دانلود دیکشنری ترکی به فارسی / شعر.یارگونومی... طنز... استادکریمی مراغه ای.اوغلانلار ایچینده بارک ال

استاد کریمی مراغه ای
شاعر بزرگ همروزگار ما، استاد میرزا حسین کریمی مراغه ای در کنار مرثیه های پرشوری که در مصائب اهل بیت علیهم السلام سروده است ،بی هیچ شبهه ای از بزرگ ترین طنزآوران روزگار ما نیز محسوب می شود..اشعار طنزآمیزی که ایشان در اوزان عروضی سروده اند به صورتی کم نظیر روان،محکم، شیرین و طنزآمیزند و بیش از نیم قرن است که ورد زبان مردمند.صحبت از استاد کریمی در این مختصر نمی گنجد.با آرزوی طول عمر و سلامت برای این استاد بی بدیل، شعر طنزی از ایشان می خوانیم.

اوغلانلار ایچینده بارک الله بیزیم اوغلان

بیر دسته قزل گول دی ماشا الله بیزیم اوغلان

هچ صنعته علم و ادبه رغبتی یوخدور

بیر درّ گرانمایه دی هیچ قیمتی یوخدور

پاکیزه بیر اوغلان دی فقط غیرتی یوخدور

جرئتده پشیک حیلهاوتار هچ ایشیم اولماز

بیر اوددی دوشوب جانیمه واه واه بیزیم اوغلان

اوغلانلار ایچینده بارک الله بیزیم اوغلان

هر دم گوره سن که یوزیمه بیر قاضیلاندی

باش ویرمرم الدن سالارام تازه جواندی

بئینی دولی قاندی هله جاهلدی ناداندی

میخانیه ده تازه تاپوپ راه بیزیم اوغلان

وردوقجا نصیحت گوره سن آغزنی اگدی

بیر سوز دیرم تز گوره سن قلبینه دگدی

بیر پارچا تکبّر، دیسن بس قوری بگدی

افلاک کمالاته اولان ماه بیزیم اوغلان

هر دم دیرم آی بالا بسدور داخی ال چک

گل منله گیداخ مسجده یا مکتبه گوچک

اوچ یاندان آتاللار یوزیمه بوللی توپورجک

گاهی آناسی گاه باجیسی گاه بیزیم اوغلان

هر بیر زادی تکمیلدی اما پولی یوخدور

بیر دایچادی افسوس بلینده چولی یوخدور

بو مرثیه مجلیسلرینه هیچ یولی یوخدور

چوخ قورخورام آخر اولا گمراه بیزیم اوغلان

ایمدی نه ادب وقتیدی بو تازه جوانین

بولمور هله کیفیّتنی یاخشی یامانین

نیلوم بابا وضعی بله دور ایمدی زمانین

اوغلانلارا نسبت گنه والله بیزیم اوغلان

گر گلسه بو بایرام دوزه لر یرمیه یاشی

منله دولانوب ایمدیه تک امر و معاشی

بیر جوت دو قلاسه بوغی بیر بوکسری باشی

باخ گور نجه اوغلاندی سن الله بیزیم اوغلان

باش قوشمارام اصلا ایله گلدی بله گیتدی

تای توشلارینان دوردی قوشولدی چوله گیتدی

میخانیه گیتدی مثلا دندله گیتدی

عیبین دوشونر ایستسه الله بیزیم اوغلان

یومیّه بونون جیره سیدور بش قوطی سیگار

هاردا قازانور هاردا چکور ایلمز اظهار

هاردا اوتورور هاردا دورور آخ نه ایشیم وار

اما دادانوب تریاکا گاه گاه بیزیم اوغلان

اوّلدن ایله خوشلامادی درس کتابی

بیلدی بو یالان علملرین یوخدی ثوابی

ایمدی تاری حفظ ایلیه جیب گیردی حسابی

هر حیله ده هر فنّده آگاه بیزیم اوغلان

آنجاق نگران قالما کریمی کفی سازدی

بیر بیله که تعریف ایلدیم بیل گنه آزدی

بیر خوش دانشان مرت ایلین مسخره بازدی

قاه قاه گنه قاه قاه گنه قاه قاه بیزیم اوغلان!

بیر دسته قزل گلدی ماشا الله بیزیم اوغلان
!20داستان خنده دار از ملا نصرالدین...
20 داستان خنده دار از ملا نصرالدین
 
داستان خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

داستان دم خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,
ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.

داستان خروس شدن ملا

یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!
ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!

داستان الاغ دم بریده

یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟

داستان مرکز زمین

یک روز شخصی که می خواست سر بسر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟
ملا گفت : درست همین جا که ایستاده ای؟
اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد.

داستان پرواز در اسمانها

مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!

داستان درخت گردو

روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن
مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.
ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!

داستان قیمت حاکم

روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟
ملا گفت : بیست تومان.
حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.
ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!

داستان قبر دراز

روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!
شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!
ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!

داستان خانه عزاداران

روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم!
ملا گفت: لیوانی آب بده!
دخترک پاسخ داد: نداریم!
ملا پرسید: مادرت کجاست:
دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است!
ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!

داستان بچه ملا

روی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد, که ناگهان بچه روی او ادرار کرد!
ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد.
زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟
ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!

داستان ملا در جنگ

روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.
ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟

داستان نردبان فروشی ملا

روزی ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟ملا گفت نردبان می فروشم!
باغبان گفت : در باغ من نردبان می فروشی؟
ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.

