معروف ترین قاتلان زنجیره ای جهان

اد گین

اد گین.jpg

اد گین (به انگلیسی: Ed Gein) یک قاتل زنجیره‌ای آمریکایی بود.

گرچه فقط ارتکاب دو جنایت توسط او ثابت شد، او در تاریخ آمریکا به خاطر کارهای عجیب و غریب با مرده‌ها مایهٔ رسوایی شد (مانند کندن پوست قربانیانش، نبش قبر کردن، ساخت دکوراسیون خانه‌اش با قسمت‌هایی از بدن اجساد و ساختن لباس و اثاث خانه از پوست اجساد) گرچه او به این کارها مبادرت می‌کرده، ولی مدرکی دال بر اینکه با اجساد رابطه جنسی داشته موجود نیست. جدا از مرگ مشکوک برادرش ۶ نفر از شهر ویسکانسین بین سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۷ ناپدید شدند.

زندگی

ادوارد گین فرزند آگاستا کرفتر (۱۸۷۸-۱۹۴۵) و جرج گین (۱۸۷۳-۱۹۴۰) در ۲۷ اوت ۱۹۰۶ در لا کروس ویسکانسین به دنیا آمد. پدر و مادرش هر دو اهل همان شهر بودند و در ۷ ژوئن ۱۹۰۰ ازدواج کردند که حاصل این ازدواج، ادوارد و برادر بزرگ‌ترش هنری گین (۱۹۰۱-۱۹۴۴) بود. جرج گین یک الکلی عصبی اغلب بیکار بود. اِد و برادرش اغلب پدر الکی و عصبی و بی هدفشان را نادیده می‌گرفتند همان طور که آگاستا با جرج مانند یک موجود بی‌ارزش و طفیلی رفتار می‌کرد. با وجود تحقیر عمیقی که آگاستا به شوهرش ابراز می‌نمود، این ازدواج سست دوام پیدا کرد زیرا طلاق به مناسبت باورهای مذهبی مرسوم نبود. آگاستا مغازه کوچک خواربار فروشی خانواده را به فعالیت انداخت و نهایتاَ زمینی در حومه یک شهر کوچک دیگر به نام پلین‌فیلد خرید که به خانهٔ ابدی خانوادهٔ گین تبدیل شد. آگاستا به آن منطقهٔ متروک و مخروبه نقل مکان کرد تا جلوی تأثیر بیگانگان را بر روی پسرانش بگیرد. گین مجبور به ترک تحصیل شد و آگاستا هر تلاشی که او برای دوستیابی کرد را ناکام گذاشت. جدا از مدرسه گین بیشتر وقتش را بر روی انجام کارهای طاقت فرسا در مزرعه می‌گذراند. آگاستا که یک پروتستانی متعصب بود، افکاری مانند فساد تمامی جهان و ضرر الکل و اعتقاد بر اینکه همهٔ زنان (که شامل حال خودش نمی‌شد) فاحشه و بدکاره هستند را به پسرانش القا می‌کرد. او هر بعد از ظهر زمانی را به خواندن کتاب مقدس برای پسرانش اختصاص می‌داد که معمولاً شامل آیه‌های صوری از عهد عتیق بود که مرگ، جنایت و مجازات الهی در بر می‌گرفت. با رشد کمی که ادوارد داشت و با رفتارهای زنانه‌ای که از خودش نشان می‌داد، به زودی به هدفی برای آزار و اذیت توسط گردن‌کلفت‌ها و قلدرها تبدیل شد. هم‌کلاسی‌ها و معلم‌های ادوارد از رفتار شخصی عجیب او گفتند اینکه مثلاً او همیشه به جک‌های خودش می‌خندید! با وجود روابط اجتماعی ضعیف، او انصافاً در مدرسه به ویژه در روخوانی و علم اقتصاد دانش آموز خوبی بود.

مرگ اعضای خانواده

مقارن با مرگ جرج گین (۱۹۴۰)، هنری به‌خاطر عقیده‌ای که آگاستا نسبت به جان داشت با او شروع به مخالفت نمود. او حتی نزد برادرش، به مادرش ناسزا می‌گفت که همین امر موجب شرمندگی اِد می‌شد.


در مارس ۱۹۴۴ در املاک گین آتش سوزی شد. ادوارد به سرعت به پلیس مراجعه کرد و به آنها گفت که برادرش را در آتش سوزی گم کرده‌است. ولی بعد پلیس را دقیقاً به محل جسد برادرش برد. گرچه شواهد این‌طور نشان می‌داد که جسم ضخیمی به سر هنری خورده، پزشک قانونی شهرستان مرگ او را ناشی از خفگی هنگام مواجهه با آتش اعلام کرد. بعد از آن گین به زندگی در کنار مادرش ادامه داد. کمتر از دو سال بعد در ۲۹ دسامبر سال ۱۹۴۵ آگاستا به طور ناگهانی مرد و پسر غمگین و مصیبت زده‌اش را در مزرعه‌ای مخروبه تنها گذاشت.

