یا ضامن آهو : ... ( اشعاری در مورد امام رضا علیه السلام)

زیارت

محمود ابوالقاسمی

تلق تلوق تلق تلوق
می رسد این صدا به گوش
صدای رفتن قطار میان خنده و خروش

تلق تلوق تلق تلوق
صدای خنده قطار
پیچید میان کوپه ها
هم توی دشت و سبزه زار

به سوی مشهد می رویم
سری به آنجا بزنیم
در حرم امام رضا
بوسه به درها بزنیم

ما به زیارت می رویم
تا به امام دعا کنیم
نگاه پر محبتی
به گنبد طلا کنیم

ای مار پیکرآهنی
قطار خوب و خوش صدا
اکنون به مشهدم ببر
سال دگر به کربلا


 

یک صحن کبوتر

جواد محقق

خسته از راه، کنار مادر
توی ماشین پدر خوابیدم
پلکهایم که به هم افتادند
خواب یک صحن کبوتر دیدم

صبح وقتی که دو چشمم وا شد
شادمان مثل گلی خندیدم
آخر از پنجره پشت اتاق
گنبد زرد رضا را دیدم

دل من مثل کبوتر پر زرد
رفت و بر شانه گلدسته نشست
اشک در چشمه چشمم جوشید
بغضم آیینه شد اما نشکست

پدر آماده شد از من پرسید:
دوست داری که تو را هم ببرم؟
گفتم:آری! ولی آنجا چه کنم؟
مادرم گفت: زیارت پسرم!

گر چه زود آمده بودیم ولی
در حرم جای دل من کم بود
هر کسی با او؛ چیزی می گفت
گوییا با همه کس محرم بود

هر کجا رفتیم آنجا پر بود
پر ز نجوای دل و دست دعا
یک طرف قصه پر غصه در
یک طرف ذکر غریب الغربا

در رواق حرم پر نورش
کاش دست دل من رو می شد
می شدم من آن آهوی غریب
باز او ضامن آهو می شد


 

گنبد رضا

شکوه قاسم نیا

غرق نور است و طلا
گنبد زرد رضا
بوی گل، بوی گلاب
می رسد از همه جا

مثل یک خورشید است
می درخشد از دور
شده از این خورشید
شهر مشهد پر نور

چشمها خیره به او
قلبها غرق دعاست
بر لب پیر و جوان
یا رضا یا رضاست

ای خدا کاش که من
یک کبوتر بودم
روی این گنبد زرد
شاد می آسودم

می زدم بال و پری
دور تا دور حرم
از دلم پر می زد
ماتم و غصه و غم


 

چون کبوتر حرم

محمد علیمحمدی

زیر چتر آفتاب
در حرم نشسته ام
دل به روی غصه ها
شادمانه بسته ام

ابر تیره دلم
پاره پاره می شود
آسمان قلب من
پر ستاره می شود

یک صدای آشنا
از فضای رو به رو
می رسد به گوش من
بق بقو بقو بقو

بق بقو بقو کنان
دسته کبوتران
آب و دانه می خورند
می پرند در آسمان

می شوم کبوتری
چون کبوتر حرم
دور گنبد طلا
شادمانه می پرم

5- ضامن آهو
افسانه شعبان نژاد

کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را

کاش روزی می نشستی پیش من
می کشیدی دست خود را بر سرم
شاد می کردی مرا با خنده ات
دوست بودی با من و با خواهرم

چونکه روزی مادر م می گفت تو
دوست با یک بچه آهو بوده ای
خوش به حال بچه آهویی که تو
توی صحرا ضامن او بوده ای

پس بیا من بچه آهو می شوم
بچه آهویی که تنها مانده است
بچه آهویی که تنها و غریب
در میان دشت و صحرا مانده است

روز و شب در انتظارم پس بیا
دوست شو با من مرا هم ناز کن
بند غم را از دو پای کوچکم
با دو دست مهربانت باز کن



 

هوای پرواز

سید سعید هاشمی

صحن حرم از نسیم پر بود
از پرپر یا کریم پر بود

خورشید دوباره بوسه می زد
بر چهره مهربان گنبد

گنبد پر از آفاتاب می شد
آهسته غم من آب می شد

رفتم طرف ضریح او باز
تا پر شوم از هوای پرواز

اطراف ضریح گریه ها بود
دلهای شکسته و دعا بود

دلها همه زیر بارش اشک
مانند کبوتری رها بود

عطر گل یاس در دل من
عطر صلوات در فضا بود


 

کوچه های خراسان

قیصر امین پور

چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند


 

بوی زیارت

مهری ماهوتی

دور سقاخانه می گردد نسیم
دانه می پاشد کنار حوض آب
چادرش بوی زیارت می دهد
بوی اشک و گریه و بوی گلاب

آسمان چشم او پر می شود
باز، از پرواز شاد کفتران
صحن را آهسته جارو می کند
خادمی با دستهای مهربان

می نشیند در نگاه خیس او
مثل یک گل، سایه فواره ها
قلب من پر می کشد مثل نسیم
هردومان هستیم مهمان رضا


 

