نگاهی گذرا به زندگی و آثار آنتون چخوف : (قسمت آخر)

نمايشنامه هاي چخوف :
نمايشنامه هايي كه چخوف نوشته است به نوبه خود انقلابي بودند و از بسياري جهات، مثل داستانهايش پر از راهگشاييها و نوآوري هاي هنرمندانه هستند.
آثار نمايشي چخوف را معمولا به دو دسته تقسيم مي كنند:
۱ـ نمايشنامه هاي ماجرايي سنتي ، كه در آنها ماجراها بر روي صحنه و جلوي چشم تماشاگر به وقوع مي پيوندند.
۲ـ نمايشنامه هايي با ماجراهاي غيرمستقيم ، كه ماجراي بيروني بر صحنه بسيار اندك است و تنها نتايج ماجراهايي كه بيرون از صحنه در جايي ديگر رخ داده است نمايانده مي شود. چهار نمايشنامه اصلي وي مرغ دريايي،دايي وانيا، سه خواهر و باغ آبالو از اين دسته دوم هستند.
نخستين نمايشنامه او همان گونه كه قبلا ذكر شد  ايوانف در سال1887، زمانيكه مشغول نوشتن استپ بود، نوشته شد. بسياري از آثار نمايشي اوليه او كمديهاي تك پرده اي هستند كه شباهت بسيار زيادي با داستانهاي طنز اوليه اش دارند و در واقع برخي تنظيم نمايشي همان داستانها هستند. بقيه نمايشنامه هاي او جدي و حتي مي توان گفت تراژدي هستند.
و اما فارسهاي اوليه چخوف از  این نظر حائز اهميت هستند كه برخي از تكنيكهاي انقلابي نمايشنامه هاي بعدي را در آنها مي توان ديد. اين فارسها مثل ( خرس،خواستگاري، نقش تراژيك، عروسي، سالگرد و مضرات دخانيات) بيش از آنكه كمدي شخصيت باشند كمدي موقعيتند و در آنها مسائل جزئي كه باعث اختلاف و مشكلات بزرگ مي شوند زيرزره بين برده شده اند.
اولين نمايشنامه بلند چخوف، ايوانف عناصري از ماجراي دراماتيك سنتي ای را در بردارد، بسياري از شخصيتهاي آن تحت تاثير يكي از مزاجهاي سنتي هستند، يعني مشخصه هر يك از آنها يك خصلت غالب است: زود خشمي، ناداني و غيره.چخوف با نمايشنامه معروفش يعني مرغ دريايي جستوجويش را براي يافتن فرمهاي تازه آغاز كرد، كل نمايش حول مسئله ماهيت هنر و عشق مي گردد و روابط ميان شخصيتها نيز بر حسب همين عشق و هنر بيان مي شود. ماجراي نمايشنامه بازتاب بحث و جدلي است كه در روزگار چخوف درباره نقش هنرمند و هنر و خصوصا هنر به اصطلاح منحط سمبوليستها در جامعه در گرفته بود. ساختار نمايشي اين نمايشنامه مبتكرانه است.عملا بر صحنه ماجرايي آشكار نمي گذرد بلكه هر آنچه مهم است بيرون از نمايش صورت مي گيرد و بر روي صحنه فقط درباره آن صحبت مي شود. حتي صحنه آخر خودكشي ترپلف نمايشنامه نويس جوان كه مي توانست اوج دراماتيكي باشد، خارج از صحنه اتفاق مي افتد و توسط دكتر دورن گزارش داده مي شود، آن هم با لحني كه آشكارا از اهميت واقعه مي كاهد.(مجله اي را ورق ميزند) به تيگورين: يكي دو ماه قبل، در اين مجله مقاله اي چاپ شده بود... نامه اي بود از امريكا و من در ضمن مي خواستم از شما بپرسم ... ( دست در كمر تريگورين مي اندازد و او را به قسمت جلوي صحنه هدايت مي كند) .... زيرا به اين موضوع علاقه فراوان دارم ... ( با صداي آهسته تر) ايرنيا نيكلايونا را به بهانه اي از اينجا بيرون ببريد . حقيقت اين است كه كنستانتين گاوريلويچ خود كشي كرده است....
در واقع، نمايش عاري از آن كشمكش سنتي ميان شخصيتهاست، تمامي كشمكشها در وهله اول دروني هستند. اين به آن معناست كه كشمكش نمايشي با استفاده از شيوه هاي جديد ايجاد مي شود، يعني نه با استفاده از تقابل، بلكه از طريق روابط متقابل ميان آنها. بنابراين اوج دراماتيكي نه در ماجراي نمايش و نه در گفتوگوها در كار نيست، به مهمترين واقعه ها بصورتي گذرا اشاره مي شود.
نمايشنامه بعدي چخوف ، دايي وانيا ، همان شيوه و تكنيك مرغ دريايي را باز هم دارد. در اينجا باز نمايشنامه نه قهرمان واحدي دارد و نه ماجراي پرتحرك و پرآب و تابي در جريان است. ماجراي بيروني از حداقل ضروري تجاوز نمي كند، و قهرمان مثبت يا منفي واقعي در نمايش وجود ندارد و باز شيوه چخوف بر اتفاق در بيرون صحنه است و ماجراهاي روي صحنه جنبه بي اهميتي دارد ولي در عوض حال و هواي كلي بر نمايش حاكم است كه نمي توان آنرا با كلام بيان كرد و شايد بهتر آن باشد كه اين حال و هوا را با نحوه تاثير موسيقي بر احساسات مقايسه كنيم. توصيف شخصيت، كيفيت، گفتوگوها و تركيب تغزلي پايان هر پرده همه و همه مستقيما از مفهوم تغزلي مرغ دريايي نشات مي گيرند.
