روستای شجاع و گوشه هایی از تاریخ کناره های ارس

روستای شجاع و گوشه هایی از تاریخ کناره های ارس

باسلام و تقدیر و تشکراز استاد عزیزمان جناب آقای میر هدایت سید مرندی  که عمر گرانبهای خود را در راه تحقیق و انتشار تاریخ تمدن و فرهنگ و میراث شهرستانهای مرند و جلفا  گذاشته و اهالی این مرز وبوم را که دارای بهترین تاریخچه می باشد بهره مند ساخته است  

خادم مرند میرهدایت سیدمرندی هستم . شهریور1332در مرند متولد شده ام . زندگی پرفراز و نشیبی را پشت سرگذاشته ام . از نوجوانی توسط عکاسی- روزنامه نگاری- کاریکاتوریستی ونویسندگی (با انتشار صدها کاریکاتور-عکس- داستان- مقاله و انتشار کتاب جامع نگاهی به تاریخ مرند و کتاب (مرندقدیم به روایت تصویر و سند ) برای اعتلای تاریخ و فرهنگ و نام شهر محبوبم مرند تلاش می کنم. حال نیز با مدرک کارشناسی ارشد(دانشجوی دکترای تاریخ) تاریخ تلاش دارم با تحقیق تاریخی درخدمت تاریخ منطقه ام باشم و نتیجه تلاشم را در ارائه ی وبلاگی فاخر ، مستند و مرجع تقدیم حضورتان می کنم.

سفر نامه از تبریز تا ماکو (قسمت یکم )


کتاب بر خلاف عنوان روی جلد آن که )) روزنامه ی سفر از تبریز تا ماکو )) میباشد ، بخش اول آن که بیست و شش صفحه از شصت صفحه کتاب میباشد به سفر سرزده ایشان از تبریز به کناره های ارس اختصاص یافته. این سفرنامه توسط مهندس مخصوص ناصرالدین شاه بنام علی ابن محمد به رشته تحریر در آمده است . در کتاب علتی را که باعث تغییر مسیر بطرف کناره های ارس شده ، اینگونه شرح میدهد :

 پس از ظهور و بروز حالت حالیه ی مرند و قراسوران و عدم نظم آنجا از نبودن سوار و سرباز سرحد کنار ارس و حمل غله به خارج و بی نظمی آن ، نیز اخبار و اراجیف زیادی شنیده ، خیال را از رفتن به خوی منصرف یافته ، به ملاحظه تقدم اهم بر مهم روانه سمت کنار ارس گشت (ص6)........... شب را در قریه ذال (زال ) نزدیکی دره دزد (دره دیز ) منزل نموده ، در آنجا وقت ورود شش نفر از سربازان سر حد کنار ارس و جلفا را دیده تعجب کرد که چرا باید در سر خدمت نباشند (ص7) ..... و نیز در باب دزدی راه و صدمه ی سواران قراسواران و تلگرافچیها ، چنین میگفتند که از اول دره یام الی معبر دره دزد بطوری راهها مغشوش است که عبور از آنجا ها هیچ ممکن نمی شود ، خاصه در تابستان سبب این است که همین سواران قرا سواران با دزد ها همدست هستند ، مثلاً فلان دزد (ص 9) ......... صبح را از قریه ی مزبوره روانه ی کنار ارس که چهار فرسنگ مسافت است شده ، پس از رفتن قدری راه به اول دره دزد رسید . (ص 9 )....... در این دره (دره دیز ) در کنار راه ، آب گرمی است که جهت بعضی امراض نافع است . در آنجا می توان بنای حمامی گذارد ، خالی از منفعت نخواهد بود . پس از گذشتن از دره دزد و رسیدن به جلگه ی گرگر و شجاع ( ص11 ) ......... از آنجا روانه قریه ی لیوارجان گردید ، شب را در منزل رحیم خان سرهنگ فوج دویم منزل نمود . ( ص 13 ) ........ شب را در قریه ی مزبور توقف نمود ، در آنجا قلعه ای از قدیم بود که خوانین گرگر در آنجا سکنا داشتند ، حمامی هم محمد رضا خان مرحوم در آنجا ساخته ، معمور است . این قریه بسیار قریه آبادی است ، هر گاه ممیزی شود دو سه برابر جمع دیوان به عمل خواهد آمد . صبح را از آنجا از میان کوهستان به کنار ارس و قریه ی مرازه ( مارازاد ) رفت که قراول خانه آنجا را ببیند . در نزدیکی لیوارجان کوهی بود معدن نمک بود از مداخلات آن جویا شد گفتند که چون حالا قدغن(ص 15 )...... صبح را از آن قریه به قریه ی احمد آباد که آخرین نقطه محال گرگر است و سرحد قراجه داغ است ، روانه گشت ......... حالت قراولخانه ی این نقطه نیز مثل قراولخانه مرازه است . ......... فوراً با همراهان خدمت شجاع الدوله رفته ، بعد از ملاقات ایشان به منزلی که معین شده بود ، رفته مشغول کارهای متعلقه کنار ارس گردید . چون نوشتجات زیاد بود ، مجال اینکه اوضاع خوی را نیز در طی این روزنام عرض کند ، نشد . انشاءالله روزنامه اتفاقیه خوی را با سایر مطالب با چاپار آینده خواهم به عرض رسانید . مهر : علی ابن محمد مهندس مخصوص حضور همایون در مقدمه کتاب نیز آمده است: نگارنده در چند جای سفرنامه آورده که طبق فرمان پادشاه مبادرت به سفر و تهیه ی گزارش نموده و حقایق را آنطور که خواست ملوکانه بوده ، بلاواسطه و بلاحجاب عرض نموده است ، به عبارت دیگر می خواهد بگوید که به رسالت خود کاملاً پایبند است . ما نیز به این اثر به عنوان یک سفر نامه ی تقریباً عاری از چاپلوسی و گزافه گویی ارج مینهیم . "

