مهمون شهدا

اردوی جهادی سال90 بود، بعد از یه روز سخت و طاقت فرسا بچه ها برای نماز جماعت مغرب و عشا آماده شدن، نماز خوندیم و به ناگاه متوسل شدیم به حضرت رقیه (س) (آخه نگفته نماند که ما هر روز اردو را با اسم یکی از معصومین شروع می کردیم، اون روزم، روزه حضرت رقیه (س) بود) بعد از روضه ی حضرت رقیه (س)، روضه ی امام حسین(ع) رو خوندیم و شعر"کربلا،کربلا،اللهم الرزقنا" رو همخونی کردیم.

برای شام که دور هم جمع شدیم یکی از بچه ها پیشنهاد داد که بچه ها بیایید امسال افراد اردو جهادی با هم بریم کربلا، هر کس می خواد امشب بیاد اسمشو بنویسه،کاری هم به پولش نداشته باشه که خود امام حسین(ع)جور می کنه.منم اون شب دلم می خواست برم ولی واقعیتش پولشو نداشتم به هر حال اسممو با کمال پررویی نوشتم و از خود آقا کمک خواستم.این قضیه گذشت و بعد از اردو مسئول اردو گفت: که با یک کاروان هماهنگ کرده و حدود 20 روز دیگه قراره حرکت کنیم به سمت کربلا.من که پول نداشتم، تازه پاسپورتم نداشتم باید چه می کردم؟! خلاصه با مسئول اردو صحبت کردم و قرار شد تمام هزینه ی سفرمو بهم قرض بده و من بعدا کم کم بهش برگردونم.

هر روز به تاریخ مقرر نزدیکتر می شدیم اما هنوز خبر نداشتیم که از کدوم مرز قراره ما رو ببرن دیدن آقا امام حسین(ع). منم که به کلّی قولی که از شهدا گرفته بودمو، فراموش کرده بودم، نمیدوستم قراره اونا منو ببرن کربلا. بالاخره سه روز مونده به سفر به پیشنهاد دوستم عازم مشهد شدیم تا اونجا اجازه ی رفتن به کربلا رو از آقا امام رضا(ع) بگیریم.

رفتیم مشهد بدون هماهنگ کردن هتل و جای خواب.

جاتون خالی چون اواخر شهریور ماه بود مشهد غلغله ی آدم بود و هیچ هتل و مسافرخونه و حتی حسینیه ای خالی نبود.چند ساعتی توی مشهد دنبال جا گشتیم اما خبری نبود که نبود. گفتیم وسایلمونو بذاریم امانت داری حرم و بریم اونجا بخوابیم ، بماند که امانت داری حرم، وسایلمونو گرفت و بعد بهمون پس نداد و ما با چه کلکایی تونستیم اونارو پس بگیریم.رفتیم حرم و بعد از زیارت خواستیم بخوابیم، آقا هر جا ما رفتیم بخوابیم انگار یکی از خدام های حرم از زمین سبز می شد و می گفت: پسرم اینجا جای خواب نیس. آخرش مجبور شدیم از حرم بیایم بیرون، رسیدیم جلوی باب الجواد، دیدیم ... محوطه ی بزرگیه که خونواده ها دور هم نشستن، ما هم فرصتو غنیمت شمردیم و همونجا روی آسفالت خوابیدیم. همه نگامون می کردن کم بود پول هم دورمون بریزن. تا شب همینجوری سر کردیم، واقعا خسته شده بودیم ، به امام رضا(ع) با ناراحتی گفتم: شما که مهمون دعوت می کنی، جای خواب هم براش جور کن. نماز مغرب و عشا رو که توی حرم خوندیم توی صحن بودیم که یکی از بچه های دانشگاه آزاد که مشهدی بود بهمون زنگ زد که برای کربلا باهامون خداحافظی کنه ،آخه اومده بود خونشون مشهد و فکر می کرد ما الان کاشونیم،ما هم فرصت رو غنیمت شمردیم و بهش گفتیم که مشهدیم ، بالاخره به قول قدیمیا " زبون،کلید روزیه ".