داستان لباس نو

روزی ملا ملا به مجلس میهمانی رفته بود اما لباسش مناسب نبود به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به تعارف نکرد!
ملا ه خانه رفت و لباسهای نواش را پوشید و به میهمانی برگشت اینبار همه او را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!ملا هنگام صرف غذا در حالیکه به لباسهای نواش تعرف می کرد گفت: بفرمایید این غذاها مال شماست اگر شما نبودید اینها مرا داخل آدم حساب نمی کردند.

داستان ملا و گوسفند

روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد.
ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است
دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم.
ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی!
روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟

داستان خانه ملا

روزی جنازه ای را می بردند پسر ملا از پدرش پرسید : پدرجان این جنازه را کجا می برند؟!
ملا گفت او را به جایی می برند که نه اب هست نه نان هست نه پوشیدنی هست و نه چیز دیگری
پسر ملا گفت : فهمیدم او را به خانه ما می برند!

داستان داماد شدن ملا

روزی از ملا پرسیدند : شما چند سالگی داماد شدید؟
ملا گفت به خدا یادم نیست چونکه آن زمان هنوز به سن عقل نرسیده بودم!

داستان گم شدن ملا

روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟

داستان دوست ملا

روزی ملا با دوستش خورش بادمجان می خورد ملا از او پرسید خورش بادمجان چه جور غذایی است؟
دوست ملا گفت : غذای خیلی خوبی است و راجع به منافع ان سخن گفت.
بعد از اینکه غذایشان را خوردند و سیر شدند بادمجان دلشان را زد به همین جهت ملا شروع کرد به بدگویی از بادمجان و از دوستش پرسید: خورش بادمجان چگونه غذایی است!؟
دوست ملا گفت: من دوست توام نه دوست بادمجان به همین جهت هر آنچه را که تو دوست داری برایت می گویم!

داستان ماه بهتر است

روزی شخصی از ملا پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟
ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست!
ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است

 شعر طنز از علی بابا جوانمرد

دلارین قیمتی آرتیبدی، بادمجان سنه نه؟!

نه خبر هی دئییسن ائللره قان‌قان سنه نه؟!

ییرمی درصد قویولوب آفتافانین قیمتینه

آفتافا باغلی‌دی لاپ خارجه، نوودان سنه نه؟!

لپه چیلتیک چالیری، ماش‌لا نخود اویناییری

اونلارین تویلاری‌دی سبزی فروش‌جان، سنه نه؟!

باشیمی اون مینه قیخدی دئدیم اوستا: نه اولوب؟!

دئدی ارزین چوخالیر قیمتی هر آن سنه نه؟!

ته‌یه‌ریم یئلسیزی‌دی ، یئلله دی اوچ مین‌تومنه!

دلارین نرخی ائدیر یئللری طوفان سنه نه؟!

دئدیم:آخ بیر چوره‌گین وزنی اولار اللی گرم؟

تئز جاواب وئردی شاطر:گئت مشه قوربان، سنه نه؟!

تویوغون قیمتی قاچماق‌دا بوگون اوّل اولوب

هله سؤز یوخ آغ اته، قاره بادیمجان سنه نه؟!

دالی یانمیش یئتیشیب اوت‌یاغی دوز ییرمی‌مینه

ایندی یاغ ساغلیغینا اوینوری میدان سنه نه؟!

نه خبر، بسدی «جوانمرد»یئمه باش‌بئنی‌میزی

ایندی ارزیله گزیر گردش دوران سنه نه؟!

ترکجه اس ام اس

نوشته شده توسط : قارانقوش
جمعه 21 شهریور 1393-11:47 ق.ظ

 

 
قیزیل گولم در منی
مخمل اوسته سر منی
الله اوزو شاهیددی
چوخ ایستیرم من سنی
 

**************
 

سن سن حیاتیمین معناسی
سن سن سئوگیمین رویاسی
سن سن دونیامین دونیاسی
سنی چوخ ایستیرم کلم دلماسی
 

*********************

عزیزیم آشا آشا
سو گلیر داشا داشا
بیر جانیم وار ثروتیم
اودا قربان یولداشا

***************

گوزلرین دی منی سنه باغلایان
گوزلرین دی گیزلی گیزلی آغلایان
گوزلرین دی یورگیمی داغلایان
منی مندن آلان چالان گوزلرین

********************

رنگی سولموش خزلم یئللره تاپشیرما منی
گؤز یاشیمدان توره نن سئللره تاپشیرما منی
آندولا عشقیمه بیر گون دوزه بیلمم سن سیز
آیلارا هفته لره ایللره تاپشیرما منی

*****************

شمع اگر یانماسا پروانه دولانماز باشینا
نینه سین پروانه عاشیق دی شمین گؤز یاشنا

**************

بیر دنیز دوشون سوسوز
بیر انسان دوشون موتسوز
بیر بهار دوشون چیچک سیز
بیرده منی دوشون سنسیز
هیچ الورمو؟

*****************

آغلا قان آغلا بختیمین یاتان گونلری دی
بختیمین آی نین اولدوزونون گویده باتان گونلری دی
هر کیمین بختی یاتیب خلق اونی دیوانه سایار
ایندی بیلیرم دوستلاریمین اوستومه بهتان آتان گوننری دی
یغلسین وفالی دوستلاریم باشیما
حقی گویسین آرایه
سویلسین تقصیری می
ایندی دوشموشم بیر قوری بهتانه من
نه اولیدی چخیدیم بو غمخانه دن بیر یانه من

