ماجرای من و مشاوران نامرد مسکن !

//www.bargozideha.com/static/portal/99/997901-254983.jpg

کليد واژه ها : مشاوران مسکن + دلالان نامرد + عدم نظارت مسوولان  + رشد غير منطقي اجاره بها + طمع بنگاه داران و صاحبخانه ها + مسکن مهر + سازمان بازنشستگي نيروهاي مسلح

 به نام ايزد پاک سرشت و با درود به خاک کهن ايران زمين و پرچم مقدس اش و عرض ادب و احترام به هموطنان گرامي به خصوص ياران و خوانندگان همدل و صميمي و دلاور مردان نيروهاي مسلح و ارتشيان قهرمان مطلب اين پست را تقديم حضورتون مي کنم . اميدوارم مورد قبول قرار گيرد . 

بهانه ای برای آغاز ..

باور بفرمایید دلم برای یکایک شما یاران همدل و صمیمی خیلی تنگ شده بود . در گذشته هر وقت فاصله اي بين انتشار مطالب رخ مي داد دلايلش رو توضيح مي دادم . اما اين بار اجازه مي خوام در فرصتي مناسب قضايا رو مطرح کنم . فقط در پارانتز بگم که بزدودي خبر هاي باور نکردني در باره شخصيت  برخي " به اصطلاح دوستان ! " خواهيد شنيد که با تلاش عزيزان ما در پليس فتا فعلآ در دست بررسي  است . بخشي از آن هم مربوط به حذف مطالب وبلاگ ام است که اطلاع رساني خواهم کرد . اما از اون جايي که در طول اين سال ها هر وقت مشکلي برايم پيش مي اومد با شما دوستان خوبم در ميان گذاشته و راهنمايي مي خواستم ، اين بار هم قصد دارم از کمک فکري و مشاوره دلسوزانه شما بزرگواران استفاده کنم . بله عزيزان بار ديگر تراژدي مسکن يقه ام رو گرفته و آرامش مون رو به هم زده است ! منتها اين بار به شيوه اي کاملآ ناجوانمردانه که حاصل طمع مشتي انسان هاي از خدا بي خبر و سودجو  است ! براي اين که کاملا در جريان امر قرار گيريد ، با اجازتون ماجرا رو از نقل مکان به خيابان " بهار " آغاز مي کنم ..

    //www.bargozideha.com/static/portal/39/393386-875694.jpg//www.bargozideha.com/static/portal/51/519473-428862.jpg

نقبی به گذشته نه چندان دور ...  

 دقيقآ يادم نيست چهار يا پنج سال پيش بود که معضل جستجوي خانه بار ديگر به سراغم اومد ! اون موقع تو محله " آرياشهر " يا به قول امروزي ها " صادقيه " مي نشستيم . صاحبخانه ما مرد جوان و به ظاهر متديني بود که در وزارت امور خارجه مشغول به خدمت بود . و از برکت ماموريت چند ساله در اسپانيا آپارتماني رو خريداري کرده بود . ما يکي دو سال در همان ساختمان همسايه اش بوديم . همين شناخت باعث شد تا در ماموريت مجدد به " مسکو " به منزل او نقل و مکان کنيم . و بعد از دو سال چون قرار بود به ايران بازگردد ، پيغام داد به فکر خونه باشيم ! يادمه مدتي از راه اندازي تارنمايم گذشته بود . و مثل حالا دوستان همدل و مهربان فراواني داشتم . از اين رو مشکل نياز به مسکن رو در وبلاگ ام مطرح کردم . دوستان زيادي به تکاپو افتادند .. خدا خيرش بده خانم " نيلوفر فارسي " يکي از دوستان بسيار خوب دنياي مجازي ام بود که قدم پيش گذاشته و هر روز به فراخور بودجه من ، ليست بلند بالايي از منازل اجاره اي در مناطق مختلف تهران رو معرفي مي کرد . البته بايد اضافه کنم دوستان ديگري هم مثل پسر خوبم " علي کدخدايي " يا " رضا خلبان جوان " به اتفاق ديگران که متآسفانه نام آن ها رو به خاطر ندارم در اين تلاش سهيم بودند ... راستش رو بخواهيد به خاطر پسرم " آرش " که اون موقع در خيابان بهار جنوبي در فروشگاه سيسموني بچه کار مي کرد ، ترجيج دادم در همان حوالي منزلي پيدا کنيم . عاقبت جستجو ها نتيجه داد و ما به يکي از بنگاه هاي مسکن در خيابان " بهار شمالي " معرفي شديم .. 

