رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 10

کم کم امتحاناتمون نزدیک بود و ماهم سر تو کتاب و تو فاز درسو مشق که شب دیدم گوشیم زنگ خورد عموم بود:

-         الو

-         الو سلام عمو خوبی نغمه جان

-         سلام عمو بله شما چطوری زن عمو خوبه بچه ها خوبن؟

-         آره عمو همه خوبیم راستی عمو این خونه که گرفتین کجاست

قلبم اومد تو دهنم :چطور مگه عمو؟

-         راستش با بابات بار آوردیم گفتیم حالا که تا اینجا اومدیم بیایم تو رم ببینیم

-         منو ببینین؟بابام اونجاست؟

-         آره عمو پشت فرمونه آدرسو بدی تا یه ساعت دیگه اونجاییم

عین خنگا آدرسو با جزئیاتش دادم  و بدو بدو رفتم سراغ رضا

-         پاشو پاشو که گاوم چند قلو زاییده؟

-         یعنی چی مگه چی شده؟

-         پاشو وسایلتو جمع کن خانوادم دارن میان اینجا

-         خوب بیان من چرا وسایلمو جمع کنم ؟

-         رضا کل ننداز جون نیما پاشو دیگه اهههههههههه

-         من خوابم میاد بابا دیوونه این موقع شب کجا برم

-         مرگ نیما فقط یه امشب تو رو ارواح خاک بابات

با کلی زور و زحمت فرستادمش بیرون همین که میخواست درو باز کنه که با بابامو عموم سینه به سینه اومد منم که پشت سرش دست گذاشتم رو لبمو شوکه تکیمو دادم به دیوار و همون طور سر خوردمو نشستم رو زمین دست دیگمم بردم زیر لبو ریشمو کندم بابا و عمو منگ داشتن رضا رو نگاه میکردن نگاهشون بین منو اون میچرخید که یهو بابام با مشت و لگد افتاد به جون رضا و عمومم اومد طرف من حالا نزن کی بزن بیچاره رضا که اصلا نمیفهمد که از کجا خورده چرا خورده تا نزدیکای صبح بدون خستگی کتک میزدن و فوش به جون منو رضا میدادن و هی ازمون اعتراف میگرفتن نزدیکای صبح گذاشتنو رفتن و رو به منم گفتن:

-         برای ما دیگه نغمه مرده تو هم دور ما رو دیگه خط بکش و پیش همین کثافتی که  چند ماهه هستی باشو پدرم قسم خورد که به محض برگشتن اسممو از شناسنامش پاک کنه

در و بستن و رفتن من موندمو رضا شروع کردم به گریه نمیتوستم رضا رو مقصر بدونم طاقت اینم که بهش توهین کنن نداشتم این بازی رو من شروع کرده بودم تازه هق هقم جون گرفته بود که رضا خودشو کشون کشون کشید طرف منو از زیر چونم گرفتو سرمو بلند کردو گفت:

-         نغمه نغمه ای که میگن تویی؟

سرمو از دستش رد کردمو کوبیدم به زمین دو سه بار این کارو تکرار کردم که بالاخره رضا تونست سرمو ثابت تو دستاش نگه داره نگه داشت ولی دستشو برد بالا و با کشیده ی جانانه ای رو صورتم پایین آورد و داد زد:

 

-         اینهمه مدت بهت اعتماد کردم تو رو برادر خودم دونستم گفتم مردی گفتم شرف داری جای برادری رو که ندارم برام میگیری ولی تو چیکار کردی منو بازی دادی منو شکستی منو بازی دادی و به ریشم خندیدی گفتی چقدر احمقه چه خوب تونستم بازیش بدم پاشو گمشو از این خونه برو بیرون گمشو دیگه نمیخوام ببینمت کثافت

 

پا شدم با اون حالم پا شدم تنها چیزی که برداشتم کیفم بودو یه دست لباسو پول کیفو گوشیمو کلید پا شدمو زدم بیرون رفتم خونه آیدا هنوز ساعت 5 نشده بود جلوی در خونش نشستم تا صبح درشونو بزنم که انگار خدا با من بود که دیدم چراغ واحدشون روشن شد آیدا با چندتا از همکلاسیام خونه مجردی داشتن خلاصه تا دیدم چراغ روشن شد زود رفتمو درشونو زدم فقط باز شدن در و دیدم تا در باز شد خودمو انداختم بغل آیدا و زدم زیر گریه بخاطر شوری اشکام زخمای صورتم میسوخت ولی توجهی نمیکردم یکم که حالم جا اومد آیدا مجبورم کرد که برم حموم  آب که به بدنم خورد داشتم جون میدادم زخمام میسوخت نمیتونستم به بدنم دست بزنم همه جای بدنم یا کوفتگی بود یا زخم و خراش اومدم بیرون و رفتم تو اتاقی که آیدا میگفت اتاق خودشه روی تخت دراز کشیدم چقدر آسون خودمو بدبخت کردم حالا دیگه نه خانواده ای هست که کمکم کنه نه رضایی که قبولم کنه چه آسون باخته بودم و خودم تو این باخت مقصر بودم چند روزی تو خونه ی آیدا بودم خوشبختانه آیدا دختر فوزولی نبود که بخواد کلافم کنه به قول خودش اگه مسئله قابل گفتن بود خودم بهش میگفتم