توفيق مرغ دريايي و دايي وانيا بر صحنه تئاتر هنري مسكو چخوف را بر آن داشت تا دو نمايشنامه ي بعداش را (كه آخرين نمايشنامه هايش بودند) با توجه به اصول صحنه اي تئاتر استانسيلاويسكي بنويسد، يعني با توجه به رئاليسم روانشناختي حساس و عميق او و علاقه تعصب آميزش به ظرايف كاري صحنه اي و جلوه هاي صحنه اي. حاصل اين تلاش يكي از شاهكارهاي او یعنی  سه خواهر بود. باز در اينجا جهت حركت در هر پرده تغزلي است، ماجرای روي صحنه نشات گرفته از تحولات عاطفي پيش آمده در خارج از صحنه است و معمولا فقط در لحظات بحراني به تماشاگر نمايانده مي شود.
آنتون پاولویچ چخوفموضوع آخرين اثر و شاهكار آخر چخوف باغ آلبالو فروش اجباري و ناچاري يك ملك است. بازهم در اينجا آنچه برروي صحنه رخ مي دهد ماجراهايي فرعي است نشات گرفته از وقايعي است كه خارج از صحنه رخ داده اند و جزو نمايش نيستند. حاصل كار اثري تكه تكه متشكل از تصاوير ثابت است، كه همين باعث شده است چخوف به عنوان نويسنده نمايشنامه هاي بي ماجرا شهرت يابد. شخصيتها با ژستهاي كميك بيمعنا طراحي شده اند و بسياري از آنها آشكارا كاريكاتورند. باغ آلبالو پاياني كه توام با اوجگيري باشد، ندارد. ملك فروخته شده است، خريدار ملك رعيت سابق اوست و صاحبان ملك حالا بايد ملكشان را ترك كنند و بروند. بنابراين تمامي مواد و مصالح لازم براي اوجي تراژيك مهيا و فراهم است، اما چنين اوجي هرگز پيش نمي آيد. نحوه پرهيز از پيش آوردن اين اوج چنين اوجي هرگز پيش نمي آيد، نحوه پرهيز از پيش آوردن اين اوج چنين است كه اولا موقعیت خرد و غيرمهم نموده مي شود و ثانيا صاحبان ملك واكنشي آنچناني در قبال از دست رفتن ملك نشان نمي دهند و هركسي به دنبال اشتغالي تازه و نامناسب براي خود مي رود. به جاي گرهگشايي تراژيكي كه آماده اش شده ايم به يك پايان هيچ و پوچ مي رسيم : كلامي در كار نيست و فقط صداهايي مي آيد. كلمات پاياني نمايشنامه مربوط به هيچ شخصيتي نيست وتنها توضيح صحنه است : " صدايي از دور دست شنيده مي شود. انگار از آسمان است كه اين صدا مي آيد، صداي پاره شدن سيمي كه آهسته آهسته و غمناك فرو مي ميرد. آنگاه بارديگر سكوت حكمفرما مي شود و صدايي جز صداي تبري در دور دست در باغ شنيده نمي شود. "
هر چهار نمايشنامه آخري چخوف پاياني غير كلامي و سمبوليك دارند. در مرغ دريايي صداي گلوله خودكشي ترپلف از بيرون صحنه به گوش مي آيد و اين شايد بيش از بقيه به اوج درماتيك واقعي نزديك است.
دايي وانيا با اين صحنه پايان مي گيرد:" سونيا : .... (اشكريزان) تو هيچوقت تو زندگيت خوشي و خوشبختي نديدي، اما صبر كن، د ايي وانيا، يك كمي صبر كن .... آسوده مي شيم... (او را در آغوش مي گيرد) آسوده مي شيم! ( نگهبان به در مي زند. تلگين آرام گيتار مي نوازد. ماريا و اسيليونا در حاشيه دفترچه اش چيزي مي نويسد. مارينا جوراب مي بافد) آسوده مي شيم! "
و بلاخره سه خواهر نيز چنين پايان مي گيرد : " اولگا : (دستهايش را به گردن هر دو خواهر مي اندازد) گوش كنين، گوش كنين دسته موزيك چه آهنگ شادي مي زند، آنقدر شاد كه دلت مي خواد زندگي كني! خداي من، خداي من! دنيا مي گذره و ما هم هميشه از ين دنيا مي ريم. كسي اصلا مارو يادش نمي ياد. اصلا يادشون نمي آد كه ما چه شكلي بوديم، چه صدايي داشتيم و اصلا چند نفر بوديم. اما دردها و رنجهاي ما براي اونهايي كه بعد از ما ميان تبديل به شادي مي شه. يه روز مي شه كه دنيا پر از خوشي و راحتي مي شه و مردم با مهربوني ياد ما مي افتن وبا مهربوني هم از ما ياد مي كنن. خواهرهاي خوب من، زندگي ما هنوز تموم نشده، ما زندگي مي كنيم، آره زندگي مي كنيم. گوش كنين دسته موزيك چه آهنگ شادي مي زنه، آنقدر شاد كه يك دقيقه ديگر مي فهميم كه چرا زنده ايم و چرا اين همه درد و رنج كشيده يم ... آخ كه اگه مي فهميديم، آخ كه آگه مي فهميديم! "
حتي در كمديهاي پست چخوف نيز مثل خرس، خواستگاري در مضارتوتون، عروسي و... نكات قابل توجهي به چشم مي خورد. اينكه روابط بين انسانها زير ذره بين برده شده اند و اينكه انسانها عدم ارتباط دارند در عين نزديكي به هم و البته اين مسئله هم از حماقت افراد نشات مي گيرد .

