تولد رادین کوچولو- بهمن 86- تهران

27 خرداد 86 با دیدن دوخط قرمز بیبی چک متوجه شدم باردارم . چون قبلش یه بارداری ناموفق داشتم که در هفته هشتم  جنین سقط شد خیلی می ترسیدم و حسابی مراقب خودم بودم و استراحت می کردم . تا دو ماه هم به کسی نگفتم و وقتی از سالم بودن و تشکیل قلب و همه چی مطمئن شدم به دو تاخانواده گفتم .
 بارداری راحت و بی دردسری داشتم و جز حالت تهوع که از شانس خوبم فقط عصرها بود مشکل دیگه ای نداشتم . همه به من میگفتن زیباتر از همیشه شدم و من هم خوش بودم
. تو ماه چهارم با بیمارستان صارم و زایمان بی درد آشنا شدم و رفتم اونجا و تحت نظر خانم دکتر کوهسار نبوی بودم . تاکید داشتم که میخوام طبیعی زایمان کنم و چند جلسه کلاس و مشاوره رفتم که توی  یکیش حضور همسر الزامی بود و بقیه اش رو خودم تنها رفتم . چند جلسه هم استخر بیمارستان رو رفتم که میگفتن کمک میکنه با زایمان طبیعی . اما پزشکم تاکید می کرد که تا ماه هشتم نمیشه برای نوع زایمان نظری داد و اون موقع اگر جنین چرخیده باشه میتونی بری برای زایمان طبیعی و باز هم تاکید می کرد چون از اپیدورال استفاده میشه ممکنه نتونی خوب زور بزنی و بری برای سزارین . اما من باز هم سر حرف خودم بودم .
 ماه پنجم سونو داشتم که پزشک گفت حجم مایع آمینوتیک حداقال نرماله و این پزشک رو نگران کرد و چند روز استراحت مطلق داشتم با مصرف مایعات فراوان که مشکل حل شد. دوباره ماه هشتم رفتم سونو و باز مایع آمینوتیک کم بود . پزشکم برام سونوی بیوفیزیکال نوشت و من از بس نگران بودم رفتم سونوگرافی نزدیک خونه که حسابی منو ترسوند و گفت همین الان برو به دکترت زنگ بزن و من هم نگران بودم و هم برام این سوال پیش اومده بود که اگه حجم مایع انقدر کمه و وضعیت خطرناکه پس پسرک چطور انقدر خوب حرکت میکنه و از جنب و جوشش کم نشده؟؟؟
همون شب به پزشکم زنگ زدم و گفت صبح زود بیا بیمارستان . صبح زود رفتم اونجا و دیدم داره با متخصص اطفال صحبت می کنه . بعد به من گفت که با این سونویی که تو انجام دادی من ختم حاملگی رو باید اعلام کنم  ولی تضمین نمی کنم که بچه سالم باشه و ممکنه نارسایی تنفسی پیدا کنه .... همون لحظه حس کردم  تمام بدنم یخ کرد. خودم رو انداختم تو بغل همسر و همونجا گریه کردم . دکتر آرومم کرد و گفت که برم مطب دکتر اکرمی و اونجا سونو روتکرار کنم.
عصر اون روز که خوب یادم هست یک شنبه هم بود حسابی دلم گرفته بود و با هزار جور فکر و خیال رفتیم مطب دکتر و بعد از چند ساعت معطلی سونو انجام شد و از جنین نوار قلب گرفت و گفت همه چی عالیه !!! از خوشحال گریه می کردم و تلفنی خبر رو به پزشکم دادم . قرار شد 3 هفته پشت هم سونو رو انجام بدم و آمپول دگزامتازون هم بزنم  تا روز زایمان .
 با این همه نگرانی و استرسی که تو روزهای آخر برام پیش اومده بود قید زایمان بدون درد رو هم زدم و یکی از روزهایی که رفتم بیمارستان به پزشکم گفتم من توان درد کشیدن رو ندارم . یه کم به تقویمش نگاه کرد و گفت 18 بهمن خوبه ؟؟؟ و من با خنده گفتم عالیه . چون 17 بهمن تولد همسرم هست و 19 بهمن تولد خودم ! خبر رو به همه اعلام کردم و ساکم رو هم بستم. صبح روز 18 بهمن که پنج شنبه هم بود به همراه همسر ، مادر و مادرشوهرم رفتیم بیمارستان. خیلی سریع کارهام رو انجام دادن و من با مادر و مادرشوهرم خداحافظی کردم رفتم اتاق و وسائلم رو تحویل گرفتم . همسرم هم همراهم بود . ساعت 8:30 بود که تماس گرفتن با  اتاقم که آماده باش داریم میاییم دنبالت . با همسرم و پرستار و خدمتکار رفتیم دم در اتاق عمل و من همسرم رو بوسیدم و رفتم تو اتاق و خیلی ریلکس رو تخت دراز کشیدم .
 دکتر بیهوشی که قبلا" باهاش یه جلسه مشاوره داشتم اومد و کلی حال و احوال کرد و گفت بیهوشت کنم یا دوست داری از اپیدورال استفاده کنم . اول گفتم اپیدورال اما ترسیدم و گفتم نه دکتر پشیمون شدم بیهوشم کن !! همون موقع دکتر نبوی اومد بالا سرم و گفت خوب من آماده ام  . و فریاد زد پدر بچه گان بپوشه بیاد تو . خواستم بگم اون از خون میترسه اما همون موقع دکتر بیهوشی گفت چند کیلویی و من گفتم 75 و اون گفت چی ؟ 85 ؟ گفتم نه هفتادووووووو و دیگه هیچ چی نفهمیدم .
وقتی به هوش اومدم  دیدم تو ریکاوری هستم. اولین سوالم این بود که بچه سالمه که گفتن سالمه و  3.100 وزنشه و 49 قدش و من گفتم چرا انقدر کوتاهه ؟؟؟؟ بعد سراغ همسرم رو گرفتم که گفتن پشت دره و تا لحظه آخر بالا سرت بوده. منو بردن به سمت اتاقم که همسرم رو دیدم و زدم زیر گریه و اون هم دستم رو بوسید و رفت که به بقیه خبر بده . رفتم به اتاقم و پرستارها هم مثل پروانه دورم میچرخیدن و  مراقبم بودن . دو سه ساعت بعد رادین رو آوردن و وقتی بغلش کردم باورم نمی شد این موجود نحیف و کوچولو از شکم من اومده بیرون و ترس برم داشت که من اینو چه جوری بزرگش کنم ؟ یعنی میتونم ؟؟؟
همیشه از درد بعد از سزارین می ترسیدم اما دیدم از درد خبری نیست و یادم اومد که دکترم گفته بود که تو سرم مورفین میریزن که مادر درد نداشته باشه . و من واقعا درد نداشتم و هر کسی که اومد ملاقاتم یا تلفن زد برای تبریک متوجه شد که من چقدر حالم خوبه .
تا شب چند بار رادین رو آوردن پیشم که شیر بخوره اما من شیر نداشتم . بنابراین میبردنش و بهش شیر خشک میدادن . چند بار هم اتاق نوزادان رو گذاشته بود رو سرش که آوردنش بغل من و خوابید .
یک روز بعد از زایمان روانپزشک بیمارستان اومد دیدنم و پرسید که مشکلی ندارم ؟ و وقتی دید حالم خوبه شماره داخلی اش رو داد که به محض نارحتی باهاش تماس بگیرم .
خلاصه کنم . من 2 روز بیمارستان بودم و بعد که مرخص شدم هم مشکل خاصی نداشتم جز زردی رادین که وقتی 11 روزش بود بستری شد و تو اون چند روز به خاطرخون گرفتن ها یه کم اذیت شد و من هم کلی گریه کردم . در کل مشکل دیگه ای نداشتم و شیر هم داشتم  و همه چی خوب بود و از افسردگی هم خبری نبود .
واقعا از انتخاب بیمارستان صارم خوشحالم و هنوز هم میگم خاطره زایمانم جزء شیریترین خاطره های زندگیمه . پرستارها واقعا عالی بودن و مدام بهمون می رسیدن و هروقت میخواستم برم اتاق نوزادان میومدن کمک میکردن و حتی یکیشون میومد میگفت بذار خوشگلت کنم و کلی موهام رو شونه می زد و عطر می زد و.... امیدوارم همه مادران منتظر نی نی زایمان راحتی داشته باشن و نی نی هاشون هم سالم به دنیا بیان .