دستگیری

پلیس به اینکه گین در ناپدیدشدن منشی یک مغازه به نام برنیس وردن، نقشی داشته باشد ظنین شد. در ۱۶ نوامبر سال ۱۹۵۷ در پلین‌فیلد آنها در آن شب اولین کشف هولناک خود را در املاک او کردند: جسد وردن آنجا بود در حالی که سرش از تنش جدا شده بود. جسد بدون سر او واژگون به‌وسیلهٔ طناب بر مچ دستانش و میلهٔ عریضی که پاهایش به آن وصل شده بود در آنجا یافت شد. از همه وحشتناک تر خالی بودن جوارح بدن از شانه تا شکم بود که مانند بز کوهی سلاخی شده بود. به او از فاصلهٔ نزدیک با یک تفنگ کالیبر ۲۲ شلیک شده بود و اعضای بدنش هم بعد از مرگ قطع شده بود.

در جستجوی خانه اینها پیدا شد:

  • جمجمهٔ انسان در دو گوشهٔ تخت او نصب شده بود.
  • پوست انسان که با آن آباژور تزیین شده و به عنوان رو مبلی استفاده می‌شده.
  • کاسه سر انسان، که ظاهراً به عنوان کاسهٔ سوپ استفاده می‌شده.
  • قلب یک انسان(اختلاف هست بین اینکه قلب در کجا پیدا شده است. در همهٔ گزارش‌های شاهدها ادعا بر این است که قلب در یک ماهی تابه روی اجاق گاز پیدا شده، در حالی که تعدادی از عکاسان محل جنایت ادعا می‌کنند که قلب در یک کیف کاغذی بوده است.)
  • سر ماری هوگان صاحب یک میخانهٔ محلی، در یک کیفی کاغذی پیدا شد.
  • یک سقف کامل و نورانی از لب‌های انسان.
  • یک جلیقهٔ پستانی که با مهارت از پوست تنهٔ یک زن درست شده. (توضیح: تراجنسیتی بوده یعنی تمایل به دختربودن داشته‌است)
  • یک کمربند که از مقدار زیادی نوک پستان درست شده بوده، در میان انبوه وسیله‌های مهیب
  • جوراب ساقه کوتاه که از غضروف انسان ساخته شده بود.
  • مفتضح‌ترین ساخته‌های گین ماسک‌هایی از جمجمه بود(ماسکی که از سر انسان ساخته می‌شود. بدین گونه که اول داخل کاسهٔ سر را خالی می‌کرده بعد چشم‌ها را در می‌آورده و لب‌ها را نگه می‌داشته و کله را می‌جوشانده که فرم گردش حفظ شود. استفاده از این روش سابقهٔ تاریخی دارد.

بچه‌های همسایه گین که او گاهی اوقات از آنها هنگامی که پدر و مادرشان نبودند نگه داری می‌کرد، این اشیا را دیده بودند یا در موردش چیزی شنیده بودند که خود گین آنها را بدون فکر و بی مقدمه عتیقه از دریاهای جنوب معرفی کرد که از طرف پسرعمویش که در جنگ جهانی دوم خدمت می‌کرده، فرستاده شده. در بررسی‌هایی که شد، مشخص شد که اینها پوست صورت انسان هستند که به دقت از اجساد کنده شده و به عنوان ماسک توسط گین استفاده می‌شده‌اند.

گین نهایتاً در بازجویی اعتراف کرد که او زنان میانسال را که به تازگی دفن شده بودند نبش قبر می‌کرد-زنانی که به مادرش شباهت داشتند- و به خانه می‌برد، جایی که پوست آنها را دباغی می‌کرد که اشیای مهیب و هولناکش را بسازد. یک نویسنده تمایل گین به پوشیدن پوست و ماسک زنانه را اینطور تعبیر می‌کند: «یک جانی زن جامه». گین داشتن رابطهٔ جنسی را با اجسادی که از قبر بیرون می‌اورد انکار کرد و در حین بازجویی با توضیح اینکه «آنها خیلی بوی بدی می‌دادند» به شلیک به ماری هوگان که از سال ۱۹۵۴ ناپدید شده بود هم اعتراف کرد.

مدت کمی از مرگ مادرش، گین تصمیم به تغییر جنسیت گرفت، البته بحث سر این هست که آیا گین ترانس جنسی بوده یا نه. ولی او بیشتر لباس زنانه درست می‌کرده که بتواند وانمود کند مادرش است تا اینکه بخواهد تغییر جنسیت بدهد.

