قصاص قاتل استاد دانشگاه سیرجان

اجرای حکم قصاص پایان راه قاتل استاد دانشگاه شد.

 

«نمی خواستیم او را بکشیم فقط مجتبی می خواست او را بترساند »این ها حر ف های مرد جوانی است که وقتی با چند دوست خود در حال مشروب خوردن بود پرده از راز جنایتی هولناکی برداشت.مرد جوان هیچ وقت فکر نمی کرد مستی شبانه او کارآگاهان پلیس را به قاتل استاد دانشگاهی برساند که چند ماه قبل با یک اسلحه شکاری به قتل رسیده بود.با دستگیری متهمین پرونده و گذشت 7 سال از جنایت حکم قصاص  قاتل شهریور ماه گذشته در حیاط زندان اجرا شد.

7 سال پیش

 با اینکه هنوز در عقد بودند اختلاف با همسرش کار را به جایی رسانده بود که هر دو راضی به طلاق شده بودند . علی اکبر آباده ای استاد دانشگاه بود و در شهر همه به او احترام خواصی قائل بودند .اما مشکلاتش با همسرش کار را به جایی کشانده بود که دیگردو خانوداه تنها راه حل مشکلات را جدایی وطلاق می دانستند .اما این ماجرایی نبود که باعث کشته شدن علی اکبر آباده ای استاد دانشگاه پیام نور سیرجان شد.ماجرا از زمانی برای این استاد دانشگاه جوان شروع شد که او در ماه های آخر طلاق از همسر اولش با یکی از دختران همسایه خانه مادری خود آشنا شد و برای ازدواج به خواستگاری پا پیش گذاشت .

وحید برادر علی اکبر درباره او اینچنین می گوید: 30 سال بیشتر نداشت.علی اکبر خیلی آرام بود و از همان ابتدا به در س خواندن علاقه بسیاری داشت و در بین ما 4 برادر او موفق تر از همه ما بود.اما برادرم چندماهی بودکه به دلیل اختلافات با همسر اولش بسیار ناراحت و افسرده شده بود و قصد داشت او راطلاق بدهد.وقتی هر دو خانواده و حتی خودشان بعد از چند جلسه دادگاه تصمیم گرفتند جدا شوند ؛مادرم دختر یکی از همسایه هارا به نام سمیه به برادرم معرفی کرد.چند باری خانوده های ما بایکدیگر صحبت کردند و در آخر وقتی خانواده سمیه شرایط علی اکبر را قبول کردند قرار شد یک صیغه محرمیت بین آنها خوانده شود و نامزد باشند تا بعد ازطلاق علی اکبر از همسر اولش مراسم عقد وعروسی را برگزار کنند.

شروع تماس های مشکوک

وحید در ادامه می گوید: اویل پاییز سال 84 بود که علی اکبر با سمیه نامزد شدند .برادرم همسر اولش را طلاق داده بود ودیگر خود را برا ی مراسم ازدواج با سمیه آماده می کرد.اما وقتی چند روزی از نامزدی برادرم با همسر دومش گذشت تماس های مشکوکی را دریافت می کرد.این تماس ها او را بسیار عصبی کرده بود.فرد تماس گیرنده خود را معرفی نمی کرد و هر وقت تماس می گرفت از برادرم می خواست ار ازدواج با سمیه دست بردارد در غیر اینصورت او را خواهد کشت.روزهای اول برادرم از این موضوع با کسی حرفی نمی زد اما وقتی تماس ها بیشتر شد و فرد تماس گیرنده لحن خشن تری  را به کار برد برادرم موضوع را با ما در میان گذاشت .

او در ادامه گفت:وقتی علی اکبر موضوع را با ما در میان گذاشت تمام خانواده تصمیم گرفتیم برای روشن مطلب جریان تماس ها را به خانواده سمیه بگوییم شاید از این طریق بتوانیم فرد تهدید کننده را شناسایی کنیم .اما آنها هم گفتند از وجود همچین کسی بی اطلاع هستند.حتی ما چند باری از علی اکبر خواستیم موضوع را با پلیس در میان بگذارد اما او نمی خواست پای پلیس به میان کشیده شود  و می گفت هر کسی هست یک روزی خسته می شود و دست از این کارهایش بر می دارد.واقعا هیچ کدام از ما فکر نمی کردیم فرد ناشناس روزی تهدید های خود را عملی کند.

شب حادثه

تهدیدات و تماس های فرد ناشناس همچنان ادامه داشت اما علی اکبر به هیچ کدام از آنها توجهی نمی کرد او هیچ وقت فکر نمی کرد همین بی توجهی های او روزی باعث می شود جانش را از دست بدهد.