 براي اسباب کشي خيلي عجله داشتم . چون اصلآ دلم نمي خواست تاخير در قولي که به صاحبخانه داده بودم بيفتد . بنگاه دار که مردي جا افتاده با ظاهري موجه بود ، نشاني خونه مورد نظر رو در کاغذي نوشته و به دستمان داد . براي پيدا کردن آدرس خيلي سختي کشيديم چون جناب بنگاه دار به خودش زحمت نداده بود تا يکبار خونه رو ببيند ! و هر بار که زنگ مي زديم با راهنمايي هاي اشتباهش بيشتر ما رو گيج مي کرد ! به هر حال خونه رو پسنديده و قرار ديدار با صاحبخانه رو گذاشتيم . مالک يک خانواده اصفهاني بود که منزل رو براي دختر دانشجوي خود خريداري کرده بودند و حال که فارغ التحصيل شده بود قصد اجاره آن را داشتند ! از چند روز قبل چارتيکه اسباب و اثاثيه مون رو بسته بندي کرده بوديم . و از اون جايي که من به خاطر مشکل قلبي قادر به کمک و جابه جايي وسايل نبودم ، از يکي از خواهرانم در مشهد خواهش کردم جهت کمک همسرم به تهران بيايد . طفلک با فرزند کوچک اش خيلي زود رسيد ... طبق هماهنگي با بنگاه دار و دختر صاحبخونه جديدمون قرار شد غروب بعد از پايان زمان طرح ترافيک از آرياشهر حرکت کرده و سر راه با پرداخت باقيمانده پول پيش در بنگاه ، کليد خونه رو تحويل بگيريم ...

شناخت ماهيت متملق بنگاه دار .. !

 همه چيز طبق برنامه انجام شد و ما با کاميون اسباب و اثاثيه جلوي بنگاه توقف کرديم تا طبق قرارمون ، باقي وديعه رو پرداخت و قرارداد رو امضاء کنيم ... در اين لحظه مردک بنگاه دار ذات پليد و متملق خود رو با پيشنهادي غير معقول به بنده نشون داد ! وي در قرارداد کذايي خويش قيد کرده بود که { دو عدد لوستر استيل شش شعله سالم تحويل مستاجر گرديد ! } بقدري از عمل غير منطقي مردک چاپلوس بنگاه دار عصبي شده بودم که دلم مي خواست در حضور همه دندان هايش رو خرد کنم ! بهش گفتم .. آقاي به اصطلاج محترم تا حالا کي بابت لوستر و دوش حمام و شلينگ توالت از مستاجرش رسيد گرفته که تو براي خوش رقصي نزد مالک اين بند تحقير اميز رو در قرار داد گنجاندي !!!؟ مردک بي شخصيت به خاطر يک بسته گزي که دختر صاحبخونه بهش داده بود ، قصد داشت با استدلال هاي چرند کارش رو موجه نشون بده .. من که در لجبازي همتا ندارم ، پاهايم رو در يک کفش کرده و گفتم اگه قرار باشد روي اين بند تحقير اميز اصرار کنيد ، وسايلم رو در کنار خيابون تخليه کرده و دنبال خونه ديگري خواهم گشت . طفلک همسر و خواهرم چون مي دونستند در صورت به هم خوردن معامله تمام زحمات به دوش ان ها خواهد افتاد ، سعي در آروم کردن من داشتند ..

