همراه با حافظ (5)

شرحي بر غزل 227 حافظ

گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود

                                           تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود

رندي آموز و كرم كن كه نه چندان هنر است

                                           حيواني كه ننوشد مي و انسان نشود

گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض

                                            ور نه هر سنگ و گلي لؤلؤ مرجان نشود

اسم اعظم بكند كار خود اي دل خوش باش

                                           كه به تلبيس و حيل ديو مسلمان نشود

عشق مي ورزم و اميد كه اين فنّ شريف 

                                          چون هنر هاي دگر موجب حرمان نشود

دوش مي گفت كه فردا بدهم كام دلت

                                            سببي ساز خدايا كه پشيمان نشود

حُسن خلقي ز خدا مي طلبم خوي ترا

                                            تا دگر خاطر ما از تو پريشان نشود

ذره را تا نبود همت عالی حافظ    

                                          طالب چشمه ی خورشید درخشان نشود

 

شرح :

ـ‌ گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود     

                                   تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود

( اگر چه قبول این سخن بر واعظ شهر چندان کار آسانی نیست ولی هرچه هست حقیقت است که تا ریا کاری و چرب زبانی و تملق گویی داشته باشد مسلمان واقعی نمی تواند باشد . )

اصلاً ریا کاری و مسلمانی دو شیئ نا متجانس و متضاد هستند و با هم جمع نمی شوند . گویی آب و آتش را با هم جمع می کنی یا آب آتش را خاموش می کند و یا آتش آب را بخار کرده و از میان بر می دارد . اگر از استثناعات بگذریم  در تجمیع زهد و ریا در جهان فعلی تقدم با ریا است که توأم است با چاپلوسی و تملق گویی بوده که خوشایند همه است در صورتیکه در زهد امر به معروف و نهی از منکر است که خوشایند همه نمی تواند باشد .

از طرف اداره ی آموزش و پرورش برای کنترل و نظارت و راهنمایی بر امور دفتری مدارس مأمور شدم . به مدرسه ی رفتم که مدیر آن  در مجالس رسمی و غیر رسمی دولتی و شخصی قاری قرآن با محاسنی آنکادر شده بود . در تنظیم دفاتر اشکالاتی جزئی داشت . راهنمایی هایی در حد توان بعمل آمده و در گزارش نیز منظور نگردید در پایان گزارش آوردیم : از خداوند توفیق الهی را خواستاریم . مدیر مدرسه  با کمال بی شرمی گفت : من توفیق الهی را می خواهم چکار ! بنویس از اداره تقدیرنامه ای به من بدهند . نمی دانم شما به این آقا چه می گویید ولی من از آن تاریخ به بعد از هر چی قاری قرآن و ریش آنکادر شده است نفرتم می آید .

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

                                           حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز و برو

به دبیرستان دخترانه ی شبانه روزی رفتم . نشریه داخلی داشتند چند شماره اش را ورقی زدم . بعد از مدیر مدرسه سوال کردم : مگر شما دبیر پرورشی و  بینش اسلامی ندارید ؟ گفت : چرا همان دبیر ورزش است . گفتم : شما دبیر بینش اسلامی خود را عوض کنید . پرسید : چرا ؟ گفتم چون در یاد داشت های دانش آموزان نگاه می کردم که در بخش مصاحبه با دبیران متوجه شدم که دانش آموزان او را بعنوان دبیر ورزش می شناسند و اصلاً نامی از بینش اسلامی نبرده اند . و به خاطر ویژگی خاص مدرسه  با مسئولین اداره نیز مطرح کردم . سال دیگر که مدیر همان دبیرستان به شهرستان دیگر منتقل شد دیدم همان دبیر بینش اسلامی را بعنوان مدیر همان مرکز انتخاب کرده اند . از مسئولین اداره علت انتخاب را بصورت غیر رسمی پرسیدم گفتند : او فرمانبر مطیع اداره است و لا غیر و ده ها مورد دیگر . .... .