روزنامه سفر از تبریز تا ماکو (قسمت دوم)

  بعد از معطلی زیاد ،که جهات آن را در طی عریضه معروض داشته بود ، روز دوشنبه 14 شوال ، مطابق 27 جدی ئیلان ئیل1286(هـ . ق ) از تبریز حرکت کرده ، از راه مرند روانه ی دارالصفای خوی می گردید . در عرض راه که از رودخانه ی آجی گذشت ، پل آن رودخانه را ، از عدم جزئی مواظبت قریب به انهدام دید . بعد از آنکه به قدر سه فرسنگ از آنجا طی مسافت نمود ، به سنخ چای رسید ، پل آنجا بکلی مخروبه بود ، در این نقطه به عابرین سبیل از نبودن پل ، بسیار بد می گذرد . منتها یکصد تومان مخارج ساختن و تعمیر آن است ، ولی چندین هزار نفس از درست شدن آن دعا گو خواهند شد . معمرین عرض راه می گفتند که این رودخانه در نزدیکی خواجه میرجان و سایر قراء آبادی که حاجی میرزاموسی خان وقف کرده بود ، واقع شده است . موقوفات این قراء را مردم گرفته ، جزئی به مشهد مقدس فرستاده ، باقی را می خورند . هرگاه حکم می شد که خواجه میرجانیها و صوفیانیها از مداخل همان موقوفات ، این پل را درست می کردند ؛ عابرین و مترددین سبیل ، آسوده حال و فارغ البال مشغول دعاگویی بودند . بعد از گذشتن از آنجا به صوفیان رسید ، قریه ی بسیار آبادی است ، ده برابر جمع دیوانی می توان از آنجا منفعت برداشت . سه دانگ آن وقف جناب علی بن موسی الرضا علیه الآالاف التحیة والثنا است ، سه دانگ دیگرش از میرزاعلی مستوفی ، پسر مرحوم قائم مقام است .

  شب را در آنجا توقف نموده ، صبح از راه یام به مرند روانه شد . اهالی قراء عرض راه بمثل اهالی قراء عرض راه دارالخلافه ، حکایتها و شکایتها داشتند که عرض آن باعث طول کلام است . هرگاه مملکت آذربایجان مجدداً ممیزی شود ، هم منابع کلی از برای دولت خواهد داشت ، و هم اکثر رعایا و برایا بدهی حساب خود را دهند ؛ همه به فراغت مشغول رعیتی و دعاگویی می شوند.

