ما کجا، «طیب بابا» کجا؟ (خاطرات سفر ترکیه) اونایی که قصد سفر دارن حتما بخونن

ما کجا، «طیب بابا» کجا؟

استانبول به گمانم سمبل رشک بردن غربیان به ویژه اروپاییان از ترک ها است که چرا چنین نقطه استراتژیکی را در ابتدا و در قرون ماضیه به عثمانی ها و سپس در قرن 20 به آتاتورک باختند و از آن خود نکردند. شاید یکی از دلایل سنگ اندازی جلوی پای ترکیه برای عضویت در اتحادیه اروپا همین نزاع تاریخی و هویتی باشد که استانبول نماد آن است.

نوروز سال جاری فرصتی بود تا برای اولین بار تجربه خروج از ایران در آغاز سال را با دوستانم بیازمایم. شش سال و نیم از نخستین سفرم به ترکیه گذشته بود و در طول این سال ها سخنان و گزارش ها و اخبار متفاوت و متعددی درباره«ظهور ترکیه نوین» و پیشرفت های متعدد این کشور اسلامی به برکت به قدرت رسیدن اسلامگرایان دموکرات به رهبری حزب عدالت و توسعه شنیده و خوانده بودم که البته مشاهداتی که خواهند آمد بر این مسموعات و مکتوبات مهر تأیید می نهند.

 

یکشنبه 29/12/89؛

 

ما بیش از 40 نفر بودیم که شنبه بعداز ظهر برای سفری دو هفته ای از تهران راهی مرز بازرگان شدیم تا از آنجا وارد خاک کشور ترکیه شویم. این دومین تجربه من در قالب توری دسته جمعی برای دیدار از کشوری خارجی بود. تجربه قبلی که حدود یک ماه طول کشیده و از داخل خاک همین ترکیه آغاز شده و تا قلب اروپا ادامه یافته بود درس هایی داده و چیزهاییآموخته بود که گوش به حرف مخالفان سفر زمینی به خارج از کشور ندهم.

پیش از رسیدن به گمرک بازرگان در صبح روز یکشنبه و عبور از مرز با ترکیه در آخرین روز سال 1389 گزارش های متعددی درباره ارتقای سطح روابط اقتصادی و تجاری ایران با همسایه شمال غربی اش خوانده و شنیده بودم .

 

بی خیال آثار تاریخی ارزروم

 

بعد از انجام تشریفات و انتقال چمدان ها و وسایل، ساعت 11 صبح حرکت ما در داخل خاک ترکیه آغاز شد تا حدود پنج ساعت بعد به اولین شهر عمده ولی بسیار تاریخی و حائز اهمیت ارزروم رسیدیم.دوغو بایزید اولین شهر کوچک در نزدیکی مرز با ایران و در 35 کیلومتری کشورمان بود که قبل از ارزروم از آن عبور کردیم. از مرز تا ارزروم حدود 500 کیلومتری راه است. در این پنج ساعت تا ارزروم در دو طرف جاده های مسیر آنچه رویت شد فقط تپه ها و کوه های پوشیده از برف بود. به عمرم انقدر برف و سفیدی ندیده بودم. راست می گویند که در میان همه کشورهای خاورمیانه این فقط ترکیه است که مشکل کم آبی ندارد. این ناحیه شمال شرق ترکیه و نیز ارزروم سردسیرترین قسمت خاک ترکیه است که حتی بسیاری از نقاط مختلف جهان برای اسکی به این منطقه می آیند. 

 

 

به ارزروم که رسیدیم سخنی از دیدن آثار تاریخی بسیار مهم دوران عثمانی در این صفحات از خاک ترکیه نشد بلکه یک راست ما را به مهمترین مرکز خرید این شهر یعنی مرکز خرید کارفور بردند و سه ساعتی در آن وقت تلف کردیم. ساعتاز 18 گذشته بود که عازم شهر تاریخی کاپادوکیا شدیم. در شهری به نام رفاهی واقع در استان ارزنجان و در رستورانی مراسم سال تحویل را برگزار کردیم و سپس تا رسیدن به کاپادوکیای زیبا طی طریق کردیم. در ادامه راه و از رفاهی نیز به مدت حدود سه ساعت دو طرف جاده و تپه های پوشیده از برف خودنمایی می کرد. آرام آرام اما سفیدی برف ها تمام شد و بارانی ملایم شروع به بارش کرد که تا کاپادوکیا ادامه داشت.

تمیزی و شیک بودن رستوران ها و اقامتگاه های شرق مرکزی ترکیه-که در مقایسه با سایر مناطق این کشور از توسعه یافتگی کمتری برخوردار است-در مقایسه با مکان های مشابه در کشورمان قابل ذکر است.

(  در 4 ماه اول سال جاری میلادی ترکیه در جذب توریست 56 درصد رشد داشته است.)

 

دوشنبه 1/1/90؛ یک روز در سرزمین اسب های زیبا

 کاپادوکیای زیبا شهری است در استان کایسری اما منطقه تاریخی کاپادوکیا سه استان و پنج شهر را در بر میگیرد و به راستی یکی از مواریث بشریت است. گدازه های سخت شده آتشفشانی، شهرهای زیرزمینی، کلیساها، صخره های کله قندی و مخروطی همه و همه این ناحیه از ترکیه را به میراثی گرانسنگ تبدیل کرده است. نمونه کوچکش در روستای کندوان شهر اسکوی آذربایجان شرقی و نیز ایالت نیومکزیکوی آمریکا نیز وجود دارد منتها با این تفاوت که در کندوان هنوز آدمیانی در دل صخره ها زندگی می کنند اما در دو نمونه دیگر خیر. کاپادوکیا که به معنی سرزمین اسب های زیبااست در دوره هخامنشیان نامش کاتپاتوکیا بوده است. مورخینی چون هرودوت و زنوفون به آن اشاراتی مبسوط کرده اند. عمده شگفتی های این ناحیه یعنی همان کوه هایی که به شکل خانه های تودرتو و نیز کوه های کله قندی و مخروطی و قارچی که به اشکال فانتزی درآمده اند به دلیل فعالیت های آتشفشانی هزاران بلکه میلیون ساله است. سپس در گذر زمان تمدن های مختلف در این سوراخ کوه ها و نیز شهرهای زیرزمینی سکنی گزیده اند که البته برخی از این سکنی گزیدن ها از سر اجبار به ویژه در زمان آزار و اذیت رومیان علیه مسیحیان اولیه و نیز حملات اعراب بوده است. در قرن 14 عارفی به نام حاجی بکتاش در شهر نوشهیر در این ناحیه ساکن شد که سپس از دل آرای وی مبانی فرقه عرفانی بکتاشیه سربرآورد. تاکستان های فراوان و خاک سرخ این ناحیه امروز دو صنعت شراب سازی و سفال گری را با نام کاپادوکیا گره زده است. 