شمع جمع شاپرکها

محمد عزیزی«نسیم»

پای خود را می گذارم در حرم
از دلم پر می کشد اندوه و غم

با کبوترهای گنبد می روم
توی خال آسمان گم می شوم

شاپرکها، تشنه دیدار نور
شادمان سر می رسند از راه دور

چشم خود را در حرم وا می کنند
شمع را یکباره پیدا می کنند

شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا

آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها

می شوم من روز و شب همسایه ات
می شود چتر دو بالم سایه ات


 

حرم

دوباره یک غروب دلنشین
دوباره یک صدا،
صدای سبز
دوباره می پرد کبوتری
به دور گنبد حرم
دوباره چشمهای من
پر از نگاه کاشی و ستاره می شود
کنار حوض
دوباره ذهن من
پر از صدای بالهای یک فرشته می شود
نگاه کن!
من آن کبوترم
به دور گنبد طلایی اش
چه عاشقانه می پرم


 

موسیقی غریبی

حمید هنرجو

روی این گنبد طلا و قشنگ
خانه ای دارم از شکوفه و نور
خانه پاک و روشنی دارم
زیر باران دانه های بلور

زیر این گنبد طلایی هست
صحن مردی که ضامن آهوست
آه، گوش تمام مردم شهر
پر موسیقی غریبی اوست


دوست من! بگو که تا حالا
چند دفعه به مشهد آمده ای؟
اشکی از چشم خسته ریخته ای؟
بوسه ای بر ضریح او زده ای؟

تا بیایی دوباره می شنوی
عطر پاک گلاب، از هر سو
می چکد قطره اشکی از چشمت
باز با یاد ضامن آهو

در هوا بوی بال پیچیده
در زمین، عطر غنچه های دعا
شهر مشهد همیشه لبریز است
از صمیمیت امام رضا

روز و شب، کار من فقط این است:
حرف او، با پرنده ها گفتن
پر زدن در نگاه گنبد نور
زیر لب یا رضا رضا گفتن

بالهایم پر از نوازش اوست
چون شب و روز بر سر حرمم
راستی خوش به حال من، آری
بچه ها، من کبوتر حرمم ...

مهمان دریا

نسرین صمصامی

بعد از این میدان به مقصد می رسیم
آه ...! آن هم گنبد زرد رضا
عطر سقاخانه را حس می کنم
باز هم کهمان دریاییم ما

در حرم جا نیست! اما مثل رود
بین جمعیت دل ما جاری است
دست ما در حلقه پاک ضریح
مثل لمس خواب، در بیداری است


قطره قطره قطره مروارید ناب
می چکد از چشمهای زائران
کوچه دلها چراغانی شده
با دعاهای مفاتیح الجنان

باز می خواند کسی در گوش شب
با صدایی خوش، زیارت نامه را
مثل کفترهای دلم پر می کشد
تا به آبی های دریای رضا


 

صبح جمعه

جواد نعیمی

چون صبح جمعه می رسد
مثل کبوتر می پرم
خوشحال و خندان می روم
همراه بابا تا حرم

تا گنبد زرد حرم
ازدور پیدا می شود
بر روی لبهای پدر
گلخنده ای وا می شود

از شوق دیدار رضا
من شادمانه می دوم
انگار او مثل گل است
من نیز یک پروانه ام

من می نشینم در حرم
آرام، پهلوی پدر
آنجا زیارتنامه را
می خواند او با چشم تر

پشت ضریح و پنجره
این جا و آنجا، هر کجا
بر روی لبهای همه
روییده گلهای دعا


یکدفعه من توی خیال
یک بچه آخو می شوم
با شادمانی ناگهان
سوی ضریحش می دوم


 

مثل یک سایه بان

سید سعید هاشمی

مثل یک کهکشان، امام رضا
ساده دل، مهربان، امام رضا

خواندنی و عمیق و پر معنا
مثل شعری روان، امام رضا

باز هم آتشی به پا کرده
در دل زائران، امام رضا

من چه هستم؟کبوتری خسته
مثل یک سایه بان، امام رضا

می شوم میهمان سفره نور
می شود میزبان، امام رضا


 

امام مهربان

شاهین رهنما

آمدم به دست بوس تو
پر امید، اگر چه خسته ام
مثل کفتری شکسته دل
گوشه حرم نشسته ام

صحن تو پر از برو بیاست
قلب صحن در تلاطم است
گریه های شوق زائران
بین مهربانی ات گم است

مثل یک مسافر غریب
گریه می کنم برای تو
آه ! ای امام مهربان!
کاش می شدم فدای تو



 

نامش عزیز است

جعفر ابراهیمی «شاهد»

هر چه خدا می خواست از او
راضی به فرمان خدا بود
بر هر بلایی بود راضی
از این سبب نامش رضا بود

در دوستی ها بی ریا بود
با هر کسی او مهربان بود
گنجشکها را دوست می داشت
با شیر و آهو مهربان بود

او آفتابی داشت در دل
روشن تر از خورشید روشن
می گفت او که: « بهترین دوست
عقل است و نادانی است دشمن»