هرولد ششتر نویسندهٔ بسیاری از جنایت‌های واقعی، یک کتاب پرفروش در مورد گین به نام «منحرف» نوشت. در این کتاب نوشته شده که که افسر پلیس شهر Schley، سر و صورت گین را در حین بازجویی محکم به یک دیوار آجری می‌زده و به این خاطر اولین اعتراف‌هایی که از گین گرفته شد غیرموجه و ناروا تشخیص داده شد. Schley مدت کوتاهی قبل از محاکمهٔ گین به خاطر سکتهٔ قلبی در سن ۴۳ سالگی درگذشت. بیشتر کسانی که این پلیس را می‌شناختند می‌گویند که او به شدت از جنایت‌های گین شوکه شده بود و همچنین از اینکه مجبور بود در مورد کتک زدن گین جواب بدهد و این دلیل مرگ زودرسش بود. یکی از دوستانش گفت:«او یکی از قربانیان اد گین بود درست مثل اینکه قصابیش کرده باشد.»

استماع دادرسی

گین روانی و نالایق برای محاکمه تشخیص داده شد و به بیمارستان مرکزی ایالت Waupun , Wisconsin فرستاده شد، بعدها بیمارستان مرکزی تبدیل به زندان شد و گین به بیمارستان مندوتا در Madison, Wisconsin منتقل شد. در سال ۱۹۶۸ پزشک گین اعلام کرد که او به اندازه کافی صلاحیت محاکمه را داراست، ولی دوباره به دلیل نداشتن عقل سلیم توسط قاضی Robert H.Gollmar بی‌گناه شناخته شد و بقیهٔ عمرش را در بیمارستان گذراند.

میراث

هنگامی که گین در بازداشت به سر می‌برد خانه‌اش در آتش سوخت که بیشتر به آتش‌سوزی عمدی شباهت داشت. در سال ۱۹۵۸ ماشین گین که قربانیانش را با آن حمل و نقل می‌کرد در یک حراج عمومی به مبلغ قابل توجه ۷۶۰ دلار به یک سرمایه‌گذار کارناوال‌ها به نام بانی گیبونز فروخته شد. بانی گیبنز اسم این ماشین را «ماشین غولی اد گین» گذاشت و از بازدیدکنندگان ۲۵ سنت می‌گرفت.

مرگ

در ۲۶ ژوئن ۱۹۸۴ اد گین به دلیل مشکل تنفسی و قلبی حاصل از سرطان در سن ۷۷ سالگی در بیمارستان روانی مندوتا درگذشت. مکان قبر او در طی سال‌ها به‌دفعات ویران شد. مردم سنگ قبرهای او را به عنوان یادبود برمی‌داشتند تا جایی که در سال ۲۰۰۰ بیشتر سنگ قبرها دزدیده شده بود. در ژوئن ۲۰۰۱ سنگ قبر ترمیم شد و هم اکنون در موزهٔ Wautoma, ویسکانسین نمایش داده می‌شود.

تأثیر فرهنگی

داستان اد گین تأثیر ماندگاری بر فرهنگ غرب گذاشته به طوری که در بسیاری از فیلم های، موسیقی‌ها و ادبیات آمده. داستان گین در بسیاری از فیلم‌ها آمده شامل: سکوت بره‌ها (فیلم)، نور ماه از استفان جانسون، اِد گین؛ قصاب پلینت فیلد، دیوانه گین همینطور پایهٔ شخصیت‌های بسیاری از فیلمها شد مانند: بوفالو بیل، نورمن بیتس از آلفرد هیچکاک، صورت چرمی(کشتار با اره برقی) تأثیر گین را می‌توان در شمار زیادی از گروه‌های موسیقی که جنایات او را به تصویر می‌کشند، مشاهده کرد. شماری از آهنگ‌ها در مورد گین نوشته شده شامل: Slayer's "Dead Skin Mask, Mudvayne's "Nothing To Gein", Blind Melon's "Skinned", [10] and Macabre's "Ed Gein"، که تعداد اندکی اینجا مثال زده شد.

تعداد زیادی گروه اسم گروهشان را از گین گرفتند به عنوان مثال: Ed Gein و یک گروه متشکل شده از ارازل!به نامEd Gein's Car(ماشین گین) Gidget Gein ویولن سل زن قبلی گروه Marilyn Manson اسمش را از اد گین گرفت. گروه "پلین فیلد" نام گروه را از شهری گرفتند که گین زندگی می‌کرد و در آنجا مرتکب جنایت می‌شد. همینطور در شمال شرقی انگلستان گروهی به نام Plainfield Deathcount ساخته شد.


