پیراهن خاکی23(فتح خرمشهر)

شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر بود که خاطره مقاومت جانانه او نیروهای تحت امرش در این شهر بخشی از تاریخ ایران است.

                                 شهید جهان آرا به روایت همسرش خانم صغرا اکبرنژاد

سال 1353 بود که در رشته زیست شناسی دانشگاه ترتبیت معلم قبول شدم. از همان روزها راه زندگی ام را انتخاب کردم. دوست داشتم با مسائل عمیق اسلام آشنا شوم و نه مسائل سنتی آن. مسایل سنتی را در خانواده ام جا داشت. و از ابتدای زندگی با آن خو گرفته بودم. یک سال بعد یعنی سال 1354، چهار، پنج ماه هم زندان شاه را تجربه کردم. در زندان با خاله محمد آشنا شدم. مدتی با هم بودیم. از همین جا بود که با افکار محمد و گروه «منصورون» آشنا شدم.خاله محمد دو ماه قبل از من به زندان افتاده بود. ایشان در آن زمان دانشجوی رشته جامعه شناسی دانشگاه تهران بود. منتهی دانشگاه را رها کرده بود و همراه جهان آرا و دیگر بچه های گروه منصورون مخفی زندگی میکرد. ایشان در قراری که در میدان توپخانه داشت دستگیر شده بود.
 
یکی، دو ماه آخر زندان را با هم در یک سلول سر کردیم. بعد از این که اعتمادمان به هم جلب شد، از صحبت های ایشان فهمیدم که محمد و آقای محسن رضایی شاخه نظامی گروه منصورون را تشکیل میدهند. ایشان میگفت که تقوا و مدیریت محمد در گروه منصورون شناخته شده است و رابطه من با گروه ریشه در تقوای محمد دارد. این گونه روحیه ها در گروه های سیاسی- نظامی واقعا مفید است، زیرا بعضی ها وارد گروه میشوند و گرایش های خاص پیدا میکنند که بیشتر ارضاء نفسشان است یا از قدرتطلبی درونشان خبر میدهد. ولی این خصوصیات نشان میداد که محمد با این که سن و سال زیادی نداشته، راه خودش را به خوبی پیدا کرده، ادامه داده و سختی های کار گروهی را با پرورش زهد و تقوای درونش تحمل کرده است.
 
از زندان که بیرون آمدم، در کنار فعالیتهای سیاسی،با محمد جهان آرا هم تماس های تلفنی داشتم. او در خرمشهر بود و من در تهران. مسائل روز را با ایشان مطرح میکردم و از نظراتشان استفاده میکردم.

                                                                 شروع زندگی 
محمد مشغله زیادی در سپاه و سطح شهر داشت. من هم کارم را که تدریس بود در دبیرستان ایراندخت شروع کردم. البته سه ماه بیشتر نتوانستم تدریس کنم، زیرا مسؤولیت کتابخانه ملی خرمشهر را به عهده گرفتم. مدتی در خانه پدری ایشان زندگی کردیم. یک اتاق در اختیار ما بود و با خانواده محمد یک جا زندگی میکردیم. بعد از سه ماه به خانه دیگری که متعلق به یکی از دوستان بود اسباب کشیدیم. آنجا منزل آقای قادری بود. در همان زمان آقای اکبری حاکم شرع خرمشهر، قطعه زمینی به محمد داد و گفت: «وام هم به شما تعلق میگیرد؛ شما این زمین و وام را بگیرید و خانه ای برای خودتان بسازید.» میدانست که محمد مشکل مسکن دارد. محمد با من صحبت کرد و گفت:«من به خاطر کارم نمیخواهم زمین بگیرم. این قطعه زمین را میخواهم به دو نفر از عرب های خرمشهر بدهم که واقعا مستضعف هستند و آنان را میشناسم.» محمد با طرح این موضوع میخواست موافقت مرا هم بگیرد. من حرفی نداشتم. زمین را تقسیم کرد و به آن دو نفر عرب خرمشهری داد.
قبل از جنگ، او فرصت زیادی برای حضور در منزل نداشت. قرار گذاشته بودیم یک روز در میان به خانه بیاید و میآمد. آن هم ده شب تا هفت صبح. در این مدت کارهایش را با تلفن انجام میداد. فرصت این که بتواند به مسائل جانبی منزل برسد، نداشت. بیشتر کارها به عهده من بود. این شیوه زندگی بنا به گفته بچه های خرمشهر، الگویی شده بود و معتقد بودند که زندگی مشترک ما مزاحمت کاری برای محمد ندارد و کمک هم میکند که با آرامش بیشتر به کارهایش برسد. همین مساله باعث شده بود که بچه های سپاه احساس کنند میتوانند زندگی مشترک خود را شروع کنند و چنین نیز کردند.
                                                              خرمشهر و حهان آرا
 
پیوند جهان آرا و خرمشهر به نظر من به علت علاقه زیادی بود که محمد به خرمشهر داشت. جهان آرا میگفت: مردم خرمشهر مظلوم واقع شده اند. به آنها کمکی نشد. تجهیزاتی نیامد. آنان از دل و جان نیرو گذاشتند. جهان آرا میگفت: من بعضی از شبها جسد بچه های خرمشهر را میبینم که توسط سگ ها تکه پاره میشود، ولی ما نمی توانیم از سنگرها و پناهگاه ها خارج شویم و این جنازه ها را نجات دهیم. شب و روز جهان آرا خرمشهر بود. از روزی که عراق به خرمشهر هجوم آورد، محمد همّ خود را وقف جنگ کرد.