***********************

صبر ایله کونول محنت هجرانه تلسمه
درد اهلی یتر،صبر ایله ،درمانه تلسمه
یوسیفده زلیخانی محبتله سویردی
سالدردی زلیخا اونی زیندانه ،تلسمه
دونیایه وفا ایلمه چخ آغلاما کونلوم
دونیا نه وفا قیلدی سلیمانه،تلسمه
کام آلمیاجاخ آیریلیقا باعث اولانلار
عاشبق چاتاجاق سوگیلی جانانه،تلسمه

*******************
گل دونیانی بولوشدورک
.دنیز منیم دالقا ر سنین .
گونش منیم ، ایشیق سنین .
هامّیسی سنین سنده منیم
****************************
تو را بس منتظر ماندم
اوتاندی لحظه لر مندن
بدان من دوستت دارم
اینان بو یاشلی گوزلردن
سفر از تو گذر از تو
فقط یول گوزلماخ مندن
فقط با یك نگاه تو
اوچاردی غصه لر مندن
************************
داغدا پائیز اولاندا
ساری سنبل سولاندا
یارا ائلچی گوندررم
ایرمی یاشی دولاندا
********************
عزیزیم گؤل آلاندا
ساچا سنبل آلاندا
یاریم یادیما دوشر
الیمه گؤل آلاندا
*********************
گؤزوم قالدی او قاشدا
او کیلپیکده او قاشدا
مجنون تک دلی گؤیلوم
گزیری داغدا داشدا
********************
بیر گورچین كیمی دن سیزلمیشم!
بولبولم یازدا چمن سیزلمیشم!
اوز دیارمدا وطن سیزلمیشم!
هیچ بیلرسن نیجه سن سیزلمیشم!!!!!!!!!!!
***********************
داغ باشیندا اكین اولماز…
اكین اولسا بیچین اولماز…
دونیادا مین گوزل اولسا…
بیری سنین تكین اولماز…
****************
محبت قوجالماز
عشق آزالماز
دوست آیرلماز
یاخچلیق یرده قالماز
دوست دوستی آتماز
*******************
گر بیز ایکیمیز ده یاپراق اولساق پاییز فصلینده من سنن تئز یئره دوشه جاغام تا سن دوشنده سنی ،اوز قوجاغیما آلیم .
**********************
گوروم شیر دنیادا پیر اولماسین
گوروم تولکو جنگلده شیر اولماسین
ستمکار خلقه امیر اولماسین
بوتون پاک اورکللر گوروم شاد اولا
مقدس آذربایجان دائم آباد اول

*******************

خیار سوغان بادیمجان

سنی سئویرم دویونجان

*********************
دره دن دانیشیرام قورخوسان ” دره نین دومانی وار ، سئلی وار “
داغدان دانیشیرام قورخوسان “داغین اؤچورومو وار ، قاری وار “

دره بیر یانا ، داغ بیر یانا ، یاشاییشدان دا دانیشیرام قورخوسان ، اؤزون بیل قارداش !

آمما آغیر درد دی قورخوب یاشاماق…!

ایگید بیر دفعه اؤلسه ، قورخاق مین دفعه اؤلر.

********************
گؤزون بیر سئوگیلی ، ایستکلی گؤرسه ، روحون سئوسه ، سوندان گلر دیوانه لیک
من کی سنی گورمه میشم ، سئومه میشم ، سنه عاشیق اؤلمامیشام ، ندن

بئله دیواننم ای “آزادلیق”

********************
“گیزلی سؤز”
اَن گیزلی سؤزلری ، باغلی دیلیمین اوجوندا اکمیشم ، آچیلسا بیر گؤن ! اؤنجه دانیشاجاق نه لر چکمیشم…!

*********************

منیم چؤرک سیز و سوسوز قالدیغیم گونوم چوخ اولوب ، آمما اومودسوز قالدیغیم گونوم هئچ اولماییب. “آتا بابک”