تد باندی


Ted Bundy headshot.jpg

تد باندی با نام کامل تئودور رابرت کاول باندی در نوامبر ۱۹۴۶ متولد شد و در ژانویه ۱۹۸۹ در زندان ایالتی فلوریدا با صندلی الکتریکی اعدام شد. او یک قاتل و متجاوز سریالی، آدم ربا، دزد و مرده باز بود که در دهه ۱۹۷۰ به ده‌ها زن حمله کرد و تعداد زیادی از آنها را به قتل رساند. احتمال می‌رود جنایات او حتی پیش از این تاریخ آغاز شده باشد.
پس از بیش از یک دهه انکار او تنها اندکی پیش از اجرای حکم اعدامش به قتل بیش از ۳۰ زن جوان بین سال‌های ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸ اعتراف کرد. تعداد واقعی قتل‌های انجام شده توسط او کاملاً مشخص نیست.
باندی خوش قیافه و دارای شخصیتی کاریزماتیک توصیف شده، این دو مشخصه به او در جلب اعتماد قربانیانش کمک می‌کرد. در موارد بسیاری او در مکان‌های عمومی در قالب کسی که آسیب دیده یا معلولیت دارد به زنان نزدیک می‌شد و از آنها برای انجام کاری کمک می‌خواست (مثلاً برای حمل چند کتاب) او از این حربه برای کشاندن آنها به یک مکان خلوت استفاده می‌کرد. در مواردی نیز او در قالب پلیس یا مأمور آتش نشانی ظاهر می‌شد و از قدرت قانونی جعلیش برای همراه کردن قربانی استفاده می‌کرد. بعضی موارد او بارها به محل انجام جنایت باز می‌گشت و هر بار ساعت‌ها به آراستن جسد و معاشقه با آن مشغول می‌شد. این ملاقات با اجسادِ در حال پوسیدن تا زمانی ادامه می‌یافت که تعفن جسد یا حمله حیوانات وحشی نزدیکی بیشتر با آن را غیر ممکن می‌ساخت. او حداقل ۱۲ قربانی را سر بریده بود و در مواردی سر بریده را برای مدتی به عنوان یادگاری در آپارتمانش نگه داشته بود. در موارد معدودی باندی نیمه شب به خانه قربانی وارد می‌شد و با ضربه‌های کشنده زنان را در خواب می‌کشت. باندی که در آغاز با اتهام اقدام به حمله و آدم ربایی در سال ۱۹۷۵ رو به رو شده بود، به تدریج با لیست طولانی تری از قتل‌هایی مربوط دانسته شد که در چندین ایالت اتفاق افتاده بودند. در مواجهه با اتهام قتل در کلرادو، باندی دو فرار استادانه طرح کرد و به حمله‌های بیشتری دست زد، قبل از دستگیری نهایی در فلوریدا در ۱۹۷۸، باندی سه قتل آخرش را نیز مرتکب شده بود. برای سه قتل ثابت شده در فلوریدا، باندی در دو محاکمه جداگانه به سه بار اعدام محکوم شد.
تد باندی در ژانویه ۱۹۸۹ در زندان ریفورد فلوریدا با صندلی الکتریکی اعدام شد. آن رول زندگینامه نویس، او را سادخویی جامعه ستیز توصیف می‌کند که از رنج دیگران و کنترلی که تا حد مرگ و حتی پس از آن بر قربانیانش داشت لذت می‌برد. پولی نلسون یکی از وکلای او، باندی را شیطانی بدون قلب معرفی می‌کند.

قربانیان

باندی به ۳۰ قتل اعتراف کرد، اما تعداد واقعی قربانیان هرگز مشخص نشد. در مواردی تعداد موارد قتل حتی تا ۱۰۰ مورد بیشتر نیز تخمین زده شده بود و باندی گاه اظهار نظرهای موذیانه‌ای می‌کرد که به این شایعات دامن می‌زد. او در سال ۱۹۸۰ به هیو اینسورث گفت که در مقابل هر قتلی که رسانه‌ای شد "ممکن است" قتلی دیگر هم وجود داشته باشد که هیچ اشاره‌ای به آن نشده‌است. وقتی مأموران اف‌بی‌آی رقم نهایی ۳۶ قربانی را به باندی پیشنهاد کردند او پاسخ داد:"یه رقم دیگه بهش اضافه کنین، اونوقت درست میشه." سالها بعد او به وکیلش پولی نلسون گفت که تعداد تخمینی ۳۵ مورد قابل قبول بوده‌است. اما رابرت کپل بعدتر نوشت که "[تد] و من هر دو می‌دانستیم که [مجموع قربانیان] خیلی بیشتر بود" کشیش فرد لورنس، روحانی متدیستی که آخرین مراسم مذهبی باندی را اجرا کرده بود، گفت "فکر کنم حتی خود او هم نمی‌دانست چند نفر را کشته یا اساساً چرا آنها را کشته‌است... برداشت من، برداشت قوی من این بود."
در عصر روز پیش از اعدام، باندی آمار قربانیانش را به تفکیک ایالت به همراه بیل هگمایر مرور کرد:

  • ۱۱ نفر در واشنگتن. (سه نفر ناشناخته)
  • ۸ نفر در یوتا.(سه نفر ناشناخته)
  • ۳ نفر در کلرادو
  • ۳ نفر در فلوریدا
  • ۲ نفر در اورگون (هر دو ناشناخته)
  • ۲ نفر در آیداهو (یکی ناشناخته)
  • ۱ نفر در کالیفرنیا (ناشناخته)

در ادامه شرحی از ۲۰ قربانی و ۵ بازمانده شناسایی شده باندی به ترتیب زمانی آمده‌است:

۱۹۷۴

واشنگتن، اورگون

۴ ژانویه: جونی لنز (نام مستعار) ۱۸ ساله: در تختش با چماق مصدوم شد و تجاوز جنسی قرار گرفت. او زنده ماند.
۱ فوریه: لیندا آن هیلی ۲۱ ساله: بعد از مصدوم شدن با چماق، ربوده شد. جمجمه و فک زیرینش بعدها در کوه تیلور پیدا شد.
۱۲ مارچ: دونا گیل مانسن ۱۹ ساله: از مح. طه کالج اورگریرن ربوده شد. باندی گفت جسدش را در کوه تیلور رها کرده. جسد پیدا نشد.
۱۷ آوریل: سوزان الین رانکورت ۱۸ ساله: از محوطه کالج مرکزی ایالت واشنگتن ربوده شد. جمجمه و فک زیرینش بعدها در کوه تیلور پیدا شد.
۶ می: روبرتا کاتلین پارکز ۲۲ ساله: در دانشگاه ایالتی اورگون ناپدید شد. جمجمه و فک زیرینش بعدها در کوه تیلور پیدا شد.
۱ جون: برندا کارول بال ۲۲ ساله: در بورین ناپدید شد. جمجمه و فک زیرینش بعدها در کوه تیلور پیدا شد.
۱۱ جون: جرجین هاوکینگز ۱۸ ساله: در کوی دانشگاه واشنگتن ناپدید شد. بقایای اسکلتش در ایساکوا پیدا شد.
۱۴ جولای: جانیس آن اوت ۲۳ ساله: در پارک سامامیش ربوده شد. بقایای اسکلتش در ایساکوا پیدا شد.
۱۴ جولای: دنیس ماری نسلوند ۱۸ ساله: ۴ ساعت بعد از اوت در پارک سامامیش ربوده شد. بقایای اسکلتش در ایساکوا پیدا شد.

یوتا، کلرادو، آیداهو

۲ اکتبر: نانسی ویلکاکس ۱۶ ساله: در هولادی یوتا غافلگیر شد، مورد تجاوز قرار گرفت و خفه شد. جسدش هرگز پیدا نشد.
۱۸ اکتبر: ملیسا آن اسمیت ۱۷ ساله: در می‌دویل یوتا ناپدید شد. جسدش در نواحی کوهستانی اطراف پیدا شد.
۳۱ اکتبر: لورا ایم ۱۷ ساله: در لیهای یوتا ناپدید شد. جسدش در امریکن فورک کانیون پیدا شد.
۸ نوامبر: دبرا کنت ۱۷ ساله: در بانتیفول یوتا ناپدید شد. تنها یک کشکک زانو از او یافت شد، هرچند هویت صاحب این تکه استخوان با قطعیت مشخص نیست.

۱۹۷۵

۱۲ ژانویه: کارین کمپبل ۲۳ ساله: در هتلش در کلرادو ناپدید شد. جسدش در یک جاده خاکی نزدیک هتل پیدا شد.
۱۵ مارچ: جولی کانینگهام ۲۶ ساله: در ویل کلرادو ناپدید شد. باندی گفت جسد را در ۱۴۰ مایلی غرب ویل دفن کرده. اما جسد هرگز پیدا نشد.
۶ آوریل: دنیس الیورسون ۲۵ ساله: به هنگام دوچرخه سواری در گراند جانکشن کلرادو ناپدید شد، باندی گفت جسد را در ۵ مایلی شهر به رودخانه انداخته. اما جسد هرگز پیدا نشد.
۶ می: لینت کالور ۱۲ ساله: در دبیرستانش در پوکاتللو آیداهو ناپدید شد. جسد هرگز پیدا نشد.
۲۸ جون: سوزان کورتیس ۱۵ ساله: در دانشگاه بریگهام یانگ ناپدید شد. باندی گفت جسد را نزدیکی پرایش در یوتا دفن کرده. جسد هرگز پیدا نشد.