دختر جوان صاحبخونه که تا اون لحظه ساکت نظاره گر جدل من با مرد بنگاه دار بود وقتي متوجه شد که قرارداد داره فسخ مي شه ، ابتدا سعي کرد منو آروم کنه .. ! اما اصلآ اشاره اي به حذف تبصره نکرد !! من هم واقعآ تصميم گرفته بودم هر طور شده پوز بنگاه دار رو بزنم .. در نهايت بعد از جر و بجث فراوان صاحبخانه با حذف بند موافقت کرد . اما اين بار من کوتاه نيامدم ! بهش گفتم به شرطي امضاء مي کنم که سال هاي بعد براي تمديد قرارداد به اين بنگاه مراجعه نکنيم ! بنده خدا قبول کرد . و ما بعد از کش و قوس هاي فراوان با کاميون راهي خونه جديدمون شديم . به خاطر حضور کارگران حرفه اي خيلي زود وسايل به درون خونه انتقال يافت . و با همت همسرم و کمک هاي بي دريغ خواهر جوانم ابتدا وسايل اتاق من که شامل ميز کامپيوتر و قفسه کتابخانه و تخت خواب ام بود ، آماده شد . و به خير خوشي زندگي ادامه يافت . اما هرگز عمل غير منطقي بنگاه دار متملق از خاطرم محو نشد . جالب اين که در تمام اين سال هايي که در اين محله زندگي مي کنم ، هرگز يک بار هم از جلوي مغازه اون نامرد عبور نکردم ! اما راستش رو بخواهيد هرسال با نزديک شدن به مرداد ماه { زمان اتمام قرارداد خونه }  افسردگي به سراغ همسرم مي آيد . و از اين که صاحبخونه از اصفهان خبر بده که خونه رو خالي کنيد حسابي وحشت داره ! هر چه بهش مي گم .. خانم برو خدا رو شکر کن که  يک آب باريکه اي داريم تا باهاش جايي رو اجاره کنيم . اگر اين رو نداشتيم چه کار مي کرديم !؟ و او در پاسخ مي گويد .. ديگه مثل سابق بنيه جووني ام رو ندارم که اسباب کشي کنم ! و من در پاسخ تاکيد مي کنم .. نگران نباشد دوستان و آشنايان به کمک ات خواهند اومد ..

يک سناريوي تکراري .. !

البته هر سال براي تمديد قرار داد بايد يک پروسه طولاني رو حتمآ طي کنيم ! به قول مشهدي ها " به مرگ مي گيرند که به تب راضي شويم !‌ " به اين ترتيب که يکي دو ماه مونده به موعد اتمام قراردادمون  ابتدا عنوان مي شود که قصد فروش خونه رو دارند و از ما مي خواهند اجازه دهيم مشتري ها هر وقت خواستند از منزل ديدن نمايند ! و به اين بهانه ما وقت و بي وقت بايد پذيراي آدم هاي رنگ و وارنگي باشيم که به قصد خريد خونه ، به تمام زواياي حريم خصوصي ما سرک مي کشند ! گاهي هم انتظار دارند به پرسش هاي اون ها در باب قيمت آپارتمان با متراژ هاي مختلف ، وضعيت همسايگان ، آرامش محله و ده ها کوفت و زهر مار ديگه پاسخ دهيم ! سوولاتي که نه بنده و نه همسر بي نوايم هيچ تخصصي در اون ها نداريم ! جالب اين که تا حالا به ياد ندارم يکي از مشتري ها ملک رو پسنديده باشد ! تنها دليلش فکر مي کنم به خاطر نداشتن پارکينگ و انباري باشد ! پايان اين سناريو به موافقت به شرط افزايش اجاره بهاء ختم مي شود . تقاضاي افزايشي غير منطقي و بالا !!‌ از اين به بعد نوبت خواهش هاي همسرم فرا مي رسد .. بايد اعتراف کنم به خاطر تکرار دايمي اين سناريو ، همسرم در بکار بردن واژه هاي عاطفي و جيگر سوز که با چاشني کلمات مذهبي همچون .. جبران پروردگار و ائمه اطهار و راه دوري نمي رود ، خير ببيني الهي همراه است ، واقعآ حرفه اي شده است . و من ديگه همه جملات همسرم رو حفظ شده ام ! در نهايت با کمي تخفيف ، قرار داد بدون حضور در بنگاه املاک براي يک سال ديگر تمديد مي شود . و دست اخر اين من مادر مرده هستم که بايد زير فشار کرايه له شوم .. اما باز خدا رو شکر مي کنم که آب باريکه ارتش وجود داره و اين خود نعمت بسيار بزرگي است .