*********************

داغ اولاق ،اوجا اولاق، آشمیاق

دریا اولاق ،داغا اولاق ، داشمیاق

عقرب اولوب،اونو بونو، ساشمیاق

دوست اولوب ، نامرد اولوب ، قاشمیاق
قیش
 
آلماق ایسته‌میرلر سنین سلامین
باشلار تیكیلیب یئره
كیمسه باش قالدېران دڲیل سلام آلماغا، یۏلداش گؤرمڲه
باخېش آیاق آلتدان باشقا زاد گؤرمز
یۏلون قارانلېغېندان، زویولداقلېغېندان
و كیسمه‌یه محبت دئیه ال اوزادېرسان
كؤیۆلسوزجه‌سینه الین چېخاردېر اؤز قولتوغوندان
سویوغون چۏخلو یاندېرېجلېغېندان
آلوولو سینه‌دن نفس چېخجاق بیر قارا بولودا دؤنر،
و دووار تك گؤز اؤنۆنه تیكیلر،
نفس كه بو اۏلا، دای نه اومور گؤزۆن
یاخېن یا اوزاق یۏلداشلار گؤزۆندن؟
منیم ایگید مسیحاییم! آی گؤینكی كیرلی قوجا ترسا!
هاوا چۏخ ایڲیدلیكسیزجه‌سینه سویوق دور ... آی...
نفسین ایستی اۏلسون، باشېن شن!
سلامیم آل سن، آچ قاپېنې!
منم، من اؤزۆم، هر گئجه كی قوناغېن، غملی بیر رسوای
منم، من اؤزۆم، تپیك آلتېندا قالېب اینجمیش بیر داش
منم، خلقتین اسگیك سؤیۆشی،
اویوشمایان بیر ماهنی
روملی‌ام؟ یۏخ، زنگی‌ام؟ یۏخ، دئمكدن هئچ رنگیم یۏخ.
گل آچ قاپېنې، آچ، اۆره‌ڲیم سېخېلېر چۏخ
تای توشوم! ائو صاحابیم! ایللر – آیلار قۏناغېن قاپې دالېندا
لپه تك تیتریر.
دولو یۏخ، اؤلۆم ده یۏخ.
بیر سؤزده ائشیتسن سه، سویوقلا قېش حكایه‌سی دیر.
گلمیشم بو گئجه
بورجومو وئرمڲه
جام دیبینده آلاجاغېنې وئرمڲه
نه دئیرسن كی: وقت گئچدی، هاوا آچېلدې، سحر اۏلدور؟
توولانمېرسان-گؤیده‌كی‌آل‌رنگ دڲیل سحردن قالمېش آل.
تای- توشوم! بو سویوق وورموش قولاقدېر، قېشېن
سیللیسیندن یادگار دئمكدیر.
و دارېسقال گؤیده اۏلان قندیل – اۏلوب بیلمم، قالېر یۏخسا
اؤلۆم چولقامېش دۏققوز دری قالېن ظلمت تابۆتۆندا گیزلمنیش دیر
تای- توشوم! گئت یاندېر مئی چراغین سن گئجه ایله گوندوز بیر.
آلماق ایسته‌میرلر سنین سلامین
هاوا توتقون، قاپېلارباغلې، باشلار تیكیلیب یئره، اللر گیزلین،
كؤنلر یورغون و غمگین،
بولود دور نفسلر
آغاجلار اسكلتلر دیر بولورلنمیش
كؤنۆل – اؤلمۆشدی یئرده آسمانېن سقفی آلچاق
گۆنش، آی توزلو آنجاق،
ایندی قېشدېر.
قیش 43

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟

مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم


حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است


من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
کونلوم.....



دوز باغری داش اولان کونلوم

نه آغلارسان ، نه سیزلارسان
بیردردی ، بئش اولان کونلوم
آخیردا زنار باغلارسان
غمه یولداش اولان کونلوم

*****

بیر یار گلیر اوباسیندان
آلیم درد وبلاسیندان
چرخ فلک باداسیندان
ایچیب سرخوش اولان کونلوم

*****

یولداش آغلار عارسیز عارسیز
دونیا اولوب اعتبارسیز
دئیردین دؤزه رم یارسیز
دؤزباغری داش اولان کونلوم

 

 

بهار آمد و رفت ماه سپند نگارا درافکن بر آذر سپند

یکباره سر سبز شد باغ و راغ ز مرز حلب تا در تاشکند

بنفشه ز گیسو بیفشاند مشک شکوفه به زهدان بپرورد قند

به یک هفته آمد سپاه بهار ز کوه پلنگان به کوه سهند

(ملک الشعرای بهار)

 

این ایران عزیز خانه ی ماست. ایران سرزمین كهن و عزیز ماست، اینجا میهن پدران و مادران ماست، بدان عشق می ورزیم و بر خاك پرمهر آن بوسه می زنیم ... همه ی شهرها و روستاها:

آبادان،‌ آباده، آباده طشک، آبسرد،‌ آبگرم، آبیک، آذرشهر، آرادان، آران و بیدگل، آرمرده، آرین شهر، آستارا، آستانه اشرفیه، آسمان آباد، آشتیان، آغاجاری، آمل، آوج، آیسک، آبدانان، ابرکوه، ابهر، ابوزیدآباد، اراک، ارداق، اردبیل، بیله­سوار، اردستان، اردکان، ارسنجان، ‌ارومیه، ازنا، اژیه، استهبان، اسدآباد، اسدیه، اسفدن، اسفراین، اسفرورین، اسکو،‌ اسلام آبادغرب، اسلام‌شهر، اسلامیه،‌ اشتهارد، اشکنان، اصفهان، اقبالیه، اقلید، الشتر، الوند، الیگودرز، املش، امیریه، اندیشه، اندیمشک، اِوَز، اهر، اهل، اهواز، ایج، ایزدخواست، ایذه، ایرانشهر، ایلام، ایوانکی، ایوان غرب

باب­انار، بابارشانی، بابل، بابلسر، بازرگان، بافت، بافق، بالاده، بانه، بجنورد، برازجان، بردسکن،:بردسیر، بروجرد، بروجن، بسطام، بستک، بشرویه، بم، بناب، بنارویه، بندرانزلی، بندرترکمن، بندر خمیر، بندرعباس، بندرلنگه، بندرگز، بندر ماهشهر (بندرامام)، بویین­ومیاندشت، بویین زهرا، بویین سفلی، بوانات، بوشهر، بوکان ، بومهن، بهاباد، بهار، بهارستان، بهبهان، بهشهر، بهمن، بیارجمند، بیجار، بیدخت، بیدستان، بیرجند، بیرم، بیضا

پارس آباد، پاکدشت، پاوه، پردیس، پلدشت، پولادشهر(فولادشهر)، پیرانشهر، پیشوا

تازه‌شهر، تاکستان، تایباد، تبریز، تربت جام، تربت حیدریه، تجریش، تفت، تفرش، تکاب، تنکابن (شهسوار)، تودشک، تویسرکان، تهران، تیران، توتشامی

