لغتنامه ترکی فارسی

<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

لغتنامه ترکی فارسی


لغتنامه منظوم تركي فارسي
شامل 1000 واژه اصيل و ناب تركي
و شرح اتيمولوژيك 3000 واژه ناب تركي در مخزن لغات
آسانترين روش براي آموزش واژگان تركي براي فارسي زبانان
آغاز سخن
خدا را صدهزاران شكر و تحميد
نصابي گويمت با پنج صد بيت
ازاين علم نصاب اكنون چه داني؟
چو آموزي زبان تازه اي را
نصابي آفريدم تا بخواني
بدين راه و روش ، تركي نداني
به ژرفا ، اين زبان درياي عمّان
ز اوراق زمان ، تاريخ او پيش
نبايد با دوصد بيت اين زبان ديد
هزاري از لغاتش نظم يابد
دهي آيد ز قانون زبانِش
نشايد چشم بست از آن هزاران
وليكن اين ورق ،گام نخستين
ز تركي ، كاخ نظمي برفكندم
ز من پيشينيان هم گفته اندش
صدر بوده است « ابونصر فراهي »
« شكرالدين شمس الدين احمد » ز
هم نيك بسرود « حسام الدين حسن »
يادي كنم باز « خسرو دهلوي » ز
« سلك الجواهر » بيآمد بعد از آن
« درويش جامي »،« بهاءالدين مغول »
« ابن بوّاب » ، « محمد قونيه لي »
بگويم « بدر الدين » و « اكبرخان » ز
چو جويند « تحفه وهبي » نصاب
را به ياد آر « غريبي » و « بديعي »
« نظم الجواهر » و « بهجت » نصاب
از اين تركان خدا خشنود باشد
الهي! نام استادم بيآراي
آنكه نزاده مثل او دهر « صديق »
نصاب صادق اكنون مي سرايم
زماني را كه صادق شعر بسرود
گذشته سي بهار عمر از من
ندارم ادعاي شاعري ليك
نصابم را چو فرهنگ لغت دان
زبان تركي و تازي در اشعار
كه تركان،شعرشان بحروهجا است
لذا بحر عروضي برگزيدم
سرودم پنج صد بيت اندرين نظم
هزاران واژه در آن آوريدم
به خودداردنصابم بيست ويك باب
نصابم باشد از من يادگاري
به ذات كبريايش نيست ترديد
چراغاني كني هر منزل و بيت
به نظم و شعر آموزي زباني
گشائي روي خود دروازه اي را
لغات تركي افزونتر بداني
وليكن يابي از تركي ، نشاني
به پهنا شرق و غربش گشته پنهان
ز اقطار زمين ، پهناي او بيش
چو بلبل اين زبان را نيك فهميد
هزاران واژه در اشعار نآيد
صدي ماند از اين درياي دانش
اگر خواهي بيآموزي فراوان
بود از اين زبان ژرف و ديرين
لغات غيرتركش را بكندم
رهي كو مي روم هم رفته اندش
به سال ششصدوهفده سروده است
؟« سيد محمد » بگويم يا كه از
كه مردي فاضل و انديشگر بود
« تجنيس الالفاظ » نصابش را بدان
درآن بوده است شاعر « انگوري » كه
« حليمي » و « ابوالفتح حجازي »
بود نصّاب « گرمياني » ، « مطهّر »
بگويم « صدرالدين » و ز « كسگين » ز
بگويند « سنبل زاده ي وهبي » ز
نصاب كندو را بربند در كار
« يحياي مضطرّ » سلامم باد بر
تراب قبرشان پر عود باشد
ز عمر من بكاه و بر وي افزاي
اگر من قطره باشم او بود بحر
ز ارض و آسمان ، از بحر و از يم
هزار و سيصد و هشتاد و دو بود
نمي دانم چه سان بگذشت اَزمن
زبان تركي انشا مي كنم نيك
معاني را به نظم و شعر مي خوان
به نظم و شعر نآيند كندو يكبار
هجا در شعر تازي گو كجا است؟
گهي از صوت و از آوا گزيدم
بخوان آنرا بوقت شادي و بزم
نصاب بي نظيري آفريدم
بيآموزي لغاتش را چنان آب
شود ابيات آن چون آب جاري