هنگامي كه فرخي يزدي از سوي مردم يزد به نمايندگي مجلس انتخاب شد ، به دليل آن كه به نمايندگان مخالف دولت پيوست و به اصطلاح عضو گروه اقليت گرديد ، اكثريت نمايندگان كه طرفدار شاه بودند در اغلب جلسات مجلس به طور واضح و آشكار به فرخي دشنام مي دادند و او را دشمن وطن و آزادي خطاب مي كردند و كار اين توهين ها به جايي رسيد كه روزي عده اي از نمايندگان اكثريت ، بر سر وي ريختند و طوري كتكش زدند كه خون از دهان و دماغش سرازير شد 0 فرخي كه اصولا" مردي حق گوي و ضمنا" خونسرد بود بعد از آن كه كتك كاري تمام شد رو به همكارانش كرد و گفت : خودمانيم وقتي در پايتخت و در مجلس يك نماينده را اين طور كتك مي زنند در بيرون چه خبر است [1]0

هرچه بگندد نمکش می زنند   

                                    وای به روزی که بگندد نمک

حال که وضع آموزش و پرورش چنین باشد معلوم است که در بیرون چه خبر است .

ـ رندي آموز و كرم كن كه نه چندان هنر است

                                            حيواني كه ننوشد مي و انسان نشود

( آزادگی بیاموز و بخشش و بزرگواری بکن كه هنر چنداني نيست و حيواني كه مي ننوشد انسان نمي شود .)

از شیطان است : من مؤمن بخیل را خوش دارم و کافر بخشنده را نا خوش چون بخالت مؤمن برای دوری او از صراط مستقیم کافی است و نیازی به من نیست  در صورتیکه خداوند ممکن است کافر بخشنده را به خاطر بخشنده گی اش ببخشد . البته آزادگي و جوانمردي و بخشش هر چند مقدمه ي كمال شمرده مي شود ولي كار و هنر چندان مهمي در مقابل انسان شدن نيست  . رسول اكرم براي كسانيكه از غزوه پيروز مندانه بر مي گشتند فرمودند : » حالا از جهاد اصغر آمديد و جهاد اكبر هنوز باقي است پرسيدند جهاد اكبر كدام است ؟ فرمودند مبارزه با نفس و خود . در جايي ديده نشده كه غير از جهاد با نفس عملي را جهاد اكبر گويند .

چه قرآن کریم در آیه ی  179  سوره ی اعراف  می فرماید : دل دارند درك نمي‌كنند ، چشم دارند نمي بينند ، گوش دارند نمي شنوند ، آنان همانند چهار پايانند بلكه گمراهترند ، آنان به خواب غفلت رفتگانند .

انسان در ابتداء کار و زندگی از نظر نیاز های بیولوژیکی چون حیوانات است ولی بر اثر گذشت زمان و تزکیه است که او را از قالب حیوانیت جدا و بسوی ملکوتی شدن هدایت می شود . بنابرین هرکس توانست در راه تزکیه قدم گذارد و از ریا و دروغ فاصله گیرد در مسیر یک رنگی تزکیه نفس قرار گیرد می تواند بگوید که انسان هستم . در غیر این صورت همان حیوان است در شکل و شمایل انسان .[2]

اینجا منظور از " می " انتخاب راه یک رنگی است . اشخاص با توجه با گرایش های مادی و معنوی درونی گونه های بیشمار مختلفی دارند ولی در برخورد با دیگران  با توجه به موقعیت های مکانی و زمانی و مصلحتی رفتاری غیر از درون خود از خود بروز می دهد  .