جاجرم، جاجرود، جعفریه، جلفا، جم، جنت‌شهر، جناح، جوادآباد، جویبار، جویم، جهرم، جیرنده، جیرفت، جندق، جوکندان

چابکسر، چابهار، چادگان، چالوس، چمران، چمستان، چناران، چناره، چهاردانگه، چم گردان

حاجی آباد، حاجی‌آباد، حبیب‌آباد، حسن‌آباد، حسن‌آباد، حصارک، حنا

خارک، خاش، خامنه، خاوران، خدابنده، خرامه، خرم‌آباد، خرم‌دشت، خرمشهر، خشت، خضری دشت بیاض، خلخال، خلیل‌آباد، خمام، خمین، خمینی‌شهر، خنج، خواجه، خوانسار، خور، خور(لار)، خوراسگان، خورزوق، خوروبیابانک، خورموج، خوسف

داراب، داران، داریان، دامغان، دانسفهان، درچه‌پیاز، درگز، دررود، دزج، دزفول، دستجرد، دستگرد، دلبران، دلوار، دلیجان، دماوند، دورود، دوزدوزان، دولت‌آباد، دهگلان، دهلران، دیباج، دیواندره، دبیران، خوی

رازمیان، رامسر، رامهرمز، رامیان، راور، رباط کریم، رزن، رزوه، رستم آباد، رشت، رشتخوار، رضوانشهر(اصفهان)، رضوانشهر(گیلان)، رفسنجان، رفیع (کاوه)، رودبار، رودسر، رودهن، رونیز، رویان (علمده)، رویدر، ری، رینه

زابل، زاهدان، زاهدشهر، زرقان، زرند، زرنق، زرینه، زنجان (زنگان)، زنوز، زواره، زهان، زیاران

ساری، ساوه، سبزوار، سپیدان، سده، سراب، سراوان، سرایان، سربندر، سربیشه، سرپل ذهاب، سرخس، سرخه، سردرود، سرعین، سروآباد، سروستان، سریش‌آباد، سعادت‌شهر، سقز، سگزی، سلطانیه، سلماس، سلمانشهر(متل­قو)، سمنان، سمیرم، سنقر، سنگسر، سنندج، سوسنگرد، سوق، سورشجان، سه‌قلعه، سیاهکل، سیاه­منصور، سیدان، سیراف، سیرجان، سیس، سیوند

شادگان، شازند، شال، شاندرمن، شاندیز، شاهدشهر، شاهدیه، شاهرود، شاهین‌شهر، شبستر، شربیان، شرفخانه، شریف‌آباد، ششده، شندآباد، شوسف، شوش، شوشتر، شویشه، شهداد، شهربابک، شهرپیر، شهرضا، شهرکرد، شهریار، شهمیرزاد، شیروان، شهربیر، شیراز

صاحب، صباشهر، صحنه، صغاد، صفادشت، صفاشهر، صوفیان، صومعه سرا

ضیا‌آباد، ضیابر(گیلان)

طالقان، طبس، طبس مسینا، طرقبه، طالخونچه

عباس آباد، عجب شیر، عسگران، علامرودشت، علی آباد، عنبران

فارسان، فتح‌آباد، فراشبند، فردوس، فردوسیه، فرهادگرد، فریدن، فریدون‌کنار، فریمان، فسا، فشک، فشم، فلاورجان، فومن، فیرورق، فیروزکوه، فیروزآباد، فرخ­شهر، فیض­آباد مه­ولات

قائم‌شهر، قائمیه، قاین (قائن)، قادرآباد، قدس، قرچک، قروه، قزوین، قشم، قصرشیرین، قطب‌آباد، قلعه‌تل، قم، قمصر، قنوات، قوچان، قهستان، قیدار، قیروکارزین

کازرون، کاشان، کاشمر، کامفیروز، کامیاران، کانی‌سور، کبوترآهنگ (کبودرآهنگ یا کبودرآهنگ)، کرج، کردکوی، کرمان، کرمانشاه، کرند، کره‌ای، کشک‌سرای، کلات، کلاته­خیج، کلاچای، کلارآباد، کلاردشت، کلاله، کلوانق، کلور، کلیبر، کمال‌شهر، کمشجه، کمه، کنارتخته، کنگاور، کوار، کوچصفهان، کوزه‌کنان، کوشک، کوهپایه، کوهدشت، کوهین، کهریزک، کهک، کهنوج، کیش، کیلان

گالیکش، گچساران، گراش، گرگان، گرمسار، گرمی، گز، گلباف، گلپایگان، گلستان، گلوگاه، گله‌دار، گمیشان، گناباد، گناوه، گنبدکاووس، گیلان غرب، گهواره گوران، گوگد

لار، لامرد، لاهیجان، لپویی (لپوئی)، لردگان، لنگرود، لواسان، لوشان

ماسال، ماسوله، ماکو، ماهان، ماهدشت، ماهشهر، مبارکه، مجن، محلات، محمدآباد، محمدآباد (استان اصفهان)، محمدشهر، محمودآباد، محمودآباد نمونه، مراغه، مرزن آباد، مرند، مرودشت، مریوان، مسجدسلیمان، مشکان، مشکین‌دشت، مشکین‌شهر، مشهد، مصیری، معلم‌کلایه، ملارد، ملایر، ملکان (ملک کندی، آذربایجان شرقی)، منجیل، منظریه، موچش، مود، مورچه­خورت، مهاباد(آذربایجان غربی)، مهاباد (اصفهان)، مهدی‌شهر، مهر، مهران، مهریز، میامی، میاندشت، میاندوآب، میانه، میبد، میرجاوه، میمند، میمه، میناب، مینودشت

