راز گل های سرخ قسمت هفت

قسمت آخر

 

خلاصه قسمت قبل:مفلیس برای بار دوم امی رو دزدید و به شدو وسیلور و سونیک زنگ زد وگفت بیان همون جا.

 

- بسه یا بیا یا نیا.

و گوشی رو قطع کرد.

سیلور که میدونست سونیک خیلی نگرانه بهش دلداری داد

-هی نگران نباش ما امی رو آزاد میکنیم نمیزاریم اتفاق بدی براش بیوفته.

-بهتره راه بیوفتیم بریم اونجا.

شدو:چیزی مثل الماس نخواست؟

-نه تعجبم از همینه اون فقط گفت بریم اونجا.

شدو:پس بریم.

وسریع رفتن اونجا.

مفلیس انگار انتظار داشت که سونیک اون موقع بیاد.

سونیک تا دیدش بلند داد زد امی رو بیار.تو با من کار داری نه اون.

مفلیس خندید(یعنی صدای خندش اومد) و گفت اون اینجاست و به سمت راست اشاره کرد.

همه به اون طرف نگاه کردن جز مفی .سونیک دید اونجا یه نفر وایساده و یه نفر رو صندلی نشسته.تاریک بود تا چشای سونیک به تاریکی عادت کرد فهمید که اونی که وایساده اسکروچ و کسی که رو صندلیه امیه صورتش زخمی بود و پایین لباسش پاره پاره بود و خودش بیهوش. اسکروچ گفت: چطوری داداشی؟

و اسلحه شو دراورد.مفلیس گفت:برادرت الان تحت فرمان منه.میخوام انتقامم رو بگیرم.بعد این دختر شما سه تا رو هم میفرستم اون دنیا. شدو تو هم به آرزوت میرسی میری پیش ماریا و اون دنیا با شادی زندگی میکنین!

و زد زیر خنده.:چه پایان زیبایی هم برای من هم شما..!

سونیک دوید بره سمت امی نجاتش بده اسکروچ اسلحه رو گرفت سمت امی.

سیلور و شدو داشتن با مفی میجنگیدن.

سونیک به اسکروچ گفت :بس کن مگه تو برادر من نیستی؟دست از بدی کردن بردار.

-من برادر تو هستم اما ازت متنفرم.من عاشق امی بودم تو خوب میدونی که اون عاشق تو بود.تو عین احمقا فقط تظاهر میکردی ازش خوشت نمیاد .حالا که اون مال من نیست مال تو هم نخواهد بود فهمیدی.

شدو و سیلور به هر زوری بود مفلیس رو شکست دادن و تو زمان گذشته زندانیش کردن(اصل کاری شدو بود سیلور هم در نقش دیوار)

سونیک هم که با اسکروچ درگیر بود ....

بقیه داستان از زبون امیه:

به سختی چشمام رو باز کردم همه جام درد میکرد. سونیک داشت با اسکروچ می جنگید وشدو و سیلور هم با مفلیس.و شکستش دادن.

اسکروچ یه متری از من فاصله داشت سونیک یه کم اونور تر اسکروچ.

اسکروچ بلند گفت:تونستید مفلیس رو شکست بدید اما من ضربه دردناکتری بهتون میزنم.

و اسلحه رو گرفت سمت من.من هیچ کاری از دستم بر نمیومد.به سونیک نگاه کردم.

هیچ کس نفهمید اما نگاه من به سونیک پر حرف بود.حرف هایی از‌جنس سکوت...همه ماجراهایی که در گذشته باعث رفتنم شد.قرار سونیک و سالی .و دیدن اونا با هم... همه فراموش شد.

ترسی نداشتم دیگه حرفی واسه گفتن نبود...

سونیک خوب میدونست حرف دلم چیه.

فقط آروم زمزمه کردم:فراموشت نمیکنم.

صدای بلند شلیک اسلحه اومد.

-سوووووووووووونیک !!!!نههههههه!

سونیک تو همون لحظه با سرعت اومده بود جلوی من ...زخمی بود اشک هام خود به خود میریخت.داد زدم:نهههههه....!

 

سونیک افتاد زمین.

شدو سریع اومد پیشش.سیلور منو باز کرد.

اومدم بالا سرش گریه میکردم دستام میلرزید.

