نامه کارو به چارلی چاپلین

سلام چارلی ! انسان بزرگوار

سلام بر تو و اشکهای خندان تو ، سلام بر تو و بر خنده های گریانت...

دامن تو چارلی، دامن زندگی تو میدانم که لبریز است از سرشکِ آسیمه سرِ دربدران ، بگذار سرشک دربدری هم، از بیکران یک درد بیکران ، همانطور ساده بغلطد به دامانت...

من، چارلی گرانمایه، غنچه ای هستم نا شکفته و مغموم که در پهنای علفزاری خار پرور و مسموم، همراه با هزاران هزار غنچه ی نا شکفته دیگر بازیچه مشتی دلقک بازیگرم...!

جوانم ، ولی باور کن چارلی ، این آسمان افسونگر قرون ، قرون افسانه های قیود به خاک سپرده ، سایه سپیدی از سیاهی های این دوران وحشتبار افکنده بر سرم...!

جوانم ، ولی زیر بار محنت ، محنت و بدبختی ، بدبختی و محنت خودم نه ، من هیچ ، من مردم ! محنت و بدبختی انسان این قرن سیاه، تا شده ، شکسته ، خرد شده کمرم...!

بشنو چارلی ، بشنو این سوز جگر ، سوز دل آشیان بر باد رفته من و فریاد افسار گسیخته ناله های از یاد رفته افلاک نوردم را، که سنگینی تحمل ناپذیرشان ، در هم شکسته و به باد فنا داده در و دیوار قلب طپش رمیده و آفتاب ندیده ی آلوده به خاک و گردم را...!

سکوت ، فریاد بکش سکوت ! بگذار انسانی که سراپای وجودش مظهر متحرک زندگی از پا افتاده و بی حرکت حقیقت محکوم به سکوت است ، از ماوراء همه ی دریاها ، همه ی صحراها بشنود ؛ بشنود این نفرین و ناله ی سراپا دردم را...!

چارلی عزیز تو بهتر از من میدانی که در چه دوران شرنگ آلود سهم آوری زندگی میکنیم!

دورانی که مجمع مردگان مرده پرست مرده پرور آدمی خوار ، همه ی سینه های از عشق آکنده را ، همه ی نفسها ، همه ی جنبشها ، همه ی افکار تسلیم ناپذیر زنده را نفس به نفس ، سینه به سینه به سیاهی خاکی میسپارند که ریشه ی اشجار خزان زده اش رگ پاره پاره ی انسانیت سرگشته و آواره است...!

دورانی که برای همه ی دردهای بی درمان آستان بوسی درگاه کبر و نخوت درمان او برای همه ی بیچارگیها ، تنها و تنها خاموشی آتش شرافت انسانی و فراموشی ندای وجدان به خواب رفته چاره است...!

در چنین دورانی است که ما انعکاس دهندگان فریاد بی پناه انسانهای خانه بدوش ، همراه با مظاهر بلافاصله ی کارخانه ، مرگی را که غارتگران زندگی انسان با اسم مستعارش ((زندگی)) به ما تحمیل کرده اند تحمل میکنیم ، در اینصورت تو خودت میدانی که من با تو چه میخواهم بگویم! تو مرا نمیشناسی و این گناه تو نیست! چون من نه سرمایه دارم نه سیاستمدار ، من مظهر جان به لب رسیده ی فقرم و تلخی اشکهای پنهانی انسانهائی که حتی حق اشک ریختن را این قرن مرگبار از آنها سلب کرده است...!

در نزد خداوند کبریا کجا میتواند فریاد در شکاف سینه ی مرغی بال و پر شکسته و در به در انعکاس داشته باشد؟

در دورانی که هستی پول است ، نجابت پول ، حیثیت پول ، افتخار پول ، زندگی پول ، نفس پول ، هوس پول ، پول ... پول ... پول ... همه چیز پول ، همه جا پول ؛ در چنین دورانی کجا ناله ی حقیقت در سینه چال فقر به گوش تو خواهد رسید؟! به گوش تو که سراپای هنرت آئینه ی تمام نمای فلاکت ده ها میلیون انسان فلاکت زده است که سعادتشان در چهار چوب دیوار آغشته به رنج احتیاج سرگشته است و آواره!

تو از پریشانی زندگی پریشان ده ها هزار انسان ، ده ها هزار بدبختی متحرک که قسمت زندگیشان خاک زیر پای خداوندان زمین است و قسمتی پس از زندگیشان چند وجب بزرگتر قبر بدون سنگ و چند کلام مختصر کتاب آسمانی ، از پریشانی این ملتها تو چه میدانی؟ کجا ، در کدام کتاب ، کدام روزنامه از کتب روزنامه های....