ایران پر از نور است با او
در مشهد است آرامگاهش
نامش برای ما عزیز است
در پیش ما زنده است راهش


 

در دل این سبزه ها

سید احمد میرزاده

من در این صحرای سبز
مثل آهو می دوم
شادمان و بی قرار
در پی او می دوم

در دل این سبزه ها
عطر او پیچیده است
پای او را بارها
این زمین بوسیده است
می تپد با یاد او
قلب این صحرای سبز
او از این جا رد شده
از همین صحرای سبز

تا ابد از شوق اوست
سینه هر غنچه، سرخ
از صفای روی اوست
هر چه سبز و هر چه سرخ

مثل آهو می دوم
آه اما او کجاست؟
در پی او می دوم
ضامن آهو کجاست؟


 

ضریح خورشید

سید سعید هاشمی

صحن حرم از نسیم پر بود
از پرپر یا کریم پر بود

خورشید دوباره بوسه می زد
بر صورت مهربان گنبد

گنبد پر از آفتاب می شد
آهسته غم من آب می شد

رفتم طرف ضریح او باز
تا پر شوم از هوای پرواز

آنجا پر موج اشکها بود
دلهای شکسته و دعا بود

لبها، همه حرف و درد دل داشت
با او که غریب و آشنا بود

از چشم همه گلاب می ریخت
باران رضا رضا رضا بود
دلها همه زیر بارش اشک
مانند کبوتری رها بود

عطر گل یاس در دل من
عطر صلوات در فضا بود

با یک بغل آرزو و امید
رفتم طرف ضریح خورشید

رفتم سوی آن ضریح روشن
در نور و فرشته گم شدم من


 

نسیم دوستی

شاهین رهنما

دوباره در حرم نشسته بود
و مثل یک درخت پیر بود
لباس های پاره پاره داشت
شبیه مردم فقیر بود

دوباره صاف و ساده گریه کرد
و دردهای خویش، بازگفت
کنار نرده حرم نشست
و با خدا دوباره راز گفت:

« چرا به داد من نمی رسی؟
خدای من! دلم پر از غم است
تمام لحظه های زندگی
برای من سیاه و مبهم است

چه می شد، ای خدا، از ابتدا
چنین علیل و کج نمی شدم؟
تمامی تنم درست بود
و اینچنین فلج نمی شدم؟

چه می شود محبتی کنی
و حاجت مرا روا کنی؟
و یک شب از دیار خوابها
تو بی خبر مرا صدا کنی؟
برای تو که هیچ سخت نیست
چرا مرا شفا نمی دهی؟
تو که طبیب درد مردمی
چرا به من دوا نمی دهی؟»

کنار نرده های آهنی
نشست و بی قرار گریه کرد
کمی به آسمان نگاه کرد
و بعد زار زار گریه کرد

حرم به ناگهان قشنگ شد
نسیم خوب دوستی وزید
و در رگ تنی که مرده بود
دوباره خون تازه ای دوید

صدای زائران بلند شد
و باز هم حرم صفا گرفت
کسی میان جمع داد زد:
« شفا گرفت، او شفا گرفت.»


 

خنده کودک

سید احمد میرزاده

لبان کودک
به خنده واشد
اتاق کوچک
پر از صفا شد

امام کاظم
تبسمی کرد
فرشته ها را
به خنده آورد

در آسمان هم
ستاره خندید
امام کاظم
دوباره خندید



 

مثل یک سلام

سید احمد میرزاده

نجمه، پاک و مهربان
مثل یک فرشته بود
در دلش خدای خوب
آیه ای نوشته بود

آیه ای که معنی اش
آفتاب و نور بود
از دل زلال او
شب همیشه دور بود

او خودش ستاره بود
مثل اسم کوچکش
چون که نور می گرفت
از نگاه کودکش

کودکش برای او
مثل یک سلام بود
خوش به حال نجمه، چون
مادر امام بود


 

 


 


مطالب مشابه :


مقاله در مورد امام زمان

مقاله در مورد امام زمان را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات که با آمدن یک نسیم تو




مقاله در مورد مهدویت ، آخر الزمان ، تحقیق، تحقیق دانشجویی، انواع مقالات دانشجويي، دانشجوی، دانش آمو

از آنجا که بحث در مورد غیبت امام زمان مقاله در مورد مهدویت ، آخر (مقاله) چگونه یک زن را




مقاله در مورد معلم

مقاله در مورد رسید، چهل روز پس از خلافت، در یک سخنرانی، تمام کارهای امام زمان




یا ضامن آهو : ... ( اشعاری در مورد امام رضا علیه السلام)

( اشعاری در مورد امام رضا علیه یک طرف قصه پر غصه در یک طرف ذکر غریب ( در امام زمان عج )




توصیه های کلیدی امام خامنه ای به یک فرد در دو مسئولیت

دانلود هم خوانی بسیار زیبا همراه با آهنگ فوق العاده در مورد امام یک فرد در امام زمان




پیشرفتهای زمان شاه برای چه بود؟

دانلود هم خوانی بسیار زیبا همراه با آهنگ فوق العاده در مورد امام در طول زمان یک فرد در




برچسب :