 به اتفاق چند همکلاسی دانشگاهی شبی در مسافرخانه ای بیتوته کرده بودیم . در بین ما یکی از افراد ذینفوذ گزینشی آموزش و پرورش بود که همه می شناختند و معلمی هم بود که به هیچ صراط مستقیم دینی راه نبود و من در تحقیقات تأثیر وراثتی بر اخلاق و رفتار فرد که بطور غیر مستقیم در خانواده ی او داشتم آن را در یافته بودم . نزدیکی های ماه رمضان بود .  در آن شب آن معلم بدور از گرایش های دینی اشکالات اعتقادی و دینی بر آن همکلاسی ذینفوذ در گزینش می گرفت . یواشکی آن فرد ذینفوذ به من گفت گه این همکار ما خیلی آدم با ایمان و دینداری است . من گفتم : شاهنامه آخرش خوش است ، برعکس اصلاً نه تنها خودش بلکه خانوادگی اهل دین و دینداری نیستند . به خاطر اینکه تو موی دماغش نشوی این سوالات را مطرح می کند . این هم منزل شدن ما به جهت موقعیت زمانی و کلاسی چند صباحی ادامه یافت . وقتی این همکار ما متوجه شد که از طرف آن فرد ذینفوذ در گزینش هیچ تهدیدی متوجه او نخواهد شد همه چیز را عملاً کنار گذاشت و به گفتن لهف پرداخت . آن زمان بود که دوست گزینشی ما گفت : از کجا می دانستی ؟

دروغ سنجهای اروپایی هم کار هایی است روانی تا عملی . در بین تعدادی از سوالات چند سوالی را که تقریباً جواب واحدی دارند ولی می توان مصلحتی نیز به آنها پاسخ داد گنجانده اند که در صورت مصلحتی دادن عدم صداقت فرد در پاسخگویی را نشان می دهد در صورتیکه فرد شگرد آن را بداند و فقط آن سوالات را پاسخ درست دهد او را راستگو بیان می کنند . 

ولی "می" تنها چیزی است که تأثیر مستقیم فوری بر عقل و مغز داشته  و در نتیجه تجزیه و تحلیل سوالات و رویداد ها از بین می برد و آنچه که در نهاد آدمی است بروز می دهد . روی همین اصل است که در نهاد های اطلاعاتی کشور های مختلف مأمورانی را که دسترسی به اطلاعات محرمانه دارند از خوردن مشروبات الکلی منع می کنند و برعکس برای گرفتن اطلاعات از افراد سعی می کنند آنها را به هر ترتیب و ترفندی  مست کرده  و اطلاعات لازم را از آنها بگیرند .

بنابرین در تشابه دروغ سنج های قرون معاصر اروپایی در عرفان حافظی "می" نماد و آینه درون نمای آدمی قلمداد می شود . حافظ در این شعر خود می گوید تا زمانیکه آدمی  وجود حیوانی خود را  یک رنگ  چون زمان خوردن"می" نکند و ریا و مصلحتی عمل نماید به صفات والای انسانی دست نخواهد یافت .

البته از سيد علي قاضي نظري در مورد قرائت قرآن آمده [3]  . به شما باد به قرائت قرآن در شب با صدای زیبا و غم انگیز ، پس آن شراب مؤمنان است . و با توجه به آیه ی 121 سوره ی بقره كه مي فرمايد : آنهائیکه بر آنها کتاب فرستادیم و آنها حق کتاب را خوانده و حق خواندن آن را در عمل بجای آوردند به حقیقت اهل ایمانند و آنها که به کتاب خدا کافر شدند و حق آن را بجای نیاوردند از زیانکاران عالمند . پس بنابرين كسيكه حق قرآن را بجاي آورد در حقيقت مومني است كه درون و بيرون آن يكي است و بقول مرحوم مدرس : « سياست ما عين ديانت ماست »وچون بوسيله ي قرآن خواندن و عمل به آن درون و بيرون آدمي يكي شود مي توان همان نظر سيد علي قاضي را آورد كه : « قرآن شراب مومنان است »

گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض

                                ور نه هر سنگ و گلي لؤلؤ مرجان نشود

( منتها برای دست یافتن به مقام والای انسانی ذات و سرشت  بی آلایش لازم است . و گرنه هر سنگ و گِل لؤلؤ و مرجان نخواهد شد .)

 البته زمانی پیش می آید که سرشت و ذات خوب است ولی در محیط نا مناسب افتاده که با تغییر محیط به اصل خود بر می گردد چون دانه ی مناسب و مرغوب در محیط نامناسب و شوره زار که اگر محیطش عوض شود ذات خود را بروز می دهد و بر عکس دانه ی نا مناسب در محیط مناسب . بدلیل نامناسب بودن ذات ، هیچ کس انتظار معجزه از ذات نامناسب را ندارد ولی هر قدر ولو کم به جهت تأثیر محیط بر فرد تغییر در مسیر صراط مستقیم صورت گیرد بهتر از آن است که اصلاً صورت نگیرد . بقول ابو ریحان بیرونی بدانم بمیرم بهتر است تا ندانم بمیرم  . و بقول عارف معاصر آیت الله بهجت شاید روزی به آن نخود احتیاج پیدا کردیم .

