متن برنامه معرفت - اندیشه های مولانا

بشنو این نی چون حکایت می‌کند
  از جدایی‌ها شکایت می‌کند

 

بشنو این نی چون حکایت می‌کند، تصحیح و اصل، نسخه اصلی در قونیه:

                       بشنو از نی چون شکایت می‌کند             از جدایی‌ها حکایت می‌کند

مولوی 18 بیت اول را از دستار خود درآورد و به حسام الدین داد قبل از اینکه او پیشنهاد کند.. که از عالم معنی باید می آمد و اینها بهانه بوده. همه مطالب 6 دفتر مثنوی مضامین آن در 18 بیت است و هر چه در بیت 18 بیت است در بیت اول است و هر چه در بیت اول موجود است در باب بشنو است آن هم اِنهُم اَنِ السمَع لَمَعزولون = کسانی که اهل معنی نیستند گوش ندارند.
یعنی اساس کار شنیدن است کسانی که اهل معنی نیستند گوش ندارند ـ آدمی فربه شود از راه گوش ـ هم گوش مهم است و هم شنیدن ـ هم سماع داریم و هم استماع (شنیدن).
استماع یعنی شنیدن با جان دل درست و با گوش‌هایمان شنیدن یسمعون است یعنی شنیدن عمومی، پس مولانا روی یستمعون تکیه دارد پس مولانا روی شنیدن تکیه دارد که روی دیدن ندارد شاید بسیاری از مردم چشم را مهم‌تر بدانند اما در واقع شنیدن مهم‌تر از دیدن است عالم شنیدن پس مهم‌تر از عالم دیدن است. آن قدر که مولانا به شنیدن اهمیت می‌دهد به دیدن اهمیت نمی‌دهد و شنیدن از دیدن مهم‌تر است عالم شنیدن بسی گسترده‌تر از عالم دیدن است دیدن تنها محسوسات است و شنیدن گوش به روی عالم معنا باز است. عالم معانی است که تنها از طریق گوش است عالم معانی را از طریق گوش می‌شنویم پس عالم معانی گسترده‌تر از عالم محسوسات است. از طریق چشم می‌بینیم و بعد با عقل خود تفسیر می‌کنیم در قرآن کریم هم سمیع همیشه قبل از بصیر است: هُوَ السَمیعُ البصیر جَعَلَ لَکُم السَمعَ و الابصار... .


مولانا از بشنو کار را آغاز می‌کند در تفسیر کلمه شنیدن تنها این نیست که حرف را بشنود هر کس گوش صحیح داشته باشد حرف را می‌شنود با فرکانس مشخص اما شنیدن درست این نیست که تنها جملات را بشنوی و یا حتی مفاهیم را بفهمی اگر شما کلامی را شنیدی و با سابقه ذهنی آغشته کردی و درآمیختی در واقع نشنیدی هر کس یک پیش‌داوری دارد و ذهنیت‌هایی دارد و کلام را که می‌شنود به ذهنیت‌ها تفسیر می‌کند و با پیش‌فرض‌ها آنچه دوست داری می‌خواهی بشنوی و آنچه دوست دارد تفسیر می‌کند.
شنیدن این است که یک لحظه پیش‌فرض‌ها را در پرانتز بگذاری بعد البته تحلیل کنی این می‌شود ادارکاولیه می‌شود اگر شما به مجرد شنیدن آغشته کنی حرف‌های طرف را، خودت در واقع نشنیدی. اما وقتی شنیدی بعد تجزیه و تحلیل کنی البته اونچه که مطابق حق و برهان است قبول کن و آنچه که مطابق حق و برهان نیست قبول نکن. اما یک لحظه پیش‌داوری‌های خود را در تعلیق بگذار.
مولانا هم خودش گوش بود برای شنیدن از معنای غیبی یعنی از باطن می‌رسید و هم یک گوش می‌خواست که اینها را بشنود و وقتی که حسام الدین نبود شعر می‌گفت.
مولانا گوش دارد و اینکه از دستار درآورد از عالم معنی به او رسید معتقد است که او کلمات را نمی‌گوید و معتقد است آنچه او می‌گوید از عالم معنی است. (شعر) کلمات او را می‌گویند خیلی فکر نمی‌کرد مولانا وقتی نبود شعر نمی‌گفت و گوش حسام الدین بود که او می‌شنید هم خودش گوش بود و هم یک گوشی می‌خواست که اینها را بشنود و از نی شروع می‌کند. آلات نوازندگی زیاد است چرا نی را انتخاب کرد؟ نه تنها به خاطر غمناکی است و در ناله نی شکوه است بلکه به خاطر اینکه نی از لحاظ فیزیکی از چوب خاصی ساخته می‌شود یا فلز ذات نی و خاصیت آن و صدایی که در می‌آورد این است که درون آن خالی است توش خالی است و یک سوراخ‌هایی تعبیه شده که نی نواز لبش را در سوراخ می‌گذارد و می‌دمد در آن. این خالی بودن است نَفَس را می‌رساند یک نفس هم بیش‌تر نیست کسی که نفس خوب نداشته باشد نمی‌تواند نی بزند.
اولاً نفس نفس خیلی مهم است و تو خالی بودن نی. نی معنی می‌دهد که خالی باش از پیش‌فرض‌ها خالی یعنی نی اشاره به نفس ناطقه است نی انسان است نی خود مولوی است یعنی بشنو از من اما وجود او تعلقات دنیوی از هوی و نفسانیات خالی شده. شمس کارهایی که باید می‌کرد کرده بود. از غیر حق خالی کرده بود آتش زده بود بر جان مولانا سوخته بود و از خود تهی شده بود از دلبستگی‌های دنیوی، تمنیات.
خالی شده بود که باید نفس حق بر او بدمد.