براساس گزارش یکی از این ایرانیانی که چند سال پیش به این ناحیه سفر کرده است در دو منطقه گورم و دره سوقانلی این ناحیه بیش از 180 کلیسای طبیعی و صخره ای وجود دارد که به نقاشی های دوره ای بیزانس نیز آراسته اند. 

 

هر روز صبح از ساعت 6 به مدت یک ساعت بالن هایی آمده خدمت به مسافران اند تا از فراز آسمان، کاپادوکیای زیبا که به راستی ازدواج تاریخ و جغرافیاست را به دوستدارانش نشان دهند که البته ما از این قافله عقب ماندیم.

کاپادوکیا بالن

 نمی دانم چرا به محض ورود به شهر حال و هوای دهکده ها و روستاهای سرسبز و رویایی اروپایی در فیلم ها برایم تداعی شد. آرامش، خلوتی، سرسبزی، طراحی زیبای کوچه ها و خیابان ها در کنار هوای اندکی سرد و بارانی،زیبایی تاریخی این شهر و مناظر تاریخی اطرافش را صدچندان می کرد. ظاهرا آلمانی ها و به ویژه ژاپنی ها عمده ترین توریست های این صفحات از خاک ترکیه هستند.

تا حوالی ساعت 14 به گشتی محدود در مناظر تاریخی و طبیعی کاپادوکیا پرداختیم که البته بسیاری از مواردی که گفتم را به دلیلی محدودیت زمانی و برنامه ریزی نامناسب از دست دادیم.دیدار از کارگاه سفالگری و نیز یک نمایشگاه کوچک جواهر آلات برنامه های دیگر این روز بود.

 

سیاسی ترین ملت

 

جروبحث های سیاسی و اجتماعی با آقای آدم گوچلو-یکی از دو برادر ترکی که راننده اتوبوس بودند-در دوشنبه شب عمق سیاسی بودن این ملت ترک را که پیشتر از یکی اساتید تاریخ ترک شنیده بودم بر من نمایان کرد. آدم که 5 کلاس بیشتر سواد نداشت همچون یک دانشجوی ارشد روابط بین الملل-یا در برخی لحظات فراتر از آن-مسائل داخلی و بین المللی ترکیه را تحلیل می کرد. از احمدی نژاد به دلیل ایستادگی در برابر آمریکا و اسرائیلو نیز موضعش درباره حمله اسرائیل به کشتی کمک رسانی غزه معروف به ماوی مرمره-که یکی از دلایل عمده خشم ترک ها نسبت به آمریکا و اسرائیل است-به شدت ستایش می کرد.

 

 انتقادات ملی گرایان و لائیک های ترکیه از دولت اردوغان درباره اسلامیزه کردن ترکیه را رد می کرد. حمایت های آمریکا از اسرائیل را نکوهش می کرد. از ایرانا نتقاد می کرد که علی رغم رابطه خوب با ترکیه چرا بخش ترک نشین قبرس را به رسمیت نمی شناسد و فقط با نیکوزیا-پایتخت بخش یونانی نشین-رابطه دارد و.. آدم محصول جامعه متحول شده، مطبوعات آزاد، اقتصاد شکوفا و رابطه همه جانبه و متوازن شده ترکیه با غرب و جهان اسلام در 8 سال اخیر است.

 

سه شنبه 2/1/90؛ خداحافظ کاپادوکیا، سلام قونیه 

 

صبح سه شنبه با کاپادوکیای زیبا خداحافظی کرده و راهی شهر تاریخی و البته مذهبی قونیه شدیم تا در یک بعدازظهر نسبتا سرد در مناطق مرکزی آناتولی به دیدار حضرت مولانا بشتابیم. از کاپادوکیا تا قونیه حدود 4 ساعت راه است. در این مسیر یعنی حدودا در مرکز شرقی خاک ترکیه سرسبزی و حاصلخیزی به وضوح قابل رویت است. هوا ابری و بارانی بود و دیگر از زمین های پوشیده از برف خبری نبود. اگر این مناطق ترکیه اینگونه حاصلخیز و سبز است در شمال این کشور و در کرانه دریای سیاه و در استانی مثل ترابوزان چه خبر است؟ آدم می گوید ترابوزان زیباترین استان در میان بیش از 60 استان ترکیه است. یکی از همسفران مسلط به زبان ترکی استانبولی نیز گفت در آناتولی یا همان ترکیه یک وجب خاک بلااستفاده یافت نمی شود و خاک این کشور قابلیت تغذیه 700 میلیون انسان را دارد.

 

نکته دیگر این مسیر تا قونیه چیدمان و ساخت و ساز منظم و زیبای آپارتمان و شهرک ها با رنگ های یکدست و زیبا است که تقریبا هیچ تفاوتی با شهرک ها و شهرهای جنوبی اروپا نمی کند.ورودی شهر قونیه مملو از ساختمان های نوساز و چند طبقه و خوشرنگ است که البته در برخی نقاط شهر منازل کلنگی نیز قابل مشاهده است. از دور و در مرکز شهر البته یک برج بلند، این نظم یکدست را تخریب کرده است وسایه سنگین سنت را در قونیه دچار سکته کرده است. 