وحید برادر مقتول از شب حادثه می گوید: دوشنبه 17 آبان ماه سال 1384 بود که من و علی اکبر به همراه مادرم در خانه نشسته بودیم و مشغول حرف زدن بودیم .نیمه شب بود و دیگر برای خوابیدن آماده می شدیم که صدای زنگ خانه به همراه صدای آژیر ماشین علی اکبر که یک پژوی نقره ای رنگ بود به گوشمان رسید.مادرم برای باز کردن بع داخل حیاط رفت .چند دقیقه ای که گذشت علی اکبر که دید مادرم دیر کرد به دنبالش رفت و این آخرین باری بود که برادرم را زنده دیدم .

علی اکبر نگران از دیر آمدن مادرش از اتاق خارج شد و به سمت در ورودی خانه رفت .مادرش دم در ایستاده بود اما از کسی که زنگ خانه را زده بود خبری نبود.علی اکبر مادر را به داخل خانه فرستاد و خودش برای نگاه کردن اطراف وارد کوچه شد.سکوت شبانگاهی فضای کوچه را پر کرده بود.کمی جلوتر از خانه مادر او ساختمانی نیمه کاره  وجود داشت که در جلوی آن مقدار زیادی آجر ریخته بودند. چند باری صدا زد اما پاسخی در یافت نکرد  علی اکبر با خود فکر می کرد حتما مزاحمی بوده وبعد از زنگ زدن فرار کرده است در هین فکر ها بود که ناگهان صدایی از پشت آجرها توجهش را جلب کرد .چند قدمی را به آرامی به سمت آجرها برداشت که ناگهان جوانی اسلحه به دست را در مقابل خود دید.ترس تمام وجودش را فراگرفته و تا چشمش به پسر جوان افتاد تماس های تهدید آمیزی که چند وقت قبل داشت را به یاد آورد. برای هر کاری دیر شده و علی اکبر فرصت هیچ عکس العملی را نداشت. جوان مسلح تصمیم خود را گرفته بود و با دیدن او دستش را روی ماشه گذاشت و شلیک کرد.صدای شلیک سکوت خیابان 17 شهریور سیرجان را در هم شکست و همسایه ها را  به بیرون کشاند.

وحید  در ادامه می گوید:در خانه نشسته بودم که صدای شلیک گلوله ای را از داخل کوچه شنیدم .سریع بلند شدم از اتاق بیرون رفتم .همین که به راهروی ورودی ساختمان وارد شدم با صحنه ای روبه رو شدم که شوکه زده شدم . علی اکبر روی زمین افتاده بود طوری که نصف بدنش در حیاط بود  ونصف دیگرش در وردی راهرو بود. از مادرم جریان را پرسیدم او هم می گفت نمی داند ماجرا از چه قرار است وقتی از بیرون وارد خانه شده است صدای شلیکی به گوشش خورده و تا خواسته دوباره به بیرون برگردد علی اکبر را در مقابل خود دیده که داد می زده سوختم و به زمین افتاده است.

او درادامه می گوید:علی اکبر به صورت روی زمین افتاده بود؛ او را که برگرداندم متوجه شدم از کمر به بالا با گلوله های ساچمه ای مورد اصابت قرار گرفته است . هیج جای سالمی در بدنش دیده نمی شد.او به سختی نفس می کشید سریعا با اورژانس تماس گرفتم  واو را به بیمارستان غرضی سیرجان منتقل کردیم و همانجا موضوع را به پلیس اطلاع دادیم .

با انتقال استاد جوان به بیمارستان پزشکان سریعا او را به اتا عمل انتقال می دهند که متاسفانه به دلیل شدت جراحات وارده به اندام حیاتی  او جان می بازد .

با مرگ علی اکبر آباده ای او و انتقال جسدش به پزشک قانونی و معاینات اولیه مشخص شد قاتل با یک اسلحه شکاری از فاصله نزدیک اقدام به شلیک کرده است که همین امر باعث پخش شدن ساچمه های سربی به تمام بالا تنه مقتول شده و مرگ او را رقم زده است.

  با حضور ماموران آگاهی در صحنه جرم خانه مقتول بعد از بررسی پلمپ می شود و از شاهدین ماجرا بازجوی به عما می آید.

اولین سرنخ

ماموران آگاهی در همان تحقیقات و بازجوی های اولیه از همسر و افراد خانواده مقتول متوجه می شوند مقتول از چند وقت قبل تماس های مشکوک و تهدید آمیزی از جانب فردی نا آشنا داشته است که از او می خواسته از ازدواج با سمیه همسر جدیدش خود داری کند.