۱۹۷۸

فلوریدا

۱۵ ژانویه: مارگارت بومن ۲۱ ساله: در خوابگاه چی امگا واقع در دانشکاه ایالتی فلوریدا خواب بود که با چماق ضربه خورد و در نهایت خفه شد.
۱۵ ژانویه: لیزا لوی ۲۰ ساله:در خوابگاه چی امگا واقع در دانشکاه ایالتی فلوریدا خواب بود که با چماق ضربه خورد، مورد تجاوز گرفت و در نهایت خفه شد.
۱۵ ژانویه: کارن چندلر ۲۱ ساله:در خوابگاه چی امگا واقع در دانشکاه ایالتی فلوریدا خواب بود که با چماق ضربه خورد. او زنده ماند.
۱۵ ژانویه: کتی کلنر ۲۱ ساله:در خوابگاه چی امگا واقع در دانشکاه ایالتی فلوریدا خواب بود که با چماق ضربه خورد. زنده ماند.
۱۵ ژانویه: شریل تامپسون ۲۱ ساله: در خوابگاه چی امگا واقع در دانشکاه ایالتی فلوریدا خواب بود که با چماق ضربه خورد. زنده ماند.
۹ فوریه: کیمبرلی لیچ ۱۲ ساله: از مدرسه اش در لیک سیتی فلوریدا ربوده شد. بقایای اسکلتش نزدیک پارک ایالتی سووانی ریور پیدا شد.


جفری دامر

220px-Jeffrey-dahmer.jpg

جفری دامر (به انگلیسی: Jeffrey Lionel Dahmer) (زادهٔ ۲۱ می ۱۹۶۰ - درگذشتهٔ در ۲۸ نوامبر ۱۹۹۴) یک آدم‌کشی زنجیره‌ای اهل آمریکا بود.

زندگینامه

والدین او از بنیادگرایان مسیحی بودند. او در جوانی الکلی بود. والدین جفری زمانیکه او ۱۸ سال داشت، پس از سالها درگیری از هم جدا شدند.

او اولین قتل خود را در سن ۱۸ سالگی انجام داد. اولین مقتول استیون هیکس نام داشت و ۱۹ ساله بود .دامر وی را به خانه خویش دعوت کرد ولی اورا کشت چون «او خانه را ترک نمی‌کرد».

او بعدها در دانشگاه اوهایو حضور پیدا کرد اما بعد از ۲ ترم اخراج شد. سپس به اصرار پدرش به ارتش آمریکا ملحق شد. اما پس از ۲سال به علت نوشیدن بی رویه مشروب از ارتش اخراج شد.او بعد از اخراج چون نمی‌توانست با پدر رویرو شود به خانه بر نگشت و به میامی بیچ فلوریدا رفت زیرا از سرما خسته بود.

او در ۲۲ ژوئیه ۱۹۹۱ در حالیکه مرد دیگری را فریب داده بود دستگیر شد. در حین تلاش برای قتل این فرد او فرار کرد و توانست خود را به یک ماشین پلیس برساند.

وی میان ژوئن ۱۹۷۸ تا ۱۹ ژوئیه ۱۹۹۱، هفده پسر و مرد را به نحو فجیعی سلاخی کرد. او علاقه زیادی به جنازه‌خواری و آدمخواری داشت. اینها بخشی از رفتارهای هولناک وی بود. او باور داشت که با خوردن گوشت قربانیانش، آنها دوباره در درون وی زنده خواهند شد.

وی که به زندان ابد محکوم شد، سرانجام در ۲۸ نوامبر ۱۹۹۴ به دست یک هم سلولی به قتل رسید.

Jeffrey_Dahmer_HS_Yearbook.jpg

مقتولین

نام  سن زمان مرگ
استفن هیکز ۱۹ ژوئن ۱۹۷۸
استیون تومی ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۷
جامی داکزتاتور ۱۴ اکتبر ۱۹۸۷
ریچارد گوررو ۲۵ مارس ۱۹۸۸
آنتونی سیرز ۲۴ فوریه ۱۹۸۹
ادی اسمیت ۳۶ ژوئن ۱۹۹۰
یکی بیکز ۲۷ ژوئیه ۱۹۹۰
ارنست بیلر ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۰
دیوید توماس ۲۳ سپتامبر ۱۹۹۰
کورتیس استرافتر ۱۶ فوریه ۱۹۹۱
ارول لیندزی ۱۹ آوریل ۱۹۹۱
تونی هافز ۳۱ ۲۴ مه ۱۹۹۱
کونرارک سینت ۱۴ ۲۷ مه ۱۹۹۱
مت تورنر ۲۰ ۳۰ ژوئن ۱۹۹۱
جرمی وینبرگر ۲۳ ۵ ژوئیه ۱۹۹۱
الیور لیسی ۲۳ ۱۲ ژوئیه ۱۹۹۱
جوزف برادهولت ۲۵ ۱۹ ژوئیه ۱۹۹۱