چخوف و تولستوی

هنر چخوف و نويسندگان روسيه:
آغاز كار چخوف مصادف با پايان كار آخرين نسل نويسندگاني بود كه عصر عظمت ادبيات روسي را رقم زدند. مثل نسل تولستوي و داستايوفسكي و تورگينيف.
به اين ترتيب زندگي چخوف پلي است ميان پايان عصر زرين ادبيات روسي يعني عصر رمان نويسان بزرگ و آغاز عصر سيمين ادبيات روسيه كه متقارن با نهضت سمبوليستي روسيه بود. بديهي است كه نثر چخوف از سنت رئاليستي نشات مي گيرد و از نثر تغزلي نو و تا حدودي نثر خاص تورگينيف نيز تاثير پذيرفته است ولي وي در محدوده اين سنت نماند و جلوتر رفت و فرمهايي اساسا نو در ادبيات بوجود آورد كه از آن جمله مي توان داستانهاي كوتاه را نام برد، در ادبيات اروپاي غربي نزديكترين بستگي و نزديكي چخوف با موپاسان( نويسنده فرانسوي 1850-1893) است كه چخوف از او هنر ايجاز و پايان شگفت انگيز را فرا گرفت اما جنبه شاعرانه و نمادين داستانهاي چخوف از خود اوست.
بسياري از نويسندگان اواخر قرن 19 و اوايل قرن20 روسيه مثل ماكسيم گوركي را مي توان از دنباله روان چخوف به حساب آورد.
هنر چخوف را نمي توان در هيچ رده و گروهي قرار داد و اين هنر را به طور كامل در مكتب يا نهضتي سنتي نمي توان جاي داد، زيرا هنر او از جهات بسياري كه هنوز جاي تجزيه و تحليل دارد، انقلابي بود . مثلا يكي از مسائلی كه هنوز مورد بحث است ماهيت رابطه آثار چخوف با هنر امپرسيونيستي است.(امپرسيونيسم در واقع اساس ديدن را در دنيا دگرگون كرد ، به رغم تمام موانع و مشكلات طبيعي و غيرطبيعي، موفقيت مكتب امپرسيونيسم را علاوه بر ارزش ذاتي آن، در ارائه بينش اخلاقي دوره اش بايد دانست. آخرين نسل هنرمندان برگزيده و ممتاز در آستانه انقراض است. اقشار جديد جامعه به زودي صداقت و حقانيت بارزشان را و نيز عقيده را سخشان را با خواستها و حركت آزادي طلبيشان در هم مي آميزند. "ليونلو ونتوري". از هنرمندان پيشرو اين مكتب كه از هنر نقاشي آغاز شد ميتوان كلودمونه، ونگوگ، پل سزان، ادگار دگا، پير آگوست رنوار را نام برد.) تاكنون مدرك قابل توجهي به دست نيامده كه نشان دهد چخوف مستقيما با آثار نقاشان امپرسيونيستي غرب آشنا بوده است. علاوه بر اين مكتب هرگز به صورت مكتبي سازمان يافته در روسيه نفوذ نكرد، فقط دوست نقاش چخوف "ايساك لوتيان" در نقاشيها يش برخي از ويژگي هاي مكتب امپرسيونيستي را بروز داده است، اما هرگز در تكوين نظري اين مكتب نقشي نداشته است. البته برخي از ويژگي هاي نثر و نمايشنامه هاي چخوف نهضت امپرسيونيسم را در ذهن تداعي مي كنند. اما اين شباهتها بسيار پراكنده اند و مشكل ميتوان تشخيصشان داد. چنانكه در بعضي از آثار چخوف مثل داستان همسر فضاي ناتوراليستي كه در قصه ها و داستانهاي مربوط به روستائيان چخوف ديده مي شود وجود دارد ولي نمي توان گفت كه چخوف از مكتب ناتوراليستي ( بنيانگذارش اميل زولا است ) پيروي كرده است.
