نمونه ای از معجزات امیر المومنین

معجزات حضرت امیر المومنین(ع)

علی نام:

کنیه :ابو احسن

شهرت :مرتض وامیر المومنین

نام پدر: ابو طالب

نام مادر :فاطمه بنت اسد

محل تولد :مکه . داخل کعبه

زمان تولد :روز13رجب سال601میلادی

مدت امامت :قریب به  سی سال

مدت خلافت :حدود 5سال

مدت:عمر 63سال

زمان شهادت :روز 21رمضان سال40هجری

محل شهادت :مسجد کوفه

زیارت گاه آن امام:نجف واقع در عراق کنونی

تعداد فرزندانآن حضرت:28نفر .11پسر و17 دختر


شیر وجویریه ابن مسهر

هنگامی که جویریه عازم سفر شد بودامیر المومنین(ع)به او فرمود :ای جویریه!در بین راه شریریباتو برخورد خواهد کرد.

سوال کرد:چه کنمجان سالم به در ببرم؟

 فرمود: به اوسلام برسان بگو که امیر المومنین(ع) از آسیب تو من را امان داده است.پس جویریه خارج شدورفت چون در بین راه شیری را ملاقات کرد،سلام رساندوامان خویش را از امیر المومنین گفت چون شیر این را شنید روی بر گرداند،همهمه کرد ورفت. وقتی جو یر یه از سفر مراجعت کرد، حکایت شیر رابرای آن حضرت نقل کرد آ ن حضرت فرمود:شیر به توگفت،که از طرف من به جانشین محمد (ع)سلام برسان ،وبادست مبارک، پنج عقدشمرد ،یعنی پنج مرتبه سلام برسان

 

سخن با مار بر روی منبر

روزی حضرت امی المو منین (ع)بر روی منبر کوفه خطبه میخواند که ماری بزرگ ازکنار منبر ظاهر شدوبه آهنگ امیر المومنین بلند شد.مردم ترسیدن،و خواستند آن مار را از بین ببرندحضرت اشاره کرد که آرام باشید.پس ان مار نزدیک آن حضرت رفت.حضرت سر را به نزدیک او برد مار دهان خود را بر گوش آن حضرت قرار دادو صیحه زد،و از جای خود پاین آمد.

مردم ساکت و متحیر بودند.امیر المومنین لب های مبارک خود را حرکت دادو آن مار گوش می کرد.پایین آمد و نا پدید شد مثل این که زمین آن را بلعیده،پس امیر  المومنین (ع)دو باره شروع به خواندن   خطبه ی خویش کرد

بعد از خطبه و پایین آمدن از منبر مردم نزد آن حضرت رفتند و در مورد آن مار سوال کردند،حاکمی بود ازحکام جنٌیان،قضیه ای بر او پو شیده و نا معلوم بود ،نزد من آمدو از من سوال کرد.من حکم را به او یاد دادم .دعا کرد و رفت

بود خلیفه حق،آن که  بر سر منبر                                        جواب مشکل ثعبان دهدسلیمان ورا

 

نه جاهلی که چون مشکل شدی بر او وارد                          ز ننگ جهل بر او پیچ ها زدی چو مار


 

سنگ و کلوخ در دست او طلای سرخ شد

مردی منا فق از مردی مو منی مالی طلب داشت،و از او طلب ما لش را می کرد. امیرالمومنین برای او دعایی کرد آنگاه به او امر کرد تا سنگ وکلوخی از زمین بردارد و به حضرت بدهد .چون آن حضرت  آن ها را گرفت، در دست او طلای سرخ شد! به آن مرد داد پس آن مرد دین خود را از آن ادا کرد و بیشتر از صد ها هزار درهم نیز برای خودش باقی ماند

چشم من بینا شد

این شهر اشوب( رحمة الله)روایت کر ده استاز عبدالواحدین زیدکه گفته است:

در خانه کعبه که مشغول طواف بودمدختری را دیدمبرای خواهر خود سوگنئ یاد کرد به امیر المومنین(ع)و آن حضرت را مدح می کرد.من تعجب کردم که دختر به این کودکی چگونه امیر المومنین(ع)را با این کلمات مدح می کند