رفتیم خونه ی رفیقمون دو شبم اونجا بودیم. جاتون خالی این دو روزه واقعا توی مشهد بهمون خوش گذشت. روز آخرم راهیه اصفهان شدیم، اخه قرار بود از اونجا عازم کربلا بشیم.عصر روزبعد از اصفهان عازم شدیم به سوی دیار یاران. اولِ سفر، به محض ورود به اتوبوس از رییس کاروان پرسیدیم: از کدوم مرز می خوایم بریم؟. ایشون گفتن:شلمچه.به محض گفتن شلمچه یاد قولی که بهار اون سال از شهدای شلمچه گرفته بودم افتادم. آخه بهار اون سال، سال اولی بود که می رفتم شلمچه، توی شلمچه نگام به مرزبانی عراق افتاد خیلی دلم شکست، اومدم توی معراج شهدای شلمچه دیدم هشت تا شهید گمنام به نیت امام رضا(ع) اونجا دفن اند، شهدا رو به تعدادشون که به نیت امام رضا(ع) بود قسم دادم که برات کربلا رو از آقا امام رضا(ع) برام بگیرن.

اون روز متوجه شدم که آره دارم میرم جایی که شهدای اونجا برات کربلامو از آقا گرفتن و همونجا میخوان بهم بدن. رسیدیم شلمچه جزو اولین اتوبوس هایی بودیم که رسیدیم. گفتن تا صبح بمونید توی مسجد شلمچه بعد از باز شدن مرزبانی حرکت می کنیم به سمت عراق.صبح شد، مرز باز شد، یکی یکی اسم کاروانا رو می خوندن.تقریبا همه رفتن ولی ما با اینکه جزو اولین اتوبوسها بودیم هنوز اونجا مونده بودیم. رئیس کاروان اومد گفت: اگه اسم کاروان رو نخونن مجبوریم که برگردیم اصفهان.

دلمون شکست؛ یکی از بچه ها پیشنهاد داد بریم توی معراج شهدای شلمچه، متوسل بشیم به این شهیدا تا بلکه گره از کارمون بازبشه. توی معراج دوستمون شروع کرد به خوندن روضه. چندتا کاروانی که مونده بودن هم با ما همراهی کردن. بعد از روضه ی "کربلا، کربلا،اللهم الرزقنا" رفیقمون گفت: با هم دعای" ناد علیا مظهر العجایب" رو بخونیم؛ دعا رو خوندیم، هنوز 110 بار "یا علی" تموم نشده بود که دیدیم اسم یکی یکی کاروانا رو خوندن، همه راهی مرز شدیم.  

این بود خاطرات قبل سفرمون به کربلا.

خدا رو شکر لب مرز زیاد الافی نداشتیم. بعد از حدود 10-12 ساعت رسیدیم نجف – نجف که نه، کوفه.آخه هتلمون کوفه بود. از اونجا تا حرم با مینی بوس، حدود15 دقیقه راه بود،البته نجف و کوفه کنار هم چسبیدن- اومدیم هتل مستقر شدیم و برای نماز صبح رفتیم حرم امام علی(ع)،اولین سلامی که به سمت حرم دادم"السلام علیک  یا علی ابن موسی الرضا(ع)" بود، آخه من که هنوز حرم امامی غیر از امام رضا(ع) نرفته بودم، اشتباها برحسب عادت اونجا هم این سلام رو دادم، البته ناگفته نماند که تا آخرین روزی که نجف بودم، همش اول اشتباها این سلامو می دادم.(بعدا متوجه شدم که بچه ها هم مثل من بودند).دو روز و نیم نجف بودیم. شب آخر که برای وداع رفته بودیم حرم؛ با بچه ها نشسته بودیم برای نماز شب که دیدیم دارن فرشهای حرم رو جارو میکشن.ما هم ازشون خواستیم که کمک کنیم اوناهم قبول کردند، ما هم جای شما خالی حرم رو جارو کردیم. می خواستیم بعد از نماز صبح وداع کنیم انگار قدمهامون روی زمین چفت شده بود،نمیتونستیم راه بریم، چند قدمی که از ضریح دور می شدیم، انگار یه نیرویی ما رو دوباره می کشید، بالاخره با هزار دلسوزی دل از حرم کندیم و برگشتیم هتل.