 

به احترام حضرت مولانا ظاهرا در قونیه هیچ مشروب فروشی ای وجود ندارد.توقف ما برای زیارت مزار این عارف نامی یک ساعت بیشتر نبود و باز حسرت و اعتراض به حق برخی از همسفران که چرا برای چنین شانی فقط یک ساعت توقف؟ درون مزار همه زنان باید با حجاب وارد شوند و همگی اعم از زن و مرد باید کفش های خود را با مشمبه بپوشانند. عکاسی و فیلمبرداری هم ممنوع است. وجود کتب و اشعار فارسی، سنگ قبرهای متعلق به عرفا و صوفیان مختلف، تکه مویی منتسب به پیامبر اکرم –که ترک ها بسیار به آن اعتقاد دارند-و اسامی 12 امام شیعیان که به گونه ای برجسته سقف صحن را پوشانده است از نکات قابل توجه بارگاه حضرت مولانا است.

قونیه

قونیه در دهه سوم آذر هر سال مملو از جهانگردان و عاشقان این عارف و شاعر نامی می شود.

با پایان زیارت حضرت مولانا ساعت حدود 15 بود که راهی شهر آنتالیا در استانی به همین نام شدیم.

 

جنگل های رویایی کاج در کوه های توروس و آه و حسرت!

 

در مسیر حرکت به سمت آنتالیا و رسیدن به هتلGrand Ring که بیش از 5 ساعت زمان برد یکی از زیباترین و فرح بخش ترین قسمت های سفر و در عین حال غم انگیزترین لحظات برای خودم شکل گرفت و آنهم عبور از دل جنگل های کاج در کوه های توروس بود. 40 کیلومتر که از قونیه فاصله گرفتیم زمین ها از حالت کشاورزی خارج شد و به کوهستانی گرایید که تا حدودی شبیه جاده چالوس خودمان بود. اما این کجا و آن کجا؟ به تدریج با کوهستانی تر شدن محیط، جنگل های کاج هویدا شدند که تا کرانه های مدیترانه در آنتالیا امتداد داشتند.این کاجستان حدود 200 کیلومتر ادامه داشت اما در 20کیلومتر اولیه بسیار انبوهبود و با پنهان شدن در برف صحنه های بسیار زیبایی را آفریده بود به گونه ای که اکثر همسفران با انواع و اقسام دوربین ها مشغول شکار این لحظه ها بودند. برای لذت بردن بیشتر دقایقی در کنار جاده به برف بازی هم روی آوردیم. 

هر چه در طول این مسیر تلاش کردم تا در این جنگل های زیبا اثری از خانه ای یا ویلایی حتی چوبی بیابم ناکام ماندم و وقتی مقایسه کردم با جاده ها و جنگل های شمال کشور و یا مثلا جنگل عباس آباد و یا گردنه حیران خودمان که ویلاسازی، جنگل ها را کچل و کور کرده است آه و حسرت چاشنی این بهجت و فرح شد!

 

حول و حوش ساعت 18 آفتابی از دور نمایان شد که ظاهرا آسمان آنتالیا بود. اندکی بعد چشم مان برای اولین بار به مدیترانه نیز روشن شد. قبل از ورود به شهر آنتالیا توقفی در یکی از شهرهای سر راه داشتیم که از آنتالیا بزرگتر اما کم جاذبه تر است. آنتالیا بعد از ارزورم دومین شهر عمده ای بود که به آن وارد می شدیم. هتل محل اقامت مان که بین شهرهای آنتالیا و کمر بود مملو ازمسافران ایرانی بود. در بهار ظاهرا ایرانی ها مسافران عمده آنتالیا هستند اما به تابستان که نزدیک تر می شویم موازنه به نفع سایر ملیت ها و به ویژه آلمانی ها، روس ها، اوکراینی های و ملیت های مشابه به هم می خورد. جلوی هتل پرچم کشورهای ایران، آلمان، روسیه و اوکراین به چشم می خورد. ظاهرا بیشتر مسافرین این هتل از این کشورها هستند. ظریفی می گفت در تابستان آنتالیا میزبان 7 میلیون توریست است. عجب! باور کردنی است؟

 

چهارشنبه 3/1/1389؛شمشیر اسلام در آنتالیا!

 

صبح چهارشنبه را با گردش در هتل زیبایRingGrand–که بهترین هتل در طول این سفر دو هفته ای بود-و سواحل اطرافش آغاز کردیم. برودت هوا اجازه شنا در مدیترانه را نمی داد اما به هر روی برای اولین بار پای مان به مدیترانه رسید. هتل، مجاور یک کوه بود و آسمان دائما ابری و آفتابی می شد. در صبح همین روز با علی احسان جوان 20 ساله ای که اهل ترابوزان و مسئول اینترنت هتل بود و از معدود ترک هایی بود که تا اینجای سفر انگلیسی را خوب تکلم می کرد گرم گرفتم. او خود را از حامیان CHP(حزب جمهوریخواه خلق) عمده ترین حزب مخالف اردوغان می دانست. زاویه انتقادش از اردوغان در نوع خود جالب و متفاوت بود؛ «اردوغان با به رسمیت شناختن کردها مملکت را به غرب فروخته است.» همچون بسیاری از ترک ها او نیز مدافع محمود احمدی نژاد بود؛ «اما احمدی نژاد در برابر آمریکا ایستاده است.He is a good man»

 

بعداز ظهر چهارشنبه در داخل شهر آنتالیا سپری شد. اغراق نیست اگر این شهر را شهر هتل های متعدد و چند طبقه بنامیم.رقم 7 میلیون توریست اگر درست باشد فلسفه پیدایش این هتل ها که عمدتا از انرژی خورشیدی نیز بهره می برند هویدا می شود. دستگاه هایی که در سقف تمام هتل ها و منازل تعبیه شده به خوبی میزان بهره برداری شهروندان ترکیه را از انرژی خورشیدی در این قسمت از کشور نشان می دهد. سوخت و انرژی، یکی از مسائل و دغدغه های عمده این کشور است که البته با مدیریت صحیح حل شده است. خوب است بدانید قیمت یک لیتر بنزین حدود 3000 تومان است و ترکیه گران ترین بنزین دنیا را دارد.