عمرو عاص ، شرع قاضی ، ابو هریره ، و ... حقانیت آل محمد را می دانستند ولی چون ضمیره ی پاک نداشتند آگاهانه آن می کردند که می کردند . عمروعاص چون حکومت مصر را از معاویه خواست ، معاویه گفت : فکر نمی کنی که لقمه ای بزرگتر از دهنت را می خواهی ؟ عمروعاص گفت : در مقابل دینم که فروختم چیزی نیست . پس معاویه حکومت مصر را به او داد . (چند نفر برای عمروعاص ادعای پدری می کردند که در تاریخ آمده) شرع قاضی ابتدا  موقع در خواست فتوی برای قتل امام حسین (ع) با قلمدان زد و سر خود را شکست و گفت : من و فتوای قتل اولاد پیامبر ، هرگز ! ولی روز بعد در منبر گفت : هر چه فکر کردم چاره ای جز کشتن حسین بن علی نیست . ابو هریره می گفت : نماز پشت سر علی صحیح است و نان بر سر سفره ی معاویه خوشمزه . ...   

بر عکس زمانیکه بابا رستم ضمیره ی پاک محمد صادق تخته فولادی را می بیند در بین دوستان ناباب او را خواسته و تربیتش می کند .

سید علی قاضی افراد با ضمیره پاک را یک یک جمع و به تربیتشان می پرداخت حتی شخص منحرف اجتماعی چون قاسم جبیب بر را .

سعدی گوید :

چون بود اصل گوهری قابل   

                            تربیت را در او اثر باشد

ورنه هیچ صیقل نتوان کرد                           

                               آهنی را که بد گوهر باشد

ـ اسم اعظم بكند كار خود اي دل خوش باش

                                          كه به تلبيس و حيل ديو مسلمان نشود

(دل خود را خوش دار كه اسم اعظم اثر خود را نشان خواهد داد و با حيله و نيرنگ مسلماني حاصل نمي شود . )

کسی که مسلمان حقیقی باشد اعظم است و اسم اعظم را اعظمی می باید تا کار گر شود بنابرین اگر اعظم شوی اسم عظمت کار گر شده و خود نمایی خواهد کرد بنابرین نگران مباش زیرا با تزویر و ریاء و حیله و حقه مسلمانی نمی شود تا اعظمی باشد و اسم اعظمی .

آصف بن برخیا با اسم اعظم در یک چشم بر هم زدن تخت بلقیس را خدمت سلیمان آورد  در صو رتیکه مسیلمه کذّاب داعی پیامبری خواست معجزه ای نشان دهد از چاه کم آب خواست تا پر آب شود ، کمتر آبی هم که در چاه بود خشک شد .

بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم

                                   ملک آنِ توست و خاتم ،  فرمای هرچه خواهی

ـ عشق مي ورزم و اميد كه اين فنّ شريف

                                  چون هنر هاي دگر موجب حرمان نشود

( حالا به عشق ورزی مشغولم و امید دارم که این عشق ورزی من هم چون سایر هنرها بی بهره نشود . )