رو به سوی میعادگاه شهدا   

عازم کربلا شدیم.بین راه،حرم دو طفلان مسلم(ع) هم رفتیم. از دو طفلان که راهی کربلا شدیم مدام توی راه نوشته بودن: کربلا 20 ک.م، 18 ک.م، 15 ک.م و ..... آخرش به کربلا رسیدیم، نوشته بودن حرم الامام حسین(ع) 2000 م، 1500 م، 1000 م،و ...... انگار میخواستن زجرمون بدن. واقعا نمیدونید این فاصله ها چه جور قلب آدمو از توی سینه درمیاره ،دقیقا مثل اینه که سالها منتظره یکی باشی و بهت بگن الان اون شخص، فلان فاصله رو با تو داره، تا موقع اومدنش قلبت وایمیسه.نگاهمون که به گلدسته حضرت ابالفضل(ع) افتاد، نمیدونید چه فضایی توی اتوبوس حاکم شد، هیچ کسی توی حال خودش نبود.انگار خودت بودی و آقای خودت، تنهای تنها.

رسیدیم هتل اسدالفضه (شیر فضه).برعکس نجف اینجا هتلمون دقیقا توی بین الحرمین بود. از هتل که میومدیم بیرون، دست راستمون حرم حضرت عباس(ع) بود و دست چپمون حرم آقا امام حسین(ع). فضای اونجا اینقدر سنگین بود(تا نری نمیفهمی سنگینی یعنی چه) که بچه ها روز اول نتونستن برن حرم.اول رفتیم حرم امام حسین(ع). شاید باور نکنید، وارد حرم که شدیم من بجای خوندن زیارت نامه و اذن دخول، ناخودآگاه خنده کنان رفتم به سمت ضریح. اصلا دست خودم نبود همه نگام می کردن.شاید پیش خودشون می گفتن: عجب دیوونه ایه این پسره.- نمیدونید، مدت ها انتظار یکی رو کشیدن و بعد بهش رسیدن چه شور و ذوقی به آدم میده، الان که بعد از حدود دو سال دارم این خاطره رو می نویسم، هنوزم میتونم لذت اون  لحظه بغل کردن حرم آقا رو حس کنم -. توی حرم با یکی از خدامهای حرم که کمی فارسی بلد بود آشنا شدیم تا بلکه یه کم تربت اصل ازش بگیریم. با هزار خواهش و التماس بهمون قول داد که شب برامون تربت بیاره. شمارش رو ازش گرفتیم و برگشتیم هتل. ظهر برای نماز رفتیم حرم. من و دوستم دست یه روحانی رو گرفتیم که بریم زیر قبه امام حسین(ع) نماز بخونیم طوری که خدام ها نفهمن ،چون نماز جماعت خوندن اونجا ممنوع بود،حاج آقا نماز ظهر رو و بست ما هم به ایشون اقتدا کردیم،اما طوری وانمود می کردیم که انگار داریم نماز فرادی می خونیم. رکعت سوم نماز بودیم متوجه شدیم که خدام ها اطرافمونو گرفتن، وقتی نماز تموم شد دیدیم حدود 20 نفر پشت سر ما به حاج آقا اقتدا کردن، خدام هاهم یه تذکر دادند و ما رو متفرق کردند. ولی عجب نماز جماعتی شد، اگر چه با ترس و دلهره بود اما خیلی چسبید(یه نماز جماعت کامل- نه شکسته- زیر گنبد آقا امام حسین(ع)). بعد از یه روز موندن توی کربلا و نرفتن به حرم حضرت عباس(ع)؛ بالاخره خودمونو راضی کردیم که به هر نحوی شده بریم زیارت.خیلی فضاش برامون سنگین بود به این راحتی نمی شد تحملش کرد، اما رفتیم. از حرم حضرت عباس(ع) همین که بدونید ضریحش چوبی و فلزی باهمه، بسه. شب بعد از نماز مغرب و عشا توی حرم حضرت ابالفضل(ع) برای گرفتن تربت رفتیم حرم امام حسین(ع)و زنگ به خدام اونجا زدیم.

دو تا پاکت خیلی کوچک سبز رنگ بهمون داد که داخلش تربت بود، وقتی در پاکت ها رو باز کردیم واقعا میگم چنان بویی داشت که هنوز بوی اون توی ذهنمه. بعد ازش خواستیم که چندتا عکس باگوشیش ازما بگیره کنارضریح. ایشون هم قبول کرد، چند تا عکس گرفت و بعد بیرون حرم اونا رو برای ما بلوتوث کرد. علاوه بر اون عکسها، چندتا عکس هم از سنگ قبر امام حسین(ع)- که هنگام تعمیر ضریح گرفته بود-  و جایی که تربت رو برداشته بود برای ما فرستاد.شب آخر برای وداع اول رفتیم حرم حضرت ابالفضل(ع). داشتیم دعا میخوندیم که یکی از بچه ها گفت: دارن صحن های حرم رو می شورند، اگه میخوایید بیاید کمک ،زود باشید. رفتیم صحن رو با بچه ها شستیم- یکی آب می ریخت، یکی جارو می کرد،یکی زمین رو خشک می کرد، یکی فرش پهن می کرد و ... خلاصه هر کس یه کاری می کرد،این وداع مون با آقا ابالفضل(ع) بود.