 

بین هتل محل اسکان ما و شهر آنتالیا بیش از 30 کیلومتری راه بود. در این مسیر که در کنار مدیترانه پیش می رفت جزیره کوچکی به نام سیچان آدسی(جزیره موش) خودنمایی می کرد که یکپارچه سبز بود و به گفته راهنمای تور مالک آن پیرزنی است و آقای آبراموویچ مالک ثروتمند و روس تبار باشگاه چلسی بریتانیاقصد خرید آن را داشته که معامله جوش نخورده است. این بار و حتی در آنتالیا که آثار تاریخی چندیاگرچه نه در مقیاس ارزروم دارد از جمله مزار بابانوئل-که همچون ملانصرالدین شخصیتی ترک است- بازهم مقصد تور و عمده مسافران مرکز خرید عمده آنتالیا به نام میگروس((Migrosبود.

میگروس

همانگونه که پیش بینی می شد با جداشدن از شرق و مرکز ترکیه و نزدیک شدن به سواحل جنوب غربی و غرب این کشور مظاهر اسلامی کمرنگ تر می شد. نمود آنهم شهر آنتالیا است که بی حجابی نسبت به شهرهای شرقی تسلط عمده ای دارد.به جز هتل های عمده و خیابان های منظم و پرسپکتیوهای زیبای شهری، در حواشی آنتالیا منازل قدیمی و نمادهای توسعه نیافتگی هم قابل رویت است که البته چندان مبرز نیست. 

 

بازدید از آبشار دودن(دودن شلالسی) که شامل چند آبشار مرتفع می شود و درون باغی زیبا محصور شده و غاری زیبا و نه چندان بزرگ هم دارد از دیگر برنامه های عصر چهارشنبه بود. مکالمه دوستانم با یک راننده تاکسی نه چندان شیک پوش اما بسیار مهربان و مهمان نواز به نام خلیل که درک درستی از تسنن و تشیع هم نداشت از دیگر حوادث این روز بود. این راننده هم با دفاع از رئیس جمهور کشورمان او را شمشیر اسلام خواند. این راننده با دفاع از اینکه ایران موشک های متعدد و بمب اتمی دارد می گفت یکی از این موشک ها برای نابودی آنتالیا و هتل هایش کافی است. به گفته دوستان، او هنگام سخن گفتن از موشک های ایران حس غرور داشت.

 

پنج شنبه 4/1/1390؛ میراث احمد داود اوغلو در رودخانه خروشان

 

صبح امروز یکی از مفرح ترین برنامه های سفر شکل گرفت. با حدود نیمی از همسفران راهی رودخانه نسبتا خروشان KOPRULU KANYON در 80 کیلومتری هتل و حدود 50 کیلومتری شمال غرب آنتالیا شدیم. رافتینگ نام لاتین قایق سواری در این رودخانه نیمه خروشان بود و حدود 13 کیلومتری در دو تایم مجزای قبل و بعد از نهار انجام شد و برای هر نفر 60 لیر ترکیه(حدود 42000 تومان) هزینه برداشت.

 

رافتینگ رودخانه خروشان آنتالیا

رافتینگ (رودخانه خروشان) آنتالیا

رافتینگ رودخانه خروشان آنتالیا

آنتالیا

رافتینگ رودخانه خروشان آنتالیا

در سر راه رسیدن به این رودخانه توقفی در یک باغ مرکبات داشتیم. حاصلخیزی و اهمیت کشاورزی و باغداری در ترکیه از همین باغ کاملا هویدا بود. جالب اینکه هیچ گونه حساسیتی هم درباره سرازیر شدن مسافران ایرانی به این باغ و چیدن انواع مرکبات وجود نداشت. 

 

اما به هنگام قایق سواری که در درون هر قایق بادی به جز راهنمای ترک 10 نفر گنجایش داشت، راهنمای ترک -که اگر او نبود قطعا در مسیرهای پرتلاطم، قایق سقوط می کرد و پاروزنی ما به هیچ وجه محلی از اعراب نداشت- که به گفته خودش تحصیلکرده دانشگاه بود بحثی درباره سیاست خارجی ترکیه شکل گرفت که او آغازگرش بود. ظاهرا ایده های طراح استراتژی و سیاست خارجی اسلامگرایان حزب حاکم عدالت و توسعه یعنی جناب احمد داود اوغلو در نگاه به شرق و جهان اسلام به شدت کارگر افتاده است به گونه ای که در هر کوی و برزنی در این کشور بحث سیاسی به ویژه در حوزه سیاست خارجی در جریان است. پاروزن ترک که اصرار داشت به هنگام بحث سیاسی دوربین فیلمبرداری ما خاموش باشد ابتدا از احمدی نژاد انتقاد کرد و سپس مدعی شد که اگر کمک های ترکیه نباشد لیبی و فلسطین و ...ازبین می روند.

 

جمعه 5/1/1390؛ پاموکاله (پاموک کاله)

 

جمعه ظهر دیدارمان از آنتالیا پایان یافت و راهی مقصد و شهر دیگری به نام کوش آداسی در استان ازمیر شدیم. سه ساعت که از آنتالیا فاصله گرفتیم و به جنوب غربی ترکیه نزدیک تر شدیم بر سر راه، یکی دیگر از شگفتی های تاریخی و طبیعی ترکیه جلوی دیدگان مان راگرفت. عصر حدود یک ساعتی در پاموکاله زیباو سفید در حوالی شهر دنیزلی توقف کردیم. پیش تر زیبایی های پاموکاله را که به واسطه تغییرات زمین شناختی و چین خوردگی های جغرافیایی و جوشش آب های معدنی و تشکیل حوضچه های پلکانی در دامنه کوهی آهکی و سفید شکل گرفته را در تصاویری دیده بودم، بدین خاطر شوق رفتن بر فراز کوه و دیدار این دگردیسی های میلیون ساله جغرافیایی را نداشتم که البته به غایت اشتباه کردم. چون دوستانی که رفتند و دیدند با تعاریف شان هوش از سرمان بردند. بالای کوه آثار تاریخی معروف به شهر تاریخی هیراپولیس که نام قدیمی پاموکاله بوده است نیز -که پهلو به تخت جمشید خودمان می زند- وجود داشت.