                       سوختم من سوخته خواهد کسی          تا ز من آتش زند اندر کسی
از هر چه غیر از حق خالی خالی شده بود و حالا باید نفس رحمانی از جهان معنی در او بدمد. همه مثنوی مثنوی معنوی است. این اسم حقیقت ایناست که معنی و معنوی‌تر ترجمه‌اش کمی مشکل است در انگلیسی آن‌را spreshulity روحانی معنی می‌کنند و روحانی با معنوی فرق می‌کند کلمه معنوی در زبان‌های دیگر ترجمه ندارد. معنی روح نیست آن‌ها با روح القدس تنها در ارتباط بودند. معنی روح نیست. روح خودش معنی دارد معنی خیلی لطیف است نمی‌شود با زبان ارزیابی کرد عالم معنی آنچنان گسترده است که عالم مفاهیم خود مفهوم معنی دارد و خود معنی هم معنی دارد. باز معنی با مفهوم فرق دارد. مفهوم خودش معنی دارد بعضی فکر می‌کنند که لفظ مفهومش معنی است خیر مفهوم معنی نیست. مفهوم در لفظ نمی‌گنجد و بخشی از معنی در لفظ می‌گنجد و بخشی از معنی در مفهوم می‌گنجد. بخشی از معنی در لفظ می‌گنجد و تمام معنی در لفظ نمی‌گنجد اما همه عالم معنی آنچنان گسترده است و بیکرانه است که در هیچ ظرفی نمی‌گنجد و هر کس به اندازه ظرف خودش معنی را می‌فهمد همه چیز معنی دار است اما به اندازه خودش اصلاً عالم معنی دارد معنی عالم چیست؟ آیا معنی عالم در عالم است یا بیرون از عالم است آیا به اندازه خود عالم است یا بزرگ‌تر از عالم است معنی عالم؟
معنی عالم به اندازه عالم است یا بیش‌تر است بیش‌تر از عالم است.

    
                               در جهانی و از جهان بیشی          همچو معنی که در بیان باشد
تو در جهانی ولی از این جهان بیش‌تری.
حضرت محمد صلوات الله علیه در جهان بود اما حضرت ختمی مرتبت بزرگ‌تر بود یا جهان در جهان بود اما بیش از جهان بود اما او از کل عالم بیش‌تر بود در مکه و از کل و ملکوت بیش‌تر بود ما فکر می‌کنیم که لفظ معنی دارد فکر می‌کند معانی در الفاظ شعرها کاویده‌اند و شخص دانشجو کتاب را سوراخ می‌کند که مرجع ضمیر هو را بفهمد معنی از لفظ بزرگ‌تر است مگر معنی را می‌شود در لفظ آورد. هر چیزی معنی دارد به اندازه ظرفیت خودش و لفظ معنی دارد.