مكتب امپرسيونيستي در ادبيات و نقاشي كه در پايان قرن 19 بوجود آمده حس و حالي در فضا موج مي زد، كوششي براي رهيافتي تازه و بلا واسطه به رنگ و موقعيت ها و تصوير كردن زندگي روزمره پيش پا افتاده به جاي زندگي آرماني يا زندگي نمايشي اندوهبار هم در هنرهاي تجسمي و هم در هنرهاي كلامي .
در ميان دانشجويان وطني چخوف اين عقيده روز به روز رواج بيشتري مي يابد كه چخوف را بايد هنرمندي خاص شناخت. چخوف هنر نويسندگي را زير و زبر كرد. انقلاب ادبي كه او پديد آورد تاثير قدرتمندي بر شعور زيباشناسي و ايدئولوژيك جامعه روسيه پيش از انقلاب بر جا گذارد. در عين حال اهميت كار بدعتگذارانه چخوف مدتها پيش از مرزهاي عصري كه در آن متولد شده است فراتر رفت و به نظام ارزشهاي زيباشناسي بشر بدل شد.
هنر چخوف را هنر رواني خوانده اند، اما به اين معنا با كار تولستوي و داستايوفسكي و مارسل پروست فرق فاحشي دارد. در القاي تنهايي و جدايي غلبه ناپذير موجودات انساني و عدم امكان تفاهم ايشان با يكديگر هيچ نويسنده اي به پاي او نمي رسد- و اين هسته فكري تقريبا تمام داستانهاي او است، اما علي رغم اين حقيقت آفريدگان او فاقد شخصيت فردي هستند: شخصيت در قلمرو داستانهاي چخوف حضور ندارد. شخصيتهاي او همه (در محدوده وضع طبقاتي خود و صرفنظر از تكيه كلامهايي كه گاه پيدا مي كنند) به زبان واحدي سخن مي گويند، كه خاص خود نويسنده است. اينها را نميتوان مانند شخصيتهاي تولستوي و داستايوفسكي از لحن و آهنگ صدايشان شناخت، همه به هم شبيه اند، و همه از مصالح واحدي كه مواد و مصالح عام و مشترك انساني باشد برش يافته اند ودر اين مقام و به اين معني چخوف دموكرات تر و اونانيميست   تر از هر نويسنده ديگري است.چون البته مشابهت مردان و زناني كه مي آفريندشان ضعيف نيست بلكه بيان كننده درك و دريافت اساسي او از زندگي است ، كه آن را به صورت ماده هماهنگي مي بيند كه برشهاي مختلف يافته و هستيهاي جداگانه اي فراهم آورده است.
چخوف مصالح را با دقت و آگاهي تمام انتخاب مي كندو در تقسيم و تخصيص آن نيز همين دقت و آگاهي را به كار مي برد. اما اين شيوه در مقام يك بينش يا فلسفه سخت منفعل و نا مقاوم است: زيرا تسليم به عناصر ذره بيني و ميكروبهاي مخرب روح است، و اين ادعا كه بر اساس تاثير مجموعه آثارش عنوان مي شود كه چخوف سخت مجذوب نارسايي و ضعف بوده از همين است . علت امر اين است كه چخوف در ابراز همدردي با اشخاص داستانهاي خود چاره اي ندارد جز اينكه جريان تسليم ايشان را به ميكروبهاي روح خود خود به تفصيل نشان دهد.
آدم قوي و سخت عزمي كه در اين مبارزه از پا در نمي آيد و يا اينكه خود چنين جرياني را احساس و ادراك نمي كند هميشه مورد بي لطفي است، و به قيافه تبهكاران ارائه مي شود، يعني اگر تبهكاراني را اصولا به عالم داستانهاي چخوف راه باشد. در اين عالم چنين كسي صرفا آدم كودن بي احساس و كله پوك و پوست كلفتي است كه اين نيشهايي را كه تنها چيزهاي مهم زندگي هستند حس نمي كنند.

