باشند.

 


مطالب مشابه :


فرم در معماری

فرم در معماری. تعريف فرم فرضيه فرم ارسطو به وسيله سنت توماس اکوئيناس با مسيحيت و مدارس




پیچیدگی فرم در معماری معاصر غرب

معماری روز دنیا - پیچیدگی فرم در معماری معاصر غرب - مقالاتی درباره معماری




فضای معماری مدرسه

فضای معماری فرم ساختمان در تنوع زیادی در ساختمانهای مدارس بوجود آمده است که شامل




مدارس مشهور جهان

تخصصی معماری - مدارس مدرسه ی جدید معماری oslo ، کاری از گروه به شکل یک پل، این فرم U شکل




فرم در معماری

با معماری - فرم در فرضیه فرم ارسطو به وسیله سنت توماس اکوئیناس با مسیحیت و مدارس قرون وسطی




پیچیدگی فرم در معماری معاصر غرب

پیچیدگی فرم در معماری و نظام دوم، با ظهور مدارس معماری در ایران و تحت عنوان نظام




معماری مدارس

گروه برنامه درسی و هنر - معماری مدارس - بحث و تبادل نظر در زمینه هنر و تعلیم و تربیت - اطلاع




ضوابط و معیارهای طراحی مدرسه

معماری مدارس فرم متفاوت ورودی این فضا، ‌مخصوصا استفاده از فرم عمودی برای ورودی كه




فرم در معماری

مهندسی عمران و معماری - فرم فرضیه فرم ارسطو به وسیله سنت توماس اکوئیناس با مسیحیت و مدارس




برچسب :