 

تو میتوانی درباره ی این زندگی صد پاره ای که پیامبران مرگ با شریان منجمد تیره بختی به تن ژنده پوشان تیره بخت وصله کرده اند ، حتی یک کلام بخوانی؟

آه چارلی ! باور کن از شدت فشار کینه ی سرکش سینه ام دارد منفجر میشود ، آخر چارلی این چه بساطی است که ناخدایان کشتیهای مرگ در پهنه ی دریای سرشک خانه به دوش زندگیهای فراموش شده ی سیه پوش گسترده اند؟

ببین چارلی ؛ از بیداد دادشکن مشتی حیوان تشنه به خون ، از بیابان آفتاب زده ی آفریقا تا بیکران آفت زده ی جیحون چه محشری بر پاست؟!

جنگ گذشته به یادت هست ؟ آن همه خون ، آن همه کشته مگر چارلی کافی نبود که باز هم میخواهند زمین زمان را با آتش گلوله های مرگبار و در هم شکن در پریشانی امواج خون پریشان کنند؟

آخر چقدر و تا کی میشود استخوان ملتها را به جای لوله بکار انداخت ، و خون ملتها را از درون آنها دیار به دیار ، فرسنگ به فرسنگ به خزانه ی جیب سرازیر کرد؟

چارلی ؛ مگر این سرمایه داران دنیا نمیدانند که برخلاف پای انسان پای زمان را نمیشود و نمیتوان زنجیر کرد؟

اینها که مرگ را بخاطر کشتن حقیقت اجیر کرده اند ، مگر نمیدانند که زندگی را بر خلاف مرگ نمیتوان اسیر کرد؟

***** *****

باور کن چارلی ، با همه ی آرزوهای پراکنده ام که در آشفتگی وجود برآشفته ام فریاد میکشند ، با همه ی طپش نامرتب قلبم ، متأثرم از اینکه تو را متأثر میکنم...!

ولی آخر چه کنم؟

مگر میشود این همه تبهکاری ، این همه خونریزی و خونخواری ، این همه جنون و قساوت و تیره بختی را فراموش کرد؟

مگر میشود آتش کینه های افسار گسیخته و انسانی را تنها با سرشک ماتم زده ی سکوت خاموش کرد؟

چرا نبینم ؟ چرا نگویم ؟ چرا فریاد نکشم ؟

من باید به فرمان وجدانم برای ملتها ، به جای ملتها فریاد بکشم!

باور کن چارلی! سکوت در گیر و دار این دوران ، این دوران وحشت گستر ظلمت باری که در وحشت ظلمت بی پایانش جمجمه ی سر انسانها صندوقچه ی زر حیوانات است ؛ سکوت در چنین دورانی ، باور کن چارلی جنایت است...!

بگذار این ددان زندگی خوار هر چه میکنند بکنند ، به هر دری میزنند آنچه مسلم است هر داستانی ، هر چقدر هم طولانی ؛ بالأخره پایانی دارد !

در پس این شب وحشتناک روز درخشانی در انتظار ماست که در درخشندگی زندگی پرورش ، نه اثری از خون یخ بسته ی جنگ هست ؛ نه نشانه ای از سنگرهای شکسته ی به خون آغشته...

روز درخشانی که در پهنه ی روح آفرینش ، زمان در خدمت انسان است و انسان در خدمت انسان...

 


مطالب مشابه :


شماره جدید آگهی نامه پرنیا ن منتشر شد

وبلاگ پاک جوان - شماره جدید آگهی نامه پرنیا ن منتشر شد - اولین وبلاگ اطلاع رسانی اشتغال در




آگهی های منتشر شده در هفته نامه رزق

وبلاگ پاک جوان - آگهی های منتشر شده در هفته نامه رزق - اولین وبلاگ اطلاع رسانی اشتغال در




نامه کارو به چارلی چاپلین

پرنیان شعر - نامه کارو به چارلی چاپلین - گلچینی از بهترین شعرهای شاعران وطنم ایران - پرنیان شعر




دانلود فیلم خارجی دوبله فارسی پسر اژدها Pesare ezhdeha . . ( با بازی جکی چان )

کانون تبلیغاتی پرنیان اگهی نامه




شماره جدید آگهی نامه پرنیا ن منتشر شد

وبلاگ پاک جوان - شماره جدید آگهی نامه پرنیا ن منتشر شد - اولین وبلاگ اطلاع رسانی اشتغال در




استخدام طراح آشنا به فتوشاپ و کورل در تبریز

آگهی استخدام - استخدام طراح آشنا به فتوشاپ و کورل در تبریز - آگهی نامه پرنیان.




آگهی های منتشر شده در هفته نامه رزق

وبلاگ پاک جوان - آگهی های منتشر شده در هفته نامه رزق - اولین وبلاگ اطلاع رسانی اشتغال در




شرکتهاو وب سایتهای تبریز

ابیض(الکترونیک) آگهی نامه پرنیان آگهی نامه




نامه کارو به چارلی چاپلین

پرنیان شعر - نامه کارو به چارلی چاپلین - گلچینی از بهترین شعرهای شاعران وطنم ایران - پرنیان شعر




بازی سگا کلانتر

کانون تبلیغاتی پرنیان اگهی نامه




برچسب :