چخوف و عرصه فيلم سازي :
در دسامبر 1898 گوركي پيرامون نمايشنامه دايي وانيا براي چخوف نوشت:" ديدن نمايشنامه شما مرا وا داشت به آن زندگي كه در پاي بتي قرباني شده و به مداخله چون و چراي زيبايي در زندگي هراسبار آدمها و بسي چيزهاي اساسي و همه ديگر فكر كنم. نمايشنامه هاي ديگر بيننده را از حقايق روزمره به تفكر فلسفي هدايت نمي كند، اما نمايشنامه هاي شما چرا."
اين گفته ويژگي دروني كارهاي چخوف و راز تاثيرشان و نيز دليل توجه فيلمسازان روسي را در چند دهه اخير به كارهاي چخوف نشان مي دهد.
از كارهايي كه از چخوف به صورت فيلم ساخته شده اند مي توان بر شمرد :
"فيلم ملخ" توسط سامسون سامونف و با بازي سرگي باندار چوك، " فيلم بانو با سگ ملوس" توسط ايوسيف خايفيتس، " فيلم استپ " توسط سرگي باندارچوك و دو فيلم اثر ميخائيل شواتيزر از داستانهاي اوليه چخوف با عنوانهاي "چرخ و فلك و لوده ها " فيلمي بر اساس نمايشنامه  در مضار توتون " فيلم دايي وانيا " ساخته آندري ميخالكف كنچالفسكي " فيلم قطعه اي ناتمام براي نوازنده پيانو" اثر نيكيتا ميخالكف كه براساس نمايشنامه بي نام چخوف ساخته شد.


