آرایش-عقد کنانI 21

 عجیب لحظه هاییه زمان گفتن (بله) سر سفره عقد!

انگار می خوای به یه دنیای دیگه بری. یه دنیایی متفاوت با اون چیزی که بودی . متفاوت از تمام خاطرات مجردی و با خانواده بودن. وقتی کنار همسرت نشستی و کتاب قرآن بر دست داری، به لحظات ملکوت می مونه! حست مثل زمانیه که دارن اذان می گن! دم غروب یا اول صبح...

....

مراحل خاستگاریم تموم شده بود و خونواده ها می خواستن زمان عقدو مشخص کنن. خوب تا ماه محرم حدود دو سه هفته ایی وقت مونده بود و تو این فرصت کم هم باید مراسم عقد انجام و هم جشن نامزدی برپا می شد.

ناگفته نمونه که من و رضا خودمون زمان عقد روز 13 یعنی روز قبل از عید غدیر تعیین کرده بودیم . سالن هم واسه روز بعد از عقد دیده بودیم و حتی لباس نامزدی منم نشون کرده بودی. همه کارامونم انجام داده بودیم اما در این باره چیزی به بزرگترا نگفتیم تا فکر نکنن ما همه کارامونو خودمون انجام دادیم و بعدا واسه عقد اونا رو دعوت کردیم!!!

بنابراین مادر رضا طی تماس با مادر بنده به این نتیجه رسیدن که یک هفته بعد یعنی روز 6 همون ماه صیغه عقد جاری بشه. بعد از محرمیت هم ما بریم سراغ آزمایشات و این امور و هفته بعد که همون 13 می شد عقد محضری انجام بشه! و فرداش مراسم نامزدی در سالن به برگزار شه!

تا رسیدن به شب عقد مراحل سخت و زیادیو پشت سر گذاشتم. خیلی به هم ریخته بودم از طرفی هم برنامه ریزی به این شکل برای موضوع به این مهمی داشت داغونم می کرد.

صبح روز عقد بود. قرار بود بعد از جمع شدن مدعوین عاقد بیارن خونمون تا صیغه عقد خونده شه. شبش تا صبح نخوابیده بودم. نمی تونم بگم خوشحال بودم. آخه واقعا نبودم! مالیخولیایی شده بودم. از صبح که پاشدم شروع کرده بودم به کار خونه. از طرفی گاه و بیگاهم اشکم می ریخت رو گونه هامو بدون اینکه بزارم کسی بفهمه زود پاکش می کردم...

(الان که یاد اون روزا می افتم یه حس خاصی بم دست می ده. انگار که درباره سال های خیلی دور دارم صحبت می کنم...خیلی دور...)

خواهرم گفت واسه عقد بهتره بری آرایشگاه. هم موهاتو درست کنی و هم دستی به سر و روت بکشی. گفتم نه! خودم تو خونه به خودم می رسم. حوصله آرایشگاهو ندارم.

خلاصه! بعد از ظهر بعد از انجام کارا با بی حوصلگی موهامو سپردم دست خواهر زادم که کلاس سوم دبیرستانه! کار سشوارش خوب بود و موهای خواهرشو خیلی خوب درست می کرد! اما تو این روز به این مهمی اونم نامردی نکرد و هرچی کریستال مو بود زد به سرم! نزدیک 2 ساعت زیر دستش بودم اما وقتی پاشدم دیدم واییییییی چشمتون روز بد نبینه! تمام موهام چسبیده به کف سرم! از طرفی پایین موهام پوش داده شده و اومده بود بالا! خودم جرات نکردم برم جلوی آیینه خودمو ببینم! بازم گفتم بی خیال! آرایش می کنم بعدش دوباره یه دستی به موهام می کشم.

یه 2 ساعتی هم جلوی آینه واسه آرایش و پیرایش خودم وقت گذاشتم. بد نشده بودم اما حال و روز موهام گند زده بود به هر چی آرایشه!! کم کم مهمونا داشتن می اومدن و استرس تمام وجودمو گرفته بود. هی به خواهر زادم می گفتم: دختر بیا این موهارو که خراب کردی خودت درست کن! می گفت: خاله خیلی خوشکل شدی! فشنه! اصلا دست به موهات نزن.

بدتر از اینم این موضوع بود که هر کس اولین بار که منو نگاه می کرد می زد زیر خنده! بعد از قه قه خندیدنشم می گفت: آرایشگرت کی بوده اینقد موهاتو خوشکل درست کرده!!!

