متن ادبی

بحر طویل

بند اول


کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت، گل گلزار حسینم، دل و دلدارحسینم، همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم، سر و جان بر کف و پیوستهخریدار حسینم، سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم، سند اصل اسارتکه درخشیده به طومار حسینم، منم آن کودک رزمنده که بین اسرا یار حسینم،منم آن گنج که در دامن ویرانه یگانه دُر شهوار حسینم، به خدا عمة ساداتم ودر شام بلا مثل عمو قبله حاجاتم و سر تا به قدم آینه‌ام وجه امام شهدا را.
بند دوّم
روز عاشور که در خیمه پدر از من مظلومه جدا شد، به رخم بوسه زد و اشک فشانرو به سوی معرکة کرب و بلا شد، سر و جان و تن پاکش همه تقدیم خدا شد، بهره دوست فدا شد، حرم الله پر از لشکر دشمن شد و چون طایر بی‌بال پریدم،گلویم تشنه و با پای پیاده به روی خار دویدم، شرر از پیرهنم شعله کشید و زجگر آه کشیدم که سواری به سویم تاخت و با کعب سنان بر کمرم زد، به زمینخوردم و خواندم ز دل خسته خدا را.
بند سوّم
شب شد و عمه مرا برد، سوی خیمه و فردا به سوی کوفه سفر کردم و از کوفه سویشام بلا آمدم و در وسط ره چه بلاها به سرم آمد و یک شب ز روی ناقه زمینخوردم و زهرا بغلم کرد و سرم بود روی دامن آن بانوی عصمت به دلم شعله آهیکه عیان گشت سیاهی و ندانم به چه جرم و چه گناهی به جراحات جگر زخم زبانشنمکم زد، دل شب در بغل حضرت زهرا کتکم زد، پس از آن دست مرا بست و پیادهبه سوی قافله آورد، چه بهتر که نگویم غم دروازه شام و کف و خاکستر و سنگلب‌بام و ستم اهل جفا را.
بند چهارم
همه شب خون به دل و موج بلا ساحل ما شد که همین گوشة ویرانه‌سرا منزل ماشد، چه بگویم که چه دیدم، چه کشیدم، همه شب دم به دم از خواب پریدم، پس ازآن زخم زبان‌ها که شنیدم، چه شبی بود که در خواب جمال پسر فاطمه دیدم، چویکی طایر روح از قفس جسم پریدم، به لبش بوسه زدم دور سرش گشتم و از شوق بهتن جامه دریدم، دو لبم روی لبش بود که ناگاه در آن نیمه شب از خواب پریدم،زدم آتش ز شرار جگرم قلب تمام اُسرا را.
بند پنجم
اشک در دیده و خون در جگر و آه به دل، سوز به جان، ناله به لب، سینه پر ازشعله فریاد، زدم داد که عمه پدرم کو؟ بگو آن کس که روی دامن او بود، سرمکو؟ چه شد آن ماه که تابید در این کلبه احزان و کشید از ره احسان به سرمدست نوازش همه از ناله من آه کشیدند و به تن جامه دریدند که ناگه طبقی راکه در آن صورت خورشید عیان بود نهادند به پیشم که در آن رأس منیر پدرمبود، همان گمشده قرص قمرم بود، سرشکش به بصر بود و به لب داشت همی ذکر خدارا.
بند ششم
چه فروزان قمری بود، چه فرخنده سری بود رخ از خون جبین رنگ، به پیشانی اوجای یکی سنگ، لب خشک و ترک خوردة او بود کبود از اثر چوب به اشک و بهپریشانی مویش که نگه کردم و دیدم اثر نیزه و شمشیر به رویش بغلش کردم و باگریه زدم بوسه به رگ‌های گلویش نگهش کردم و دیدم دو لبش در حرکت بود به منگفت عزیز دلم اینقدر به رخ اشک میفشان و مزن شعله ز اشک بصرت بر جگرم،آمده‌‌ام تا که تو را هم ببرم، از پدر این راز شنیدم ز دل سوخته یک «یاابتا» گفتم و پروازکنان سوی جنان رفتم و دیدم عمو عباس و علی‌اکبرِ فرخندهلقا را.
بند هفتم
حال در شام بوَد تربتِ من کعبه حاجات، همه خلق به گرد حرمم گرم مناجاتبیایید که اینجاست، پس از تربت زینب حرم عمه سادات، همانا به کنار حرمکوچک من اشک فشانید، به یاد رخ نیلی شده‌ام، روضه بخوانید به جان پدرم دورمزار من مظلومه بگردید و بدانید که با سن کمم مادر غمخوار شمایم، نه دراین عالم دنیا که به فردای قیامت به حضور پدرم یار شمایم، همه جا روشنیچشم گهربار شمایم، همه ریزید چو «میثم» ز غمم اشک که گیرم همه جا دست شما


مطالب مشابه :


متن های زیبا در مورد پدر و مادر

متن های زیبا در مورد پدر و مادر مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای




متن ادبی در باره روز مادر

متن ادبی در باره روز مادر صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مادر ای داستان بی




نوشته های ادبی در مورد مادر

نوشته های ادبی در مورد مادر. حکایت مادر در نگاه




متن ادبی در مورد روز حضرت فاطمه سلام الله علیه

متن ادبی در مورد روز حضرت فاطمه سلام الله روز مادر, شعر درباره حضرت فاطمه سلام الله




متن ادبی

متون ادبی در مورد متن ادبی. که با سن کمم مادر غمخوار شمایم، نه در این عالم دنیا




متن ادبی ویژه حضرت زهرا (س) - ولادت ، مدح

نیز بود و از هیچ مهر و محبت و ایثاری در مورد همسر خود دریغ مادر در نگاه فرزند متن ادبی




نقش «تــــردید» در بوف كور صادق هدایت*

در متن ادبی، در در مورد همه‌ی انواع ادبی از مادر به فرزند كه در




برچسب :