دانشگاه ازاد اسلامی واحد تفت /خوابگاه دختران و پسران در شب قبل از امتحان

سلام دوستان یکم شو خی با بچه های حقوق دانشگاه ازاد تفت یزد  رشته  حقوق امیدوارم که از دستم دلگیر نشن ومنو ببخشند امیدوارم...................شوخی با حمیدرضا محمدی وسید محمد ایت اللهی(محمد)وسید محمد حسینی(سید محمد)وحید درعلی(وحید  )وخانم هافرناز صابری ونازنین امیری وازاده ایمانی وسحر پور رضایی

قسمتی ازاین مطلب برگرفته از کلوب پسر

شب – خوابـگاه دخــتـران تفت

(دخــتر «فرناز» با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «نازنین» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

نازنین:ِ وا!… خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی فرناز؟!

فرناز: ای کاش خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

نازنین: بگـو ببـینم چی شـده؟

فرناز: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <جزای عمومی 1!!!> رو زدن تــو سایت.اقای محمدی می گفت سخته بنده خدا

منــی که از ۶ مـاه قبـلش کتابامـو  وجزو موخورده بــودم، مـنی که بـه امیـد ۲۰ سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام . . .نمره ام.......اخه چرا؟......

!!!!

شـده ۱۹!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
نازنین: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم… گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! بزرگ میشی یادت میره  (بغـض نازنین نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه بابا حقوق اساسیه . می دونی کـه؟استادشم بهارستان فر هستش

فرناز: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم ۸ دور بخـونم! می فهـمی نازنین؟فقط ۸ دور…فقط....(دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی سحر و اتنا ودوستـاش بلـند کنـم؟!!

نازنین: عزیزم… دیگــه گریه نکن تو روخدا..... من و فرزانه هم فقط ۷ – ۸ دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی  چشمــای قشـنگ باد کرده وقرمز شده! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.حالا اعتراض بزن شاید درست بشه نمرات  .......

فرناز: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت ۷:۳۰بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!نمی دونی من همیشه 5 صبح بلند می شدم فکر کنم .......

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ نازنین و فرناز را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «ازاده» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

نازنین: چی شـده ازاده؟!

ازاده: (با دلهــره) کمـک کنیـد… سحر داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

نازنین: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

ازاده: خب، منــم ۱۹ بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «سحر» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)

شـب – خوابــگاه پســران تفت

(در اتـاقی دو پـسر به نـام های «حمیدرضا» و «محمد» دراز کشــیده انـد . حمیدرضادر حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و محمد مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، هم واحدی شـان، «وحید» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

وحید: حمیدرضا… شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

حمیدرضا: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

وحید: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

حمیدرضا: آره… منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم که جزا عمومی  1داریم . حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!

وحید: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه احسان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا محمد! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره !!

محمد: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه ۱۰ دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری…

حمیدرضا: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد)محمد جـون… اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!فقط ریز ننویس چشمم ببینه تو روخدا محمد یادت نره .......میخوام این دفعه قبول بشم

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «سید محمد» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

وحید: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

احسان: برزیل  همین الان دومیشم خورد!!!

محمد:اصلا حواسم نبود….. .!!!

و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند ................



مطالب مشابه :


دانشگاه ازاد اسلامی واحد تفت /خوابگاه دختران و پسران در شب قبل از امتحان

ورودی های87:88حقوق دانشگاه ازاد تفت یزد - دانشگاه ازاد اسلامی واحد تفت /خوابگاه دختران و پسران در شب قبل از امتحان - هيچ دروغي بيش از حد بزرگ نيست و هميشه




جزوات حقوق

دانشگاه آزاد اسلامی واحد تفت يزد - جزوات حقوق - دانشجویان رشته حقوق خصوصی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تفت يزد.




تصویر طنز (کاریکاتور حقوقی) – خالی کردن خانه

ورودی های87:88حقوق دانشگاه ازاد تفت یزد - تصویر طنز (کاریکاتور حقوقی) – خالی کردن خانه - هيچ دروغي بيش از حد بزرگ نيست و هميشه كساني پيدا مي شوند كه آن را




اینجا ایران است نه افغانستان /فقر در جامعه بیداد می کند

ورودی های87:88حقوق دانشگاه ازاد تفت یزد - اینجا ایران است نه افغانستان /فقر در جامعه بیداد می کند - هيچ دروغي بيش از حد بزرگ نيست و هميشه كساني پيدا مي شوند كه




تصویر طنز (کاریکاتور) – هتل زندان واقعا اینجوره

ورودی های87:88حقوق دانشگاه ازاد تفت یزد - تصویر طنز (کاریکاتور) – هتل زندان واقعا اینجوره - هيچ دروغي بيش از حد بزرگ نيست و هميشه كساني پيدا مي شوند كه آن را




اصل 26 قانون اساسی

ورودی های87:88حقوق دانشگاه ازاد تفت یزد - اصل 26 قانون اساسی - هيچ دروغي بيش از حد بزرگ نيست و هميشه كساني پيدا مي شوند كه آن را باور كنند - ورودی های87:88حقوق




افزایش رشته های کارشناسی ارشد مرکز تفت

25 ژانويه 2012 ... وبلاگ جامع خبري شهرستان تفت ... روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی ... رشته های کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور مرکز تفت به 4 رشته افزایش یافت.




تحقیق upvc (آزاد تفت)

Civil + Architect - تحقیق upvc (آزاد تفت) - ... مناسب هستند. + نوشته شده در یکشنبه شانزدهم خرداد ۱۳۸۹ساعت 20:16 توسط خوبیاری,سپنتا (عمران دانشگاه یزد) | 2 نظر




گزارش صعود به قله شیر کوه

گروه كوهنوردي دانشگاه آزاد اراك به مناسبت عيد قربان در يك گروه 12 نفره به سرپرستي سيد عطا ... با توجه به هما هنگي قبلي شب را داخل دانشگاه آزاد واحد تفت گذراندیم .




تحقیق شیشه (آزاد تفت)

Civil + Architect - تحقیق شیشه (آزاد تفت) - ... دو ماده است . + نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۸۹ساعت 12:56 توسط خوبیاری,سپنتا (عمران دانشگاه یزد) | نظر بدهید




برچسب :