او یکی از بی رحم‌ترین قاتلان زنجیره‌ای آمریکا بود.مقتولین وی که تماما مرد بودند بعد از کشته شدن مورد تجاوز قرار می گرفتند.او آنها را تکه تکه می‌کرد و به فریزرش انتقال می‌داد. زمانی که پلیس به محل زندگی وی حمله کرد ظرفهای پر از اسید دیده می‌شد که در داخل آنها اسکلت انسان بود. همچنین در کمد خانه اش جایی محراب مانند بود که در آن شمع و استخوانهای قربانی‌هایش را قرار داده بود و نوعی مراسم مذهبی مخصوص در آن برگزار می‌کرد.

او بیشتر قتل‌های خود را در آپارتمانش که «آپارتمان آکسفورد» نامیده می‌شد انجام می‌داد. این ساختمان در میلواکی ایالت ویسکانسین قرار داشت.


هنری لی لوکاس


Henry Lee Lucas.jpg


هنری لی لوکاس قاتل زنجیره‌ای آمریکایی برای چندین سال در اواسط دهه ۸۰ لقب «منفورترین زندانی» را در بند اعدامیان از آن خود کرده بود.

زندگینامه

هنری لی لوکاس در ۲۳ اوت سال ۱۹۳۶ در حومه ویرجینیا نزدیک شهرکی به نام بلکزبورگ به دنیا آمد. وی به همراه خانواده اش در دو اتاق زندگی می‌کرد. والدین وی به مشروبخواری معروف بودند و ویولا مادر وی خانواده را با شلاق اداره و غالباً فرزندانش را مجبور به کار کردن می‌کرد.


«اندرسون» پدر «هنری» روزی در حال مستی در حادثه‌ای به زیر قطار می‌رود و پاهایش را از دست می‌دهد. پس از آن «اندرسون» در یک گوشه از خیابان به روی زمین می نشست و خودکار می فروخت، در حالی که ویولا برای کسب درآمد بلیت فروشی می‌کرد.


«لوکاس» هشت برادر و خواهر داشت که بسیاری از آنها طی سالها مجبور شدند به مراکز نگهداری از کودکان، خانه بستگان و منازل مردم بروند. «ویولا» به دلایلی «هنری» را پیش خود نگه داشت. وی غالباً «هنری» را کتک می‌زد و پدرش هم از این امر بی نصیب نمی ماند. «اندرسون» که از دیدن این صحنه‌ها آزرده شده بود، شبی را در هوای سرد در خارج از خانه سپری کرد که به بیماری مهلک ذات الریه مبتلا شد. «لوکاس» هنگامی که در سال ۱۹۴۳ وارد مدرسه شد ، «ویولا» وی را با لباسی نامرتب و همواره بدون کفش به مدرسه می فرستاد. یک روز «لوکاس» در حالی به خانه بازگشت که کفشهایی را به پا داشت که معلمش به وی هدیه داده بود و این امر سبب شد از ویولا کتک سختی بخورد.


گفته می‌شود وی در دوران نوجوانی با برادر ناتنی خود رفتار خوبی نداشته و گلوی حیوانات را با چاقو می‌برید. در ۱۷ سالگی یکی از برادران «لوکاس» به طور اتفاقی با چاقو به چشم وی زد. وی چندین روز با چشم آسیب دیده در خانه ماند تا اینکه کسی وی را به دکتر برد و پزشک چشم وی را در آورد و گلوله‌ای شیشه‌ای جای آن گذاشت.

او مادرش را نیز با سنگدلی تمام به قتل رساند. با این حال، لقب وی نه به خاطر ارتکاب سه قتل، بلکه به خاطر این بود که در صدها فقره قتل دیگر دست داشت؛ مردی خونسرد که افکار شیطانی در سر می پروراند.


لوکاس در سال ۱۹۸۴ به مرگ محکوم شد و البته محکومیت وی به خاطر قتل مادر خود در سال ۱۹۶۰ یا اذیت و آزار و قتل «کیت ریچ» ۸۲ ساله اهل تگزاس یا حتی قتل و مثله کردن «بکی پاول» دوست دختر خود در سال ۱۹۸۲ نبود. بر عکس وی به خاطر تجاوز و قتل زنی ملقب به «جوراب نارنجی» در سال ۱۹۷۹ به مرگ محکوم شد که ظاهراً هیچ گاه با وی دیداری نداشته است.