منابع و مآخذ  :

۱- ترجمه سروژ ، استپانیان  - مجموعه آثار چخوف ـ دوره 8 جلدی ـ انتشارات توس تهران
چاپ اول مجلد 1و2و3 داستانها 1370 ـ ومجلد 4و5 نمایشنامه ها 1374.
۲- ـولادیمیر ، یرملوف - نگرشی بر آثار چخوف ـ ترجمه حسین اسد پیرانفر ـ انتشارات یاشار تهران چاپ دوم 2537 شاهنشاهی
۳- گرد آورنده هرمز ، ریاحی - چخوف ـ چخوف نازنین ـ انتشارات قطره ـ تهران چاپ اول 1370
۴- د.س.میرسکی - تاریخ ادبیات روسیه ـ ترجمه ابراهیم یونسی ـ انتشارات امیر کبیر جلد دوم چاپ اول ـ 2535 شاهنشاهی
۵- توماس جی  .ونیرـ آنتوان چخوف ـ خشایار دیهیمی ـ انتشارات کهکشان ـ تهران ـ چاپ اول ـ زمستان 1374
۶- ترجمه م.سجودی ـ ع.امینی - از پوشکین تا شولوخف ـ مجموعه مقالات ـ انتشارات ستاره تهران ـ چاپ اول 2536 شاهنشاهی
۷- نوشته بانو بدری ، صفوی-25 روبل ـ سازمان علمی و هنری مرجان ـ طهران فروردین 1331
مارس 1952.
۸- تروایا ، هانری - چخوف -   بهبهانی- علی ، سازمان علمی،فرهنگی، تهران  چاپ اول 1374 
۹ - به کوشش حمید ، احیاء -  دفترهای تئاتر( دفتر چهارم )  - انتشارات نیلا – تهران – چاپ اول - 1384


مطالب مشابه :


كوتاه درباره نمايشنامه «ژاك و اربابش»

كوتاه درباره نمايشنامه «ژاك و اربابش» طنز، عشق، تقدير نمايشنامه «ژاك و اربابش» را منتقدان




درباره نمايشنامه غول زنگي قلعه سنگباران اثر جمشيد خانيان

آسمانه - درباره نمايشنامه غول زنگي قلعه سنگباران اثر جمشيد خانيان - نوِشته هاى تئاترى و هنری




نگاهی گذرا به زندگی و آثار آنتون چخوف : (قسمت آخر)

نمايشنامه هاي چخوف : با داستانهاي طنز اوليه اش دارند داستانهاي كوتاه را نام برد، در




نمايشنامه‌هاي ايراني در راديو بي بي‌ سي؛ محمد يعقوبي، اميررضا كوهستاني و چهار نويسنده ديگر

شش نمايشنامه‌ي كوتاه راديويي از شش نمايشنامه‌نويس ايراني جمعه‌ها از نمایش نامه های طنز;




نمايشنامه هاي مدرن ايراني

هنرهای نمایشی - نمايشنامه هاي مدرن ايراني - هرچه شما ازنمایش،فیلم و می خواهید.




چخوف به لهجه گیلکی

به صورت درام در آوردن يك رمان يا داستان كوتاه. نمايشنامه «خواستگاري» چخوف در واقع كاملاً




«حميد امجد» نمايش‌نامه‌ كوبايي ترجمه كرد

«حميد امجد» نمايشنامه «دانوب تا كنون ترجمه نمايشنامه كوتاه «حرف، حرف طنز; نمایش نامه




نمايشنامه‌نويسان برتر تئاتر مقاومت معرفي مي‌شوند

وب سایت نمایش نامه - نمايشنامه‌نويسان برتر تئاتر مقاومت معرفي مي‌شوند -




برچسب :