نایین، نجف­آباد، نراق، نسیم‌شهر، نشتارود، نصرآباد، نطنز، نظرآباد، نقده، نکا، نمین، نودان، نور، نورآباد (ممسنی)، نوشهر، نوکنده، نهاوند، نهبندان، نیریز، نوش آباد، نیشابور، نیک‌آباد، نیمبلوک

واجارگاه، وایقان، وحدتیه، وحیدیه، ورامین، وراوی، ورزنه، وزوان، ونک (اصفهان)، ویس

هادی‌شهر، هرسین، هرند، هشتپر(تالش)، هشترود، هشتگرد، هفت تپه، همدان، هندیجان، هویزه
یاسوج، یاسوکند، یزد

ایران گوهری است نایاب در کره ی زمین. ایران بهشت این زمین است و جای جای این دیار کهن بوی عشق و صفا میدهد. ما جان عزیز را برای ایرانمان می دهیم، برای این که کشورمان را دوست داریم. همه ی شهرها و روستاهای ایران را دوست داریم، برای این که دوست داشتنی هستند. ذره ذره خاک ایران را میبوسیم و همیشه ایران و ایرانی را باور داریم،‌ باوری ژرف و راستین.
یارگونومی...

 یار گونومی گؤی اسگییه توتدو کی دور منی بوشا
جوتچو گؤروبسه ن اؤکوزه اؤکوز قویوب بیزوو قوشا ؟

سن اللینی کئچیب یاشین ، من بیر اوتوز یاشیندا قیز
سؤیله گؤروم اوتوز یاشین نه نیسبتی اللی یاشا ؟

سن یئره قویدون باشیوی من باشیما نه داش سالیم ؟
بلکه من آرتیق یاشادیم نئیله مه لی ؟ دئدیم یاشا

بیرده بلالی باش نچون یانینا سوپورگه باغلاسین؟
بؤرکو باشا قویان گرک بؤرکونه ده بیر یاراشا

بیرده کبین کسیلمه میش سن منه بیر سؤز دئمه دین
یوخسا جهازیمدا گرک گلئیدی بیر حوققا ماشا

دئدیم : قضا گلیب تاپیب ، بیر ایشیدی اولوب کئچیب
قوربانام اول آلا گؤزه ، حئیرانان اول قلم قاشا

منکی اؤزومده بیر گوناه گؤرمه ییرم ، چاره ندیر ؟
پیس بشرین قایداسی دیر ، یاخشی نی گؤرسه دولاشا

دوستا مروت ائتمه لی دوشمه نیله کئچینمه لی
قایدا بودیر ، حئیف دئگیل بشر یولون آشیب چاشا ؟

من ده سنین دای اوغلونام سن ده منیم بی بیم قیزی
گؤنول باخیرسا گونه شه ، گؤزده گرک بیر قاماشا

ایندی بیزیم مارال کیمی ، اوچ بالامیز واردی ، گرک
آتا – آنا ساواشسادا ، بونلارا خاطیر باریشا

هر کیشی یه عیالی دا ، اؤز جانی تک هؤروکلنیب
هدیه ده اولماز ائله سین عیالی قارداش قارداشا

بو دونیا بیر یول کیمی دیر ، بیز آخرت مسافیری
کجاوه ده هاماش گرک اؤز هاماشینان یاناشا

آخیرتی اولانلارین ، دونیاسی غم سیز اولمویوب
سئل دی گله ر آخار کئچر ، آمما گرک آشیب – داشا

مثل دی : « یئر کی برک اولور ، اؤکوز اؤکوزدن اینجییور »
هی دارتیلیر ایپین قیرا ، یولداشیلا بیر ساواشا

بیزیم ده روزیگاریمیز یامان دی ، بیزده عیب یوخ
بلکه وظیفه دیر بشر قونشولاریلان قونوشا

حق حیات یوخ داها بیزلره ، چوخ بؤیوک باشی
زندانیمیزدا حققیمیز ، بیر باجا تاپساق ، تاماشا


آمما اونون شماتتی آللاها خوش گلمیوبن

گئتدی منیم حیاتیمی ووردی داشا چیخدی باشا

استاددانلود دیکشنری ترکی به فارسی

نکات پایه گرامری(ضمایر)

ضمایر Zamirler

ضمایر شخصی فاعلی

Şahıs Zamirleri

ben من

sen تو

o او

biz ما

siz شما

onlar آنها، ایشان

ضمایر شخصی مفعولی

Nesnel Zamirleri

beni, bana مرا، به من

seni, sana ترا، به تو

onu, ona او را، به او

bizi, bize ما را، به ما

sizi, size شما را، به شما

onları, onlara آنها را، به آنها

ضمایر ملکی

İyelik Zamirleri

benim مال من

senin مال تو

onun مال او

bizim مال ما

sizin مال شما

onların مال آنها

کاربرد ضمایر با شکل افعال

کاربرد این ضمایر در جملات با اشکال خاص افعال و سایر کلمات از جمله اسمها همراه هستند.

مثالهای زیر کاربرد این ضمایر را به خوبی روشن خواهد نمود.