همان طور که گفتم به خاطر سناريوي تکراري ، در صورت توافق افزايش اجاره بهاي امسال دقيقآ به دو برابر چهار سال قبل مي رسد ! بايد خدا رو شاکر باشيم که صاحبخونه مون انساني مومن و با خدايي است . و به گفته خودش به خاطر رضايت همسايگان ، وسواس همسرم در حفظ تميزي ساختمان ،  ارسال به موقع و ماهيانه مبلغ اجاره به اصفهان ، و رفت و آمد کم و بدون حاشيه مون هواي ما رو دارد . و هميشه مدعي است که اگر شما بيرون بياييد خيلي بيشتر از رقمي که پرداخت مي کنيد خونه ام رو اجاره مي کنند . و ما به خاطر اين موهبت واقعا خوشحال بوديم و شاکر ... البته بايد به اين نکته  هم اشاره کنم .. اگه خاطر مبارکتون باشه يکي دو سال قبل که اجاره مسکن حسابي پائين اومده بود و خيلي از مالکان نه تنها به اجاره خود ديناري اضافه نکرده بودند بلکه شنيدم خيلي ها حتي مبلغي هم کم کرده بودند ، صاحبخانه ما زير بار اين واقعيت نرفته و در نهايت محبت فرموده با افزايش مبلغ يک ميليون تومن به وديعه و پنجاه هزار تومن به اجاره موافقت به تمديد يکساله فرمودند .

***********

پيشنهاد غير منطقي يک بنگاه دار .. !

از اواخر سال پيش که رسانه ها نويد افزايش افسار گسيخته قيمت مسکن رو براي سال ۹۲ مي دادند واقعآ حال خانواده ما خصوصا همسرم بد جوري گرفته شده بود . و من مرتب به او دلداري مي دادم . تا اين که بعد از برگزاري انتخابات رياست جمهوري و آغاز موج ارزاني و کاهش قيمت ها که تمام سطوح مملکت رو فرا گرفت ، ما هم مثل همه اقشار آسيب پذير از اين اتفاق مبارک خيلي خوشحال شديم . تازه داشتم آرامش رو در چهره همسرم مشاهده مي کردم که با اظهار نظر يک بنگاه دار از خدا بي خبر نامرد آرامش زندگي مون به هم ريخت ! قضيه از اين قراره .. طبق سناريوي هميشگي از يکي دو ماه پيش خريداران صوري سر و کله شون به خونه ما پيدا شد ! به گفته همسرم بنگاه دار در يکي از مراجعات متعدد خود با ديدن چهره غمگين همسرم بهش گفته بود ..  حاج خانم نگران نباش اين ملک با اين قيمت هايي که صاحبخونه تون اعلام کرده به فروش نمي رود ! و در ادامه هم گفته .. اين خانم پارسال اين جا رو دويست ميليوون تومن براي فروش گذاشته بود ، کسي نخريد ! امسال قيمت رو دو برابر اعلام کرده است خاطرت جمع باشه کسي با اين في اين ملک رو نمي خرد .. ! همسر ساده من هم حرف هاي دلسوزانه بنگاه دار رو باور کرده بود .. طفلک چقدر خوشحال بود ! اما هفته پيش که زن صاحبخونه تماس گرفت از قول همون بنگاه دار گفته بود که .. " اين ها رو اگر بيرون کنيد من مشتري براتون دارم که ماهي يک ميليون و دويست و ده هزار تومن حاضره پرداخت کنه !! "