پایان

 

با عرض معذرت از این تاخیر طولانی

 این خاطره قشنگ رو پوپک عزیز، مامان رادین کوچولو برای ما ارسال کردند. 


مطالب مشابه :


بیمارستان صارم

دریای سروش - بیمارستان صارم - همه چیز در مورد دریا سروش




آگهی استخدام بیمارستان صارم واقع در تهران -آذر 92

آگهی استخدام - آگهی استخدام بیمارستان صارم واقع در تهران -آذر 92 -




زایمان شیرین ترین سختی دنیا

دکتر بیمارستان صارم امیدی نداشت که طبیعی زایمان کنم .




تولد رادین کوچولو- بهمن 86- تهران

تو ماه چهارم با بیمارستان صارم و زایمان بی درد آشنا شدم و رفتم اونجا و تحت نظر خانم دکتر




خاطرات زایمان سزارین سام

آخه بیمارستان صارم اجازه میده بابا بیاد اتاق عمل و فیلمبرداری کنه و بابا هادی هم با لباس




استخدام در بیمارستان تخصصی زبان و زایمان و نازایی صارم

پایگاه اطلاع رسانی پرستاری - استخدام در بیمارستان تخصصی زبان و زایمان و نازایی صارم - سلامت




عکسهای متاخر!!

آترین عزیزمان در تاریخ 08/12/87 ساعت 7 صبح در بیمارستان صارم بدنیا اومد و مامان و بابا رو از عطر




لیست بیمارستان های تهران ، آدرسهای بیمارستانهای تهران ، Tehran's Hospitals

طرفداران i من - لیست بیمارستان های تهران ، آدرسهای بیمارستانهای تهران ، Tehran's Hospitals -




هزينه زايمان

با سلام هزینه زایمان طبیعی در بیمارستان پیامبران به صورت ازاد حدود 1200000 و هزینه سزارین




بیمارستان صارم

دریای سروش - بیمارستان صارم - همه چیز در مورد دریا سروش




برچسب :