از او پرسیدم :آیا علی را می شناسی که بدین تمجید او را یاد می کنی ؟

گفت چگ.نه نشناسم کسی که پدرم را در جنگ صفین به خا طر یاری کردن او کشته شدکه بعد از آن که ما یتیم شدیمآن حضرت یک روز به خانه ما آمد و به مادرم فرمود :ای مادر یتیمان حالت چه طور است؟

مادرم عرض کرد:خوب است

پس من و خواهرم را ،که اکنون اینجاست ،به نزد آن حضرت برد بیماری آبله چشم من را نابینا کرده بود چون به من نگاه کرد آهی کشید و این دو شعر را قرات فرمود

 

 

 

آن گاه دست مبارک را به صورت من کشید.فورا به برکت دست آن حضرت، چشم من بینا شد چنان که در شب تاریک،شتر رمیده را ،از مسافت دور می بینم .

برگشت خورشید

اسماء می گوید:روزی رسول خدا (ع)با علی (ع)در منزل بودند که جبرئیل نازل شدواز طرف خدا وحی آورد رسول اکرم(ع) سر مبارک خود را بر زانوی علی گذاشت وبلند نگرد.تا این که آفتاب غروب کرد علی (ع)نیز حرکت ننمود ونماز عصر خود را نشسته خوداندوبا ایماء واشاره رکوع وسجود را به جا آورد .

وقتی پیامبر خدا (ع)به حال خود برگشت به امیر المومنین(ع)فرمود.آیا نماز عصر توفوت شد.

حضرت علی عرض کرد :نتوانستم ایستاده بخوانم چون سر مبارک شمادر دامنم بود وحالت استماع روحی به شما دست داده بود.

پیامبر فرمودند:از خدا بخواه که خورشید را برای تو بر گرداند وتو نماز را در حال ایستاده بخوانی زیرا که حق تعالی دعای تو را اجابت میکند چون که تواطاعت خدا ورسول را نمودی.

پس امیر المومنین از پروردگار درخواست نمود که خورشد را برای او بر گرداند پس خورشد برگشت وبه جای رسید که وقت فضیلت نماز عصر بود علی (ع)نیز نماز عصر را در وقت خودخواند بعد خورشد غروب کرد.

اسماءمیگوید :(به خدا قسم وقت غروب خورشید از آن صدای مانند صدای اره ای که در حال بریدن چوب است شنیدم)

 

دست قطع شدهبه حالت اول برگشت و سالم شد

مرد سیاهی،خدمت امیر المومنین(ع)آمد واقرار کردکه دزدی کرده ام؛حضرت علی (ع)سه مر تبه از او اقرار گرفت  .

مرد عرض کرد :یا امیر المومنین!مرا از این گناه پاک گردان

حضرت علی (ع)دستور داد انگشتان دست او را قط کردند.

شخسی به نام ابن کواءبه آن مرد بر خورد کردوگفت:چه کسی دست تو راجدا کرده است؟

او گفت ((شجاع ترین مردم حجاز!انتقام گیرنده از نادانان!کسی که نسبتاو بخشنده استوشریف الفضل،وارپالمشرعین،ابوالسبطین،پدر حسن وحسین است .او اول بودکه ایمان آورد و...،به خدا سوگند این شخص امیر المومنین(ع)است

ابن گواء گفت :دستت را جداکرده وحالا تواورا ستایش میکنی!؟

او گفت بله اگر بدنم را پاره پاره هم کند چیزی جزء محبت اوبر من اضافه  نمی شود ابن گواءاز او جدا شدوخدمت امیر المومین (ع)رسیدوجریان صحبت هایش باآن مرد سیاه بیان کرد.

حضرت فرمود:ای ابن گواء!اگر ما دوستان مان راپاره پاره کنیم به آنها جزمحبت ودوستی ما اضافه نمی شودچون میدانندرفتار مابرای آنها باعث بالا رفتن درجه ومقام آنهاست در میان دشمنان ما کسانی هستند که اگر عسل وروغن به آنها بخورانیم چیزی جزءدشمنی وعداوت ما بر آنها اضافه نمی شود

سپس حضرت علی (ع)به امام حسن (ع)فرمودند:برو اسود را بیاور.پس امام حسن (ع)او را نزد امیر المومنین(ع) آورد              

حضرت علی (ع)دست قطع شدهی اورازیر رداءخود قرارداد وکلماتی راقرائت فرمودبه طوری که کسی ندانستآن حضرت چه می خواند .آن گاه دست اسودبه حالت اوٌل برگشت.