نیمه های شب بود که اومدیم  حرم سیدالشهدا برای وداع. وداع که نه........خودتون فکر کنید اگه اونجا بودید موقع وداع چه حالی داشتید،وارد حرم شدیم دیدیم دارن حرم رو دستمال می کشن و فرشها رو جارو میکنن. ازشون خواستیم کمکشون کنیم اونا هم قبول کردند.رفیقم مشغول جارو کردن حرم شد و منم مشغول دستمال کشیدن. کارمون که تموم شد دستمالی رو که حرمو باهاش تمیز میکردم به عنوان یادگاری بهم دادن.الانم دستمال پیش خودمه و هر وقت دلم هوای اونجا رو می کنه دستمال رو بو میکنم..هنوزم بوی حرم رو میده، بعد از خوندن نماز صبح و وداع، برگشتیم هتل و عازم سامرا و کاظمین شدیم.

با تدابیر امنیتی زیادی وارد سامرا شدیم.دو ساعت بیشتر اونجا نمیذاشتن باشیم. بعد از زیارت ائمه سامرا و خوردن چای عربی(البته جای همگی خالی)، راهی کاظمین شدیم. نزدیک غروب بود که رسیدیم کاظمین. فاصله ی هتلمون تا حرم حدود 500 متر بود.شب آماده شدیم رفتیم حرم و تا صبح حرم بودیم. 2 ساعت قبل از نماز صبح بود دیدیم دارن صحن حرم رو با می شورند، بازم ما رفتیم کمکشون و صحن رو شستیم. بعد از خشک کردن زمین ها، فرش ها رو پهن کردیم  و همونجا نماز جماعت صبح برگزار شد.نماز رو خوندیم و بعد از وداع به سمت مرز حرکت کردیم. باز هم از شلمچه برگشتیم.هم اجازه ی ورود به کربلا رو از شهیدای شلمچه گرفتیم وهم اجازه ی ورود به خاک ایران رو(آخه اونا بیش از ما حق آب و گل توی خاک ایران رو دارن).

  این بود سفر کربلای من.

تازه فهمیدم که اگه شهیدا، آدمو دعوت کنن مهمونی، اون مهمونی چه صفایی داره.


مطالب مشابه :


تداعی مظلومیت در هتل اراکس مشهد مقدس باسرفه های شدید حسین مرادی ازمخابرات ل19ف

مظلومین شیمیایی ایران - تداعی مظلومیت در هتل اراکس مشهد مقدس باسرفه های شدید حسین مرادی




هتل های یخی

ال مان های نوروز 92 در مشهد. شعری بسیار زیبا از ناصر الدین شاه در وصف سیدالشهدا هتل ‌های




مهمون شهدا

بالاخره سه روز مونده به سفر به پیشنهاد دوستم عازم مشهد شدیم رسیدیم هتل حرم سیدالشهدا




حاج ماشاءالله و سفر به کربلا

شفاخانه حضرت سیدالشهدا به مشهد مشرف شدم، دوباره یک عربی به هتل مان آمد و گفت که




دانلود نوحه رسیدی به کربلا خیره شو

هیئت سیدالشهدا شهر جدید رزرو هتل مشهد. امکانات




برگزاری مراسم شام غریبان با حضور رهبر انقلاب

بلایی در عالم به ظرفیت بلایی که حضرت سیدالشهدا رزرو هتل مشهد پنل اس ام اس




مراسم سی و دومین سالگرد درگذشت حجت‌الاسلام حاج سیدیونس عرفانی(ره)

این مسئول با اشاره به اینکه مسجد سیدالشهدا (ع) رزرو هتل مشهد|چت روم




حضور مدیر کانون تخصصی در چهارمین دوره اندیشه های آسمانی در مشهد مقدس

سینه زنی شب عاشورا حسینیه سیدالشهدا 90/04/23 لغایت 90/04/28 در مشهد آغاز به كار كرد.در هتل




برچسب :