 نقشه ی دره ی یام را که مأمن قطاع الطریق و جای مخوفی است ، و حفظ آن موجب سلامتی عابرین است ، برداشته و جای قراولخانه ی مختصری در آنجا معین نموده که سوارهای قراسوران (۱)در تابستان و زمستان در آنجا سکنا داشته ، برای محافظت حاضر باشند ، نه اینکه به حالت حالیه ی حالا از سوار قراسوران اسمی زبان و رسمی به میان باشد ؛ و مواجب به اسم اینها از دیوان گرفته ، می خورند . از قدیم در دره ی مزبور کاروانسرایی بود که حالا خراب و جایش معلوم است . مرحوم نایب السلطنه ی خلدآشیان(۲) مالیات قریه ی یام و شوردره را به جهت آبادی آن کاروانسرا ، که باعث حفظ عابرین از شر قطاع الطریق و صدمه ی بوران زمستان بود ، وقف کرده ، چیزی از بابت مالیات آنها مطالبه نمی نمود ، حالا مبالغ کلی از آنجا می گیرند ، یحتمل که دولت هم مستحضر نبوده باشد . آن کاروانسرا معدوم است ، ولی مصالح زیادی از قبیل سنگهای تراشی بسیار خوب و ممتاز و غیره دارد .

  معمرین دهات چنین می گفتند که از تبریز الی مرند به هیچ وجه قراسواران نیست . محمدباقرخان کلیبری که سرکرده ی صدنفر سوار قراسوران ، و اطراف تبریز سپرده ی به اوست ، و تا دره ی یام و گدوک حواشی را می باید محافظت نماید ، هیچ وقت سر خدمت نیست و از لطف الله سلطان که سرکرده ی چهل نفر سوار و از دره ی یام ، الی برج دره دزد (۳)با اوست ، اثری به ظهور نمی رسد و هیچ وقت حاضر خدمت محوله به خود نیست ، مگر در ایام تابستان که چند نفر از سواران او به اسم قراسوران مشغول دزدی و راهزنی هستند ، چنانکه حضرتقلی نام ، آدم حاجی علی اکبر بیگ یاور قورخانه ی مبارکه را در نزدیک چقماق تپه لخت کرده ، یکصد تومان نقد و مبالغی اسباب گرفته ، بردند ، نبودن سوارهای قراسوران و صدمه ی آنها در وقت بودن رعایا و عابرین منحصر به راه مرند و گرگر نیست ، بلکه از دارالخلافه ی طهران الی تبریز نیز همین احوال است ، و آنچه به صیغه ی جیره و مواجب به اسم اینها می گیرند ، به خورد خودشان می رود . مردم چنین می گفتند که منفعت دولت این است که این قراسوران ها را کلیةً اخراج می کند و جیره و مواجبشان را ضبط نماید که هم مردم دهات و عابرین از شّر اینها آسوده می شوند و هم پولی بی حاصل از مال دولت به قطاع الطریق مرسوم به قراسوران داده نمی شود . هرگاه در حقیقت ، بودن قراسوران به جهت حفظ طرق و شوارع و آسودگی مردم است ، پس بهتر آن است که یک رئیس معتبر امین بی غرض مطیعی در طهران مشخص شود که او در هریک از ولایات ، قراسوران و قراسوران باشی داشته باشد و از آن قراسوران باشی التزام بگیرند که هرگاه دزدی و شرارتی در راهها بشود ، فوراً بدون سؤال و جواب خود او از عهده برآید و گاه گاهی هم مأمور مخفی ، غفلةً به جهت سان و تحقیق این مطالب ، مأمور شود ، و از جان و مال خود التزام بدهد که هرچه واقع است به عرض برساند واگر خلاف ببیند فوراً بدون اغماض سیاست شدید نماید ، تا این کار بقاعده و منظم باشد . در فرنگستان بخصوص فرانسه همین قراسوران ها موسوم به ژاندارم بوده ، مرکب از دو صفند : سواره و پیاده در کمال اهتمام مشغول حفظ طرق و شوارعند ، چه در شهر و چه در خارج  شهر ، بسیار خوش لباس و مسلح و باشکوهند . در عرض راه یک نفر غلام به جهت تعیین منزل با رقم حضرت ولیعهد روحی فداه(۴) روانه ی مرند کرده بود ، در بین راه نزدیک کوه با صفای معروف به میشو غلام مراجعت کرده ، مذکور داشت که در مرند نه حاکم است و نه نایب الحکومه و نه کلانتر و کدخدا و داروغه ، قصبچه ئیست بی صاحب ، هرکس هر چه می خواهد می کند ، کسی نیست که رقم را ملاحظه کرده ، جا و منزلی معین کند . این بنده با این حالت وارد ، و در جایی به کمال صعوبت مسکون شد ، از ریش سفیدان و معتبرین آنجا جویا شد که اوضاع مرند به چه نحو است ؟ گفتند در جایی مثل مرند که معبر جمیع سفرا و مسافرین دولت بزرگیست ، هیچ کس نیست . مثلی است در میان اتراک معروف که هر کس صبح زودتر برخیزد او بیگ است . جعفرخان میرزا ، حاکم بود ، هرچه خواست کرد ، اینکه به تبریز رفته ، با این حالت بی صاحبی ، اقلاً از شرّ او و آدمهای او که هر روز به انواع و اقسام مختلف صدمه می زدند آسوده هستیم . سوال شد که اگر در این قصبچه نزاع و دزدی و شرارتی اتفاق افتد چگونه امر می گذرد؟ گفتند : هرکس هرچه زورش می رسد می کند ، و نیز می گفتند که حکام علاوه بر جریمه و جنایتی که می کنند ، مالیات مرند را تومانی دو ریال اضافه می گیرند . در مرند مسجدی بود که گچ بری محراب آن در هیچ جای عالم دیده و شنیده نشده ، در سنه ی 704[ق] ساخته شده و در سنه 731[ق] ، سلطان ابو سعید بهادر ، تعمیر و تجدید نموده است . به قرار مذکور خرابی مرند و خوانین آنجا به جهت نفرین مرحوم ولیعهد طاب ثراه هست که در وقت دعوای روسیه اهل مرند بی وفایی کردند ، نظر علیخان پیش افتاده روسها را از دره دزد به مرند آورد ، مخصوصاً وصیت کرده بودند که اولاد و اقوام آن نمک بحرام را در خدمت دولت راه ندهند ، می گفتند که امپراطور روسیه نیکلای اول  در جواب عریضه عرض حال آنها که می خواستند رعیت و نوکر آن دولت شوند ، چنین نوشته بود که شما اگر چه به قشون من امداد کرده اید ولی کسی که حق نمک ولینعمت خود را فراموش کرده خیانت نماید ، البته به کار خدمت این دولت نیز نخواهد خورد ، شما به آقا و ولینعمت خود چه کردید که به من نکنید . پس از ظهور و بروز حالت حالیه ی مرند و قراسوران و عدم نظم آنجا از نبودن سوار و سرباز سرحد کنار ارس و حمل غله به خارج و بی نظمی آن نیز اخبار اراجیف زیادی شنیده ، خیال را از رفتن به خوی منصرف ساخته ، به ملاحظه ی تقدم اهم بر مهم روانه ی سمت کنار ارس گشت . بعد از اینکه از دماغه ی سنگ پران و قراء مفصله ی تازه آباد ( چرچر ، تازه کند ، گلزار ) ، بدون مالیات و غیره و صحرا و کارونسرای هلاکوخان گذشت و نقشه ی آنجا را برداشت ، و تفصیل ساختن قراولخانه ای به جهت حفظ عابرین از قطاع الطریق که چقدر هم لازم است گذشت ، شب را در قریه ی زال نزدیکی دره دزد منزل نموده ، در آنجا وقت ورود شش نفر از سربازان سر حد کنار ارس و جلفا را دیده ، تعجب کرد که چرا باید در سر خدمت نباشند ، اسامی آنها را که به قرار تفصیل ( شهرام وکیل ، حمزه ولد محمد ، حسین کربلایی علی ، علینقی ولد موسی خانی ، جبار ولد حسن ) است سؤال نموده ، نوشت . پس از آن از آنها جویا شد که جیره و مواجب و یک خروار جیره از دیوان همایون اعلی در حق هر یک از ماها مقرر است ، لکن با هزار مرارت ، زیاد از نصف عاید نخواهد شد ، اسلحه و لباسشان را به دقت ملاحظه نمود ، تفنگهایشان همه شکسته و اسقاط و لباسشان نیز قدک کهنه ی مندرس بود . به نفری پنج هزار دینار برای لابچین(۵) و کلاه داده بودند ، نصف آن به رسوم رفته ، نصف دیگری آن را که به مصرف خرید لابچین و کلاه رسانیده اند . 