باب1. واژگان ناب تركي (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن)
چون بياموزي زبان ديگري جز مادري
برگشائي روي خود دروازه هاي ديگري
گويمت از واژگان ناب تركي، گوش كن
فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلن
سيب آلما و اريك زردآلو، قاوون خربزه
هئيوا به ، انگور اوزوم، دال شاخه ، دادلي بامزه
ايستي گرما و سويوق سرما ، ايليق با اعتدال
آست پائين ، اوست بالا ، اؤن جلو و پشت دال
ديز زانو،ديش دندان،ريش ساققال،ديل زبان
بازو قول،گردن بويون،كيپريك مژه،پاشنه دابان
قاش ابرو،چشم گؤز،بورون دماغ وگوش قولاق
دست ال ، انگشت بارماق ، لب دوداق و پا آياق
مه دومان،باران ياغيش،قار برف و شاختا سوز سرد
قايغي غم ، زخمه يارا ، تاول سولوق و آغري درد
اؤلكه كشور ، بؤلكه استان ، شهر باليق ، كند ده
بوغ بخار و سوز شاختا ، چن ـ دومان هر دوست مه
خاك توپراق است و آتش اود ، سو آب و باد يئل
گيسوساچ،توك موي،سانجاق گيره باشد، زلف تئل
آسمان گؤي ، يئر زمين ، دريا دنيز ، كؤوشن فلات
نان چؤرك ، ميوه يئميش ، تازه يئني ، مانده بايات
آتش عشقت مرا سوزاند در هر صبح و شام
من گئجه گوندوز سنين سئوگي اودوندا يانميشام
قارين اشكم،آرخا پشت و سينه كؤكسو، دل كؤنول
كوه داغ ، چشمه بولاق ، دؤش دامنه و غار كؤوول
شير آسلان ، قوش پرنده ، آهو جئيران ، مار ايلان
گاواينك،گربه پيشيك وموش سيچان،شاهين توغان
دي دونن، فردا يارين ، امروز بوگون ، امشب گئجه
روزگون،آي ماه و ايل سال و يوز ايلليك يك سده
سوچ گناه ، دامو جهنم ، آتش اود، اوچماق بهشت
ياخشيراق باشد نكوتر ، ياخشي خوب و پيس زشت
روز گوندوز ، شب گئجه ، آخشام غروب و دان سحر
سوروجو راننده و مركب بينيت ، تاير تكر
پنجره آچيشقا و قاپي در و كليد آچار
بسته باغلي ، باز آچيق و گن گشاد و تنگ دار
مس پاخير ، نقره گوموش ، آهن دمير ، آلتين طلا
سونسوز ابتر ، ته تغاري سون بئشيك ، كودك بالا
آبي گؤي ، آل سرخ و ياشيل سبز و ساري زرد رنگ
كرپيج آجر ، ماسه قوم ، توپراق خاك و داش سنگ
گلدي آمد ، گئتدي رفت و ايچدي نوشيد ، قالدي ماند
يازدي بنوشت و آپاردي برد و اوچوتدو پراند
گئتميش ايدي رفته بود و گؤرموش ايدي ديده بود
وئرميش ايدي داده بود و درميش ايدي چيده بود
گول بخند ، آغلا بگري و دور بمان و قاچ بدو
باخ ببين و چيخ برو بالا و يئن پائين برو
دل ز دستم رفت ، اما اي گل من! نآمدي
كؤنلوم الدن چيخدي گئتدي ، آمما او گول گلمه دي
بير،ايكي،اوچ؛دؤرد،بئش،آلتي؛يئددي،سكگيز؛دوققوز،اون
يك،دو،سه،چار؛پنج و شش،هفت؛ هشت و نه ده،حفظ كن
بيست ايگيرمي ، سي اوتوز، چل قيرخ و پنجاه اللي دان
شصت آلتميش، يئتميش هفتاد ، سكسن هشتاد بربخوان
گر تو خواهي آوري اعداد تركي را به كار
هم ، نود دوغسان و يوز صد ، مين هزار آيد شمار
لر نشان جمع و سيز معناي نفي اندر بيان
ائللر اقوام ، دختران قيزلار و ديلسيز بي زبان
صادقم كو مانده ام از يار خود اندر فراق
صادقم كيم قالميشام من سئوگيليمدن چوخ اوزاق
قيش زمستان ، عيد بايرام ، ياز بهار ، پائيز گوز
ياخشيليق خوبي بود ، دالدا نهان و صورت اوز
بوغچا بقچه ، گيره سانجاق ، باغلا بند و وا كن آچ
گوزگو آئينه بود ، شانه داراق و گيسو ساچ
نيزه ميزراق است و قالخان هم سپر ، چاليش جنگ
چاغ زمان ، زود ائرته ، گئج دير است و تأخير هم ديرنگ
سردسير يايلاق و كؤچمه كوچ و قيشلاق گرمسير
كوه داغ و دشت كؤشن ، يورد خانه ، يول مسير
ييغما يغما ، جمعيت ييغوا و ييغجام جمع و جور
نان چؤرك ، ياپماق نان پختن شود ، تندير تنور
«يئل ، يئلك ، يئلپيك و يئلكان» ، گر بخواهي اين بدان
«باد» و «پر» ، هم «باد زن» وآن ديگري هم «بادبان»

باب 2. بُرقع گشائي (مستفعلن فع ، مستفعلن فع)
خواهي كه تركي ، ازبر بداني
بايد گشائي از روي ، بُرقع
تونلوك شلوغ و سايخاش خلوت
اؤيرنجي شاگرد ، استاد اوستا
اوختاي كمان وش ، لنگه بود تاي
گمنام ايتگين ، آيدين نمايان
آرام دينج و سوسغون ساكت
سئودا محبت ، سئودالي عاشق
دريا دنيز و درياچه اورال
اولگو نمونه ، بؤلگو بريده
سئومك محبت ، تشويق آلقيش
سگ ايت،سيچانموش،خرگوش دووشان
آلوچه آلچا ، سيب است آلما
يولداش رفيق و قارداش برادر
باشماق كفش و قايتان بود بند
همسايه قونشو ، هم قوم ائلداش
قار برف باشد ، ياغمور باران
توز گرد و خاك است ، جارو سوپورگه
قاپلان پلنگ و قارتال عقاب است
قويدوم نهادم ، آلديم خريدم
پر نور ايشيقلي ، گون آفتاب است
برچيده ييغما ، پر گشته دولما
قانون ياسا و مجري ياساوول
دنيا آژين و يارين قيامت
يانليش خطا و آماج نشانه
ساوجي پيمبر ، رهبر قيلاووز
يول راه ، يئل باد ،كج اگري، دوز راست
قاچماق دويدن ، زويمك سُريدن
برّان كسگين ، چكيده سوزگون
چون او كسي را دنيا نزاده
مخروبه اوچغون ، دلداده وورغون
گمراه آزغين ، آزوغا توشه
سرما سويوقلوق ، اؤكسورمه سرفه
پيمانه اؤلچو ، پيمايش اؤلچوك
پيمان ايلقار ، گئج دير و تئز زود
دنيا نيارزد از بهر انسان
گرگ است قورد و ييرتيق دريده
دردت به جانم ، قادان جانيما