 

 

اولین امتحانمون شروع شدو من گند زدم گند زدم ولی خوشبختانه استاد بهم رحم کرد و نمره قبولی داد بهم.وقتی آیدا این جریانو فهمید افتاد رو مخمو مغزمو خورد که باید برم وسایلا و کتابامو بیارم همونجا پیش آیدا بخونم و خودش برم داشت برد خونه بهش گفتم پایین تو ماشین منتظر باشه و خودم رفتم بالا این موقع روز مطمئن بودم که رضا خونه نیست در و باز کردمو رفتم تو خونه هیچ سر و صدایی نبود خدا رو شکر انگار خونه نبود نفسمو دادم بیرونو رفتم تو اتاقو شروع کردم به جمع کردن وسایلم که احساس کردم یکی نگام میکنه وقتی به پشت سرم برگشتم دیدم بعله آقا رضا تو چارچوب در ایستاده و داره نگام میکنه خودمو زدم به اون راه و با سرعت بیشتری وسایلامو جمع کردم که احساس کردم نزدیکمه وقتی برگشتم فیس تو فیس چسبیدم بهش اای تو روحت که همیشه عین جن ظاهر میشی ابرو هاشو تو هم کشید و گفت:

-         کجا بودی تا حالا؟

-         به تو ربطی نداره؟

با صدای بلندی که شیشه هارو بلرزونه داد زد:

-         گفتم کجا بودی؟

منم با داد و جیغ و گریه گفتم:

-         منم گفتم به تو ربطی نداره که کدوم قبرستونی بودم

-         منو دیوونه نکن کدوم گوری بودی ؟نکنه هم خونه جدید پیدا کردی؟

-         آره

اینو که گفتم برق از سرم پرید رضا چنان سیلی نثارم کرد که مغزم و تو سرم لرزوند

بازومو محکم گرفتو عقب عقب بردم تا چسبوند به دیوار و گفت:

-         به اندازه کافی دیوونه هستم سیمامم اتصال کرده پس آدم باشو جواب منو بده

-         مگه برات مهمه؟

-         آره مهمه که کدوم گوری بودی مهمه که این چند شب کدوم قبرستونی کپه مرگتو گذاشتی

-         ااااااااااا مهم بود که نصف شبی بیرونم کردی با اون حالم ؟

-         عصبی بودم دست خودم نبود نیما بعدشم پشیمون شدم اومدم دنبالت ولی رفته بودی

-         نیما مرد نیما گور به گور شد

-         آره نیما مرد نیما بره بمیره بره به درک نغمه که هست

-         دیگه نغمه ای هم نیست ولم کن

-         ولت نکنم چی میشه مثلا؟

-         رضا ولم کن

-          اون دم دریه رو رد کن بره میخوام باهات حرف بزنم

-         من با تو هیچ حرفی ندارم

-         من دارم

-         به درک

-         میری ردش کنی یا خودم برم؟

-          نه نمیخوام حرفاتو بشنوم ولم کن برم

-         نغمه

آخ جون نغمه چه با ابهتم میگه دلم قنج رفت ولی کوتاه نیومدم دستو پا زدم که ولم کنه راهشو بلد بودم که راحت از شرش خلاص شم ولی آخه خودمم دوستش داشتم

-         نغمه چرا وحشی بازی در میاری گفتم باهات حرف دارم الانم برو اون دوستتو رد کن بره

از دستم کشی دو برد پایین که مطمئن شه ردش میکنم بره وقتی رسیدیم پایین آیدا از ماشین پیاده شد و سلام دادو رضا هم جواب سلامشو داد با آرنجم رفتم تو شکمشو زیر لب گفتم خوردی دختره رو  رفتیم جلو و رضا گفت:

-          دستتون درد نکنه آیدا خانوم که آوردینش دختر ما یکم لوسه سر یه دعوای کوچولو فوری قهر میکنه میره فکر کرده اینجا خونه شوهرشه

آیدا:آقا رضا شما به این میگین دعوای کوچولو اگه بخواین دعوای بزرگ کنین حتما میخوابونیدش سینه قبرستون

-         اینا کار من نیس که با من دعوا کرد دید زورش به من نمیرسه نشست خود زنی کرد روانی

خلاصه هر طوری بود آیدا رو ردش کردیم رفت و اومدیم بالا رضا رفت تو آشپز خونه تا چایی درست کنه و منم نشستم رو کاناپه بعد درست شدن چای سینی به دست اومد و نشست روبه روم

-         این چند روزه خونه دوستت بودی؟

-         مگه فرقیم میکنه؟

-         نرو رو اعصابم

-         گفتی حرف داری خوب بزن

-         میشه دلیل کارتو بدونم؟

-         چه کاری؟

-         همین فیلم بازی کردنت

-         تو خوابگاه که نمیتونستم بمونم هم خونه دختر هم پیدا نکردم تو هم که پسر بودی میترسیدم خودمو دختر معرفی کنم

-         اینو میدونستی که خیلی وقت پیش به پسر بودنت شک کردم برای همینم هی تیکه مینداختم ولی تو به خودت نمیگرفتی

-         خوب یه دختر همین اندازه میتونه پسر باشه دیگه از کی شک داشتی

-         از همون هفته اول

-         چطور؟

-         صبح وقتی به هوش اومدم تو صورتت دقت کردم ریش نداشتی اولا همش خودمو گول میزدم میگفتم توهم زدم ولی واقعی بود نه؟

-         آره

-         اما این شکم وقتی یقین شد که عربی رقصیدنتو دیدم کارایی رو که ای مدت کرده بودی حرفات کارات همه رو کنار هم گذاشتمو مطمئن شدم که دختری

-         چه کاری؟

-         کنجکاویت در مورد دوست دخترم ادای سپیده رو در آوردن اون رفتارت باهاش با من و خیلی چیزای دیگه

-         اونا فقط محض فوزولی بود

-         آره نگرانی منم تو این چند روز محض فوزولی بود که بدونم کدوم گوری تشریف داری

-         متوجه منظورت نمیشم

-         توهمه این مدت که شک داشتم همش خدا خدا میکردم که تو دختر باشی تا حالا کسی به اندازه تو بهم توجه نکرده به اندازه ای که برای تو مهم بودم برای کسی نبودم هر وقت خوردم زخمامو کسی پانسمان نکرده خود به خود خوب شدن ولی تو..................................

-         تو که آمادگیشو داشتی من دختر باشم چرا به خاطر این موضوع بیرونم کردی

-         به خاطر این موضوع نبود اعصابم خورد بود این دومین باری بود که تهمت کاری که نکردمو میخورم برام سنگینه درکم کن

-         من که چیزی نمیگم

-         نغمه

-         جانم

-         یه سوال بپرسم جون رضا راستشو میگی؟

-         بپرس اگه گفتنی باشه میگم ولی انتظار نداشته باش حتما جواب بدما

اومد کنارم نسشستو دستمو تو دستش گرفتو گفت:

-         تو نسبت به من چه احساسی داری؟


مطالب مشابه :


رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 10

رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 10 رمان قرار ما عشق نبودapple12. رمان قتل سپندیار moon shine.




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3

دنیای رمان - رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران ,




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 9

دنیای رمان - رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 9 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران ,




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3

رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3 رمان ما باهم خاصیم تک به تک دانلود رمان برای




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 6(قسمت آخر)

رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 6 رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 6 دانلود رمان




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3

رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3 - انواع رمان بـزرگـتــرین ســایـت دانـلـود رمــــــان.




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 6(قسمت آخر)

رمان قایم موشک های خانه دانـلـود رمــــــان. موشک های خانه مجردی ما 6




رمان قایم موشک های خانه ی ما3

رمان قایم موشک های خانه ی ما3 دانلود رمان های رمان قایم موشک های خانه مجردی ما




رمان‏ ‏قايم‏ ‏موشك‏ ‏هاي‏ ‏خانه‏ ‏مجردي‏ ‏ما -1

دانـلـــــــود رمــــ ـــــان رمان ما همیشه پشت رمان قایم موشک های خانه ی مجردی




دانلود رمان چشم های وحشی

رمان ما همیشه پشت رمان قایم موشک های خانه ی دانلود رمان چشم های وحشی برای گوشی و




برچسب :