 

 

روزنامه سفر از تبریز تا ماکو(قسمت سوم)

...به مصرف خرید لابچین وکلاهئ رسانیده اندُ تا به حال پاره و کهنه شده است . از آنها پرسید که چرا در سر خدمت نیستند ؟ گفتند : مرخص خانه شده ایم . در این سرما با این حالت حالیه که همه بی لباس و بی سوخت هستیم چگونه توانسته در سر حد سر خدمت باشیم ؟ اوضاع قریه ی زال را به دقت استفسار کرده معلوم شد که امسال حاجی عیسی خان جبراً سی تومان نقد و ده خروار گندم اضافه گرفته ، و محصل گماشته . جمعی از رعایا را به مرند برده حبس نموده است ؛ از آن جمله جبار نام ولد حسن است ، باز هم می خواهد بی حساب چیز بگیرد . به قراری که رعایای آنجا می گفتند صدمه ی زیادی به آنها وارد آمده چنین مذکور داشتند که اگر تا بهار به همین حالت حالیه باشیم ، لاعلاج باید فرار کرده به طرفی برویم . معمرین و موثقین چنین می گفتند : کاش که دولت علیه مملکت آذربایجان را ممیزی می کرد و جمیع رسوم و اضافات را معین می نمود و از آن قرار فرمان سرخط مرحمت می شد تا ما آسوده و فارغ می شدیم ؛ اولاً این فقره منفعت کلی به جهت دولت دارد ، زیرا که به قدر نصف مالیات آذربایجان ، بر این مالیات رسم و معمولی اضافه می شود . ثانیاً بعضی دهاتست که هیچ جمع ندارد و بعضی هست که پانصد تومان عمل می شود ، ده تومان جمع دیوانی دارد . بعضی هست که ده تومان باید بدهد ، دویست تومان می گیرند ، علاوه بر این مطلب در بنچه بندی(۲) سرباز نیز ظلم و تعددی واقع می شود ؛ مثلاً از آن دهات آبادی که دهیک حاصل و جمعیت و مالیات دارد ، از روی مالیات سرباز می گیرند و از آن دهاتی هم که هیچ ندارد و صد تومانی بدهی دارد ، باز از قرار مالیات باید سرباز بگیرند ، در این صورت هرگاه مملکت آذربایجان ممیزی می شد و فرمان سرخط صادر می شد جمیع رعایا و برایا آسوده خاطر مشغول دعاگوئی و رعیتی بودند . و نیز می گفتند که همین قریه را حسین خان دیوانه پسر محمد صادق خان در قمار به حاجی عیسی خان واگذار کرده ، حالا نمی دانیم در حقیقت اینجا جزو خالصه جات محمد صادق خان دنبلی است و یا ملک حاجی عیسی خان است . و نیز در باب دزدی راه و صدمه ی سواران قراسوران و تلگرافچیها ، چنین می گفتند که از اول دره ی یام الی معبر دره دزد بطوری راهها مغشوش است که عبور از آنجا ها هیچ ممکن نمی شود ، خاصه در تابستان سبب این است که همین سواران قراسوران با دزدها همدست هستند ؛ مثلاً فلان دزد معروف که از خاک عثمانی می آید ، اطراف مرند و تبریز را چاپیده می رود ، آیا این دزد و سواران باید منزل به منزل رفته در جایی استراحت کرده ، به مقصود خود برسند ، یا آنکه پرواز کرده از کنار ارزنة الروم و یا صحرای مغان در آن واحد به تبریز و مرند آمده بود مردم را چاپیده می روند ؟ پس باید سارقین با جمیع قراسورانها در اکثر دهات مخصوصاً رفاقت و مراوده و شراکت داشته باشند تا توانند دزدی و سرقت نمایند . از این فقره ی دزدی و عدم امنیت راهها بعلاوه صدمه به رعایا و عابرین سبیل و قوافل ضرر کلی به جهت دولت وارد شده . مثلاً هر گاه راهها امن باشد و در بعضی معابر قراولخانه و قراول مختصری باشد ، جمیع مال التجاره به سلامت وارد تبریز شده ، روز به روز حمل و نقل زیادتر و منفعت گمرک آنجا بیشتر شده ، سالی سی چهل هزار تومان بر جمع آن افزوده می شود . و دیگر آنکه سواران تلگراف با قراسورانها ساخته ، هر روز در کنار قریه ی خودشان اسبابی از سیم تلگراف برداشته پس از آن به قریه مزبوره رفته می گویند فلان اسباب سیم عیب کرده ، باید از عهده برآئید . دوسه روزی در آنجا مانده ، بعد از تحملات زیاد پنج شش تومان گرفته می روند . رعایا قسم می خورند که ما ابداً دست به سیم تلگراف و سایر اسباب آن نمی زنیم ، سهل است که خود مستحفظیم و به رأی العین تقلب سوارهای تلگراف را می بینیم . صبح را از قریه ی مزبوره روانه ی کنار ارس که چهار فرسنگ مسافت است