خودتون مي تونيد حال و روز همسرم رو حدس بزنيد . طفلکي رمق نداشت به من ماجرا رو توضيح بده .. با هزار مکافات به من حالي کرد که صاحبخونه قراره با تو حرف بزنه .. بهش گفتم خانم بيا از اين جا برويم خارج از شهر .. جايي که با اين مقدار اجاره بشه يک خونه کوچک اجاره کرد . همسرم گفت بهش بگو وديعه رو افزايش بده تا شايد با گرفتن وام بتونيم تمديد کنيم . در اين هنگام زنگ تلفن به صدا در اومده و من با مالک خونه حرف زدم . حاج خانم بار ديگر افاضات بنگاه دار رو برايم تعريف کرده و در ادامه افزود .. چون از شما راضي هستم از شما نهصد هزار تومن مي گيرم ( مبلغ اجاره فعلي هفتصد و بيست هزار تومن است ) عرض کردم سال قبل به دليل افزايش غير اصولي واقعآ تحت فشار بودم . امسال کلا پنجاه تومن به حقوقم اضافه شده است و من قادر به پرداخت اين مبلغ نيستم . اما اگر اجازه دهيد وديعه رو هر مقدار که دوست داريد افزايش دهيد . و او در پاسخ من گفت .. وديعه رو خودتون به کسي دهيد و سود اون را روي اجاره قرار دهيد ! گفتم حاج خانم .. شما چرا گول حرف هاي بنگاه دار شياد رو مي خوريد !؟ او پشت سر شما هم غيبت مي کرد و مدعي بود شما طمع کار هستيد ! شما چرا باور مي کنيد !؟

خلاصه بعد از کلي چانه زني ايشون حاضر به تخفيف نشده و به قول قديمي ها مرغ يک پا دارد ! در نهايت عرض کردم خانم محترم بنده به هيچ عنوان راضي به ضرر شما نيستم . به همان بنگاه دار بفرماييد اين خونه رو ماهي يک ميليون و دويست هزار تومن اجاره دهد .. فقط اگه امکان داره يک هفته به من فرصت دهيد تا پاسخ قطعي ام رو بدهم ! او گفت يک هفته خيلي زياد است .. عاقبت پذيرفت که خيلي زود پاسخ او رو بدهم .. !

 ********

يک جاده خاکي ضروري .. !‌

اغلب همکاران قديمي و دوستاني که روي من شناخت دارند ، شاهد اند چه زمان خدمت در نيروي هوايي و چه در زمان جنگ که افتخار پرواز با اغلب سران مملکت و مسوولان رده بالاي نظام رو داشتم و چه بعد از بازنشستگي و حضور در پست هاي حساس در سازمان صدا و سيما و نشريات معتبر و ارتباط نزديک با نهاد هاي حکومتي و فرهنگي ، به شرافتم سوگند هرگز ديناري به نفع خود و يا خانواده ام سوء استفاده نکرده ام ! و دنبال هيچ گونه مزايا و تسهيلات متعددي که براي بازنشستگان نيروهاي مسلح در نظر گرفته اند ، نرفته ام . { البته نه اين که نياز نداشته باشم يا دلم نخواهد ! بلکه به خاطر بيماري در خود قدرت دوندگي و سماجت هاي مرسوم رو نمي ديدم ! } اما راستش رو بخواهيد سال ها قبل زماني که پسرم دوره راهنمايي بود ، کارت معافيت از خدمت اش رو يکي از همکاران نيروي هوايي برايم آورد . که روي آن جمله ( عنايت رهبري ) قيد شده بود . سال ها بعد از اين اتفاق دقيقآ چند روز مونده به نوروز ۹۲ يکي از دوستان قديمي " کارت ايثار گري " با درج پنج سال و دو ماه حضور در جبهه به بنده تحويل داده شد ! بخاطر تعاريف ان دوست بزرگوار اندر مزاياي بي شمار کارت ايثارگري ، خانواده ام خيلي ذوق زده شدند .. طفلکي ها فکر مي کردند که با اين کارت ديگه مشکلات ما برطرف خواهد شد .. !