با خاطري خوش ، تركي بخواني
مستفعلن فع ، مستفعلن فع
مهمان قوناق و اوتراق اقامت
يئيين سريع و آهسته آستا
گردهمآئي باشد قورولتاي
چاي رودخانه ، يازي بيابان
دورو زلال و دورغون راكد
گئرچك حقيقي، دوزگون چو صادق
آدا جزيره ، شاهين قارتال
گؤز چشم باشد ، گؤزلر دو ديده
سؤيمك تنفّر ، نفرين قارقيش
قارقا كلاغ و شاهين توغان
ميوه يئميش و بِه است هئيوا
مادر آنا و آباجي خواهر
بن بست ديبسيز ، كويچه است دربند
ال دست،قيچ پا، قول بازو ، سر باش
جان اؤز،داماررگ،آل سرخ،خون قان
هامون جلگه ، حلقه است جرگه
جوشان قاينار،سوتشير،سوآب است
بردم آپارديم ، اوچدوم پريدم
آيدين زلال و آي ماهتاب است
بشكسته سينما ، بگرفته آلما
لشكر قوشون و سردار قاراوول
دامو جهنم ، اوچماق جنّت
تاراج چيدن ، تاراق شانه
گئي نيك باشد ، زشت است ياووز
سرشيرقايماق،سوتشير،قاتيق ماست
دوتماق گرفتن ، قيرماق بُريدن
تبعيد سورگون ، صدّيق دوزگون
اول تك دوغولماز دونياده بيرده
افسرده سوسغون ، اِستاده دورغون
يان ـ يؤره اطراف ،بوجاق گوشه
ساغليق سلامت ، آسقيرما عطسه
گؤز چشم و عينك گويند: گؤزلوك
دريا دنيز و نهر آرخ ، چاي رود
دونيا ياراماز انسانا بير آن
پُررو است سيرتيق، قيرتيق بُريده
آ در كنارم ، گل بير يانيما

باب 3. شعري جديد (مستفعلن مستفعلن)
گويم ترا شعري جديد
در خاطر خود حفظ كن
چاق كؤك ـ پوتا ، لاغر آريق
اوس عقل و اوسلو اوستاد
آدديم قدم ، ايز رد پا
ايچ اندرون ، ديش در برون
قوم ماسه و غربال الك
گلمه نيا ، گئتمه نرو
بورايا گل ، اينجا بيا
هانسي؟ كدام؟ ، هاردا؟ كجا؟
اي گل! بيا پيشم سري
گيزلين نهان ، آيدين عيان
اوز صورت و اؤز خويشتن
قيل موي و قيل بگزاشتن
درگي مجله ، در بچين
هانسي؟ كدام؟ هامي همه
كيمسه؟چه كس؟نسنه چه چيز
مردم اولوس ، والا اولوق
سير توخ ، گرسنه آج بود
آرتيق اضافه ، اندك آز
همكار امكداش ، كار امك
ايقاق خبرچين ، سؤز خبر
تورغاي هدهد ، خرس آيي
كوته ـ بلند ، آلچاق ـ اوجا
قيز دختر و اوغلان پسر
تئل زلف و گيسو هم ساچاق
مجنون دلي ، ديوانه خول
بنشين اوتور ، بِرهان اؤتور
از دست تو رنجيده ام
رنجيده اي آيا ز من؟
ساوجي نبي ، تانري خدا
باشقا دگر ، باشدا به سر
ياخشيـ ايييـگئي خوب و نيك
يونگول سبك ، سنگين آغير
خانه به خانه ائو ائوه
شوش تيز بود ، شيشه شوشه
انگشت بارماق ، دست ال
صحرا يازي ، دريا دنيز
شير سوت، شير آسلان ، شير لوله
مردن اؤلوم ، زايش اولوم
داش سنگ و داشليق سنگلاخ
گوئي سامان برجاي كاه
گريان شدم هر روز و شام
آيدان آري چون ماه پاك
ماه شب چارده ساراي
خندان گولوش ، كشتي گولش
بابك ـ اتابك خانِ خان
ايش كار باشد ايچ درون
گل بشكفد ، گوللر آچار
ديدار گؤروش ، بيدار اوياق
كشتي گولش ، كشتي گمي
اود آتش ، آتشدان اوجاق
ماند دورار ، جاري آخار
بي تو شوم بيچاره من
آدليم بنام ، سانلي شهير
هوشيار آييق ، بيدار اوياق
هيزم اودون و داس اوراق
اندرز اؤگود ، يانليش خطا
ائركك نر و ماده ديشي
خوشگل گؤزل ، زينت بزك
يوك بار بود ، گوني تايا
قير عشوه ، قيوراق عشوه گر
ماهي باليق ، ناققا نهنگ
درّه ده ره ، تپّه ته په
آتش آتيش ، درهم قاريش
اورتا وسط ، اورتاق شريك
جاي ريال گوئي: قيران
اي گل! نرو ، آ پيش ما