شده ، پس از رفتن قدری راه به اول دره دزد رسید . در دامنه ی این تنگه تپه ئیست که از یک طرف آن به ذال و محال یکانات می رود و از طرف دیگر راه به تبریز و قریه ی عریان دیبی است ، در روی آن تپه چنان که تفصیل با نقشه جداگانه عرض شده ، جای قراولخانه معین نموده روانه گشت ، به برج دره دزد که در مقابل راه خطرناک و مأمن قطاع الطریق موسوم به دره حرام ساخته شده رسید . درین برج از سربازان سرحد که مستحفظ آنجا هستند و حاضر بودند سان آنها را دیده سوالات سابقه را نمود ، به حالت سربازان ذال بودند ، سوال شد که آیا شب و روز در اینجا هستید یا خیر ؟ گفتند : همیشه مواظب هستیم . محمد خان مهندس به برج رفته نقشه ی آن را برداشته چنین مذکور داشت که در آن برج جای چهارنفر سرباز بیش نیست و در آنجا ابداً علامت زیست آدم نبود . به قراری که سمت وضوح پیوست ، شب گذشته یک نفر از سربازان قریه ی ذال در کمال استعجال رفته حسین خان سرحددار(حاج حسین شجاعی ) را از آمدن این بنده خبردار کرده ، مشارالیه نیز شبانه چند نفر سرباز پیدا کرده ، صبح زود در آنجا گذاشت ، خود سربازان آخرالامر به این مطلب مقر و معترف گشتند . گفتند که پانزده نفر سرباز مستحفظ برج دره دزد است ، شش نفر از آنها در ذال بودند و یکی دیگر که اسمش محمد و ولد اسماعیل نام عریان دیبی است ، که مهتر چاپارخانه هم کرده اند ، نایب سربازهای سرحد ارس که چاپارچی است ، مواجب و جیره ی او را گرفته خود سالی هفت تومان به او می دهد و او همیشه پیش اوست . دو نفر دیگر که محمد ولد رسول هرزنی و جعفر قلی ولد علیقلی هرزنی باشد همیشه مریض هستند . شش نفر دیگر که به قرار تفصیل ( حسین وکیل هرزنی ، آقارضا ولد یوسف ، عبدالعلی ولد عباس گلین قیه ، پیر محمد ولد حسین وکیل هرزنی ، رسول ولد علی اصغر گلین قیه ، ولی ولد ایضاً ) است با آن شش نفری که در ذال دید به نوبه هر وقت صاحب منصبی مأمور به آن طرفها برود خبر شده در آنجا آمده ساعتی می ایستند . سبب همه ی اینها نداشتن لباس و سوخت و منزل و نرسیدن جیره و مواجب به قدر کفایت است والا باید همیشه پانزده نفر در آنجا حاضر باشند . تفنگهای آنها همه شکسته بود ، لباس نداشتند . از آنجا گذشته همه جا از میان دره دزد آمده تا به آن طرف دره و دهنه ی آن رسید . در عرض راه می گفتند هرگاه دولت حکم کند درین دره که آب فراوان دارد درخت توت و سایر اشجار متفرقه غرس کنند ، هم منفعت ابریشم و هیزم زیاد عاید دولت می شود و هم این دره آباد می شود . چاره ی آن فقط حکم به حاکم گرگر است که شخص امین درستی آمده ، بنای آبادی و غرس اشجار را بگذارد . رعایای قریه ی مرازه و احمدآباد از عمل آوردن ابریشم بسیار با ربطند و آنجا ملک رحیم خان سرهنگ است . هرگاه چنین حکمی شرف صدور یابد تا سه چهار سال خوب آباد می شود . در این دره در کنار راه ، آب گرمی است که جهت بعضی امراض نافع است . در آنجا می توان بنای حمامی گذارد ، خالی از منفعت نخواهد بود . پس از گذشتن از دره دزد و رسیدن به جلگه ی گرگر و شجاع چهار نفر از سواران سرحد که اسامی آنها به قرار تفصیل ( علی ولد ابوالحسن ، بابابیگ ولد محمد بیگ ، اسکندر ولد عباس ، نظربیگ ولد حسین بیگ ) است ، در دهنه ی دره دزد حاضر بودند ، بنابر پولتیک فوراً از آنها سؤال کرد که شما از کجا از آمدن من استحضار حاصل نموده اید که استقبال کرده اید ؟ گفتند : دیشب یکی از سربازان قریه ذال به حسینخان سرحد دار (حاج حسین شجاعی ) خبر کرده ، او ما را فرستاده و خود هم اینک خواهد رسید . از این سوال و جواب معلوم شد که سوارها هیچ وقت در سر خدمت نیستند . پرسید که مواجب شما چه قدر است ؟ گفتند : بیست تومان اسم است که بعد از وضع رسم دیوانی شانزده تومان می دهند و آن هم نمی رسد . یک خروار گندم و سی و هفت من علیق و یک مساوی و نیم هم کاه . می گویند هست لکن گاهی می رسد و گاهی به رسوم و تعارفات می رود . حالت لباس و اسلحه ی اینها هم مثل حالت سربازان ذال و دره دزد بود و از آنجا در کمال استعجال روانه ی شجاع و سرحد کنار ارس گشت . در نزدیکی شجاع حسینخان (حاج حسین شجاعی ) گفت : شما چرا بی خبر آمدید ، می بایست اقلاً دو سه روز قبل ، از ورود خود به ما استحضار دهید تا سرباز و سوار سرحد حاضر باشند . گفتم مگر حاضر نیستند . گفت در این زمستان قدری را مرخص کرده و قدری را به هزار صعوبت نگاه داشته ام . فوراً از قریه ی شجاع گذشته به تلگرافخانه و تذکره خانه کنار ارس رفت ، سان سربازان آنجا را دید ، به همه جهت در تلگرافخانه و مهمانخانه و تذکره خانه ، هفت نفر سرباز با تفنگ شکسته ی معیوب ، بی لباس ، بعینها مثل قراولخانه ی تبریز حاضر بودند ، اسامی آنها به قرار تفصیل ( حسن ولد اسماعیل ، حاجی علی ولد محمد جعفر ، آدی گزل ولد علیرضا ، علی ولد محمد ، اسماعیل ولد محمد ابراهیم ، فرج الله ولد موسی الرضا ، سمیع ولد تقی ) است ، حالت حالیه ی آنها از نرسیدن مواجب و جیره به مثل سربازان دره دزد بود که تفصیل حالت آنها معروض افتاد . در همچون مکان که محل عبور و مرور صاحب منصبان بزرگ خارجه و داخله و مقابل مهمانخانه و تذکره خانه ی روس و محل نشیمن کمیسر است و سالی مبالغی از دولت به جهت قراولان آنجا می گیرند ، نهایت بی انصافی است که به اینطور خیانت به ولینعمت خود نمایند . تفصیل سربازان را از میرزا مهدیخان تلگرافچی و میرزا حسن امین تذکره سوال نمود . قسم خوردند که امروز صبح سربازها آمدند ، همیشه از سه نفر بیش در اینجا نیستند و گاه گاه هم اتفاق می افتد که هیچ کس نباشد ، اکثر اوقات در وقت حاجت و ضرورت یک نفر سوار به هم نمی رسد . میرزا حسن امین تذکره سوگند یاد می کرد که خود حسینخان دو روز است آمده ، آن هم به جهت اینکه غله به خارج فروخته و پولی گرفته بود ، شنید که شما قدغن کرده اید به خارج غله نرود ، از ترس آمد و پول را مسترد ساخته که غله ندهد و نیز بر ملا چنین مذکور داشت که از بس در احمدآباد غله فروخته اند و دونفر پسیانی آدم نایب الوزاره پولها گرفته و گندمها از آن نقطه که قدغن شده و معبر نیست گذرانیده اند ، نزدیک است در گرگر قحطی بشود و علاوه بر آن در عمل تذکره نیز اخلاق به هم برسند و حسین خان هم که هیچ وقت اینجا نیست و مواظبت ندارد . بعد از اینکه تحقیقات لازمه را نموده که در عرایض جداگانه همه را به عرض خواهد رسانید . از آنجا روانه ی قریه ی لیوارجان گردید ، شب را در منزل رحیم خان سرهنگ فوج دویم منزل نمود . از معمرین تجربه دیده اوضاع اغتشاش راهها و سرحدیه را سوال می نمود ، شخص پیرمردی گفت : ای مهندس مخصوص ، تا حکام حکم خود را یکی نکنند و محرم خود را زیاد بر دو نفر قرار ندهند و از تقصیر اگر چه جزئی باشد نگذرند ، که عاقبت کلی خواهد شد ، و به گرفتن رشوه تقصیر را صرف نظر نکنند که مردم چنین تصور کنند به چیز دادن جمیع کارها و تقلبات را پیش می برند ، هیچ چیز نظم نخواهد گرفت تا چه رسد به سرحد و راهها . حکام هرچه می کنند به اسم اینکه مخارج داریم می کنند چه مخارج دارند . روزی نیست که با دویست نفر جهت اسباب تحمل بی مداخل باشند ، طمع را حدیقف قرار دهند ، مردم را نچاپیده از پا نیندازند . نوکر و رعیت را طوری متزلزل کرده اند که هیچ یک اطمینان به عمل نوکری و رعیتی خود ندارند ؛ نوکر نمی داند در شغل و منصب خود برقرار است یا خیر و چیزی به او می دهند یا  نمی دهند و همچنین رعیت نمی داند چه قدر باید داده تا آسوده خاطر در خانه مشغول کسب و کار خود باشد . تعجب در این است که همه حکام و مباشرین عیب کار را می دانند و می بینند با وصف این نمی گویند ، امروز را ملاحظه می کنند ، فردا را هیچ به نظر نمی آورند ، غیرت ندارند و دوام دولت را ابداً ملاحظه نمی کنند و عیب کارها را راجع به دولت نمی نمایند و باز مشغول کار خود هستند ، مردم متحیر مانده .....

