فصل اول:اسیر شدیم رفت !!!

داستاني صد درصد واقعي از يك عشق بزرگ و هيجان انگيز است .
حسي عجيب درلحظه به لحظه آن اشگ را در چشمانتان حلقه خواهد بست.

ماجرا از يك شب سرد اسفند ماه سال ۱۳۵۴ شروع شد . بالاخره بعد از دو روز زحمت شبانه روزي , كار تزيين خونه و تدارك تولد تموم شد . درست چند ساعت قبل از جشن من كه حسابي خسته و كثيف شده بودم به امير پسر داييم كه تولدش بود و اين همه زحمت رو به خاطر جشن تولد اون كشيده بودم . گفتم : من ميرم خونه . يه دوش ميگيرم . لباسام رو عوض ميكنم و بر ميگردم .

ا مير با ا صرار ميگفت : تو خسته اي . خب همين جا دوش بگير لباس هم تا دلت بخواد ميدوني كه هست .
من بهانه آوردم و بالاخره قا نعش كردم كه بايد برم و برگردم .
راستش اصل داستان مسئله كادويي بود كه بايد براش ميگرفتم ، به هر صورت خودمو به خونه رسوندم و بعد از يه دوش آبگرم كه بهترين دواي خستگي من تو اون لحظه بود ، لباس پوشيدم و آماده حركت شدم
چون قبلا" تصميم خودم را در مورد كادو گرفته بودم ، سر راه يه سرويس بروت كه شامل ادكلن ،عطر و لوسيون بعد از اصلاح بود و خودم يه ست مثل همون رو قبلا" خريده بودم . گرفتم و به سمت خونه دايي راه افتادم. هوا خيلي سرد بود و خيابونها حسابي يخ زده بود ، جوري كه . من كه بين بچه ها تو رانندگي به بي كله معروف بودم جرات نكردم خيلي شلتاق بزنم .
راستش با اينكه تازه هفده سالم بود اما دو سال بود كه خودم ماشين داشتم ، يعني از پونزده سالگي و رانندگي ميكردم ، البته بدون گواهينامه .
بهر صورت كمي دير رسيدم و تعدادي از مهمونها اومده بودند مسئول موزيك من بودم و دير كرده بودم
نميدونم چه مرگم شده بود در حاليكه هوا بشدت سرد بود من احساس گرماي شديدي ميكردم. از در كه وارد شدم همه يه جيغ بلند و ممتد كشيدن و به اين وسيله ورود من رو خوشامد گفتن راستش از اونجايي كه من خيلي شيطون و در عين حال فعال بودم همه يه جورايي منو تحويل ميگرفتن .
من مركز موزيك هاي دست اول بودم و هرچي موزيك تاپ ميخواست تو بازار بياد .حداقل يه هفته قبلش تو بساط من ميتونستي پيداش كني . البته به همه اين خواص خوش سرو زبوني منو رو هم اضافه كن . به هر صورت با تشويق بچه ها پشت دستگاه استريو رفتم در همين حال به امير كه من رو تا پشت دستگاه همراهي ميكرد گفتم : من زبونم داره از حلقم در مياد. يه نوشيدني خنك ميخوام
سعيد چشم بلند بالايي گفت و بعد از چند لحظه يه ليوان شربت آبليمو كه قطعات يخ توش ملق ميزدن . داد دستم . منم لا جرعه سر كشيدم . بي خبر از اينكه توي ليوان ودكا هم ريختن .
همه ميدونستن من تو زندگيم اهل دو چيز نيستم يكي سيگار و دومي مشروب . اما براي اينكه سر بسر من بزارن با اين پلتيك و با استفاده از تشنگي شديد من ، اون شب يه ليوان ودكا به خورد ما دادن .
بهر صورت با گرم شدن كله من مجلس هم حسابي گرم شده بود .