سونیک نفس نفس میزد گفت :ا...امی!دیدی! ا...از بلیز پرسیدم.س...سالی .من اون روز دعوتش کردم...چ...چون اون باید میدونست من عاشقش نبودم.اون فکر می ...کرد...

ا ....امی.من فقط یه نفر ر...رو دوست داشتم.تو...!

-سونیک منم دوست دارم...!هرگز نتونستم فراموشت کنم و نمیتونم.

-خدانگهدار امی.

و چشماش رو بست.

-نههههههههههههه....!سوووووووونیک ....!

آمبولانس اومد اصلا نفهمیدم چی به چیه؟کی زنگ زد؟چی شد؟فقط یه چیز تو ذهنم بود.مرگ سونیک.با اون همه خونی که ازش رفته بود احتمال زنده موندنش کم بود.

.

.

دو ماه بعد

یادمه وقتی بچه بودم هروقت ناراحت و دلگیر میشدم میرفتم به یه پارک.ته اونجا یه جای پرتگاه مانند بود و پارک بالای اونجا. پایین اونجا شهر بود و ساختمونا محل دنجی بود.به اسمون نگاه میکردم به شهر...

الانم اومدم.هنوز به زیبایی قبله.یه تاب اونجا بود که هنوزم هست روش نشستم.خاطرات رو مرور کردم...

اون لحظه شلیک بدترین خاطره عمرم بود.

اسکروچ بعد کتک هایی که از شدو و سیلور خورد به دست پلیس ها افتاد زندان.

یه دست روی شونم احساس کردم.بدون فکر برگشتم بقلش کردم.

من:خوشحالم که دوباره میبینمت

لبخند زد:منم همینطور.

و یه گل رز سرخ بهم داد.خیلی زیبا بود.بهم گفت:آخرین گل رزی که ازم گرفتی رو یادته؟

من:آره یه گل رز سفید.

-خب الان این قشنگ تره یا اون؟

-این.

محکم بقلم کرد.گفتم:سونیک تومیدونی راز گل های رز سرخ چیه؟

گفت:نه.

گفتم:اونا زود عاشق میشن.اما فراموش نمیکنن.گل رز سرخ همیشه نماد عشق بوده. اونا سکوت می کنن و راز عشق تو

دلشونه .

سونیک سرخ شد وگفت:واسه اینه که قرمزش رو واست اوردم.

پرسید:تو شدو رو دوست داری؟

من:اون فقط یه دوسته.

لبخند زد.

گفت:سالی هم برای من همین طوره.

و دست در دست هم به سوی آینده ای روشن حرکت کردن...

.

.

.

سه سال بعد امی و سونیک با هم ازدواج کردن.و خوشبخت ترین زوج دنیا شدن.

کسی چه میدونه؟شاید سالی بعدها یکی رو پیدا کنه...به اسم خان.

پایان.

 

بچه ها من این مطالب رو با تبلت میذارم خیلی سخته.اگه بخونی و نظر ندی خیلی نامردی.

 


مطالب مشابه :


مدل های شیک و جدید دسته گل عروس سیلور کاری شده

رمــــــــــان - طنز-سرگرمــــــــــی - مدل های شیک و جدید دسته گل عروس سیلور کاری شده - مجله




شاخه گل

گلهــــــای کریستالی - شاخه گل - آموزش ساخت گلهای کریستالی، تاج و کریستال بافی




گیاه بنجامین سیلور

موسسه پرورش گل و گیاه حسنی - گیاه بنجامین سیلور - این موسسه از سال 1355 در استان البرز مشغول به




شل سیلور استاین

شوشانا در زبان عبری یعنی گل رز. سیلور استاین کتاب نوری در شل سیلور استاین در سپتامبر 1953




سیلور2

گل نرگس. مبین برچسب‌ها: سیلور, گل




راز گل های سرخ قسمت هفت

دنیای رنگارنگ ایمی رز - راز گل های سرخ قسمت هفت - این سیلور و شدو داشتن با مفی میجنگیدن.




نکاتی در مورد نگهداری گلهای اپارتمانی

آیا گل ها و گیاهان آپارتمانی شامل انواعی مانند بنجامین سبز، ابلق، سیلور، زعفرانی، آمستر




برچسب :