                                                                   .....ادامه دارد


مطالب مشابه :


نمونه هايي از تقدير و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

تشکر و سپاس از استاد دانشمند و پر مایه ام جناب با تقدیر و تشکر شایسته از استاد فرهیخته و




مصاحبه با محقق و شاعر استاد عظیم سرو دلیر

زبان و ادبیات ام و مي خوانم ولي آثار استاد شهريار تقدیر و تشکراز اختصاص وقت




شکرگذاری و شربت OT

شکرگذاری و تشکراز زحمت کشان پروژهot. که این قضیه تقدیر از زحمات آنها و یادگیری




مصاحبه ادبی با دکتر حبیب جعفر نژاد

زبان و ادبیات 3- استاد عدم رعایت آئین و ضوابط درپایان ضمن تقدیر و تشکراز اختصاص وقت




رفتگر جوان محله ما

پایان نامه و تقدیر و تشکراز استاد راهنما و چند نداشتم می گفت و استاد بیچاره را به




روستای شجاع و گوشه هایی از تاریخ کناره های ارس

روستای شجاع و گوشه هایی از تاریخ کناره های ارس. باسلام و تقدیر و تشکراز استاد عزیزمان جناب




موفقیت در جشنواره الگوهای مناسب تدریس معلمان دوره ی ابتدایی - استان اصفهان

سایت قرآنی استاد با تشکراز مدیریت محترم مدرسه که در پیشبرد اهداف آموزشی تقدیر و تشکر




گفتگویی صمیمی با علي اصغر طاهري صفي آبادي

زبان و ادبیات (مورد تقدیر سفیر و دهها مقام ديگر. استاد با سلام، لطفا در مورد خود و




برچسب :