كو كس به عمر خود نديد
مستفعلن مستفعلن
وصله ياماق ، پاره جيريق
سوي شهرت است و نام آد
بانو خانيم ، مرد است آغا
يوكسك زبر، اكسيك زبون
آل حيله و آلداق كلك
وئرمه نده ، قاچما ندو
هارا گليم؟ آيم كجا؟
آرزو ديلك ، اوميد رجا
آي گول! يانيما گل بري
جارو سوپورگه ، خار تيكان
اؤز جان و روح و بوت بدن
يوغ حلقه ، ييغ انباشتن
گئرچك حقيقي،راست چين
دعوا ساواش ، شمشير قمه
من من،تو سن،او وي،ما بيز
پاشنه دابان ، تاول سولوق
شاه پاشا ، باشليق تاج بود
بسته يوموق ، آچيق باز
يولداش رفيق، ياري كؤمك
چاقو پيچاق ، بالتا تبر
ميلچك مگس ، زنبور آري
برنا ايگيد و پير قوجا
مادر آنا ، آتا پدر
دزد اوغرو و دزدي قاچاق
ساعد بيلك ، بازوست قول
آور گتير ، بردار گؤتور
سنين اليندن اينجييم
اينجيميسن مندن مي سن؟
بيرله يكي ، آيري جدا
دزدي اوغورلوق ، ايز اثر
سالم بوتون ، سوراخ دليك
آواز بان ، نعره باغير
اسب آت بود ، اشتر دوه
تئش كاوش و تيشه تئشه
بامزه دادلي ، بال عسل
چاي رود و داغ كوه، تيز بيز
طعمه دوزاق و دام تله
قسمت بؤلوم ، يابم بولوم
تر تازه و خشكيده قاخ
آيتك چو ماه،آيسان چو ماه
گوندوز گئجه آغلاميشام
توپراق توپو يك تلّ خاك
ماه هلالين هم توغاي
پوشش گئييش ، پوشال كولش
چاغ سالم و چاق و زمان
دوش خواب و ديش اندر برون
در گل رود ، زيغدا باتار
محكم قاييم ، پشتي داياق
آيا روان شد؟ گئتدي مي؟
روزن باجا ، گوشه بوجاق
بيند باخار ، مالد ياخار
سنسيز اولام آواره من
يل قاهرامان ، بي باك دلير
بستر دؤشك ، هذيان ساياق
پرسش سوروق ، جويا سوراق
قيتمير خسيس ، باغيش عطا
آرواد زن و مرد است كيشي
اينجي است دُر ، چيده دوزك
داغ كوه بود ، صخره قايا
باشقا دگر ، سا هم اگر
زود ائرته و تأخير ديرنگ
آيد گله ، پاشد سه په
خودرو بينيت ، ورزش ياريش
ايلقار پيمان ، له ازيك
هر ده ريال گوئي: تومان
آي گول قاييت گل يانيما

باب 4. خود را محيا كن (مفاعيلن مفاعيلن)
اگر خواهي بياموزي
بيا خود را محيا كن
دونن ديروز ، يارين فردا
بولاق چشمه ، پينار چشمه
نرس يئتمه ، نرو گئتمه
گتير آور ، گؤتور بردار
آخين حمله ، آژين دونيا
دؤزوم صبر و دوزوم چيده
يانيق روشن،سؤنوك خاموش
جوان گنج و قوجا پير است
باليق ماهي ، ايلان هم مار
گؤيرچين را كبوتر دان
باساق سقف و دورار ديوار
قويو چاه است و دلوش دول
قازان ديگ و قالان مانده
قانات بال و پرنده قوش

ز تركي يا كه از تازي
مفاعيلن مفاعيلن
ساغير ساغر ، سبو بايدا
اوبا باشد همان خيمه
نده وئرمه ، نكن ائتمه
پارا پول است و ساي بشمار
چؤرك نان و تيليت تيلتا
اؤزوم خويش و گؤزوم ديده
ائشيت بشنو، قولاق هم گوش
گرسنه آج و توخ سير است
باليقچين مرغ ماهيخوار
بجاي سار ، سيغيرچين خوان
صحت ساغليق ، ناچاخ بيمار
كمي آزجا ، فراوان بول
اؤلو مرده ، ديري زنده
پيشيك گربه،سيچان هم موش

باب 5. گوش به هر قول مكن (مفتعلن مفتعلن)
وه! كه تو چه سيمتني
گوش به هر قول مكن
كامپيوتر بيلگي سايار
گئتميش ايديم رفته بُدم
گئتمه لي يم رفتني يم
وئرمه نده ، گئتمه نرو
خشم آجيق ، تلخ آجي
باش سر و تاس كئچل
صلح باريش ، جنگ چاليش
زانو ديز و ديل زبان
گربه پيشيك ، موش سيچان
بال عسل ، زنبور آري
شاه به تركي است: پاشا

با تو بگويم سخني
مفتعلن مفتعلن
فاكس بود بلگه يازار
دلميش ايديم سُفته بُدم
دلمه لي يم سُفتني يم
قالما نمان ، قاچما ندو
خواهر تركي است باجي
چشم گؤز و ناز گؤزل
توپ توپ و شلّيك آتيش
گيزلي نهان ، آيدين عيان
كي ـ چه زمان؟هست هاچان؟
گنج جوان ، پير قاري
زنده بمان هست: ياشا

باب 6. نيك تر انديشه كن (فاعلاتن فاعلن)
گويم از تركي كنون
نيكتر انديشه كن
بوغدا گندم ، كشت اكين
اينجي مرواريد هست
بوغ بخار و بوز يخ است
ديل زبان ، آرزو ديلك
چوخ زياد و آز كم است
چاقو چاققي هم پيچاق
كوسمه قهر ، آشتي باريش
روزنامه گونده ليك
گلدي آمد ، گئتدي رفت
زخم يارا ، آغري درد
بويلو آبستن بود
جشن و شادي توي ـ تؤرن
نام آد ، فاميل سوي آد
گؤرموش ايدي ديده بود
دان سحر ، آخشام غروب
گل بيا ، بنشين اوتور
ديل زبان و كام داماق
سوي من آ يك سري

غم كنم از دل برون
فاعلاتن فاعلن
خلق اولوس و شاه تكين
هم كه بايرام عيد هست
ايگنه سوزن،ساپ نخ است
سا اگر ، بايد گرك
بيرله باهم ، داش هم است
زلف و گيسو هم ساچاق
قاچ بدو ، ورزش ياريش
سوزن ايينه ، دوز تيك
آسمان گؤي ، يئددي هفت
زن قادين و كيشي مرد
جان اؤز و بوت تن بود
آنكه مي بيند گؤرن
پا آياق و پر قانات
درميش ايدي چيده بود
كرده پرواز او اوچوب
قوي بنه ، بردار گؤتور
خر اولاق و بار چاتاق
گل منه ساري بري