يه سري موسيقي تاپ از سري نان استاپ ها كه تازه به دستم رسيده بود بچه ها را حسابي كوك كرده بود
در همين زمان داشتم فكر ميكردم براي اينكه بچه ها يه كم خستگيشون در بره يه موزيك آروم بزارم كه يكي از دوستام به طرفم اومد و گفت : من دوتا آهنگ جديد آوردم كه البته شما بايد شنيده باشين يكيش مال ستار و دومي رو ابي خونده ، اگه ميشه اين دوتارو بزارين.
راستش جا خوردم آهنگ جديد از ستار و ابي ؟!!!!!!! پس چرا بدست من نرسيده بود ؟!!!!!!!! بدون اينكه خودمو لو بدم گفتم : آره آره دارم بزار ببينم . كه گفت : فرقي نميكنه اينم مال شماست. من نگاهي كردم و با تشكر نوار رو گرفتم و تو دستگاه انداختم .تا اومدم به خودم بجنبم ديدم هركس يه پارتنر انتخاب كرده و با اورتور آهنگ شروع كرده به رقصيدن. هر چي چشم انداختم ديدم كسي نيست كه من با هاش برقصم . نا اميد داشتم پشت دستگاه بر مي گشتم كه ديدم دختر داييم نازيين يه كوشه نشسته و سرش رو انداخته پايين و داره گلهاي قالي رو نگاه ميكنه. به طرفش رفتم و گفتم افتخار مي ......
سرش رو بلند كرد ولبخند تلخي زد ، درست همين موقع چشمامون تو هم گره خورد....ستار مي خوند
آه اي رفيق
آه اي رفيق
نان گرم سفره ام را
باتو قسمت كردم اي دوست
هرچه بود از من گرفتي
غير آه سردم اي دوست
آه اي رفيق
آه اي رفيق
من و نازي همديگرو محكم بغل كرده بوديم و ميرقصيدم ، اصلا متوجه دور ورمون نبوديم. البته بعدا فهميديم كسي هم متوجه ما نبوده . من گيج و مبهوت از حالتي كه بهم دست داده بود به نازي گفتم : من يه جوري شدم . اونم در حاليكه اشك تو چشماش جمع شده بود ، مستقيم تو چشمام نگاه كرد و گفت : من مدتهاست تو رو دوست دارم . اما دستم رو آرام رو لباش گذاشتم ودوباره بغلش كردم . در همين زمان
آهنگ دوم نوار كه ابي خونده بود شروع شد
نازي ناز كن كه نازت يه سرو نازه
نازي ناز كن كه دلم پر از نيازه
شب آتيش بازي چشماي تو يادم نمي ره
هر غم پنهون تو يه دنيا رازه...
منو با تنهاييام تنها نذار دلم گرفته
بله اسير شديم و رفت ..........
اسير دو تا چشم سياه كه دوتا ستاره درخشان وسطش سو سو ميزد .
ما اصلا" متوجه نبوديم دور و ورمون چي ميگذره . بچه ها خودشون موزيك ميگذاشتن و ميرقصيدند. جيغ و داد ميكرد ند اما ديگه نه من و نه نازنين اصلا" اونجا نبوديم ، كجا بوديم ؟ اينو فقط كسايي ميفهمند كه عاشق شدند. تو ابرا ، تو آسمونا تو كهكشون ، نميدونم ، توصيفش خيلي مشكله .........
بچه ها به خيال اينكه ودكا هه دخلم رو آورده باهام كاري نداشتن . اينقدر شلوغ بود حتي متوجه نشدن كه منو نازنين چنان دستامون تو هم گره خورده كه عظيم ترين نيروها هم نميتونن اونارو از هم جدا كنن .
دستاش تو دستم بود ، داغ داغ.......... اما اين داغي فقط بخش كوچيكي از حرارت سوزان عشقي بود كه تو رگ وريشه هاي وجودمون خونه كرده بود
واقعا" عجب چيزي اين عشق ........