هر هنری دامنه ای دارد و اوجی و فرودی . چون شروع شود ابتدا حالت صعودی می گیرد و وقتی به اوج شکوفایی خود رسید فرود آغاز می شود تا به پایین ترین نقطه ی خود برستد . البته این صعود و اوج و فرود تقریباً در تمامي قریب به اتفاق  امور اعم  از سیاست ، قدرت ، تجارت ، ریاست ، حکومت وحتی داستان گویی و  ... صادق است . وانگهی : عشق ورزی حقیقی یعنی محو شدن عاشق در معشوق . کفتر بازی را در نظر بگیرید وقتی کفتر رها را به پرواز در می آورد خود محو در پرواز کفتر هاشده  و با آنها تا اوج آسمان پرواز می کند . چرخی می زند ، معلقی زده و دوباره چرخی می زند ار تفاع کم کرده و دوباره اوج می گیرد و ..... کفتر باز چنان محو در پرواز است که ویژگی های جسم انسانی خود را از یاد می برد که او انسان است و پرنده نیست . یاد دارم سر کوچه ی ما کفتر بازی بود در پشت بام طبقه ی دوم بساط کفتر هایش را چیده بود . در حیاط همسایگی آنها زنان محله جمع شده و برای آش نذری اربعین حسینی سبزی پاک می کردند . کفتر باز جهت پراندن کفتر ها پشت بام می رود . یکی از خانم ها متوجه او شده و به سایرین می گوید که مرد نامحرمی در پشت بام است . مواظب حجاب خود باشید . صاحبخانه می گوید : نگران نباشید او چنان محو پرواز است که زمین را نمی بیند . درست در همین هنگام او از پشت بان طبقه ی دوم  زمین می افتد . از شانس او مقداری علوفه ی دام کنار دیوار جمع کرده بودند روي آنها افتاده و طوری نمی شود و چون در حیاط همسایه زنان زیادی را می بیند فوری بلند شده و از در فرار را بر قرار ترجیح می دهد .

معمولاً منحني نرمالي است كه بيشتر  در روانشناسي و بهره ي هوشي و در داستان گويي از آن  منحني استفاده مي كنند كه شروع است و صعود و اوج و نزول و پايان . و اين اصل در بيشتر علوم است . در جامعه شناسي انقلابي شروع مي شود و در اوج خود به پيروزي مي رسد و پس از آن انقلابيون از غليان افتاده و انقلابشان سير نزولي پيموده و زمينه را براي انقلاب بعدي آماده مي كند . و ...

حافظ که خود را محو در عشق ورزی به خدا می بیند می گوید : امید دارم که این عشق ورزی من هم مانند سایر هنر ها در اوج ، فرودی نداشته باشد که نتیجه ی نهایی آن بیحاصلی و یا کم حاصلی گردد .

در جایی دیگر حافظ افرادی را که در راه کسب معرفت تلاش می کنند در ارتباط با جهان مادی و مادیگرایانه می ستاید و گوید :

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد   

                                     تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس

و یا در جای دیگر :

آسمان کشتی ارباب هنر می شکند  

                                      تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم

البته چرا فلک زمام امور را به مردم نادان می دهد بحثی دیگری است . فقط به در این مورد به حکایتی کوتاه بسنده می کنیم که : روزی یکی از سلاطین نذری داشت بنابرین مبلغی را به وزیرش داد تا در بین زاهدان توضیع کند . پس از سه روز وزیر با پول ها خدمت شاه برگشت و گفت : کسی را پیدا نکردم که پول ها را بدهم . شاه گفت : شنیده ام که بیش از سیصد زاهد در این شهر هست . چطور شما کسی را پیدا نکرده ای که پول ها را بدهی ؟ وزیر گفت : آنکه زاهد است ، پول قبول نمی کند و آنکه قبول می کند زاهد نیست .

ـ دوش مي گفت كه فردا بدهم كام دلت

                                       سببي ساز خدايا كه پشيمان نشود

( دیشب می گفت که فردا مرادت را می دهم . خدایا وسیله ای بساز که از وعده ی خود پشیمان شده و به آن عمل کند .)

در حفظ پیوستگی مفهومی کل ابیات غزل بنظر می رسد : در مناجات شبانه و یا رویای صادقانه خوش آیند برایش الهام می شود که فردا به آرزو می رسی ولی این رویاها خود نیازمند تعبیر و تفسیر الهامی دارد . حضرت یوسف (ع) در تفسیر دو خواب نسبتاً مشابه زندانیان به یکی می گوید از زندان آزاد می شوی و به دیگری می گوید : دارت می زنند و یا ابن سیرین برای دونفری که در خواب دیده بودند : اذان می گویند ، به یکی می گوید : آماده باش که به زیارت خانه ی خدا مشرف خواهی شد و به دیگری گوید : برو از اعمال و رفتار خود توبه کن و یا آیت الله محسنی ملایری در تفسیر یک آیه برای دو نفر به یکی می گوید برو کاری را که در نظرت داری انجام ده و فرصت را از دست مده که زیان می بینی و به دیگری می گوید : اگر کاری را که تصمیم بر انجام آن داری اگر انجام دهی در چاهی خواهی افتاد که خلاص شدن از آن برایت مشکل است و شاید هم جان خود را در آن راه از دست بدهی .