اعصابم ریخته بود به هم. ساعت 6.30 بود و رضا گفته بود تا یه ربع دیگه می رسن خونه ما! دختر همسایمون اومده بود بالا. تا حال و روز منو دید گفت: حالا می خوای چی کار کنی؟؟

گفتم هیچی ! موهامو می رم می شورم!

گفت: دختر! الان فامیل دوماد میان!

گفتم: حرف نزن! فقط بیا کمک

 و دستشو گرفتمو و با خودم بردمش تو دستشویی. سرمو گرفتم زیر آب و گفتم: بیا شامپو بریز موهامو بشورم!

دیگه فرصتی بش ندادم تا حرفی بزنه. شیرو باز کردم رو سرم!

به جرات می تونم بگم نصف شیشه شامپو خالی کردیم رو سرم تا تازه چرب و چیلیای سرم تموم شه و ما رنگ کف رو به این موهای بیچاره ببینیم!!!

حوله رو پیچیدم رو سرم و تا سرمو بلند کردم دیدم نه!!!!!!!! آب ریخته رو صورتم و تمام آرایشمو به هم زده!!

جیغم بلند شده بود. به زمین و زمان فحش می دادم. با همون چشای سیاه و خراب شده اومدم تو هال! خواهر زادم با دیدن صورت عصبانی من نمی دونم کجا قایم شد بچه!

دور سرم یه حوله قرمز پیچیده بودم. صورتم خراب و آرایشم به هم ریخته بود. هنوزم لباسامو عوض نکرده بودم. رفتم جلوی آینه. شیر پاک کنو برداشتم و تا اومدم صورتمو پاک کنم زنگ خونه رو زدن!! خونواده رضا رسیده بودن!!...

 

پی نوشت ۱-  فکر کنم دیشب سوسک دستمو گاز گرفته! باور کنین خوب! آخه صبح که پاشدم جای پاهاشو رو دستم احساس کردم! به اضافه سوزش ناشی از نیش آقا سوسکه!!

پی نوشت ۲- جمعه چهلم بابابزرگ رضاست. فکر می کنین بعدش خونوادش صحبت عروسی رو پیش می کشن؟؟

پی نوشت ۳- امروز بقیشو می نویسم!

 


مطالب مشابه :


لباس عقد

دیروز با امینو مامانم رفتیم واسه لباس عقد، چون آدرس داشتیم دیگه جایی نرفتیم واسه گشتن همون مزون اولی لباسو پسند کردیم همون رنگی شد که امینم دوست داره امین که




لباس عقد

پرنده ها+جانوران+گلها_غيره - لباس عقد - تحقیق درمورد پرندگان اهلی ووحشی.




مدل لباس عقد ۲۰۱۴

Imodel.ir مدل لباس عقد 2014. نویسنده:Admine گرد آوری: Hamid tel me: [email protected]. + نوشته شده در جمعه نهم اسفند ۱۳۹۲ساعت 6:46 توسط Hamid




آرایش-عقد کنانI 21

ناگفته نمونه که من و رضا خودمون زمان عقد روز 13 یعنی روز قبل از عید غدیر تعیین کرده بودیم . سالن هم واسه روز بعد از عقد دیده بودیم و حتی لباس نامزدی منم نشون کرده




جديدترين مدل لباس نامزدي و عقد

مدل لباس نامزدي پفي - جديدترين مدل لباس نامزدي و عقد - مدل لباس نامزدي پوشيده شيك گيپور 2013.




جدیدترین مدل های لباس عقد نقره ای

جزیره مد و لباس - جدیدترین مدل های لباس عقد نقره ای - جدیدترین مدل های لباس عروس مجلسی و مانتو و سایر لباس ها را در اینجا ببینید.




مدل لباس عقد با پولک های طلایی

جزیره مد و لباس - مدل لباس عقد با پولک های طلایی - جدیدترین مدل های لباس عروس مجلسی و مانتو و سایر لباس ها را در اینجا ببینید.




مدل لباس عقد جدید نباتی

جزیره مد و لباس - مدل لباس عقد جدید نباتی - جدیدترین مدل های لباس عروس مجلسی و مانتو و سایر لباس ها را در اینجا ببینید.




مدل لباس عقد طلایی با دامن فیش تایل

جزیره مد و لباس - مدل لباس عقد طلایی با دامن فیش تایل - جدیدترین مدل های لباس عروس مجلسی و مانتو و سایر لباس ها را در اینجا ببینید.




برچسب :