پاموک کاله

 

به خاطر سفیدی بیش از حد کوه و حوضچه ها نام این مجموعه را ترک ها «قلعه سفید»نهاده اند. این مجموعه منحصر به فرد جزء آثار طبیعی اروپا نیز محسوب می شود. در بخش هایی از کوه و حوضچه ها برای حفاظت از اثر باید کفش ها را کند و پیاده رفت.

پاموک کاله

 

به هر روی پس از جدال تلخی که میان همسفران و مدیر تور بر سر دیدار از پاموکاله پیش آمد و بیشتر هم مربوط به بی توجهی تور به اهمیت این مکان بود راهی کوش آداسی شدیم. 4 ساعتی زمان برد تا به هتل محل اقامت یعنی هتل سانتاماریا رسیدیم. کوش آداسی در استان تاریخی و دیدنی ازمیر واقع است.  تعداد استان های ترکیه دوبرابر ایران است و این خود به لحاظ تقسیمات جغرافیایی نکته ای قابل تامل است. 

لینک مفید: عکس پاموک کاله شهر دنیزلی در ترکیه

کوش آداسی و غیبت سیاحان ایرانی

 

در کوش آداسی برخلاف آنتالیا اثری از ایرانیان مشاهده نمی شد. اگرچه به گمانم از آنتالیا بسیار زیباتر و تاریخی تر است. به محض ورود به هتل مباحثه سیاسی هم جان گرفت. یکی از کارکنان که خود را طرفدار حزب ملی گرای مردم(MHP)–از احزاب دست راستی مخالف اردوغان- می دانست با طرفداری از احمدی نژاد گفت:«اگر او نبود آمریکا مثل عراق همه چیزتان را می برد.» او به حوادث سوریه نیز اشاره کرد که تاکنون به گفته او 100 کشته برجای گذاشته است. سوریه یک هفته ای می شد که درگیر قیام بخش های از جامعه شده است.

 

 

 این در حالی است که کشورهای غربی نیز یک هفته ای می شود حمله به نیروهای معمر قذافی را آغاز کرده اند. به جرات می توانم ادعایم را تکرار کنم که ترک ها یکی از سیاسی ترین ملت های دنیا هستند و یکی از دلایلش هم شاید ظهور اسلام گرایان ترک به رهبری حزب عدالت و توسعه و چرخش شان به سمت خاورمیانه و جهان اسلام باشد که به دنبال تجدید عظمت امپراطوری عثمانی هستند. با مدیر هتل سانتا ماریا – او نیز طرفدار MHP بود- نیز که صحبت می کردم و دلیل گرایش مردم به احمدی نژاد را پرسیدم نکات قابل توجهی ارائه کرد؛«مردم چون به دولت شان اعتماد دارند و این دولت نیز از ایران خوب می گوید لذا آنها طرفدار ایران و رئیس جمهورش هستند.» این مدیر اما در ادامه مدعی شد که؛ « چون شیعیان دارندبر کشوهای عربی مسلط می شوند از این رو ترکیه بر ایران اثر می گذارد چون ترکیه هم به دنبال تسلط تسنن است.» وی احمد داود اوغلو را در میان سایر سیاستمداران حزب حاکم مردی درست میدانست که نماد امپراطوری عثمانی است. 

 

شنبه؛ 6/1/1390؛ یونانستان از دور دست هویدا شد

 

صبح شنبه را به گشت زنی در داخل شهر کوچک اما زیبای کوش آداسی پرداختیم. جز یک خانواده ایرانی، ایرانی دیگری مشاهده نشد. ساحل زیبای شهر محل پهلو گرفتن کشتی های کروز عظیمی بود که ترک ها و اروپایی ها را به یونان که به زبان ترکی استانبولی می شود یونانستان و همچنین ایتالیا می بردند. از این ساحل زیبا به راحتی برخی از جزایر یونانستان در دوردست قبل رویت بودند. بین ترکیه و یونانستان جزایر بسیاری وجود دارد که عمدتا برای یونانی ها هستند اما ترک ها بدون ویزای شنگن می توانند به برخی از آنها سفر کنند. عبدالله اوجالان، سرکرده گروه پ.ک.ک در یکی از این جزایر به نام ایمرالی در دریای اژه محبوس است. در این گشت شهری از گورجین قلعه که درون جزیره ای کوچک در ابعاد همان سیچان آداسی –کمتر از دو هکتار-واقع شده و به واسطه جاده ای حدودا یک کیلومتری به شهر متصل می شود و میگفتند در دستان دزدان دریایی بوده و سلطان محمد فاتح آن را آزاد کرده نیز دیداری داشتیم. 

 

بعداز ظهر شنبه نیز اختصاص داشت به دیدار از فروشگاه هایی زنجیره ای واقع در منطقه ای به نام سوکه. نظیر این مکان که بین دو شهر واقع شده و چندین مجموعه خرید در آن وجود دارد به گمانم به جز جزیره قشم در جای دیگری در ایران وجود نداشته باشد. 