باب 7. غم دل (فَعلَن فعلن فعلن فعلن)
اي دل! بي غم يكدم منشين
از دست دل ، ديوانه ، من
گئتمك رفتن ، گؤرمك ديدن
قالدي ماند و آمد گلدي
اگلش بنشين ، بوشلا برهان
روباه تولكو ، حيله آلداق
درديم چيدم ، دردين چيدي
من من ، تو سن ، او وي ، ما بيز
بوغدا گندم ، گوني تايا
يخ زد دوندو، آب سو ، يخ بوز
پرده اؤرتو ، اُردك اؤردك
گؤردون كؤنلوم الدن گئتدي؟
آسلان شير و اورمان جنگل
ديرسك آرنج و زانو ديز
بايقوش جغد و بوزقوش شاهين
قيمه قييما ، دولمه دولما
آذربايجان جان جانان
توپراغينا سجده ائدم
اويخو خواب و بيدار اوياق
ياپراق برگ و توپراق خاك است
سو آب است و دورغون راكد
چي خام است و بيشميش پخته
آنلام فهم و آننا مادر
سوت شيراست و سرشير قايماق
دوُيما حس و دويما سيري
پائين آست و آرام آستا
اوتدو برد و اوتدو بلعيد
ياغي دشمن ، زندان دوستاق
گئتديم رفتم ، گؤردوم ديدم

دل را غم بين ، غم را دل بين
فَعلَن فعلن فعلن فَعلَن
دؤزمك صبر ، درمك چيدن
وئردي داد و سفته دلدي
باخگيل بنگر ، آلگيل بستان
گوجلو پر زور ، لوطي قالتاق
چيديم درديك، چيد او دردي
آنها اونلار و شما سيز
داغ كوه است و صخره قايا
ديمديك منقار و شاخ بوينوز
پوشش اؤرتوم ، روكش اؤرتك
رفت از كف دل ، آيا ديدي؟
ناخن ديرناق ، پا قيچ ، دست ال
قار برف است و زويگن هم ليز
ايندي اكنون ، اسكي ديرين
آمرود آرمود و سيب آلما
جانلار جاني آذربايجان
بر خاك تو سجده كردم
اوز صورت است و لپ ياناق
انگور اوزوم و مؤو تاك است
آرام دينج و سوسغون ساكت
سؤزحرف است و دئميش گفته
خانيم بانو ، آغا سرور
يايماق پخش و گفتن آيماق
اوستون زبري ، آستين زيري
اوس عقل است و عاقل اوستا
قاپدي قاپيد ، چاپدي چاپيد
دوزسوز لوس و لجباز قالتاق
وئرديم دادم ، درديم چيدم

باب 8. اي آن من! كجائي؟ (مستفعلن فعولن)
اي آن من! كجائي؟
آزار دل رها كن
بالا و فوق يوكسك
تيپا تپيك ، آياق پا
دندان ديش و بنوش ايچ
آهو مارال و جئيران
بوي قد و كوته آلچاق
يالتاق بود رياكار
كول بوته و تيكان خار
بي تو نمي روم من
فردا يارين ، دونن دي
اورتاق شريك باشد
قايغي غم و كؤنول دل
دشمن ياغي ، چاليش جنگ
ورزش ياريش ، قاچيش دو
پنهان ز من چرائي؟
مستفعلن فعولن
پائين و دون اكسيك
قات در كنار و قات تا
بيرون ديش و درون ايچ
باشد پلنگ قاپلان
پُرزور و ضرب قوچچاق
قاپلان پلنگ ، ايلان مار
ارك افتخار و مان عار
سنسيز گئدنمه رم من
با تو سنينله ، سيز بي
پخته بيشيك باشد
ملت اولوس و قوم ائل
آل قرمز است و بوي رنگ
گئتمه نرو و گئت رو

باب 9. گريه به حالم مكن (مفتعلن فاعلن)
آمده در خاطرم
گريه به حالم مكن
روده باغيرساق بود
كيرپي بود خارپشت
بز كئچي ، بي مو كئچل
خرس آيي ، زنبور آري
زور گوج و مچ بيلك
مشت يوموروق ، سيلي چك
علم شمارش ساياق
قلعه به تركي قالا
كوشش تركي تالاش
رنگ سياهي قارا
شانه به تركي تاراق
روشني و نور چيراق
هرچه جزيره آدا
كاشت اك و ريشه كؤك
كِشتي تركي گمي
گؤرموش ايدي ديده بود
گئتمه نرو ، گل بيا
تير اوخ و ياي كمان

ياد خوش آن صنم
مفتعلن فاعلن
سير ساريمساق بود
توسباغا هم لاك پشت
لنگ چولاق و چول
ماه آي و پاك آري
شن قوم و غربال الك
يك تك و مانند تك
بار يوك است و چاتاق
كودك و نوزاد بالا
صاف و منظم تاراش
گوشه بوجاق ، بين آرا
آلت و ابزار ياراق
گوشه و سرحد قيراق
خوف و خطر هم قادا
لاغر آريق ، چاق كؤك
سا اگر و آيا مي
درميش ايدي چيده بود
باخما نبين ، گير درآ
مرد قدر قاهرامان

باب 10. ضمير دل كنم عيان (مفاعلن مفاعلن)
بگويمت بدين بيان
ز ياد خود برون مكن
موما نهال ، درخت آغاج
دولو تگرگ و برف قار
دمي بيا به پيش من
دولان بچرخ و گز بگرد
بخواب يات ،اوتور نشين
هاچان كي؟و هارا كجا؟
پاي آياق ، قاچان دوان
باخيش نگاه و باخ ببين