همچنین روایت شدهکه یک دست هشام بن عدی همدانی در جنگ صفین جدا شدحضرت علی(ع) دست او را گرفت و چیزی قرائت نمودودست او را به بازویش متٌل کرد

هشام گفت یا علی !چه چیزی قرائت فرمودی؟

حضرت فرمود فاتحۀ کتاب ؟!

گو یا او کوچک شموردپس دست او جدا شدوحضرت نیز او را رها کردو رفت

اژدها شدن کمان حضرت علی (ع)


به حضرت علی (ع)خبر رسید که عمر،شیعیان او را به بدی یاد می کند.علی (ع)اورا در یکی از باغ های مدینه دید درحالی که کمنانی نیز در دستان آن حضرت قرار داشت.به او گفت:ای امر !به من خبر رسیده که تو شیعیان مرا به بدی یاد میکنی ؟

او گفت آرام باش وکاری که قدرت نداری نکن.

حضرت فرمود :با این که جسارت میکنی هنوز اینجای؟!

پس کمان را به زمین انداخت ناگهان اژداه ای مانند شتری که دهان باز کرده بود،ظاهر شد وبه جانب عمر حمله ور شد تااورا ببلعد.

عمر فریاد زد:تو را به خدا!تو را به خدا ای اباحسن دیگر به این عمل بر نمیگردم،وبنا کرد به التماس وزاری کردن.

حضرت به اژدها دست زد وکمان به خالت اول خود برگشت وعمر هراسناک به خانه رفت.وقتی شب شد حضرت علی (ع)سلمان (رضی)راخواندوبه او فرمود((مالی راازطرف مشرق نزد عمر آورده اند که احدی از آن خبر دار نیست و او می خواهد آن اموال راحبس کند،به نزد وی برووبه او بگو:علی می گوید آن مالی که از مشرق آورده اند حبس نکن آن را بیرون بیاورو بین صاحبانش تقسیم کن که اگر این کار را انجام ندهی رسوایت می کنم))

سلمان می گوید نزد عمر رفتم و پیغام رساندم،عمر گفت :مرا از کار دوستت آگاه کن که چگونه این موضوع را فهمید.

 علامت شهادت حسین بن علی(ع)

جبله ی مکیه روایت می کندکه شنیدم میثم تمار فرمود :به خدا این امت پسر پیغبرش را در روز دوازدهم محرم می کشند،و هر آینه دشمنان خدا این روزبرکت می گیرند واین امر در علم خداوندمتعال گذاشته واین را به واسطه ی عهد معهودیکه مولالیم امیر المومنین(ع)به من فرمودمی دانم ،تا آن جا که فرمود :و هر گاه خورشید رادیدی که مانند خون تازه؛قرمز شده بدان که مولایم حسین کشته شدهاست.

جبله گفت روزی از اتاق بیرون آمدم آفتاب را روی دیوار دیدم،گویا پارچه های قرمز رنگاست(کلام میثم را به یاد آوردم )گریستم وگفتم:به خدا سرور ما حسین بن علی شهید شد.   

علی (ع)زیارتتان را قبول کرد

شیخ طریحی در کتابش((منتخب ))می نوسد: همسایه ام در کوفه،روزهای جمعه بجای    می رفت.روزی پرسیدم :جمعه ها به کجا می روی ؟

گفت برا ی زیارت علی(ع)به نجف می روم .

از او خواستم هفته ی دیگر ،مرا نیز با خود ببرد ،و او پذیرفت.

جمعه دیگر ،هم چنان در انتظارش بودم،اما خبری نشد،به خانه اش رفتم.همسرش در را گشود، به اوگفتم:قرار بودآقا،مرا نیز به نجف ببرد ؟گفت شاید فرا موش کرده است.

به تنهای به سوی نجف ،حرکت کردم.او را نزدیک چاه((حنانه)) دیدم؛همان چاهی که امام علی(ع)انبوه اندوه هایش را در آن،پنهان می کرد

سطلی به آب انداخته بود و می خواست غسل زیارت کند.نزدیک شدم.پشتش به من بود...باور کردنی نبود؛اثر زخمی عمیق بر شانه اش راستش دیدم.جلو تر رفتموسلام کردم.