بقدري از مزاياي بي شمار کارت سخن گفتند که خودم هم باورم شد . از اين رو به توصيه يکي از همکاران قديمي ام در نيروي هوايي قبل از اين که صاحبخانه سناريو فروش منزل رو اجرا بگذاره با اتفاق دوستي زبل بعد از پرس و جوي فراوان خودم رو به " بنياد ايثارگران نيروهاي مسلح " رسوندم ! با در دست داشتن کارت به مسوول اطلاعات آن جا که افسري فهميده بود عرض کردم .. قربان اهل تهران هستم و دوران خدمت ام هم تهران بوده است . تاکنون هرگز از وام مسکن و يا هر نوع وام ديگري استفاده نکرده ام . فاقد مسکن بوده و ساليان سال است که مستاجرم و .. نگذاشت بقيه توضيحاتم رو بدم ، با مهربوني افزود .. عمو جان ما اين جا هيچ گونه تسهيلاتي به بازنشسته هاي ايثارگر نمي دهيم شما بايد به يگان خدمتي ات ( ستاد نيروي هوايي ) مراجعه کني ! دست از پا دراز تر به خونه برگشتم . بعد از اولتيماتوم خانم صاحبخونه يکي از همکاران نيروي هوايي که به گفته خودش از همه مزايا و تسهيلات ارتش بهره برده است ، به من گفت همين فردا برو دفتر واگذاري مسکن در" شهرک پرديس " و شرايط خريد واحدهايي که مربوط به سهميه نيروهاي مسلح هستند را سوال کن . تا اون جا که من مي دونم ارتش کلي سهميه مازاد دارد که تو با پرداخت دوازده ميليوون تومان کليد رو تحويل مي گيري !!

من ساده حرف هاي دوستم رو باور کرده و امروز شنبه هشتم تيرماه به اتفاق همسرم با هزاران ذوق و اشتياق راهي بومهن شديم . تا طبق گفته دوستم از ان ها بپرسم چه مدارکي براي ثبت نام واحدهاي ايثارگران لازم است تا اقدام کنم ! پرسان پرسان به واحد عمران پرديس واقع در خيابان فروردين شمالي معرفي شدم . خيلي شلوغ بود . به هزار مکافات درخواستم رو مطرح کردم به من گفتند به " سوله هاي مسکن مهر " واقع در فروردين جنوبي نزد آقاي " کيشرعي " مراجعه کنم . وقتي به سوله هاي مربوطه رسيدم با انبوهي از متقاضيان مسکن مواجه شدم که جلوي باجه هاي متعدد صف هاي طولاني و غير منظمي رو تشکيل داده بودند ! به خاطر فشار جميعت قلبم بشدت درد گرفته بود . اما به خودم مدام نهيب مي زدم که براي گرفتن حق ات بايد هر نوع سختي رو تحمل نمايي ... عاقبت پرسان پرسان جناب کيشرعي رو پيدا کردم .. از شانس بدم خيلي عصبي بود ! حق هم داشت بايد در آن واحد به ده ها نفر جواب مي داد ! بعد از کلي معطلي و تعظيم هاي از راه دور با ايماء . اشاره فهموندم که با وي کار دارم ! بنده خدا که گول ظاهر غلط اندازم رو خورده بود ، به زحمت از جلوي جمعيت حاضر خودش رو رها کرده و در گوشه اي از ساختمان به ديدارم اومد . اما هنوز عصباني و رنگ پريده بود .. دستپاچه شده و گفتم قربان از تهران اومدم .. نگذاشت جمله ام تمام شود با تمسخر گفت .. همه اين ها از تهران اومده اند ..