يه نگاه و اين همه حرارت . اين همه شور ، اين همه عشق ....
داشتم ميسوختم...كه نازنين به دادم رسيد و گفت : ميخواي بريم توي حياط . حس كردم هم براي فرار از اين شلوغي كه تا ساعتي پيش كشته و مردش بودم ، اما حالا ميخواستم هر چه زودتر ازش فرار كنم و هم به خاطر حراراتي كه از درونم بيرون ميزد . اين بهترين راهه . بلند شدم و با هم به حياط رفتيم.برف همه سطح باغچه ها و سطح سنگ چين حياط رو پوشونده بود با اينكه بنظر ميرسيد هوا خيلي سرد اما نه من و نه نازي احساس سرما نمي كرديم.. روي تاپ فلزي كنار حياط كه زير يه آلاچيق قشنگ كه دايي خودش درست كرده بود نشستيم و همديگر رو بغل كرديم . در حاليكه سر نارنين رو روشونه ام گرفته بودم قطره اشكي كه از چشم اون خارج شده بود رو گونه من نشست . سرش رو
ميون دوتا دستام گرفتم و در حاليكه با انگشت هام اشگهاش و پاك ميكردم گفتم : گريه ميكني ؟
بغضش تركيد و گفت: ميدوني چند وفته تو رو دوست دارم ؟ ميدوني چه مدت ميخوام اينجوري منو بغل كني ؟ ميدوني چقدر سعي كردم كه تو متوجه بشي ، كه يكي توي اين دنيا هست كه عاشق تو ؟ و ميخواد در آغوش تو زندگي كنه و
بميره ؟ چند بار با خودم گفتم , غرور كنار ميزارم وبهت ميگم كه دوستت دارم اما هر بار .....................
براي دومين بار در طول اون شب انگشتم رو روي لبهاش گذاشتم و اون چشماشو بست وسكوت كرد ، آروم اشكهاي بيرون ريخته شده از چشماي بسته اش را پاك كردم وچشماش رو بوسيدم و ساعتها بيرون توي حياط خانه بدون اينكه احساس سرما بكنيم با هم گفتيم و گفتيم و گفتيم . تا بالاخره ازسرو صداي مهمونا متوجه شديم مهموني تموم شده. به همين دليل به محل مهموني برگشتيم هيچكس متوجه غيبت طولاني ما دوتا نشد .
هيچكس اونشب نفهميد كه چه بر دل من و نازنين گذشت .
هيچكس حرارت عشقي كه سالها ما رو در خودش سوزند و مي سوزونه حس نكرد .
اونشب فقط من ، نازنين و خدا ميدونستيم چه برما گذشت .
و اونشب فقط خدا ميدونست در آينده چه بر ما خواهد گذشت .


مطالب مشابه :


شماره دوزي روي حوله

دوخت شماره دوزي به صورت ضربدري بر روي هم انجام مي گيرد و هر دوي اين كوك هاي مانتو کرپ مدل




جداول زمان بندی دروس

الگو به وسيله كوك دراپه و تكميل دامن هاي گذشته . سه مدل دامن غير مانتو و تبديل




نکاتی در مورد خیاطی

و آن الگوی اولیه بالاتنه است مثلا فرقی نمی كند كه شما میخواهید مانتو كوك ها ی چرخ مدل




فصل اول:اسیر شدیم رفت !!!

من مركز موزيك هاي دست تاپ از سري نان استاپ ها كه تازه به دستم رسيده بود بچه ها را حسابي كوك




آداب معاشرت و اصول شهروندی

• با توجه به انواع مختلف پارچه ها و تغييرات دايمي مدل هاي لباس كوك تيل. 6 يا مجله در




نمونه سوالات نازک دوزی

مانتو دوز . . 2- مدل ماشین ساده ترين و ابتدايي ترين كوك. 45. پارچه هاي بد اتو را با چه




برچسب :