لوکاس پس از آنکه ۱۰ سال را به دلیل قتل مادر خود در زندان سپری کرد، مورد عفو مشروط قرار گرفت و دوباره قتلی دیگر مرتکب شد. در جریان دومین محاکمه در سال ۱۹۸۳ به اتهام قتل، لوکاس با اظهاراتش دادگاه را شوکه کرد؛ زیرا نه تنها اعتراف کرد «ریچ» را کشته، بلکه اعلام کرد بیش از ۱۰۰ نفر دیگر را نیز به کام مرگ فرستاده است.


در پی اعترافات لوکاس، کارآگاهان و مأموران تحقیق از ۱۹ ایالت برای بازجویی از وی به صف شدند، در حالی که تیمی ضربتی برای کمک به قضات ۲۴ ساعته مشغول فعالیت بودند تا پرونده ۶۰۰ قتلی را که ممکن بود لوکاس سرانجام برعهده بگیرد، حل کنند.


نگرش کلی لوکاس در بازجویی که در زندان انجام داد، این گونه بود: من هیچ احساسی در کشتن دیگران نداشتم. برای من کشتن مثل نوشیدن یک لیوان آب بود. در حالی که لوکاس یکی پس از دیگری به قتلها اعتراف می‌کرد، ۲۰۰ پرونده قتل مختومه اعلام شد، در حالی که قاتلان واقعی از این امر خوشحال به نظر می‌رسیدند. چه عاملی باعث شد که این همه کارآگاهان ورزیده بارها با اعترافات لوکاس فریب بخورند؟

«ولدون لوکاس»، کلانتر «دنتون کانتی تگزاس» یک بار این گونه گفته بود:

لوکاس می‌تواند به هر بازپرسی بقبولاند که حرفهایش را بپذیرد.


«لوکاس» در صدها فقره قتل دیگر دست داشت. او طی بازجوییها به قتلهایی اعتراف می‌کرد که مرتکب نشده بود. برای «لوکاس»، این یک بازی بود، بازی که در آن پیروز شد.


جک قاتل


JacktheRipper1888.jpg

جک قاتل یا جک قصاب ( به انگلیسی: Jack the Ripper ) نام مستعاریست که به قاتلی که قتل‌های زنجیره‌ای خود را در محله فقیر نشین وایتچپل انجام می‌داد داده شده‌است.این اسمی است که روی نامه‌هایی که به دفتر پلیس رسیده نوشته شده و قاتل خودش را جک قاتل معرفی کرده بود. قربانی‌های این قاتل معمولاً زنان فاحشه بودند.بیشتر قربانی‌ها گلو و بدنشان بریده شده بود. بعضی از اندام‌های داخلی بدن سه تن از قربانیان برداشته شده بود.

سابقه

در اواسط قرن ۱۹ جمعیت انگلستان رو به افزایش بود و محله‌های فقیر نشین زیاد شده بودند.در ۱۸۸۲، شماری ازیهودی‌های ساکن در روسیه و اروپای شرقی که از کشتار خسته شدند به انگلستان بخصوص قسمت شرقی لندن و وایتچپل مهاجرت کردند.در همین زمان ایرلندیهای مهاجر در همان محله‌های نامبرده و


مطالب مشابه :


پردرآمد ترین کارها در ایران

پردرآمد ترین کارها در پردرآمدترین کارها در ایران - ایران - یردرآمد- کار آفرینی




پردرآمدترین مشاغل ایران کدام هستند؟

بدان - پردرآمدترین مشاغل ایران کدام هستند؟ - اطلاعات متنوع




پردرآمدترین شغل های ایران

استخدام در تبریز کاریابی و بازار کار آگهي استخدام و اخبار استخدامي جديد سراسرکشور را اينجا




پنج استراتژی برای هوشمندانه کار کردن به جای زیاد کار کردن

می‌توانستید خودتان را سازماندهی کنید تا وقت بیشتری را صرف آن کارها پردرآمدترین




معروف ترین قاتلان زنجیره ای جهان

پردرآمدترین بازیگران زن گرچه او به این کارها مبادرت می‌کرده، ولی مدرکی دال بر اینکه




5 استراتژی برای هوشمندانه کار کردن به جای زیاد کار کردن

شما می‌توانستید خودتان را سازماندهی کنید تا وقت بیشتری را صرف آن کارها پردرآمدترین




پنج راهکار مفید کار کردن

پنگان - پنج راهکار مفید کار کردن - مدیریت بازاریابی - محصول، قیمت، توزیع، ترفیع و تشویق




شاد ترین و غمگین ترین شغل های دنیا

يک دسته از کارها احساس ارزشمند بودن را در پربازدیدترین و پردرآمدترین کشورهای جهان در




5 راهکار مفیدکارکردن

كارمند بانک ملی ایران :. - 5 راهکار مفیدکارکردن - گاهنوشتهای من




ایران ستیزی از کجا ریشه گرفته است؟

پردرآمدترین بازیگران زن هالیوود همه این کارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام




برچسب :