                            برد آب از بحر فیروزه‌ای            به گنجایش خویش هر کوزه‌ای
هر لفظی به معنای خود معنی دارد. هیچ چیزی بی‌معنی در جهان نیست. هر چیزی معنی دارد به اندازه ظرفیت خودش هیچ چیزی بی‌معنی در جهان نداریم حتی خود بی‌معنی معنی دارد معنی آن بی‌معنی بودن آن است. همین که بی‌معنی است یک معنی دارد. معنی آن بی‌معنی بودن آن است همه چیز معنی خاص خودش را دارد.
استاد در تفاسیر مثنوی= مراد از نی= 1. انسان کامل 2. خود انسان 3. مولوی
هر سه تای این تعاریف درست است هر چه این نی از آلودگی و پیش‌فرض‌ها خالی باشد صدا دلنشین‌تر است وخالص‌تر است.
ابن سینا= این انسان چو نی دو سَر است که یک سر به جایگاه خود دارد و یک سر دیگر به جهان دارد.
مولوی در دفتر ششم...


                  دو دهان داریم گویا همچو نی          یک دهان نالان شده سوی شما
                    دمدم غنای از دم‌های اوست              لیک داند آنکه او را منظر است
                     یک دهان پنهانست در لب‌های وی         های و هویی در فکنده در سماء
                       های و هوی روح از هیهای اوست             که فغان این سری هم زان سر است

 یک سرش به ملکوت و ممکن غیب است یک سرش به این طرف است. مولا ننشسته بخواند فکر کند و شعر بگوید درسته که در ردیف بهترین شاعران است حتی با ترجمه شدن آن تحت تأثیر قرار می‌گیرد این سخن یک اثر الهی دارد از عالم ملکوت می‌آید شاعر نیست که قافیه بسازد یه جایی می‌گه مفتعل مفتعل کشت مرا


                        لفظ و گفت و صوت را بر هم زنم                  لحظه‌ای بی این سه با تو دم زنم
در قید لفظ و قافیه نیست چون معنا لطیف است و از جای لطیف می‌آید قالب لطیف پیدا می‌کند یعنی قالب نیست که معنی پیدا کند معنی قالب متناسب خودش را پیدا می‌کند معنی قالب متناسب خودش را پیدا می‌کند و چون معنی از عالم ملکوت است قالب متناسب خودش را پیدا می‌کند به همین جهت زیباست و چون معنی زیباست لفظ هم زیبا می‌شود.
مولوی به عالم بیکرانه معنی اهمیت دارد و به همین جهت مثنوی معنوی است. یک جایی خود مولانا معنی را معنی کرده از زبان شمس. 


                         گفت المعنی هو لله شیخ دین           بهر معنی‌های رب العالمین

معنی خداست معنی معادل ندارد یعنی خدا همان طور که خدا بی‌نهایت است و بیکران است وَسِعت کلِ شی‌ء و همه جا را فرا گرفته معنی هم همه جا را فرا گرفته به همین جهت خداست و کلمه هم خداست و کلمه ظهور معنی است و کلمه ظهور معنی است به همین جهت خداست.
در فلسفه‌های جدید فلسفه تحلیل زبانی فلسفه آنالتیک اینها توی معنی مانده‌اند ارتباط لفظ و معنی برای آن‌ها مشکل است آیا از لفظ به معنی می‌روند محدود است اصلاً معنی کجاست که لفظ به سراغ آن می‌روند معنی را که نمی‌توان دید از معنی به لفظ بیایند باز نمی‌دانند معنی چیست پس می‌روند سراغ مصداق و می‌گویند واحد کلام جمله است و ما از مصداق می‌رویم به معنی بفهمیم چون معنی را نمی‌توانند بفهمند یک بازی است. خصوصاً اینکه حسی مسلک هم هستند از لفظ به معنی رفتن که براشون مشکل است برای اینکه به زبان سر و سامان دهند.
بیش‌تر سراغ مصداق می‌روند بدون معنی کورکورانه سراغ مصداق می‌روند یا آگاهانه؟اگر آگاهانه سراغ مصداق بری پس یک معنی داشتی اگر معنی نداشته باشی چگونه می‌توان سراغ مصداق رفت. استادی که مصداقی بود روی تخته چیزی نوشت به شاگرد گفت نگاه کنید. ـ استادی که از مصداق می‌خواست برود به معنی ـ شاگرد رند گفت کجا را نگاه کنم؟ شاگرد با همین جمله استاد را به راه آورد . یعنی من تا یک معنی در ذهنم نداشته باشم نمی‌توانم نگاهم را متوجه اونجا کنم با ذهن خالی و صفر کیلومتر کجا را می‌خواهی نگاه کنی وقتی می‌خواهی به نگاهت جهت بدهی باید معنی در ذهنت باشد.
معنی کجاست و ظرف معنی کجاست؟ معنی چیزی است که در ذهن آدمی است معنی در همه جا هست اما در هر ظرفی به اندازه خودش است این میز و دیوار، کلمه معنی خودش را دارد. اما خود معنی لایتناهی است استاد هر لفظی صورت معنی است؟
ج= صورت معنی است اما خود معنی نیست صورت با محتوا فرق دارد صورت معنی نیست لفظ معنی است یا صورت معنی است؟ صورت معنی نیست و لفظ صورت معنی است و معنی پس این صورت است لفظ صورت است اما معنی پس این صورت است حالا صورت اگر صوت پیدا کند؟ صوت هم صورت است معنی دارد اما خودش معنی نیست. هر چه در این عالم هست صورت است صوت هم معنی نیست صورت است معنی دارد هر چه در این عالم است صورت است. همه چیز معنی دارد اما معنی نیست. صوت، صدا، کلمه، ملک و ملکوت همه معنی دارد اما معنی نیست معنی دار است به اندازه ظرفیت خودش معنی غیرمتناهی است. مولانا می‌گوید: آنچه برای من می‌آید از عالم معنی می‌آید این معنی شعر مولانا از عالم معنی می‌آید و همین صورت است اما این شعر از عالم معنی آمده و دریچه قلب مولانا به عالم معنی باز است و خودش همین نی است.
دو دهان گویا همچو نی / یک دهان پنهان در لب‌های وی. یعنی معنی پنهان است لب‌ها عالم معنی است یعنی خدا و وقتی می‌آید در ذهن شما اول لفظ می‌شود و بعد مفهوم می‌شود هیچ مفهومی بدون لفظ نداریم و هر دو با هم هستند اما هم لفظ معنی دارد و هم مفهوم معنی دارد. معنی نه مفهوم است و نه لفظ لفظ و مفهوم صورت معنی است اون همونی که پنهان است همون معنی است.
لفظ و مفهوم صورت معنی است و همانی که پنهان است همان معنی است و معنی همون دو سوراخ نی است عالم معنی پنهان است از آن طرف از عالم معنی یا ملکوت عبور می‌کند و به ملک می‌رسد.