ضمایر ملکی

Benim kaderim سرنوشت من

Senin kaderin سرنوشت تو

Onun kaderi سرنوشت او

Bizim kaderimiz سرنوشت ما

Sizin kaderiniz سرنوشت شما

Onların kaderi سرنوشت آنها

ضمایر مفعولی

Beni vurma مرا نزن

Seni vurmuram ترا نمی زنم

Onı vurma او را نزن

Bizi vurmayın ما را نزنید

Sizi vurmuruz شما را نمی زنیم

Onları vurmayın آنها را نزنید

ضمایر فاعلی

Ben gidiyorum من می روم

Sen gidiyorsun تو می روی

O gidiyor او می رود

Biz gidiyoruz ما می رویم

Siz gidiyorsunuz شما می روید

Onlar gidiyorlar آنها می روند

شکل دوم ضمایر مفعولی

نکته: برخی جملات به صورت امری می باشند که در آینده مورد بحث قرار خواهند گرفت.

فعلا کاربرد ضمیر مورد نظر است.

Kalemi ver bana قلم را به من بده

Kalemi verrem sana قلم را به تو می دهم

Kalemi ver ona قلم را به او بده

Kalemi ver bize قلم را به ما بده

Kalemi verrem size قلم را به شما می دهم

Kalami ver onlara قلم را به آنها بده

نکته:

نوع دیگری از ضمیر ملکی وجود دارد که با افزودن kı- یا ki- ساخته می شود:

Benimki مال من

Seninki مال تو

Onunkı مال او

Bizimki مال ما

Sizinki مال شما

Onlarınkı مال آنها

صفات:

صفات در زبان ترکی قبل از اسم می آیند و بر چند نوع می باشند:

صفت مطلق: صفتی است که به صورت ثابت در فرهنگ لغات قرار دارد و با آمدن قبل از اسم در واقع آن را تعریف می کند. مثال:

güzel (زیبا) , kötü (بد) , az (کم) , çok (زیاد)

صفت برتر: این نوع صفت با افزودن پیشوند daha ، که خود دارای معنی می باشد، به قبل از صفت مطلق ساخته می شود. مثال:

daha güzel (زیباتر) , daha kötü (بدتر) , daha az (کمتر) , daha çok (بیشتر)

صفت برترین: این نوع صفت با افزودن پیشوند en به قبل از صفت مطلق ساخته می شود. مثال:

en güzel (زیباترین) , en kötü (بدترین) , en az (کمترین) , en çok (بیشترین)

نکته اول: نوع خاصی از صفت وجود دارد که از مصدر فعل یا اسم ساخته می شود و در فرهنگ لغات به ندرت یافت می شوند. بلکه بسته به موقعیت این نوع صفت ساخته می شود. این صفت با افزودن li یا lı به مصدر ساخته می شود. البته باید دقت داشت

که هنگام ترکیب ek - آخر مصدر حذف می شود. مثال:

ـ در زیر yetenek به معنی توانایی که خود اسم می باشد در ترکیب با lı به صورت yeteneklı به معنی توانا در آمده است:

yetenek + lı = yeteneklı

ـ در زیر yemek به معنی خوردن که خود فعل می باشد در ترکیب با li به صورت yemeli به معنی خوردنی در آمده است:

yemek + li = yemeli

نکته دوم: نوع خاصی از صفات همچون çok و fazla هر دو به معنی زیاد می توانند بر سر صفات دیگر آمده و نشان دهنده تاکید بیشتر بر آن صفت باشند. مثال:

ـ صفت çok به معنی "زیاد" وقتی همراه با صفت güzel به معنی "زیبا" میاید با هم معنی "خیلی زیبا" را می دهند.

ـ صفت fazla هم به معنی "زیاد" وقتی همراه با صفت güzel به معنی "زیبا" میاید با هم معنی "خیلی زیبا" یا "بیش از حد زیبا" را می دهند.

چند تا از خصوصیات زبان‌ شناختی ترکی

زبان ترکی آذربایجانی مانند سایر زبان‌های ترکی از نظرِ ساختاری زبانی التصاقی است. منظور از زبان التصاقی یا پس‌وندی این است که بن فعل در ابتدای واژه قرار می‌گیرد و با افزودن پسوندها حالت‌های فعل تغییر می‌کند. مثال: گل (بیا) گل‌دی (آمد)، گل‌دی‌لر (آمدند).

صرف افعال در ترکی آذربایجانی قاعده‌مند است و برای آموختن آن نیازی به حفظ کردن استثناهای زبانی وجود ندارد. واسیلی ولادیمی‌رویچ بارتولد (Bartold|Vasily Bartold) در کتابِ «تاریخ ترک‌های آسیای میانه» می‌گوید: زبان ترکی مانند ویروس است. از آنجا که به دلیل قاعده‌مندی مفرطش یادگیری آن آسان است، اقوام ترک در هر منطقه‌ای که ساکن شده‌اند، زبان اقوام مجاور را به‌سرعت تحت تأثیر قرار داده و موجب افزایش سریعِ ترک‌زبانان شده‌است -نقل به مضمون-)

در زبان ترکی آذربایجانی امکان ساختن فعل و مصدر از اسم و صفت وجود دارد. مثال: قولاخ (گوش)، قولاخ‌لاماخ (گرفتن از گوشِ کسی برای تنبیه)؛ ال (دست)، ال‌له‌مک (ورز دادن)؛ سو (آب)، سولاماق (آب پاشیدن)؛ گؤزل (زیبا [صفت])، گؤزل‌لمه‌ک (به‌زیبایی ستودن)، یئیین (تند [صفت]) یئیین‌لمک (شتاب گرفتن)؛ گؤز (چشم)، گؤزلوک (عینک)، گؤزلوک‌چو (عینک‌ساز یا عینک‌فروش)، گؤزلوک‌چولوک (عینک‌سازی یا عینک‌فروشی). این ویژگی زبان‌شناختی، امکان گسترده‌ای برای افادهٔ روی‌دادها و افعال پدید می‌آورد تاآنجا که برخی از محققین شمار فعل را در زبان‌های ترکی و ازجمله آذربایجانی غیرقابل شمارش دانسته‌اند.