شاید نظر حافظ بر این باشد که خدایا وسیله طوری بساز که الهام شبانه عکس عمل نکند .

ـ حُسن خلقي ز خدا مي طلبم خوي ترا

                                        تا دگر خاطر ما از تو پريشان نشود

( از خدا حسن خلق تو را می خواهم تا آسوده خاطر از این بابت شود . )

انسان عاقل وقتي مي خواهد كاري را انجام دهد ابتدا جوانب آن را در نظر مي گيرد مشكلات و موانع احتمالي را ! اگر اطمينان كامل در حل مشكلات و برداشتن موانع داشت آن را انجام مي دهد و گرنه به اصطلاح به كندوي زنبوران زرد چوب فرو نمي كند و خود را به درد سر نمي اندازد و بنا به ضرب المثل معروف : سري كه درد نمي كند دستمال نمي بندد .

وقتي كشوري مي خواهد كه كشور ديگر را مورد تجاوز قرار دهد ابتدا همه ي جوانب كار را چه از نظر مسائل داخلي كشور خود و چه مسائل داخلي كشور متقابل و چه حاميان احتمالي آن كشور همه را بررسي كرده و پس از حصول اطمينان  به موفقيت كارش را انجام مي دهد .

حافظ در اين بيت از خدا مي خواهد تا اطمينان حاصل كند از جاده ي اصلي و صراط مستقيم منحرف نخواهد شد .

ـ ذره را تا نبود همت عالی حافظ 

                                طالب چشمه ی خورشید درخشان نشود

( وقتی زرّه همت عالی نداشته باشد خواستار رسیدن به چشمه ی درخشان خورشید نخواهد شد . )

يكي از علماي اعلام از پسرش پرسيد : مي خواهي در آينده به چه مقامي برسي ؟ گفت : مي خواهم از نظر علمي به مقام تو برسم . پدر گفت : يقين دان كه به هيچ مقامي نمي رسي . پرسيد : چرا ؟ گفت : من مي خواستم به مقام امام جعفر صادق (ع) برسم كه اين شدم وحالا كه تو نهايت آرزويت اين است كه به مقام من برسي يقين دان كه به هيچ مقامي نمي رسي .

همت بلند دار كه مردان روزگار     

                                     از همت بلند به جايي رسيده اند

براي رسيدن با مقام بالا همت هاي بزرگي مي خواهد . سيد علي قاضي اين اعجوبه ي قرن در نهايت رياضت و عبوديت و تهجد شبانه چهل سال نيازي را از خدا خواسته و دلسرد نشده بود خود در مورد آن گويد : باید در عبودیت استقامت ورزید ، یعنی صبور شد ؛ اگر خواستند بکشندش ، بگوید من از خدا دست بر نمی دارم ؛ اگر نان و آبش را قطع کردند ، استقامت کند ، و حتی اگر دنیا جمع شود و بگویند بیا صرفنظر کن بگوید صرفنظر نمی کنم .