با اطلاع ماموران از این موضوع با بازجویی از سمیه و پرسش درمورد تمام خواستکاران قبلی او  و ردگیری تمامی  شماره هایی که در چند ماه اخیر با مقتول تماس داشته اند در صدد رسیدن به سرنخی برای حل این پرونده بودند اما متاسفانه با گذشت چندین ماه و تعداد بازجوی های زیادی که ماموران انجام دادند تحقیقات به بن بست اطلاعاتی رسید و هیچ ردی از قاتل یا قاتلین به دست نیامد.

معرفی قاتل در مستی شبانه

درست 5 ماه از ماجرای قتل استاد دانشگاه جوان می گذشت و ماموران آگاهی سیرجان نتوانسته بودند هیچ ردی از قاتل یا از قاتلین به دست بیاورند.تا اینکه با تماس یک فرد ناشناس به دادسرای سیرجان پرده از راز این جنایت برداشته شد.

فرد ناشناس در طی تماس تلفنی به ماموران گفته بود: چند شب پیش وقتی با چند نفر از دوستانش در حال مصرف مشروب بوده است یکی از افراد داخل مجلس به نام علی که مشروب زیادی استفاده کرده بود می گوید به همراه برادر خانمش مجتبی چند ماه پیش دست به جنایتی خونین زده اند

ماموران آگاهی با دریافت این خبر از فرد ناشناس در طی یک عملیات توانستند بعد از دستگیری علی, مجتبی را در حال فرار از شهر بازداشت کنند وبه اداره آگاهی منتقل کنند.

علی در همان بازجوی های اولیه اعتراف می کند و در اعترافات خود مجتبی را عامل اصلی قتل استاد جوان می خواند. در ادامه بازجویی ها از مجتبی او هیچ کدام از اتهامات وارده را گردن نگرفت اما وقتی خود رادر برابر اعترافات علی همسر خواهرش و سرنخ های به دست آمده توسط پلیس دید لب به اعتراف گشود .

اعترافات قاتل

مجتبی در اعترافات اولیه خود در مقابل افسرپرونده گفت : من سمیه  راخیلی دوست داشتم و هرگز نمی توانستم این را قبول کنم او روزی با مردی به غیر از من ازدواج کند.دیگر داشتم خودم را برای رفتم به خواستگاری سمیه اماده می کردم که با خبر شدم فردی که استاد دانشگاه هم هست از کسی که من دوستش دارم خواستگاری کرده و قرار است با او ازدواج کند .تحمل این موضوع برایم خیلی سخت بود به همین خاطر تصمیم گرفتم به هر شکلی شده او را از این کار منصرف کنم چند بار مقتول را تلفني به قتل تهديد كردم و وقتی دیدم او به هیچ وجه به حرف من گوش نمی دهد تصمیم گرفتم او را ازبین ببرم. 2 روز قبل از حادثه، اسلحه‌اي به مبلغ 280 هزار تومان از فردی به نام ثقفی از خیابان آیت الله سعیدی سیرجان  خريداري كردم. شب حادثه به همراه علی شوهر خواهرم با وانت پيكان او وارد كوچه مقتول شدیم. زنگ خانه مقتول را زدم و  پشت آجرهایی که در مقابل ساختمان در حال ساختی ریخته شده بود پنهان شدم اما در ابتدا مادر مقتول از خانه بيرون آمد و وقتي كسي را نديد به داخل خانه برگشت. من هم كه از جريان منصرف شده بودم، قصد برگشت داشتم كه در همين هنگام مقتول از خانه خارج شد و من هم در یک فرصت مناسب که درمقابلم قرار گرفت  به طرف او شليك كردم و با همان وانت از محل فرار كرديم

 قاتل ادامه مي‌دهد: پس از اين ماجرا، اسلحه را حوالي امامزاده احمد(ع) داخل چاه قنات انداخته و متواري شدم.هیچ وقت فکر نمی کردم پلیس بتواند ردی از من پیدا کند چرا که در زمان ارتکاب قتل کسی من را ندیده بود و وقتی متوجه شدم پلیس رد من را زده است قصد فرار داشتم که غافل گیر شدم .

با اعترافات قاتل وبازجویی های اولیه پرونده برای رسیدگی بیشتر به دادسرای کیفری استان ارسال شد.در دادسرای کیفری استان نیز بعد از برگزاری چندین جلسه دادگاه ، رای بر گناه کار بودن متهمان صادر شد وبنابراین حکم علی به 3 سال حبس و  60 ضربه شلاق محکوم و برای مجتبی حكم اعدام با طناب دار صادر شد.

با اعتراض خانواده قاتل به حکم قصاص پرونده برای رسیدگی بیشتر به دیوان عالی کشور ارسال شد که پس از طي مراحل قضايي، حكم اعدام از جانب دیوان عالی نیز تأييد شد و سرانجام در 28 شهريور ماه 91 پس از گذشت 7 سال از وقوع حادثه حكم اجرا مي‌شود.