ضمير دل كنم عيان
مفاعلن مفاعلن
سير توخ و گرسنه آج
آغاج درخت و ميوه بار
بير آز يانيما گلگيلن
ياراست زخم وآغري درد
ائشيت شنو و گؤر ببين
آماج هدف ، اومود رجا
راه يول و گئدن روان
درخت آغاج و در بچين

از حرف آ گويم به تو
سيب آلما ، شليك است آتيش
درد آغري و ابيض آپاق
پشت سرت آرخا بود
مهسا همان آيسان بود
آخشام غروب و ماه آي
جاي كليد گوئي: آچار
آيدين عيان و باز آچيق
آل سرخ و آغ رنگ سپيد
سنگين آغير ، دنيا آژين
زنبور آري ، لاغر آريق
آسقيرما عطسه ، تلخ آجي
مادر آنا ، والد آتا
آرتيق اضافه ، اندك آز
گم كرده ره آزغين بود
آدديم قدم ، آدليم بنام
جاي گرسنه آج بخوان
آلقيش دعا و آو شكار
همنام آداش ، توشه آزيق
آيغير نر و غارت آخين
بر نامزد گوئي: آداق
آهسته را آغرين بگو
درك و شعور آنلام بخوان
دوغ آيران و آيري جدا
آل حيله است و سرخ آل
بيگانه آيريق ، خرس آيي
اكنون كلام من شنو
توشه آزيق ، شعله آليش
جاي جزيره گو: آداق
مهتاب وش آيدا بود
آد نام و شهرت سان بود
ماه زرين باشد آلاي
رود روان بر گو: آخار
آويخته باشد آسيق
آماج هدف ، آلدي خريد
آيري جدا ، غارت آخين
شير آسلان است و خشم آجيق
تشويق آلقيش ، خرس آيي
هر مهتر و سرور آغا
رود ارس را گو: آراز
زرّ و طلا آلتين بود
آلتي شش است و آد نام
نهر آرخ و آرام آستا دان
آرپا جو و مفتاح آچار
بر منفعت گوئي: آسيق
پيشاني تركي آلين
هشيار آييق و پا آياق
هم هاله را آيلين بگو
قصد و هدف آرمان بدان
هم آرخاليق باشد ردا
آلماق گرفتن ، گير آل
جاري آخار ، آلو آلي

حرف الف گويم كنون
انگور اوزوم ، ايز رد پا
اوز صورت و اؤز خويشتن
اود آتش و اوغلان پسر
اؤن پيش و زردآلو اريك
درياچه ي تركي اورال
خانه ائو و دزد اوغرو دان
بيرون ائشيك ، ايچ اندرون
والا اولوق ، غربال الك
اورتاق شريك ، اورتا ميان
زايش اولوم ، مردن اؤلوم
اينجي دُر است و نور ايشيق
ايلقار پيمان ، گاو اينك
اوختاي كمان وش، عقل اوس
ميمون اوغور ، پيغام اولام
ائركك نر و بازي اويون
دور و بعيد باشد ايراق
انگشتر تركي اوزوك
اوغلان پسر ، قهّار اوغان
ابريشم تركي ايپك
اوخشار شبيه ، اورتا ميان

از فوق و وسطي و ز دون
ملت اولوس ، والا اوجا
اردم هنر ، عارف ارن
جاي وزان مي گو: اسر
له گشته در تركي ازيك
ال دست باشد ، ايل سال
اولگو نمونه ، مار ايلان
اكسيك كم و اكسيك زبون
زحمت امك ، دامن اتك
جاي بهشت اوچماق بخوان
بر خويشتن گوئي: اؤزوم
نه سرد و نه گرم است ايليق
اوتراق اقامت ، كار امك
برتر اولو ، ملت اولوس
قهّار اوغان ، باور اينام
كشت است اكين ، هيزم اودون
صنعت اوران ، بيدار اوياق
برچيده مو باشد اوتوك
آنجا اورا ، آنسو او يان
دامن به تركي خوان: اتك
اووشار شكاري ، اوخ كمان

حرف ب هم گويم ترا
مركب بينيت ، امروز بوگون
ماهي باليق ، چشمه بولاق
كودك بالا ، گوشه بوجاق
بيني بورون ، ساعد بيلك
يخ بوز شود ، بالتا تبر
شاخ بوينوز و قسمت بؤلوم
دانش به تركي بيلگي دان
روده باغيرساق ، بيل بدان
بايراق عَلَم ، باي مالدار
بوش خالي است و بوغ بخار
تنگه بوغاز ، حلقوم بوغاز
يك يك به تركي بير به بير
بللي عيان ، قنداق بلك
بوي قد و بويلو حامله
باتمان من تبريز دان
باشلا شروع كن ، بئل كمر
باشليق گوئي: شيربها
اين سو بو يان ، اينجا بورا
بوي رنگ و صبّاغي بوياق
بغض و گلو باشد: بوغاز
گردن بويون ، كودك بالاش

افزون كنم اين ماجرا
پخته بيشيك ، كامل بوتون
روزن باجا ، بوته بوداق
مانده بايات ، قبلاً باياق
آرايش تركي بزك
باش سر بود ، باشقا دگر
نعره باغير ، دسته بوكوم
روئيدني را بيتگي دان
باغ بسته و آواز بان
آشتي باريش و ميوه بار
باخگيل ببين ، بينا باخار
خيلي بول و اندك بير آز
شهبانو بيگيم ، بي امير
فاكتور بيجك ، نقطه بنك
بيز ما و اينگونه بئله
باسما نشان و مهر خوان
پيكان باشاق و بار ثمر
باغلا ببند ، قيمت باها
باشماق بگوئي كفش را
بنزر شبيه ، چشمه بولاق
معشوق و راغب هست: باز
خر مهره بونجوق ، رأس باش