                                                        علاقه جهان آرا به امام(ره)
 
این علاقه قابل توصیف نیست. یادم هست یک روز صبح محمد گفت: «دیشب خواب دیدم در یک محیط رزمی هستم و حضرت امام هم آنجا هستند و من دارم در برابر حملات دشمن از حضرت امام دفاع میکنم.» آن روز صبح با ذوق و شوق عجیبی میپرسید: «واقعا من در حال دفاع از امام هستم و دارم از ایشان دفاع میکنم؟»این خواب امید بزرگی در وجودش پدید آورده بود

 
                                                          تواضع و فروتنی جهان آرا 
محمد متواضع بود. خودش را نمی دید. آنچه می دید انقلاب و امام بود. یادم هست یک بار شهید بهشتی به خرمشهر تشریف آورده بودند. محمد معاون خودش را به عنوان راهنما همراه شهید بهشتی کرده بود؛ نه به خاطر اینکه خودش مایل نبود، اتفاقا عشق عجیبی هم به شهید بهشتی داشت. ایشان با این کار میخواست به بچه های دیگر سپاه که دلشان میخواست کنار شهید بهشتی باشند، ولی نمیتوانستند پاسخی بدهد. بالاخره شهید بهشتی گفته بودند: «ما این فرمانده شما را نباید ببینیم؟» وقتی محمد به دیدن ایشان می آید میگوید: «من احساس کردم هر کدام از بچه های سپاه خرمشهر، خودشان یک فرمانده هستند و نقش اساسی در تشکیل سپاه دارند.» محمد از قدرت طلبی به دور بود.
                                                                    آخرین دیدار
 
یک ماه قبل از شهادتش در تهران بود. حال خاصی داشت. می دیدم موقع نماز قنوت هایش عوض شده. بیش از حد در قنوت میایستد. همین نشانه ها مرا به فکر برد که شهادت محمد نزدیک است. در همان روزهای آخر برخوردهای عاطفی اش بیشتر شده بود. این آخرین باری بود که محمد را دیدم. موقع خداحافظی با حال عجیبی حمزه را بغل کرد. آن موقع حمزه کمتر از یک سال داشت. چنان او را در آغوش گرفت که گمان کردم دارد او را میبوید، با تمام وجود. انگار سیر نمیشد. بعد کنده شد و رفت. یک ماه بعد هم در پزشکی قانونی چشمم به عکسش افتاد. بعد از آن در مراسم هم توانستم جنازه اش را ببینم. هنوز بعد از گذشت این همه سال آرامش چهره اش برایم تازه است و این آرامش هنوز مرا سر پا نگه داشته و خواهد داشت.


مطالب مشابه :


خاطرات خرمشهر -آبادان

خاطرات دوران دانشجویی بچه های خاطرات خرمشهر یا در خوابگاه دانشجویی شماره 1 دانشگاه.




بروبچه هاي خونگرم خرمشهر

برو بچه های خرمشهر بروبچه هاي خونگرم مهندسی شیمی دانشگاه آزاد




پیراهن خاکی23(فتح خرمشهر)

سال 1353 بود که در رشته زیست شناسی دانشگاه من بعضی از شبها جسد بچه های خرمشهر را میبینم




روز شمار مقاومت در خرمشهر 2

دکتر مهدی عربی استادیار دانشگاه بچه های شهر تن از بچه های خرمشهر، در




آیین دادرسی مدنی و آکسفورد خرمشهر...

با سلام در پی اصرار بچه های دانشگاه جزوه آیین دادرسی مدنی 1 رو قرار میدم به امید مرور




قابل توجه دانشجویان مهندسی دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر

قابل توجه دانشجویان مهندسی دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر های دانشگاه بچه های




شهید جهان آرا به روایت همسرش

البته ایشان پرسش هایی هم از وضعیت دانشجویان در سطح دانشگاه های بچه های خرمشهر




لغو تحریم کشتیرانی،خبری خوش برای بچه های مخابرات والکترونیک دریایی

لغو تحریم کشتیرانی،خبری خوش برای بچه های دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر




مصاحبه با اساتید دانشگاه خرمشهر

مصاحبه با اساتید دانشگاه خرمشهر آیندی شغلی شیلات را برای بچه های ورودی 91 و 92 و کلا




برچسب :