کمي خودم رو جمع و جور کرده و با لحن بسيار مودبانه داستان کليشه اي ايثارگري ، نداشتن منزل ، عدم استفاده از هيچ وام مسکن و غيره توضيح دادم .. وي با نگاهي عاقل اندر سفيه گفت .. نداريم آقا جوون ! عرض کردم منظورم سهميه نيروهاي مسلح است ! وي که سعي مي کرد عصبانييت اش رو پنهان کنه اين بار با تحکم گفت .. اون هم تمام شد قربان .. به مسوولان ارتش بفرماييد خواب تشريف داريد .. دير اومديد ! با ترس و لرز در حالي که سعي مي کردم ازش فاصله بگيرم ، پرسيدم .. منظورم ثبت نام سري جديدتون است .. با دندان قروچه اي گفت .. اعلام مي کنيم .. رسانه اي اش مي کنيم ! باور کنيد از خجالت نمي تونستم به چشمان حسرت زده همسرم نگاه کنم . بعد از سال ها زندگي به حرف او رسيدم که مي گفت .. " تو هم مثل همکارانت بايد از مزاياي ارتش استفاده کني " راستش رو بخواهيد نفهميدم چگونه از شهرک پرديس خودم رو به خونه رسوندم .. از ناراحتي و شرمساري حرف هاي منطقي همسرم رو نمي شنيدم ! مطمئن بودم که داره سرزنش ام مي کنه که چرا مثل بقيه همکارانت دنبال خونه و ساير مزايا نرفتي ... !!؟؟؟

**********

 علي مونده و حوض اش ... !

خب حالا به قول قديمي ها " علي مونده و حوض اش ! " من موندم و دو روز فرصتي که دارم . راستش تو اين مدت به همه دوست و آشنا سپرده ام تا برايم خونه اي با هفت و نيم  ميليوون وديعه { در صورت نياز به ده ميليوون مي رسونم } و حداکثر هفتصد هزار تومن اجاره ماهيانه برايم خونه اي کوچک حداقل ۶۰ متري پيدا کنند . پسرم مي گفت .. بابا يک خوابه هم شد اشکالي نداره .. من تو حال مي خوابم ! گاهي به سرم مي زنه همين چهار تا تيکه رو جمع کرده و بروم يک چادر بزرگ خارج از شهر علم کنم و اون جا بي دغدغه زندگي کنيم .. يا به يکي از روستاهاي ايران مهاجرت کنيم ! همسرم مي گويد براي ما محل زندگي مهم نيست .. اگر اصرار به موندن در تهران رو داريم به خاطر بيماري توست که ما نگرانش هستيم .. ديگه فکرم کار نمي کنه .. ! فرزندانم هم مخالف طرح مشکلات خانوادگي در سايت و صفحات اجتماعي هستند .. اما صادقانه اعتراف مي کنم من غير از همين دوستان دنياي مجازي ام ، هيچ کسي رو ندارم . هميشه همين ياران همدل و صميمي ام بوده اند که در هر شرايطي به کمک ام شتافته اند .. همين يک ماه پيش بود که داروي قند خونم پيدا نشد .. به هر داروخانه دولتي که سر زديم دست خالي برگشتيم ! ناچار من در صفحه فيس بوکم مطرح کردم .. خدا خير بده از تمام نقاط جهان دوستان پيغام دادند که نام دارو رو بنويسم تا برايم از اروپا ، آمريکا و حتي شهر هاي دور و نزديک ايران برايم ارسال کنند .. در نهايت به ياري پسر مهربونم " دکتر آرش عليها " همون روز برايم تهيه کرد .. و اين ها برايم خيلي ارزشمند هستند ..