 

یکشنبه؛ 7/1/1390؛ افسوس در افه سوس، نوستالژی در ازمیر

 

صبح یکشنبه دیدار از بنا و مجموعه باشکوه و تاریخی افه سوس که کمتر از 15 دقیقه از شهر کوش آداسی فاصله داشت یکی دیگر از نقاط عطف این سفر بود. مجموعه ای که همان آثار و بناها و معماری هیراپولیس(پاموکاله) را در ابعادی به مراتب وسیع تر داشت و شاید به جرات بتوان گفت سه تا چهار برابر تخت جمشید بود. با این تفاوت که دور تا دور افه سوس سبز و مملو از توریست هایی از ملیت های مختلف بود.

 

براساس آمار ابتدایی که همانجا کسب کردیم قدمتی هزاران ساله دارد و در زمان خودش 250 هزار نفر جمعیت داشته است. بقایای یکی از سه کتابخانه عمده آن دوران، آمفی تئاتر بسیار باشکوه که برای جشن ها نیز استفاده می شده و پهلو به کلوسئوم شهر رم می زند، کلیسای مریم مقدس و بسیاری اماکن دیگر از جمله شگفتی های این اثر رومی-مسیحی محسوب می شود.

 

بنای دیگری به نام سلجوق نیز در همین حوالی است که البته به دیدارش نرفتیم و می گویند آرتمیس یکی از عجایب هفتگانه دنیای قدیم در همین سلجوق واقع است. 

 

بعداز ظهر یکشنبه اما برای رسیدن به استانبول باید از ازمیر می گذشتیم. با کوش آداسی خداحافظی کردیم تا دو ساعت بعد حوالی ساعت 17 به ازمیر رسیدیم و در کنار ساحل زیبای آل سانجاک توقف کردیم. 5-6 ساعتی وقت داشتیم تا در ازمیر سیاحت کنیم. همین چند ساعت گردش در شهر ماهیت متفاوت ازمیر با بسیاری دیگر از شهرهای ترکیه که تا این لحظه دیدیم را هویدا کرد. ازمیر هم به لحاظ آفاقی و هم انفسی با تمام شهرهای ترکیه متفاوت است. پرسپکتیو خیابان ها و فضاهای شهری و طراحی فروشگاه ها و مغازه ها پهلو به پهلوی پاریس می آمد. زنان با حجاب به ندرت دیده می شدند. مسجدی نیز در مدتی که ما وقت قدم زدن داشتیم مشاهده نشد. صحنه های درهم آمیزی جوانان که در سایر شهرهای ترکیه به هیچ وجه مشاهده نمی شود در لب ساحل زیبا و متفاوت این شهر مشاهده می شد. همین ازمیر چند ماه پیش کمترین میزان «آری» را به اصلاحات قانون اساسی ای داد که دولت اردوغان رفراندومش را برگزار کرد. فاصله فکری مردم سکولار این صفحات با دولت اسلامگرای اردوغان در همین رفراندوم قابل مشاهده است. 

 

حیف که فرصت بیشتری برای دیدار از این شهر نداشتیم و شب راهی استانبول شدیم.البته طبق معمول یک منطقه مهم دیگر و این بار منطقه تاریخی تراوا در نزدیکی ازمیر را از قلم انداختیم.

از ازمیر تا استانبول حدود 6 ساعتی راه بود که 15 دقیقه اش در کشتی سپری شد و همین 15 دقیقه 150 کیلومتر مسیر را نزدیکتر کرد. در این مسیر 6 ساعته از استان های بورسا و ازمیت که هرکدام برای خودشان داستان و فلسفه خاصی دارندگذر کردیم. شهر بورسا محل تجمع مهاجران بلغاری و همچنین محل منعقد شدن نطفه امپراطوری عثمانی هم بوده است. 

 

دوشنبه؛ 8/1/1390؛ صبح پرترافیک پل بغاز

 

پس از شش سال و نیم مجدداچشمم به جمال شهر زیبا و تاریخی استانبول که حتی بسیاری از توریست های غربی هم آن را زیباترین شهر اروپا می دانند روشن شد. این بار اما همینکه در اتوبوس چشم از خواب باز کردم ترافیک و مه صبحگاهی اندکی متراکم استانبول که پل عظیم بغاز را نیز فراگرفته بود دیدگانم را خیره کرد. این پل عظیم را ترک ها به تاسی از پل عظیم سن فرانسیسکوی ایالات متحده ساخته اند و اصلی ترین پلی است که دو قسمت اروپایی و آسیایی این شهر تاریخی را به هم متصل می کند.

 

 استانبول که در طول تاریخ چند بار نام عوض کرده و پس از فتح آن توسط امپراطوری عثمانی در قرن 15 میلادی از کنستانتین به قسطنطنیه و سپس اسلامبول و سرانجام به استانبول کنونی تغییر نام داده است مهم ترین شهر ترکیه و به گمانم یکی از چند شهر استراتژیک جهان اسلام است. در استانبول هم تاریخ موج می زند هم صنعت. هم چند فرهنگی نمود آشکاری دارد هم اسلام. اگر در ازمیر و در آن توقف کوتاه مسجدی ندیدیم در عوض استانبول مملو از مساجد تاریخی است به گونه ای که برخی بر این شهر نام هزار مسجد نهاده اند. مهمترینش هم همان مسجد بیش از 1000 ساله ایاصوفیه است که همچون نام استانبول خود تغییر کاربری داده است و پس ازفتح شدن توسط مسلمانان از کلیسا به مسجد تبدیل شده به گونه ای که در داخل آن علاوه بر نمادهای اسلامی، قبور امپراطوران و زعمای مسیحیت به وفور دیده می شوند. معماری ویژه مساجد استانبول به گونه ای است که برخی از مسافران غربی با تحسین، آنها را بسیار زیباتر از معماری کلیساها می دانند. 

 

استانبول به گمانم سمبل رشک بردن غربیان به ویژه اروپاییان از ترک ها است که چرا چنین نقطه استراتژیکی را در ابتدا و در قرون ماضیه به عثمانی ها و سپس در قرن 20 به آتاتورک باختند و از آن خود نکردند. شاید یکی از دلایل سنگ اندازی جلوی پای ترکیه برای عضویت در اتحادیه اروپا همین نزاع تاریخی و هویتی باشد که استانبول نماد آن است. 