اي ماه خوش سيماي ما
گيسوي تركي تئل بدان
توپراق خاك و لنگه تاي
تاير تكر ، تانري خدا
شاهد تانيق ، زحمت تالاش
ناخن همان تيرناق بود
تيپا تپيك ، مانند تك
توز گرد و توپ گرد آمده
بر ماه كامل گو: تاماي
سلطان تكين و خار تيكان
توي جشن و شادي ، ميله تير
توتغون گرفته ، شاه توغان
تندير تنور ، تپّه تپه
تيمور مرد آهنين
بر دوخت مي گوئي: تيكيش
دوزخ تامو ، قوزك توپوق
تپرنتي لرزش ، تؤك بريز
تعجيل تلسمك ، دوز تيك
تكّه ـ پراكنده تالا
مدرك ـ سند باشد تانيت
روباه تولكو ، دود توتون

گويم ترا از حرف تا
مو را به تركي توك بخوان
توغان عقاب و گوني تاي
شانه تاراق ، تابه تاوا
شب تون بود ، كندن تاراش
سقف كماني تاق بود
تنها و واحد نيز تك
توپلونتو هم «گرد آمده»
ماه هلالين هم توغاي
غارت تاراج ، غارت تالان
تندير تنور ، توخ نيز سير
شلوار تركي هم تومان
تونلوك شلوغ ، تيشه تئشه
تيلتا تيليت ، چونان تكين
بر آشنا گوئي: تانيش
مرغ است در تركي: تويوق
تئز زود و وسواس هم تيتيز
پاشنه تابان ، ماشه تتيك
هر بي قراري تالواسا
خرد و خمير باشد تيليت
تاريكي شب نيز تون

حرف چ در تركي بخوان
گونه چئشيت ، غنچه چيچك
چي خام باشد ، نان چؤرك
چاغداش به تركي همزمان
جدول چيزيلگه ، چاغ زمان
ديوانه چيلغين ، راست چين
چيلپاق برهنه ، بار چاتاق
دعوت به تركي چاغري دان
آتش زنه چاخماق بود
جذب و كشش را دان: چكيش
قاصد چاپار است و چاپان
سبزه چيمن ، گمراه چاشان
چاققي همان چاقو بود
نمّامي تركي چوُغول
خيمه چادير و مي چاخير
جاي چدن باشد چويون

نشنيده هايت را بدان
چابوك سريع و سيلي چك
پژمرده هم باشد چوروك
چؤكگون به تركي ناتوان
كذب و دروغ و لاف چاخان
چيل لكه و مشكل چتين
لنگيده پا باشد چولاق
ضرب رياضي چيرپي دان
بالا روي چيخماق بود
جنگ و نزاع باشد چاليش
چيزگي به تركي سطر دان
چن مه ، نوازنده چالان
جاي چپوو ، چاپو بود
چاي رود باشد ، رخت چول
پستي ـ بلندي هم چوخور
زيرا به تركي هست چون

افزونتر از اكنون بدان
دندان ديش و پاشنه دابان
جاي نمك گويند: دوز
تپه دولاي و رگ دامار
ﭘايه ـ ستون باشد ديرك
منقار ديمديك ، ديل زبان
موج دالغا و دريا دنيز
دؤش سينه ، داغ كوه و جبل
احساس دويغو ، داش سنگ
دالماق تفكر ، لب دوداق
دام و تله باشد دوزاق
افتد دوشر ، خارج ديشار
درگي مجله ، ريزه دن
دام پشت بام و دام تله
ديلداش به تركي همزبان
دول دلو و دولماق پر شدن
انواع دورلو ، داي دگر
كم عمق در تركي: داياز

از دال تركي بربخوان
ديروز دونن ، صبح است دان
دؤز صبر باشد ، صاف دوز
دال پشت باشد ، تنگ دار
هم آرزو باشد ديلك
دولو تگرگ و مه دومان
آرنج ديرسك ، زانو ديز
گوئي دوه اشتر ـ جمل
دالدا عقب ، تأخير ديرنگ
ديرناق ناخن ، كام داماق
واحد دنه ، شانه داراق
لبريز مي گردد داشار
درنك گروه و انجمن
دوغرو حقيقي و سَره
ديلماج به تركي ترجمان
ناظم دوزن ، صابر دؤزن
پيچد دؤنر ، ارزد دگر
تعويض دگيش ، مايه داماز

از حرف سين گويم ترا
ساپ نخ ، ساچاق گيسو بود
ساغ سالم است و كاه سامان
ريش ساققال و تعداد ساي
سالخيم بود خوشه ، تو سن
سؤز حرف و سس باشد صدا
وهم و تصور شد: سانام
سولماز هميشه جاودان
ساوجي پيمبر ، ساو پيام
جويا سوراق ، پاره سؤكوك
پرسش سوروق ، دستار ساريق
سايغي گرامي ، سات فروش
سرگي نمايشگاه دان

تا خاطري باشد ز ما
ساخسي سفال ، آب سو بود
سيرتيق سمج ، آوازه سان
ماه شب چارده ساراي
گلّه سورو ، شوفر سورن
سؤيله بگو ، سسله صلا
بر آزمون گوئي: سينام
سوت شير باشد ، موش سيچان
تاول سولوق ، ساغلام سلام
ساغرساغير ، خاموش سؤنوك
بشكسته هم باشد سينيق
سان اعتبار ، پرسش سوروش
تنها سوباي ، مانند سان