من هميشه با افتخار در باره اين دوستانم با خانواده ام حرف زده ام . بار ها تاکيد کرده ام .. از اين که دنبال مسکن و ماديات نرفتم ، اصلا پشيمان نيستم . همين که دوستان با مرام و مهرباني در سرتاسر دنيا دارم برايم خيلي ارزشمنده .. بگذريم . راستش قصد ناراحتي شما دوستان خوبم رو نداشتم . هدف نشان دادن چهره انسان هاي پول پرست و زالو صفتي بود که باعث گسترش گراني در جامعه مي شوند . خدا لعنت کنه هر کسي که موجب بروز مشکلاتي براي هموطنانش مي شود .. در پايان از دوستان عزيزم خواهش مي کنم راهنمايي و توصيه هاي خود رو از طريق جي ميل برايم ارسال فرمايند . و اگه نيازي به گفت و گو بود ، تلفن خود رو درج فرمايند .. قربون همه شما ياران خوبم بشم ..

 

//www.bargozideha.com/static/portal/41/412621-423775.jpg

 

در پناه ایزد منان پاینده و جاوید باشید .

بهروز مدرسی .

 ای میل : [email protected]

 https://www.facebook.com/behrouz.modarresi  : فيس بوک 

: آدرس وبلاگ  جديدwww.amobehrouz.blogfa.com  

 : آدرس آرشيو مطالب حذف شده وبلاگ 

 http://web.archive.org/web/20130511134755/http://oldpilot.blogfa.com/posts/?p=1 

از دوستان و خوانندگان محترم خواهش مي کنم براي دسترسي به وبلاگ ابتدا به لينک قديمي مراجعه فرموده و کامنت هاي خويش رو درج کنند . در صورت باز نشدن وبلاگ يا حذف دوباره مطالب ، از طريق لينک " عمو بهروز " پي گيري فرمايند .

این پست ساعت ۱۹:۱۵دقيقه بتاریخ هشتم تیر ماه ۱۳۹۲ پایان یافت .

پاینده و برقرار باد ارتشیان دلاور و قهرمان ایران xfrnmqg92rt73z4ttgel.gif

 تبريک به دختر گلم دکتر حاني محمودي

//www.bargozideha.com/static/portal/18/184725-266052.jpg

مطلع شدم دختر عزيزم " حاني " نازنين با آقاي " افشين گرگين " گرامي نامزد شده اند . ضمن تبريک براي اين زوج فرهيخته آرزوي خوشبختي همراه با موفقيت دارم .

توجه     توجه   توجه

يکي از دوستان بسيار عزيزم { آقاي بهشتي } تعدادي مانتو و شلوار به شرح زير را حراج کرده است :

مانتو شلوار آبي نفتي سايز ۴۰ يازده دست

سايز ۳۶ پانزده دست و سايز ۴۱ يک دست

مانتو شلوار آبي روشن دو رنگ براي دانش آموزان ابتدايي و راهنمايي ۹۴ دست

مانتو شلوار سبز اتاق عمل ۲۰ دست

مانتو شلوار زرشکي ۲۴ دست

ابتدايي

مانتو شلوار گل بهي ۱۵ دست

مانتو شلوار دارچيني ۱۳ دست

مانتو شلوار طوسي ۷ دست

مانتو شلوار سبز سير ۹ دست

قيمت اقلام بالا پانزده هزار تومن

مانتو تک اداري قهوه اي روشن ۱۰ دست

مانتو تک پرشيا کره اي ۲۹ دست

قيمت دو مدل آخر ۱۲ هزار تومان

تلفن تماس :

۰۹۱۲۱۰۰۸۳۱۶


مطالب مشابه :


ماجرای من و مشاوران نامرد مسکن !

مانتو تک اداري قهوه اي روشن ۱۰ دست . مانتو تک پرشيا کره اي ۲۹ دست . دژاوو سايت خبري عصر




برچسب :