                  ز ملک تا ملکوتت حجاب بگشایند            هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند
جام جهان نما همین نی آدمی است به علت اینکه تو خالی است از تعلقات نفسانی اگر تعلق داشته باشد دیگر حالت نی ندارد. سر کلام عین القضات. انسان معجزه خداوند است (شیخ محمود) و اگر انسان پر شود از تعلقات مالی و مقامی و ریاست دیگر معنی را منتقل نمی‌کند و نه معنی را خوب می‌گیرد. انسان معجزه خداوند است اگر انسان پر شد از تعلقات و نفسانیات معنی را منتقل نمی‌کند و نه حتی می‌گیرد و معنی را نمی‌تواند خوب بگیرد وقتی که خالی شد از تمنیات اون وقت رها است و معنی عبور می‌کند.
استاد این سوراخ‌های نی روزنه‌های وجود انسان است به غیب که اگر تعلقات دنیوی ببندد صدا ندارد حالت خفه می‌شود چقدر تشبیه زیباست و عمیق است.


                           کز نیستان تا مرا ببریده‌اند                از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
ج= اول خودش را نی دانست و این نی هم مال این عالم نیست نی از نیستان بریده‌اند از نیستان دیگری بریده‌اند نی از نیستان دیگری بریده شده از نیستان عالم ملکوت بریده شده‌اند. از اصلم جدا شده‌ام من این جهانی نیستم من آن جهانی‌ام. من مثل نی نیستم که از نیستان عالم معنی بردیده شده‌ام من این جهانی نیستم آن جهانی‌ام اما از آن جهان به این جهان بریدنم آمده‌ام هبوط کرده‌ام. این هبوط انسان است از جهانی دیگر به این جهان.
استاد بعضی نیستان را عین ثابت گرفته‌اند بعضی بزرگان مرد و زن را اسماع و صفات گرفته‌اند و تجلی کرد بر اسماع و صفات. درست است عالم غیب است.  

 


مطالب مشابه :


جملات زیبا از استاد علی شریعتی.....

آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه




بهترینهای سخنان استاد

باید جرات ترک ساحل را داشت این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر » جملات کوتاه از استاد




متن برنامه معرفت - اندیشه های مولانا

حکیم عالیقدر استاد مجموعه جملات قصار استاد تقدیر ویژه رسانه ملی از استاد دکتر




متن برنامه معرفت - اندیشه های حکیم ملاصدرا

حکیم عالیقدر استاد تقدیر ویژه رسانه ملی از استاد کتاب دُر سخن " مجموعه جملات قصار




برچسب :