 

دوشنبه عصر و شب را به گشت زنی در داخل شهر مشغول بودیم. قدم زدن در میدان «تکسیم» و خیابان معروف «استقلال جاده سی» کانون این استانبول گردی محسوب می شد. میدان تکسیم را بسیاری مهمترین و زیباترین میدان شهر می دانند که در قسمت آسیایی واقع است.

 

 شبیه تکسیم در تهران وجود ندارد. آن گونه که من شمردم حدود 9 خیابان ورودی به این میدان وجود داشت که از حیث مولفه های شهرسازی کم نظیر است. در وسط میدان و برفراز تخت سنگی مجسمه هایی از سران هم عصر آتاتورک را گذاشته اند که رضا شاه پهلوی نیز یکی از آنها است. دوشنبه روز تعطیل در ترکیه محسوب نمی شود. اگر ما شنبه یا یکشنبه شب وارد این میدان می شدیم فضا به کلی متفاوت می نمود و جایی برای سوزن انداختن یافت نمی شد. تجربه ای که در شهریور 1383 به عینه آن را لمس کردم. 

 

در ابتدای ورود به استقلال جاده سی به یکی از رستوران ها رفتیم تا یکی از غذاهای اصلی ترک ها یعنی اسکندر کباب را بخوریم. محوطه و چیدمان این رستوران در نوع خود جالب بود. رستورانی که در شیک ترین و معروف ترین خیابان مهمترین شهر ترکیه واقع شده بود اما به غایت ساده بود. بشقاب هایی از جنس فلز برنج برای سرو غذا داشت و مشروبات الکلی هم ارائه نمی داد.

 

 اسکندر کباب شامل ماست و سیب زمینی و ادویه می شود که رویش لایه ای از کباب ترکی(دونر کبابی) کشیده اند. هر پرس اسکندر کباب در این رستوران دلچسب 14 لیر(10000 تومان) آب خورد که به گمانم در مقایسه با تهران با توجه به فضا و امکانات و خدمات اطراف مان در استقلال جاده سی بسیار ارزان تر است.

 

سه شنبه 9/1/1390؛ ما شما رادوست داریم اما شما ما را نه!

 

یکی از فرح بخش ترین نکات در استانبول گردی به گمانم سوار شدن بر تراموا و رفتن به محل تاریخی است که مسجد ایاصوفیا و سلطان احمد در آن واقع است و مملو از توریست هایی از ملیت های مختلف است. امروز من با مردمانی از افغانستان، دانمارک، لیبی، روسیه، لهستان، ایتالیا و بریتانیا در این محل دم خور شدم. پس از آنکه دوستان از مسجد ایاصوفیا بازدید کردند با تراموا به آخرین ایستگاه یعنی کاباتاش رفتیم و سپس با پای پیاده راهی خیابان معروف دیگری به نام «چراغان جاده سی» شدیم. در ابتدا این کاخ زیبای دلمه باغچه بود که نظرمان را جلب کرد. در ورودی کاخ اندکی به واسطه تسلط یکی از همراهان به ترکی استانبولی با یکی از ماموران اندکی گرم صحبت شدیم. او نیز نکته جالبی را در خصوص رابطه ایرانیان و ترک ها گفت:« اگرچه ما ترک ها شما را دوست داریم اما شما ما را دوست ندارید.»

 

بعد از این مکالمه کوتاه مجددا راه مان را در این خیابان زیبا پی گرفتیم تا به کاخ چراغان برسیم. در امتداد یک سمت این خیابان و در مسیری به طول بیش از یک کیلومتر تصاویر بزرگی از آتاتورک در موقعیت های مختلف نصب شده است که چشم هر بیننده ای را به خود مشغول می کند. سرانجام به کاخ چراغان رسیدیم اما امکان بازدید از آن به دلایل سیاسی و امنیتی وجود نداشت.

 

 نخستین بار در جریان مذاکرات هسته ای بهمن سال گذشته میان ایران و کشورهای 1+5 نام این کاخ را شنیدم و همین وسوسه ام کرد که آن را ببینم اما ناکام ماندم. در مسیر حرکت در خیابان چراغان که تا نزدیک پل بغاز ادامه داشت و تا ساعت 17 ما را اسیر خود کرد مشاهده چند دانشگاه استانبول که کوچک به نظر می رسیدند خالی از لطف نبود. مقایسه فضاهای دانشگاهی یک کشور اسلامی که می رود تا به تعبیر نخست وزیرش تا سال 2023 به یکی از 10 قدرت عمده اقتصادی دنیا تبدیل شود با دانشگاه های خودمان به ویژه در یکی دو سال اخیر که بحث تفکیک جنسیتی در آنها تشدید و بعضا عملیاتی گشته است جزسرخوردگی دستاوردی ندارد.در حوالی پل بغاز بود که برای نخستین بار چشمان مان به تصویری از رجب طیب اردوغان(یا به قول ترکهایی که دوستش دارند طاییب بابا) برخورد آنهم پس از 10 روز سفر در این کشور!

 

شب باران ملایمی استانبول را فراگرفت. همین باران مانع از آن شد که شبگردی ویژه ای داشته باشیم. نکته ای که هنگام اذان مغرب یکی از دوستان به آن اشاره کرد این بود که در این هنگام به طور همزمان از 6 یا 7 مسجد صدای اذان به گوش می رسد و این یکی دیگر از شگفتی های شهر هزار مسجد است.

چهارشنبه 10/1/1390؛ دریای مرمره، بیوک آدا و تکمیل حیرت نامه

 

امروز از صبح تا بعد از ظهرش اختصاص داشت به دیدار از جزیره بیوک آدا که یکی از 5 جزیره نزدیک استانبول و واقع در دریای مرمره است. طول مسیر سوار شدن بر کشتی که از ایستگاه کاباتاش مسافرین را سوار می کنند تا آخرین جزیره که همان بیوک آدا است بیش از یک ساعت زمان می برد. به همان سان که استانبول هم همچون آنتالیا پر است از مسافران ایرانی این کشتی ها هم توریست های ایرانی فراوانی را در خود جای داده اند. 