رضایت نمی دهم

وحید برادر مقتول می گوید:در این 7 سال که از مرگ برادرم می گذرد پدر و مادرم بسیار زجر کشیدند.دراین چند وقت خانواده قاتل برای گرفتن رضایت بارها به در خانه ما مراجعه کردند اما هیچ وقت پدر و مادرم قاتل پسرشان را نبخشیدند.حتی برای گرفتن رضایت پای فرماندار و شورای اسلامی شهر وامام جماعت استان را هم به میان کشاندند اما مادرم در جواب انها می گفت پسرم در مقابل چشمان و در بغل خودم جان داد او جوان بود وتازه می خواستم راحتی و خوشبختی اش را ببینم .من هیچ وجه نمی توانم قاتل او را ببخشم .

اعدام بعد از 7 سال

حیاط زندان را سکوتی عمیق پر کرده بود.پسر جوان را با دستبند  از قرنطینه زندان وارد حیاط شد .چشمش به طناب داری افتاد که قرار بود تا چند لحظه دیگر از آن حلق آویزان شود.پاهایش سست شده بود و در حالی که چشمانش را از پدر و مادر مقتول پنهان می کرد در انتظار شنیدن صدایی بود که به او بگوید خاواده مقتول رضایت  دادند.

عقربه های ساعت برای دو خانواده به کندی می گذشت و هیچ کدام از التماس های خانواده قاتل دل مادر علی اکبر را به رحم نیاورد تا اینکه پدر و برادرعلی اکبر چارپایه را از زیر پای مجتبی کشیدند و پرونده قتل استاد دانشگاه بعد از 7 سال بسته شد.


مطالب مشابه :


ورود به سیستم جامع دانشگاهی گلستان

«بیل گیتس»، رئیس شرکت «مایکروسافت»، در یک سخنرانی در یکی از دبیرستان‌های آمریکاخطاب به دانش‌آموزان گفت: «در دبیرستان خیلی چیزها را به دانش‌آموزان




برنامه کلاسی تربیت بدنی عمومی ترم تابستان

تربيت بدنی دانشگاه پیام نور سیرجان - برنامه کلاسی تربیت بدنی عمومی ترم تابستان -




سخن مدیریت سایت

با عرض سلام خدمت دوستان گرامی این مجموعه به منظور اطلاع رسانی در زمینه تربیت بدنی و علوم ورزشی طراحی گردیده امید است با ارسال مطالب روز علمی و نظرات سازنده




بدست آوردن شتاب گرانش زمین(g)

مهندسی صنایع دانشگاه پیام نور سيرجان - بدست آوردن شتاب گرانش زمین(g) - نمونه سوالات مهندسی صنایع دانشگاه پیام نور - مهندسی صنایع دانشگاه پیام نور سيرجان.




آزمايش ماشين آتوود

«بیل گیتس»، رئیس شرکت «مایکروسافت»، در یک سخنرانی در یکی از دبیرستان‌های آمریکاخطاب به دانش‌آموزان گفت: «در دبیرستان خیلی چیزها را به دانش‌آموزان




کورش کبیر

وبلاگ انجمن تربیت بدنی دانشگاه پیام نور - کورش کبیر - - وبلاگ انجمن تربیت بدنی دانشگاه پیام نور. ... انجمن علمی مهندسی صنایع پیام نور سیرجان · وبلاگ انجمن




رزومه دکتر الهی فرد

هيات علمي و مدير گروه مهندسي صنايع دانشگاه پيام نور سيرجان86-89. - رئيس آموزش ... رئیس دپارتمان کارآفرینی دانشگاه پیام نور سیرجان 89 – 90. - مدرس دوره های




گروه بندي درس پروژه رشته تربيت بدني و علوم ورزشي

7 آوريل 2013 ... تربيت بدنی دانشگاه پیام نور سیرجان - گروه بندي درس پروژه رشته تربيت بدني و علوم ورزشي -




دروس ارائه شده در حذف و اضافه

21 ا کتبر 2013 ... بدینوسیله به اطلاع دانشجویان گرامی می رساند دروس ذیل در حذف و اضافه به دلیل افزایش ظرفیت از حالت خودخوان در آمده و ارائه گردیده است لذا جهت




قصاص قاتل استاد دانشگاه سیرجان

اما این ماجرایی نبود که باعث کشته شدن علی اکبر آباده ای استاد دانشگاه پیام نور سیرجان شد.ماجرا از زمانی برای این استاد دانشگاه جوان شروع شد که او در ماه های آخر طلاق




برچسب :