گويم ترا از حرف قاف
قان خون و قاش ابرو بود
قيز دختر است و قيش شتا
قاب ظرف شد ، تاول قابار
مانا قالار ، پيشين قاباق
قيرقي عقاب ، قاپلان پلنگ
درپوش قاپاق و در قاپي
قارداش برادر ، زن قادين
يَل قاهرامان ، قلعه قالا
قازما كلنگ ، اشكم قارين
مهمان قوناق ، نازا قيسير
قالخان سپر ، شمشير قيليج
گوشه قيراق و ني قاميش
قولتوق بغل ، قاتي قاريش
حفظ و نگهداري قوروق
قييماز خسيس و گوش قولاق
زر شد قيزيل ، برّه قوزو

كين هم بماند زين صحاف
قيل موي و قول بازو بود
قول بنده و صخره قايا
بر صف شده باشد قاتار
رويه قابيق ، تلّه قالاق
قارقا كلاغ ، قارماق چنگ
قاخ خشكه برگ ، پيره قاري
داداش همسر هم قايين
قار برف و مشكي هم قارا
فرش ضخيم باشد قالين
قايغي غم و قاطر قاتير
قيوراق خرامان ، پاي قيچ
با هم قوشا ، درهم قاتيش
چين و چروك باشد قيريش
قايق قاييق ، مهمان قونوق
خشكه قوروت، پيشين قاباق
قوم ريگ باشد چاه قويو

گويم كنون از حرف كاف
كيپريك مژه ، ريزه كيچيك
پوشال كولش ، دل هم كؤنول
ده كند و كؤكسو سينه دان
كؤپرو پل و كوچك كيچي
كسمه برش ، پارو كورك
كال نارس و ياري كؤمك
دكّان كبيت ، كل گاو نر
جاي نمد گوئي: كئچه
كوپ خُم بود ، لوله كوره
خاكستر تركي است: كول

چون آب جاري ، پاك و صاف
كؤوشن فلات ، دژبان كئشيك
كول بوته است و غار كؤوول
كؤك چاق و كؤك ريشه بخوان
بي مو كئچل شد ، بز كئچي
كولاك را گوئي: كولك
كنده كؤتوك ، تنبيه كؤتك
نابينا كور ، كار نيز كر
كيپ محكم و معبر كوچه
سركش كورن ، دفعه كره
كوتاه قد باشد: كوتول

از گاف تركي بر بخوان
زيبا گؤزل ، چاقو گزن
بايد گرك ، آيد گلر
گؤي آسمان ، پوشد گئيه
پائيز گوز ، نقره گوموش
گيزلين نهان ، كِشتي گمي
ديدار گؤروش ، پوشش گئييش
گؤزله بپا و پوش گئي
آئينه گوزگو ، زور گوج
گؤرنك مثال ، پوشش گئيين
كبتر گؤيرچين ، گل بيا
كوتاه گوده ، آهو گئييك
گيز سرّ و راز ، گيزلي نهان
گؤل بركه است وپوست گؤن
پر زور و محكم هست: گور

ناخوانده هايت را بدان
گؤز چشم و گردشگر گزن
آور گتير ، گردد گزر
گوندوز همان روز ، شب گئجه
كشتي گولش ، خنده گولوش
پشت و عقب باشد گئري
گسترده هم باشد گئنيش
گئرچك حقيقي ، خوب گئي
مدخل گيريش و دير گئج
بر نوعروس گوئي: گلين
گؤيچك جميل و باصفا
پائيز گوز ، خارش گيجيك
گؤركم شكوه و گوج توان
مشرق گونل ، خورشيد گون
گؤرگيل ببين ، بردار گؤتور

از ياي تركي هم بخوان
باران ياغيش ، زخمه يارا
ياغمور باران ، يئر زمين
تازه يئني ، ميوه يئميش
كذب و دروغ باشد يالان
دشنام و سب باشد يامان
يانليش خطا و ياي كمان
يازي بيابان ، ياز بهار
يايلاق زمين سردسير
بيگانه ياد ، فردا يارين
يوغ حلقه و ابزار ياراق
ياغ روغن و چربي بدان
يابان بيابان ، يان كنار
افروخته باشد يانيق
ماتم ياس و خوراك يئييم
وصله ياماق و صف ياسال
صلح و صفا باشد ياراش
آرام ياواش ، بنّا ياپان
يوخسول فقر و بي نوا
همتاي تركي يئنگه دان

افزون و افزونتر بدان
جاي گريبان هم ياخا
يئل باد و چابك هم يئيين
خورد و خوراكي هم يئييش
ياوه ياوا ، خالي ياوان
يولداش رفيق ، كاتب يازان
خوابنده در تركي ياتان
جاويد و جاويدان ياشار
قانون ياسا و يول مسير
يونگول سبك ، نزديك ياخين
بسته يوموق و لُپ ياناق
يئل باد و يئلكان بادبان
نيمه ياريم ، كاتب يازار
سبزه ياشيل ، عاصي يازيق
تقدير تركي هم يازيم
موي سر اسب است يال
ياستيق متكا ، اشك ياش
رفتار يئريش ، سوزان يانان
كافي يئتر ، لانه يووا
داماد تركي يئزنه دان


مطالب مشابه :


شركتهاي داراي مجوز فعاليت واردات خودرو / منطقه آزاد ارس

جامع ترین اخبار منطقه آزاد ارس و جلفا اوغور تجارت ارس. سهيلا تقي اصل




استخدام در دفتر تجارت ارس جلفا در جلفا

استخدام در دفتر تجارت ارس جهت فعالیت در بخش فروش شرکت اوغور تجارت ارس دفتر




يک هزار واژه اصيل تركي در پارسي ( بخش اول)

آستارا ، ارس با سرماية ديگران تجارت = اُوغوُر = وقت ، يمن و بركت ، عزم




لغتنامه ترکی فارسی

بانکداری الکترونیک تجارت. رود ارس را گو: ميمون اوغور ، پيغام




برچسب :