 

از نکات جالب توجه در میان مسافران حضور بیش از 10 مهندس عراقی بود که با هزینه یک شرکت الکترونیکی ژاپنی برای گشت و گذار به استانبول آمده بودند. نکته نیکوی دیگر مشاهده و مطالعه قیمت تورهای اروپایی در یکی از روزنامه های ترک بود؛ 6 روز پاریس 500 یورو و...مقایسه کنید با قیمت تورهای اروپا از مبداء ایران.البته دلیل عمده اش پروازهای به شدت ارزان میان شهرهای اروپایی است. در راه بازگشت از جزیره که با توریستی آلمانی گپ می زدم این نکته روشن شد. او گفت: «پرواز رفت و برگشت از برلین به استانبول 180 یورو است.» انگشت به دهان و حیران ماندم. بازهم مقایسه کنید با قیمت پرواز تهران-کیش البته به اضافه ریسک و استرس هایش.

به محض رسیدن به جزیره که هوایی آفتابی داشت اما چند ساعت بعد بارانی شد من از دوستان جداشدم. در این جزیره زیبا و سرسبز که به شدت توریستی است ساکنان بومی هم زندگی می کنند و البته جزیره پر از ویلاهای قدیمی و نو و نیز خانه های کلنگی است.  مسافران یا سوار بر کالسکه در جزیره به سیاحت می پردازند و یا دوچرخه ای به قیمت 5 لیر برای یک ساعت اجاره می کنند و رکاب می زنند که البته در بعضی سربالایی ها مجبور به پیاده شدن می شوند.

 

امشب آخرین شب حضور ما در استانبول بود. این شب آخر همراه 4 نفر از همسفران به یکی از بهترین قهوه خانه های استانبول در محله بایزید رفتیم تا غلیان( به زبان ترکی نارگیله) بکشیم. این قهوه خانه همه چیزش سنتی بود و تو گویی در دوره امپراطوری عثمانی نشسته ای و غلیان می کشی و چای می نوشی. استکان و نعلبکی، غلیان، در و دیوار، چراغ ها، سقف، کاشی ها و.. آدمی را به فضای سنتی ویژه ای سوق می داد. یکی از به یادماندنی ترین شب ها شد. ساعت حدود 5/3 صبح پنج شنبه بود که از غلیان کشیدن خسته شده و راهی هتل شدیم. به دلیل نزدیکی راه مسیر را پیاده طی کردیم. در این ساعت صبح شهر همچنان زنده بود و امنیت برقرار. برخی مغازه ها باز بودند و دست فروشان تازه بساط کرده بودند. 

 

پنج شنبه 11/1/1390؛ ما کجا، طاییب بابا کجا؟

 

ساعت 14 امروز از استانبول به سمت ایران حرکت کردیم. بعد از چند توقف کوتاه سرانجام پس از 22 ساعت یعنی صبح روز جمعه به مرز بازرگان رسیدیم. البته از جاده نسبتا خراب و پر از دست اندازی برگشتیم که به نوعی میان بر محسوب می شود تا مسیر کوتاه تر شود. 

 

برخلاف ورود به خاک ترکیه خروج چندان شلوغ نبود و خیلی معطل نشدیم. شنبه اول صبح هم در تهران بودیم. دومین تجربه سفر زمینی به ترکیه هم اینگونه پایان یافت. 6 سال و نیم پیش ترک ها هنوز سه صفر جلوی پول ملی شان را داشتند. الان آن ها ندارند و ما داریم و تازه به دنبال حذف این صفرها هستیم. با گذشت بیش از 6 سال و نیم از سفر اول این پرسش را می توان مطرح کرد که الان ما کجاییم و سرزمین «طاییب بابا» کجا؟

امیرحسین تیموری


مطالب مشابه :


تقدیر از کار نیکوی دوستان

تقدیر از کار نیکوی شهر جهرم خصوصا آقایان در این کار خیر شرکت داشته و دارند و




قهرمانان میدان نبرد

درجلسات و دوره های مذهبی که در محل برپامی شد شرکت می کرد. خوش رویی و اخلاق نیکوی شهر بود




آشنايی با فن آوری اطلاعات (Information Technology) آی تی (IT):

براستی چند شرکت يا مثلا اگر فردی در مرکز آموزشی Oracle در شهر ای بفدای تو و مسیر نیکوی




ستارگان پست

رسان کمال شهر که بار دیگر این خصلت نیکوی شبکه عمومی شرکت پست، حسین عرب




متن سخنرانی آقای علی زاده در جمع تظاهرات کننده گان در شهر بروکسل، مقابل سفارت پاکستان علیه قتل عام س

صدای هزاره های افغانستان - متن سخنرانی آقای علی زاده در جمع تظاهرات کننده گان در شهر بروکسل




آیین عزاداری محرم با 600سال قدمت در اردبیل

بعد از پایان عزاداری محلات ششگانه در سطح شهر در شب مردم با شرکت در این سنت نیکوی




واگذاری مؤسسات تابعه مناطق آزاد کشور به بخش خصوصی

مراحل واگذاری شرکت کیش‌ایر نیز به‌زودی آغاز می‌شود. پونه نیکوی شهر من انزلی




مهلت شرکت در پنجمین «جشنواره داستان کوتاهِ کوتاه پایداری» تا ۲۰ دیماه تمدید شد

مهلت شرکت در پنجمین «جشنواره داستان کوتاهِ کوتاه پایداری» تا ۲۰ » شهر کتاب » » پونه نیکوی




ما کجا، «طیب بابا» کجا؟ (خاطرات سفر ترکیه) اونایی که قصد سفر دارن حتما بخونن

نمود آنهم شهر آنتالیا است که با هزینه یک شرکت الکترونیکی نیکوی دیگر مشاهده و




برچسب :