در زبان ترکی آذربایجانی افعال قادر به بیان «فعل منفی»، «توانستن»، و «نتوانستن» هستند. مثال: گئت (برو)، گئت‌مه (نرو)، گئده‌بیل‌مک (توان یا امکان رفتن داشتن)، گئده‌بیل‌مه‌مک (توان یا امکان رفتن نداشتن).

افعال در زبان ترکی تک‌جزئی و یک‌تکه هستند. ساختن فعل با استفاده از افعال معین یا افعال کمکی عمدتاً به افعالی منحصر است که از زبان عربی یا فارسی به ترکی آذربایجانی وارد شده‌اند. این ویژگی انعطاف‌پذیری قابل توجهی در زبان ترکی آذربایجانی برای ساختن واژه‌های جدید حتی با استفاده از وام‌واژه‌ها ایجاد می‌کند. مثال: تلفن، تلفن‌لاش‌ماق (ارتباط تلفنی برقرار کرد

واژه‌سازی در زبان ترکی آذربایجانی

دستور زبان ترکی آذربایجانی متأثر از هم آوائی صوتی حروف است. در زبان ترکی آذربایجانی صداهای خشن (O,U,A,I) و صداهای نازک (Ö,Ü,E,Ə,İ) نمی‌توانند در ریشه یک واژه با هم مخلوط شوند و با همان ترتیب فوق در کلمه می‌آیند. مانند Gözəllik و Ayrılıq. واژه‌های بیگانه نیز تا حد امکان تحت تأثیر این قانون قرار می‌گیرند. مانند کلمه عربی حسین (Hoseyn) که در ترکی Hüseyn و کلمه عربی عباس (Əbbas) که در ترکی (Abbas) گفته می‌شود. گروهی از ترکی آذربایجانی زبانها هنگام صحبت کردن به زبان‌های دیگری، ناخودآگاه از این قانون طبیعی زبان خود پیروی می‌کنند.

زبان ترکی آذربایجانی همانند سایر شاخه‌های زبان ترکی از نظر ساختاری جزو زبانهای التصاقی بشمار می‌آید. در این زبان ریشه یک فعل یا یک اسم را می‌توان با اضافه کردن پسوندهای متعدد تغییر زمانی، جمعی و صفتی داد.

افعال متعدی در ترکی آذربایجانی با اضافه کردن پسوند به افعال لازم ساخته می‌شود. بطور مثال: اوخشاماق=شبیه بودن ← اوخشاتماق= شبیه کردن

افعال متعدی درجه دو و درجه سه نیز قابل ساخت است: یازماق = نوشتن(متعدی)← یازدیرماق = نویساندن (متعدی درجه دو)← یازدیرتماق = وسیله نوشتن کسی را فراهم کردن (متعدی درجه سه).

ترکیب پسوندها و حالات افعال در ترکی آذربایجانی به خلق کلماتی منجر می‌شود که بیان آنها در برخی زبان‌های تصریفی با یک یا چند جمله مقدور است. مثال: اونلاری سئویشدیرمه‌لی‌ییک (onlari sevişdirməliyik)= آن‌ها را باید تشویق کنیم که همدیگر را دوست داشته باشند. یا برای دوست داشتن هم باید تشویقشان کنیم. یا سانجیلاندیرانلاردانیمیش (Sancılandıranlardanımış)= از نوعی بود که باعث درد می‌شود

http://khotbehsara.mihanblog.com/post/archive/1393/6/page/6


مطالب مشابه :


کد ملی شهر ها

اجاره املاک 625 چمستان 576 319 شهداد 313




شماره کد و ناحیه مدارس کشور ایران در داخل و خارج

خرید و فروش املاک آموزش Windows 3810 شهداد. 3836 2072 چمستان. 2011




آگهي مركز امور مشاوران حقوقي و کارشناسان حقوقی

وب سایت سازمان ثبت اسناد و املاک شهداد 1 چمستان 1




ثبت نام آزمون مرکز امور مشاوران حقوقی ۱۳۹۲ آغاز می شود

شهداد ۱ چمستان ۱ تفسیر و توضیح ماده 22 قانون ثبت اسناد و املاک . فتوگرامتري




اطلاعيه آزمون وكالت 1392 مركز امور مشاوران حقوقي، وكلاء‌و كارشناسان قوه قضائيه

شهداد 1 چمستان 1 مازندران اداره کل اسناد و املاک




مرگ «ملک عبدالله» کلید طلایی تحولات بزرگ منطقه

به نام "موسی" با جنگ و کشتار و غارت، املاک بسیاری را بر شهداد گشت. خبرنامه چمستان. خط




رئیس مرکز مشاوران حقوقی، وکلا و کارشناسان قوه قضائیه:

اداره کل ثبت اسناد و املاک تهران . شهداد 1 كرمان چمستان 1




دانلود دیکشنری ترکی به فارسی / شعر.یارگونومی... طنز... استادکریمی مراغه ای.اوغلانلار ایچینده بارک ال

چابکسر، چابهار، چادگان، چالوس، چمران، چمستان شویشه، شهداد، شهربابک و املاک آذربایجان




برچسب :