گفتم مرا خبر نکردی؟گفت :یادم رفت.چه کار داری؟

_میخواهم راز زخمی شدنت را بدانم.

_باید قول بدهی تا زنده ام به کسی نگویی.

و چنین لب به سخن گشود:

ما ده(10)تن بودیم.شبها را بر مردم می بستیم و غارتشان می کردیم. شبی مهمان دوستانم بودم .پس از برگشت به خانه،مست در بستر افتادم،اندکی بعد همسرم شمشیرم را به دستم داد وگفت:

دوستانت فردا شب به خانه ما می آیند؛بر خیزو چیزی آماده کن.

نیمه شب بود،از خانه بیرون رفتم.وقتی به در وازه کوفه رسیدم، یک دفعه رعد وبرق وباران شروع شد.از دور دست دو زن به سویم می آمدند.با خود گفتم دیگر نا امید به خانه بر نمی گردم

نزدیک تر شدند؛یکی پیر و دیگری دختری جوان وزیبا بودجلو رفتم و طلا ها،لباسهاو خلخالهایش ان راگرفتم.

شیطان وسوسه ام کرد و تصمیم خیانت به دختر را کردم.پیر زن عاجزانه،خود را روی پاهایم انداختوگفت:هر چه خواستی،گرفتی ؛دختر را رها کن؛زیرا اومادر نداردویک شب دیگر به خانه بخت خواهد رفت.امشب به اصرار اوبه زیارت قبر مولا علی می رویم:

التماس های پیر زن اثری ندشت.شمشیر برآوردم دخترک رو به سوی حرم کردوگفت:یا علی!نجاتم بده.

لحظه ای بعد صدای سم اسبی به گوشم رسید ؛و سوارهای کنارم ایستادوگفت :ای بی شرم!دست از این دختر بردار

گفتم :نخست خود را؛ نجات بده؛آن وقت شفاعتدیگری را بکن.

او فوراً با شمشیر به سویم حمله کرد؛من زمانی متوجه شدم،که خون مثل فواره از شانه ام بیرون می زدروی زمین افتادهام،اما صدای سوار را می شنیدم:

طلاها ولباسهایتان را بردارید و باز گردید که علی زیا رتتان را قبول کرد.

پیر زن گفت :ای جوان مرد؛اکنون که ما را از دست این ستم پیشه نجات دادی تا مزار علی(ع)

نیز همراه ما با ش؛تا حسرت زیارتمولا بر دلهای مان نماند

_می خواهید خاک نجف را زیارت کنید یا علی را؟

_امیر المومنین در آنجا دفن است ؛می رویم تربت پاکش را زیارت کنیم.

_من امیر المومنین هستم .

تا این جمله را شنیدم ،دیگر کسی را ندیدم.

 

 

 


مطالب مشابه :


بازي جاوا

نصب نيز كافيست فايل را به گوشي خود انتقال دهيد و سپس آن را دانلود بازي جاوا براي




بازیهای جاوا مخصوص گوشیهای لمسی

فرمت : جاوا حجم : 7.36 MB دانلود : DOWNLOAD From Rapidbaz > بازي > عکس *




Download Mobile Master Professional v6.7.3.2348

Mobile Master, the easy to use and جديد ,بازي براي گوشي ,بازي موتورولا موبايل بازي تحت جاوا ,دانلود نرم




آموزش نصب برنامه روي موبايل

كارت حافظه براي گوشي هاي مختلف سايت دانلود كرده ايد ( چه بازي باشد جاوا بوده و بر




دانلود رایگان بهترین نرم افزارهای کاربردی سری دوم (هدیه آفتاب زاگرس)

یک نرم افزار برای گوشی های جاوا دانلود بازي شطرنج را براي گوشي جاواي پو. سایت




نمونه ای از معجزات امیر المومنین

قضیه ای بر او پو شیده و نا معلوم بود دانلود بازي براي گوشي. دانلود نرم افزار زدن




جریان بسیار غم انگیز یزگرد از شاهنامه

كدهاي جاوا تاريخي قبل از اسلام عكس نرم افزار هك نرم افزار گوشي باغملك دانلود




عکسهای خاندان پهلوی

كدهاي جاوا تاريخي قبل از اسلام عكس نرم افزار هك نرم افزار گوشي باغملك دانلود




برچسب :