 آیت الله قاضی به این زودی ها خسته نمی شود. تهمت بي ديني به او مي زنند . كساني را كه با او رفت و آمد داستند از اجتماعات طرد مي كنند .  و می گوید: « هر چه بادا باد، در بحر جنون پا می زنم، امشب کشفی نصیبم شد شد ، نشد نشد، امشب خوابی دیدم دیدم، ندیدم ندیدم، من کشف نمی خواهم تمام این مدت چهل سال آن هم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند، نه! من معرفت خودش را می خواهم، من خودش را می خواهم. » اسم اعظم را استقامت بر وحدانیت خدای جل و علا می داند و می گوید: « اگر شخص در طلب، استقامت پیدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پیدا می کند و آن وقت لایق اسرار ربوبی می گردد. » و خود چون استقامت دارد، سرانجام صدای فرشتگان را می شنود که: « ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون: آنان که گفتند پروردگار ما الله است و بر این ایمان پایدار ماندند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند که دیگر هیچ ترسی و حزن و اندوهی نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که وعده دادند بشارت باد. سوره فصلت آیه 30 »

بر اثر چنين همت والايي بوده به مقامي رسيده بوده كه مي گفت : وقتي امام زمان (ع) ظهور كند پشت به كعبه ايستاده و در گوش ياران خود چيزي مي گويد كه آنها در اطراف و اكناف عالم پخش ده و دو باره گرد آن حضرت در مي آيند . من مي دانم كه امام زمان (ع) در گوش آنها چه مي گويد . چنين سخني را در طول تاريخ فقط حضرت امام جعفر صادق (ع) زده بود    و آیت الله بهجت می فرمودند: « شب قبل از وفات آقای قاضی ، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می برند که رویش نوشته شده بود « توفی ولیّ الله » فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است. »

برای مطالعه در باره مطالب زیر به آرشیو بسوی کمال مراجعه کنید :

سال

ماه

موضوع

سال

موضوع

1389

فروردین

در حریم عشق

1390

 

1390

فروردین

بهار

اردی بهشت

شب خیزان ( 1-2-3)

اردی بهشت

روز معلم

خرداد

زیبایی

خرداد

قرآن در حمد است و حمد در نماز

تير

دوست – انسان و باغ وحش وجود او

تير

همراه با حافظ 2

مرداد

شرحي بر غزل حافظ –  نان و كسب حلال

مرداد

توكل  - در حاشيه  شب قدر

شهريور

عرفان چيست و عارف كيست ؟

شهريور

روح از نگاهي ديگر

مهر

زهد و رياء

مهر

 در حاشیه ی سوره ی نصر

آبان

دردلي با دانش آموزان

آبان

 همراه با حافظ (3)

آذر

انفاق

آذر

 مکافات عمل

دي

 حجاب

دي

 شرح غزل 487 حافظ

بهمن

شرحي بر غزل 185 حافظ

بهمن

 نعمت و شكر

اسفند

بنده يا آزاد

اسفند

 شرح غزل 227 حافظ (5)

 



[1]  -  اطلاعات هفتگي شماره 2383

[2]  - در مبحث :" انسان و باغ وحش وجود او " بدان پرداخته شد

[3]  - اسوه عارفان


مطالب مشابه :


"انفاق و صدقه"

بسوی کمال - "انفاق و صدقه" - ( یادداشتهای اخلاقی ، اجتماعی ، تربیتی و شرحي بر غزل حافظ




حافظ و ریا

بسوی کمال - حافظ و ریا - ( یادداشتهای اخلاقی ، اجتماعی ، تربیتی و یک معلّم )




اهمیت إنفاق و صدقه در اسلام

مرکز نیکوکاری میلاجرد - اهمیت إنفاق و صدقه در اسلام - مسجد امیر المومنین(ع)شهر میلاجرد - مرکز




احسان و انفاق از منظر آیات و روایات

مرکز نیکوکاری میلاجرد - احسان و انفاق از منظر آیات و روایات - مسجد امیر المومنین(ع)شهر




احکام نفقه

پس زنان‏شايسته، فرمانبردارند ودر غيبت مردان حافظ حقوق از اين رو شايسته است در انفاق




فوائد انفاق و صدقه

درد دل جوونا با امیرالمومنین مسافرمنتظر - فوائد انفاق و صدقه - بیا تو دست خالی برنمیگردی




همراه با حافظ (5)

حافظ که خود را محو در عشق ورزی به خدا می بیند می گوید : همراه با حافظ (3) آذر . انفاق . آذر




نقد حافظ نامه

حافظ (با ايهام و بخشش كن و با اين كار دل آن‌ها را به دست بياور چون اگر از ثروت خود انفاق




برچسب :